شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۸۵۶۰
تاریخ انتشار: ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۰۰:۰۰
سردار شهید «احمد بابایی» فرمانده حماسه‌ساز گردان مالک اشتر در آزادسازی خرمشهر بود که تا سومین مرحله این فتح بزرگ پیش رفت اما در سومین مرحله عملیات به شهادت رسید؛ او قبل از شهادتش وعده‌ای به همسرش داد.
برای دیدن تصویر بزرگتر روی تصویر کلیک نمایید

به گزارش گروه اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛ سردار شهید «احمد بابایی» فرمانده گردان مالک اشتر لشکر 27 محمدرسول‌الله ص) بود که در مرحله سوم عملیات «الی بیت‌المقدس» پس از هشت بار مجروحیت در 20 اردیبهشت ماه 1361 به شهادت رسید.

او فرمانده محبوبی بود که در سالروز شهادتش بخشی از خاطرات همرزم و برادرش را می‌خوانیم:

* مأموریت سخت برای آزادسازی خرمشهر

در نخستین شب آغاز عملیات «الی بیت‌المقدس» باید با قایق عرض کارون را عبور می‌کردیم و بین درختان کوتاه استتار می‌کردیم. شهید بابایی گفت: «شما باید یک هفته در محاصره دشمن بجنگید؛ هر قدر می‌توانید مهمات بردارید». این راهنمایی و تدبیر او در مقاومت بچه‌ها بسیار تأثیر داشت. با همه شرایط و حملات شدید دشمن، فرماندهی احمد بابایی خاکریز را از دست دشمن آزاد کرد و تا آخر هم آن را حفظ کرد.

بچه‌ها همه خسته بودند، اما خاکریز حفظ شده بود؛ شهید بابایی از خوشحالی، رزمندگان را در آغوش می‌کشید؛ با توجه به اینکه بسیاری از بچه‌ها مجروح و شهید شده‌ بودند، دوباره گردان را سازماندهی کرد و خطاب به بچه‌ها گفت: «ما مأموریت سختی در پیش رو داریم».

* جراحت دستش را از نیروها مخفی می‌کرد

در مرحله دوم عملیات، پس از تصرف ایستگاه حسینیه، گردان تا سیل‌بند مرز پیاده حرکت کرد؛ نیروها باید تا توپخانه عراق می‌رفتند؛ بابایی به نیروها گفت: «تا می‌توانید سلاح سبک با خودتان بیاورید، چون سلاح سنگین در مرحله بعد به درد کار ما نمی‌خورد». وقتی نیروها به پشت خاکریزهای مقر توپخانه عراق رسیدند، شهید بابایی با فریاد الله‌اکبر و شلیک کلت منور، دستور حمله را صادر کرد؛ در اینجا دست بابایی مجروح شد، اما نگذاشت بچه‌ها بفهمند.

نیروها به طرف خرمشهر حرکت کردند، این گردان در 5 کیلومتری خرمشهر با یک گردان ارتش به طرف دشمن حمله را آغاز کرد؛ درگیری شدید رخ داد و عراق لشکرهای زرهی خود را وارد صحنه نبرد کرد؛ نیروها با کمبود مهمات، خصوصاً گلوله آرپی‌جی روبه‌رو شده بودند؛ دنبال مهمات در میان خاکریزها می‌گشتند؛ تا اینکه شهید زین‌الدین از راه رسید؛ او با موتور با موتور مهمات می‌آورد و بچه‌ها تانک‌ها را هدف قرار می‌دادند.

دو روز بعد که خط شکسته شد، یک هلی‌کوپتر در خط به زمین نشست و بابایی با دستی گچ گرفته از آن پیاده شد؛ گردان را جمع کرد و گفت: «یک مرحله دیگر مانده تا خرمشهر را از محاصره نجات بدهیم». او صحبت می‌کرد و بچه‌ها از شدت علاقه‌ای که به او و سخنانش داشتند، گریه می‌کردند. گردان مالک باید گلوگاه شلمچه به خرمشهر را می‌بست. مرحله سوم عملیات آغاز شد و احمد بابایی نیز با دیگر بچه‌ها فقط در مقابل دشمن می‌جنگید؛ او به عنوان فرمانده گردان و با یک دست تانک‌های دشمن را هدف قرار می‌داد.

تمام بچه‌های مالک، یک بازوبند «یا زهرا(س)» را همراه داشتند؛ درگیری شدید شده بود و همه به فکر مقاومت بودند؛ در این گیر و دار، بابایی بر اثر اصابت تیر مستقیم به شهادت رسید، اما نمی‌گذاشتند بچه‌ها از این خبر، مطلع شوند؛ چون در این صورت هیچ روحیه‌ای برای آزادی خرمشهر باقی نمی‌ماند.

* از هیچ چیزی نمی‌ترسید

نادر بابایی، برادر فرمانده شهید گردان مالک اشتر، در توصیف شخصیت او می‌گوید: چیزی که در وجود این بشر وجود نداشت، ترس بود؛ در آن وضعیت دشوار که دشمن با تمام توان زرهی‌اش به ما حمله کرده بود، احمد خیلی آرام و با وقار پشت خاکریز قدم می‌زد و نیروها را آرایش می‌داد؛ طوری که تعدادی از برادرها به ایشان اعتراض کردند و گفتند: «برادر احمد! چرا مسایل امنیتی را مراعات نمی‌کنید».

خود احمد به این امر کاملاً آگاه بود و می‌دانست که باید مراعات کند؛ ولی اگر او در زیر آن آتش سنگین کمر خم می‌کرد، دیگر روحیه‌ای برای نیروهای زیردست او باقی نمی‌ماند که با دشمن دست و پنجه نرم کنند؛ از این رو، با قامتی استوار قدم برمی‌داشت و هوشمندان رزم‌آوران گردانش را هدایت می‌کرد.

احمد بابایی به واسطه جراحت در مرحله اول عملیات آزادسازی خرمشهر و قطع انگشت دستش، با دست گچ گرفته در منطقه حضور پیدا کرده بود و می‌گفت: «تقدیر خداوند هر چه باشد، همان اتفاق می‌افتد و اگر نوبت من رسیده باشد، خودش به سراغم خواهد آمد». از این رو، هیچ واهمه‌ای از آتش دشمن نداشت و با شلیک‌های ممتد آرپی‌جی، تانک‌های دشمن را شکار می‌کرد تا اینکه در شامگاه دوشنبه بیستم اردیبهشت بود که در حین شلیک یکی از همین آرپی‌جی‌ها مورد اصابت رگبار گلوله‌های خصم متجاوز قرار گرفت و به شهادت رسید.

در بخشی از وصیت‌نامه شهید «احمد بابایی» آمده است: همسرم به تو قول می‌دهم اگر پیش خدا آبرویی داشتم از تو شفاعت کنم.

انتشار یافته: ۱
غیر قابل انتشار: ۰
جواد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۲۷ - ۱۳۹۳/۰۶/۱۶
0
0
بنده خودم عاشق احمد بابائی بودم و در عملیات بیت المقدس نیروی زیر دست ایشان بودم برادر این عزیز هر چه که گفته فقط گوشه ای از بزرگی این سالار قافله را بازگو کرده مگر حاج احمد به آن بزرگی در چند سطر و خاطره خلاصه میشود ابر مرد جبهه های جنگ - شیر مرد عرصه های پیکار - نجوا گر شیفته نیروهای مجموعه گردان . در یک کلام اگر کسی خواست حاج احمد را بشناسد فقط از 400 نفر کبوتر عاشق که افتخار فرمانده گردانی را برایشان داشت باید شنید. بعد از سی سال تمام خاطراتم و گفته های او در پیاده روی و رزم های شبانه گردان تداعی شد و از اعماق وجودم یکبار دیگر به یاد آن دلداده الهی این چند سطر را با اشک چشمانم عجین کردم. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد. حاج احمد متوسلیان (جاویدان اثر ) وقتی حاج احمد را برای معرفی به گردان آورد گفت این مرد آهنی را تحویل بگیرد از بس که ترکش و گلوله خورده مثل آبکش سوراخ سوراخ شده است.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار