محمدعلی ندیمی متولد 1337 یکی از مردان مبارزی است که در دوران جنگ تحمیلی در جبههها حضور یافت و امروز هم در عرصه جنگ نرم همچنان در حال مبارزه است.
به گزارش شهدای ایران، ندیمی که در جبهههای جنگ 50 درصد جانبازی شیمیایی یافت و حتی به مدت هشت سال خانهنشین شده بود، با همان همت و سعی رزمندگیاش بر مشکلات جسمی فائق آمد و برای حضور در عرصه جهاد اقتصادی فعالیت در رشته زنبورداری را برگزید و اکنون یکی از برترین تولید کنندههای زنبور و عسل طبیعی به شمار میرود. در یکی از روزهای تابستانی راهی ورامین شدیم تا شنوای صحبتهای این رزمنده دیروز و جانباز و فعال جبهه اقتصادی امروز باشیم.
بدون عکس
آقای ندیمی! ابتدای همکلامیمان از ورودتان به دفاع مقدس برایمان بگویید.
به لطف خداوند من از همان ابتدا در جریان فعالیتهای انقلاب بودم. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل بسیج وارد بسیج شدم. با شروع جنگ تمام سعی خود را میکردم تا به جبهه بروم که متأسفانه پدرم موافقت نمیکردند. فرزند ارشد خانواده بودم و برای پدرم کمی دشوار بود که اجازه بدهد من راهی جنگ شوم. چهار بار مخفیانه سعی کردم بروم که سه مرتبهاش، پدرم سر بزنگاه رسید و جلوی اعزامم را گرفت. دفعه چهارم موفق شدم خودم را به جبهه برسانم. آن زمان رفتن دوستان به جبههها و در برخی از مواقع شهادتشان، انگیزه رفتن را در آدم دو چندان میکرد. یکی از دوستانم در منطقه 20 تهران نابغه بود. مدتی بعد متوجه شدیم که راهی جبهه شده است. دوست نابغه من بسیار باهوش و درسخوان بود. اگر چه وضعیت مالی خوبی نداشت، اما سنگر جبهه و جهاد را بر میز درس و دانشگاه ترجیح داد. همه اینها انگیزهام برای حضور در جبههها را افزایش میداد.
چطور به درجه جانبازی رسیدید؟
من همزمان با عملیات بیتالمقدس 10 به جبهه رسیدم. نیروی آزاد گردان امیر المؤمنین(ع) تیپ 6 ویژه کماندویی بودم. در روند اجرای این عملیات شیمیایی شدم. جنگ ما جنگ تن به تن بود. در ارتفاعات سلیمانیه در گردرشت که از ارتفاعات استراتژیکی بود، ترکش خوردم. سه روزی در محاصره بودیم. همان جا دچار موج گرفتگی هم شدم. بعد از رفع محاصره من را برای درمان به بیمارستانی در تبریز و سپس به تهران اعزام کردند. همه تصور میکردند که من شهید شدهام. بچههای بسیج محلهمان خودشان را برای تشییع جنازه آماده کرده بودند. خانواده مدتی از من بیخبر بودند و همه فکر میکردند که مفقودالاثر شدهام. همه این حوادث 9 روز قبل از عملیات مرصاد اتفاق افتاد و من متأسفانه نتوانستم همراه دوستان و همرزمانم در این عملیات غرورآفرین شرکت کنم. درصد جانبازی ناشی از مجروحیت شیمیاییام 50 درصد تأیید شد.
به نظر شما که خودتان از سن کم تصمیم گرفتید به جبهه بروید، انگیزههای حضور نوجوانان در جبههها چه بود؟
حضور نوجوانان 14- 13 ساله در مسیر پیروزی انقلاب و جنگ هشت ساله تنها به بلوغ معنوی آنان باز میگشت. آنها اهداف خالص و پاک و نابی داشتند که در سربازی نظام جمهوری اسلامی و در لوای راهنمایی و راهبری امام خمینی(ره) به آن دست یافته بودند. حضوری که هیچگاه با سختیها و مشقتهای جبهه خللی در آن وارد نمیشد. من حاضرم همه عمرم را بدهم و تنها چند روز یا کمتر، یک روز در میان آن رزمندگان و آن حال وهوا باشم و آن لحظات را دوباره درک کنم. بچهها مطیع بیچون و چرای اوامر ولایتفقیه بودند و تبعیت از فرمان امام را بر خود واجب میدانستند. صحبتها و بیانات امام خمینی خدایی بود. امروز هم امر ولایت امام خامنهای راهگشای ماست. زمانی که ایشان سخنرانی میکنند، دنیا تکلیف خودش را میداند.
با وجود 50 درصد جانبازی چطور تصمیم گرفتید وارد فعالیتهای اقتصادی شوید؟ چه سختیهایی در این مسیر تحمل کردید؟
این حقیقت دارد که من جانباز 50 درصد جنگ هستم و یک جانباز موج گرفته شیمیایی با ریههای از بین رفته اما همه اینها مانع فعالیتهای من نمیشوند. بارها پیش آمده که میان کار زنبورداری از پا افتادهام اما تمام تلاش خود را انجام دادهام تا کارم لطمه نخورد و تداوم داشته باشد. البته بنده سالهای زیادی از زندگیام را مدیون مجاهدت همسرم هستم. در یک مقطع، هشت سال در خانه افتاده بودم بدون اینکه کاری انجام دهم یا فعالیتی داشته باشم. حتی برای استفاده از سرویس بهداشتی سینه خیز میرفتم. از لحاظ فیزیکی صفر شده بودم. زندگی سخت و مشقتباری داشتم. من از خدا خواستم و حرکت را شروع کردم تا او به آن برکت بدهد. خدا هم به من کمک کرد تا شرمنده شهدا، خانواده و دو فرزندم نشوم. نمیخواستم بیکاری و بیماری کانون خانوادهام را متزلزل کند. همسرم در این مسیر بسیار به من کمک کرد و مجاهدتهای ایشان دوای همه دردهایم بود. همراهی همسرم در سالهای سخت کار، استقامت من را هم افزایش داد. زندگی ما امروز به سبک زندگیای تبدیل شده که الگوی جوانان فامیل شده است. فرزندان من هم از زندگی پدر و مادرشان الگو گرفتهاند. برای همین تلاش کردم بسته به نیاز جامعه وارد عرصه اقتصادی شوم و به همین دلیل زنبورداری را انتخاب کردم.
گویا شما فعالیت در زنبورداری را هم به دلیل مشکلات جانبازیتان انتخاب کردهاید؟
بله، به دلایل مشکلات جسمی و شیمیایی بسیار نیاز به دارو داشتم. اما مقاومت من در برابر داروها کم شده بود. مصرف بیش از حد کورتن، توان بدنم را تحلیل داده بود. از طرفی مشکلات عصبی و روانی همه اینها به من فشار میآورد و تحملش برایم سخت بود. زمانی که داروی اعصاب و روان مصرف میکردم، دکتر به من گفت: باید عسل طبیعی مصرف کنید. من خیلی دنبال عسل طبیعی گشتم اما خیلی سخت پیدا کردم. آنجا بود که جرقه تولید عسل طبیعی در ذهنم زده شد. به خودم گفتم چرا ما نباید عسل طبیعی داشته باشیم و این محصول مفید به راحتی در دست مردم قرار بگیرد. با همسرم مشورت کردم و با موافقت ایشان به سمت تولید زنبور و عسل طبیعی رفتم.
پس یعنی پیش زمینه کاری در خصوص زنبورداری نداشتید؟
نه، من تنها اسم زنبور و زنبورداری را شنیده بودم. هیچ تجربهای در این زمینه نداشتم. اما نیت من کمک به سلامت جامعه بود. افتخار میکردم چیزی را تولید کنم که بیماران زیادی را درمان میکند. میخواستم عسل طبیعی و با کیفیت تولید کنم. اما غافل از اینکه این کار نیاز به تجربه عملی حداقل چهار ساله دارد. کلی کتاب خواندم و مطالب مورد نیاز را مطالعه کردم. من سال 1386 کار را با همه سرمایه زندگیام، که 40 میلیون پول بود شروع کردم. همه زندگیام را وارد این کار کردم اما 80کلونی من بعد از تلفات سنگین به 20 کلونی رسید. از لحاظ اقتصادی زیر صفر شدم. عشق به این کار وخدمت به مردم باعث شد تا دوباره همت کنم. در حال حاضر به جایی رسیدهام که میتوانم بگویم یکی از سربازان عرصه اقتصاد مقاومتی هستم. از تولید موم تا ساخت کند و تهیه دارو و... همه کارها را خودم انجام میدهم. به لطف خدا، در کنار من و از تجربه من در عرصه زنبورداری 25 نفر دیگر آغاز به کار کردند و وارد این عرصه اقتصاد مقاومتی شدند. من تولیدکننده کوچرو هستم.
اینکه میگویید تولیدکننده کوچرو هستید، یعنی چه؟! برای ما از روند تولید عسل بگویید؟
مسیر کوچ زنبورهای عسل من از ورامین شروع میشود بعد به شمال میرود و بعد هم سمت لواسان و از آنجا هم دوباره به ورامین بازمیگردد. یعنی زنبورها این مسیر مثلثی را کوچ میکنند. ما انتهای دی و اوایل بهمن ماه، کلونی زنبورها را حمل میکنیم و از ورامین به سمت روستای گلزای ساری میبریم. آنجا زنبورها از گرده و شهد گلهای گلزا استفاده میکنند. تخمگذاری زنبورها از بهمن شروع میشود و در 15 اسفند شدت مییابد. بعد زنبورها از شکوفههای مرکبات استفاده میکنند. بعد از 15- 13 فروردین که شکوفههای مرکبات تمام میشوند به سمت جنگلهای کیاسر میروند. یک ماهی در آنجا هستیم تا زنبورها از گردههای داخل جنگل استفاده کنند. خرداد ماه هم به سمت لواسانات کوچ میکنیم تا شهریور ماه. شهریورماه که هوا خنک میشود به سمت سایت یعنی سمت پیشوا برمیگردیم تا زنبورها روی شهد گلهای کدو خورشتی نشسته و از آن استفاده کنند . زنبوردارها ریاضیدانهای فوقالعادهای هستند. به لطف خدا محصول من در سال اخیر به یک تن رسید.
آقای ندیمی! به نظر شما حضورتان در سالهای جنگ تحمیلی تأثیری در فعالیت امروز شما به عنوان سرباز جنگ نرم و فعال اقتصاد مقاومتی داشته است؟
حتماً همین طور است. حضور من در دوران دفاع مقدس تأثیر خودش را داشت. مشقتهایی که ما در جبهه و جنگ کشیدیم تمرینی برای استقامت و پایداری بود. شرایط جبهه و جنگ شرایطی بود که میگفتیم کشور دارد از بین میرود، تحریم بودیم و تهدید، دشمنان قسم خورده هم به ما فشار میآورند. ما با دستان خالی با همه دنیا جنگیدیم. اما بچهها گوش به فرمان ولایت ایستادند.
عشق و امید باعث ماندن و مقاومت من شد. وقتی در زنبورداری به صفرر سیدم دوباره بسمالله گفتم و کار را شروع کردم. هر کسی جای من بود کنار میگذاشت اما لطف خدا باعث صبوری شد و الحمدلله الان موفق شدم. الان 100کلونی دارم.
به نظر شما که دوران جنگ را درک کرده و درسهای زیادی از آن آموختهاید، چطور میشود جوانان امروز را به ایستادگی و مقاومت رهنمون کرد تا در برابر تحریمها و تهدیدها ایستادگی کنند و به خودکفایی در عرصههای مختلف اقتصاد مقاومتی برسند که مد نظر حضرت آقا هم است؟
به قول امام جبهه ما، دانشگاه انسانسازی بود. رزمندگان و شهدا هم فارغالتحصیلان این دانشگاه بودند. آن زمان شرایطی پیش آمد که ما توانستیم حضور پیدا کنیم و آن حماسهسراییها حاصل استقامت مردان مبارز بود.
اما امروز شرایط بسیار دشوارتر از آن دوران است. در حال حاضر فعالیت هر جوان ایرانی در رسیدن به آرمانهای انقلاب، نظام و پیروی از ولایت فقیه، خود جهادی اکبر است.
آن زمان دشمن در سنگر روبهرو بود اما امروز دشمن در خانه و میان خانواده ما نفوذ پیدا کرده و این وظیفه ما را دشوارتر میکند.
وظیفه من به عنوان یک رزمنده، یک جانباز و یک سرباز عرصه اقتصاد مقاومتی این است که بهترین وکیفیترین محصول را تولید و به مردم کشورم عرضه کنم. نباید چشم من تولیدکننده به بیرون کشور باشد، باید خودم تلاش کنم و به بهترین محصول دست یابم. به فرموده امام خمینی (ره) «امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» که ما هم همت کنیم و رمزهای پیروزی را به خوبی بشناسیم.
نباید منتظر باشیم، دشمن برای ما کاری کند. ما پیرو خط رهبریم و هنوز وصیتنامه امام در دل ماست. اگر پیرو رهبر باشیم تکلیف ما مشخص است. ما باید از درون خود را بسازیم. اگر من تولیدکننده اصل ولایت را در عمل اجرا کنم موفق خواهم بود.
* جوان
بدون عکس
آقای ندیمی! ابتدای همکلامیمان از ورودتان به دفاع مقدس برایمان بگویید.
به لطف خداوند من از همان ابتدا در جریان فعالیتهای انقلاب بودم. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل بسیج وارد بسیج شدم. با شروع جنگ تمام سعی خود را میکردم تا به جبهه بروم که متأسفانه پدرم موافقت نمیکردند. فرزند ارشد خانواده بودم و برای پدرم کمی دشوار بود که اجازه بدهد من راهی جنگ شوم. چهار بار مخفیانه سعی کردم بروم که سه مرتبهاش، پدرم سر بزنگاه رسید و جلوی اعزامم را گرفت. دفعه چهارم موفق شدم خودم را به جبهه برسانم. آن زمان رفتن دوستان به جبههها و در برخی از مواقع شهادتشان، انگیزه رفتن را در آدم دو چندان میکرد. یکی از دوستانم در منطقه 20 تهران نابغه بود. مدتی بعد متوجه شدیم که راهی جبهه شده است. دوست نابغه من بسیار باهوش و درسخوان بود. اگر چه وضعیت مالی خوبی نداشت، اما سنگر جبهه و جهاد را بر میز درس و دانشگاه ترجیح داد. همه اینها انگیزهام برای حضور در جبههها را افزایش میداد.
چطور به درجه جانبازی رسیدید؟
من همزمان با عملیات بیتالمقدس 10 به جبهه رسیدم. نیروی آزاد گردان امیر المؤمنین(ع) تیپ 6 ویژه کماندویی بودم. در روند اجرای این عملیات شیمیایی شدم. جنگ ما جنگ تن به تن بود. در ارتفاعات سلیمانیه در گردرشت که از ارتفاعات استراتژیکی بود، ترکش خوردم. سه روزی در محاصره بودیم. همان جا دچار موج گرفتگی هم شدم. بعد از رفع محاصره من را برای درمان به بیمارستانی در تبریز و سپس به تهران اعزام کردند. همه تصور میکردند که من شهید شدهام. بچههای بسیج محلهمان خودشان را برای تشییع جنازه آماده کرده بودند. خانواده مدتی از من بیخبر بودند و همه فکر میکردند که مفقودالاثر شدهام. همه این حوادث 9 روز قبل از عملیات مرصاد اتفاق افتاد و من متأسفانه نتوانستم همراه دوستان و همرزمانم در این عملیات غرورآفرین شرکت کنم. درصد جانبازی ناشی از مجروحیت شیمیاییام 50 درصد تأیید شد.
به نظر شما که خودتان از سن کم تصمیم گرفتید به جبهه بروید، انگیزههای حضور نوجوانان در جبههها چه بود؟
حضور نوجوانان 14- 13 ساله در مسیر پیروزی انقلاب و جنگ هشت ساله تنها به بلوغ معنوی آنان باز میگشت. آنها اهداف خالص و پاک و نابی داشتند که در سربازی نظام جمهوری اسلامی و در لوای راهنمایی و راهبری امام خمینی(ره) به آن دست یافته بودند. حضوری که هیچگاه با سختیها و مشقتهای جبهه خللی در آن وارد نمیشد. من حاضرم همه عمرم را بدهم و تنها چند روز یا کمتر، یک روز در میان آن رزمندگان و آن حال وهوا باشم و آن لحظات را دوباره درک کنم. بچهها مطیع بیچون و چرای اوامر ولایتفقیه بودند و تبعیت از فرمان امام را بر خود واجب میدانستند. صحبتها و بیانات امام خمینی خدایی بود. امروز هم امر ولایت امام خامنهای راهگشای ماست. زمانی که ایشان سخنرانی میکنند، دنیا تکلیف خودش را میداند.
با وجود 50 درصد جانبازی چطور تصمیم گرفتید وارد فعالیتهای اقتصادی شوید؟ چه سختیهایی در این مسیر تحمل کردید؟
این حقیقت دارد که من جانباز 50 درصد جنگ هستم و یک جانباز موج گرفته شیمیایی با ریههای از بین رفته اما همه اینها مانع فعالیتهای من نمیشوند. بارها پیش آمده که میان کار زنبورداری از پا افتادهام اما تمام تلاش خود را انجام دادهام تا کارم لطمه نخورد و تداوم داشته باشد. البته بنده سالهای زیادی از زندگیام را مدیون مجاهدت همسرم هستم. در یک مقطع، هشت سال در خانه افتاده بودم بدون اینکه کاری انجام دهم یا فعالیتی داشته باشم. حتی برای استفاده از سرویس بهداشتی سینه خیز میرفتم. از لحاظ فیزیکی صفر شده بودم. زندگی سخت و مشقتباری داشتم. من از خدا خواستم و حرکت را شروع کردم تا او به آن برکت بدهد. خدا هم به من کمک کرد تا شرمنده شهدا، خانواده و دو فرزندم نشوم. نمیخواستم بیکاری و بیماری کانون خانوادهام را متزلزل کند. همسرم در این مسیر بسیار به من کمک کرد و مجاهدتهای ایشان دوای همه دردهایم بود. همراهی همسرم در سالهای سخت کار، استقامت من را هم افزایش داد. زندگی ما امروز به سبک زندگیای تبدیل شده که الگوی جوانان فامیل شده است. فرزندان من هم از زندگی پدر و مادرشان الگو گرفتهاند. برای همین تلاش کردم بسته به نیاز جامعه وارد عرصه اقتصادی شوم و به همین دلیل زنبورداری را انتخاب کردم.
گویا شما فعالیت در زنبورداری را هم به دلیل مشکلات جانبازیتان انتخاب کردهاید؟
بله، به دلایل مشکلات جسمی و شیمیایی بسیار نیاز به دارو داشتم. اما مقاومت من در برابر داروها کم شده بود. مصرف بیش از حد کورتن، توان بدنم را تحلیل داده بود. از طرفی مشکلات عصبی و روانی همه اینها به من فشار میآورد و تحملش برایم سخت بود. زمانی که داروی اعصاب و روان مصرف میکردم، دکتر به من گفت: باید عسل طبیعی مصرف کنید. من خیلی دنبال عسل طبیعی گشتم اما خیلی سخت پیدا کردم. آنجا بود که جرقه تولید عسل طبیعی در ذهنم زده شد. به خودم گفتم چرا ما نباید عسل طبیعی داشته باشیم و این محصول مفید به راحتی در دست مردم قرار بگیرد. با همسرم مشورت کردم و با موافقت ایشان به سمت تولید زنبور و عسل طبیعی رفتم.
پس یعنی پیش زمینه کاری در خصوص زنبورداری نداشتید؟
نه، من تنها اسم زنبور و زنبورداری را شنیده بودم. هیچ تجربهای در این زمینه نداشتم. اما نیت من کمک به سلامت جامعه بود. افتخار میکردم چیزی را تولید کنم که بیماران زیادی را درمان میکند. میخواستم عسل طبیعی و با کیفیت تولید کنم. اما غافل از اینکه این کار نیاز به تجربه عملی حداقل چهار ساله دارد. کلی کتاب خواندم و مطالب مورد نیاز را مطالعه کردم. من سال 1386 کار را با همه سرمایه زندگیام، که 40 میلیون پول بود شروع کردم. همه زندگیام را وارد این کار کردم اما 80کلونی من بعد از تلفات سنگین به 20 کلونی رسید. از لحاظ اقتصادی زیر صفر شدم. عشق به این کار وخدمت به مردم باعث شد تا دوباره همت کنم. در حال حاضر به جایی رسیدهام که میتوانم بگویم یکی از سربازان عرصه اقتصاد مقاومتی هستم. از تولید موم تا ساخت کند و تهیه دارو و... همه کارها را خودم انجام میدهم. به لطف خدا، در کنار من و از تجربه من در عرصه زنبورداری 25 نفر دیگر آغاز به کار کردند و وارد این عرصه اقتصاد مقاومتی شدند. من تولیدکننده کوچرو هستم.
اینکه میگویید تولیدکننده کوچرو هستید، یعنی چه؟! برای ما از روند تولید عسل بگویید؟
مسیر کوچ زنبورهای عسل من از ورامین شروع میشود بعد به شمال میرود و بعد هم سمت لواسان و از آنجا هم دوباره به ورامین بازمیگردد. یعنی زنبورها این مسیر مثلثی را کوچ میکنند. ما انتهای دی و اوایل بهمن ماه، کلونی زنبورها را حمل میکنیم و از ورامین به سمت روستای گلزای ساری میبریم. آنجا زنبورها از گرده و شهد گلهای گلزا استفاده میکنند. تخمگذاری زنبورها از بهمن شروع میشود و در 15 اسفند شدت مییابد. بعد زنبورها از شکوفههای مرکبات استفاده میکنند. بعد از 15- 13 فروردین که شکوفههای مرکبات تمام میشوند به سمت جنگلهای کیاسر میروند. یک ماهی در آنجا هستیم تا زنبورها از گردههای داخل جنگل استفاده کنند. خرداد ماه هم به سمت لواسانات کوچ میکنیم تا شهریور ماه. شهریورماه که هوا خنک میشود به سمت سایت یعنی سمت پیشوا برمیگردیم تا زنبورها روی شهد گلهای کدو خورشتی نشسته و از آن استفاده کنند . زنبوردارها ریاضیدانهای فوقالعادهای هستند. به لطف خدا محصول من در سال اخیر به یک تن رسید.
آقای ندیمی! به نظر شما حضورتان در سالهای جنگ تحمیلی تأثیری در فعالیت امروز شما به عنوان سرباز جنگ نرم و فعال اقتصاد مقاومتی داشته است؟
حتماً همین طور است. حضور من در دوران دفاع مقدس تأثیر خودش را داشت. مشقتهایی که ما در جبهه و جنگ کشیدیم تمرینی برای استقامت و پایداری بود. شرایط جبهه و جنگ شرایطی بود که میگفتیم کشور دارد از بین میرود، تحریم بودیم و تهدید، دشمنان قسم خورده هم به ما فشار میآورند. ما با دستان خالی با همه دنیا جنگیدیم. اما بچهها گوش به فرمان ولایت ایستادند.
عشق و امید باعث ماندن و مقاومت من شد. وقتی در زنبورداری به صفرر سیدم دوباره بسمالله گفتم و کار را شروع کردم. هر کسی جای من بود کنار میگذاشت اما لطف خدا باعث صبوری شد و الحمدلله الان موفق شدم. الان 100کلونی دارم.
به نظر شما که دوران جنگ را درک کرده و درسهای زیادی از آن آموختهاید، چطور میشود جوانان امروز را به ایستادگی و مقاومت رهنمون کرد تا در برابر تحریمها و تهدیدها ایستادگی کنند و به خودکفایی در عرصههای مختلف اقتصاد مقاومتی برسند که مد نظر حضرت آقا هم است؟
به قول امام جبهه ما، دانشگاه انسانسازی بود. رزمندگان و شهدا هم فارغالتحصیلان این دانشگاه بودند. آن زمان شرایطی پیش آمد که ما توانستیم حضور پیدا کنیم و آن حماسهسراییها حاصل استقامت مردان مبارز بود.
اما امروز شرایط بسیار دشوارتر از آن دوران است. در حال حاضر فعالیت هر جوان ایرانی در رسیدن به آرمانهای انقلاب، نظام و پیروی از ولایت فقیه، خود جهادی اکبر است.
آن زمان دشمن در سنگر روبهرو بود اما امروز دشمن در خانه و میان خانواده ما نفوذ پیدا کرده و این وظیفه ما را دشوارتر میکند.
وظیفه من به عنوان یک رزمنده، یک جانباز و یک سرباز عرصه اقتصاد مقاومتی این است که بهترین وکیفیترین محصول را تولید و به مردم کشورم عرضه کنم. نباید چشم من تولیدکننده به بیرون کشور باشد، باید خودم تلاش کنم و به بهترین محصول دست یابم. به فرموده امام خمینی (ره) «امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» که ما هم همت کنیم و رمزهای پیروزی را به خوبی بشناسیم.
نباید منتظر باشیم، دشمن برای ما کاری کند. ما پیرو خط رهبریم و هنوز وصیتنامه امام در دل ماست. اگر پیرو رهبر باشیم تکلیف ما مشخص است. ما باید از درون خود را بسازیم. اگر من تولیدکننده اصل ولایت را در عمل اجرا کنم موفق خواهم بود.
* جوان