در خیابان منتظر تاکسی ایستاده بودم، دیدم یک پیکان جلوی من ایستاد، من اول فکر کردم تاکسی است، جلوی من ایستاد و گفت: سلام، آقای هلالی هستید؟! من رو کشید داخل ماشین و مدام می گفت مخلص شما هستم، چاکر شما هستم. توی ماشین که سوار شدیم دیدم اینها که حرف می زنند حرف هایشان طبیعی نیست، همه مست بودند.
به گزارش شهدای ایران، عبدالرضا هلالی، مداح شاخص کشور گفتوگویی با وارث انجام داده است که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
آقای هلالی، تعریف عزاداری از نگاه شما چگونه است؟
امام حسین علیهالسلام بخاطر اثر گذاری بی نظیرش در حفظ اسلام آنقدر نزد خداوند ارزشمند است که امام صادق علیهالسلام فرمود: هر کسی که نزد او از امام حسین علیهالسلام یاد شود و از دیدگانش به اندازۀ بال مگس اشک خارج شود، ثوابش بر عهدۀ خداوند است. این ارزش بی نظیر گریه و عزاداری بر امام حسین علیهالسلام است. حالا این عزاداری برای کیست؟! برای حسین ابن علی علیهالسلام که کشته شد و اولاً مظلوم بود و ثانیاً نفس و جسمش مقهور و مورد ستم واقع شد و ثالثاً خودش و اهل بیت علیهالسلام و اصحابش تشنه ماندند. امام رضا علیهالسلام فرمود: ای ابن شبیب اگر دوست داری با ما در درجات عالی بهشت همراه شویم، در اندوه ما اندوهگین و در شادی ما خوشحال باش. حضرت می فرمایند : ای ابن شبیب بر تو باد ولایت ما زیرا اگر کسی سنگی را دوست داشته باشد با آن محشور خواهد شد. خدایا شاهد باش که ما امام حسین علیهالسلام را دوست داریم. حداقل به زبان جاری می کنیم. اگر می خواهی بر کسی گریه کنی، بر حسین ابن علی علیهالسلام گریه کن.
همیشه در مجالس سوگواری و مرگ عزیزانمان برای امام حسین علیهالسلام گریه می کنیم. برای کسی که اولین مظلوم بود. می فرمایند: اگر به اندازۀ بال مگسی اشک در چشمانش جمع شود، ثوابش بر عهدۀ خداوند است. ما زبان هم جاری کردیم. ما امام حسین علیهالسلام را دوست داریم. فرمود: اگر می خواهی گریه کنی بر حسین ابن علی علیهالسلام گریه کن. چهار هزار فرشته برای یاری امام حسین علیهالسلام به زمین آمدند اما تقدیر خدا به این نبود. آنها تا قیام قائم در نزد قبرش در حال نزار و ژولیده باقی هستند و از یاوران امام حسین علیهالسلام هستند. شعارشان هم "یا لثارات الحسین" همان شعاری که گفتند قبل از ظهور بگویند.
حاج رضا، از نگاه شما، چرا باید هیئت و عزاداری و یادبود برای اهل بیت علیهالسلام بگیریم؟
امام رضا علیهالسلام فرمودند: هر کسی مصیبت ما را یاد کند و بر آنها بگرید و در روز قیامت با ما در درجۀ اوست، این سخن معصوم علیه السلام است. هر کس یاد مصیبت ما کند و بگرید و بگریاند، دیده اش گریان نشود روزی که همۀ دیده ها گریانند. هر کس بنشیند در مجلسی که ما در او زنده می شویم، دلش نمی میرد روزی که دل ها می میرد. یعنی حضورمان در جلسه هیئت و مکانی که نام اهل بیت علیهالسلام برده می شود، چنین ثوابی دارد. حالا گریه و اجر و پاداشش به کنار، غبطه ای که فرشته ها به ما می خورند. روایت داریم: از آسمان فرشته ها می آیند و زیر پای سینه زنان بال هایشان را باز می کنند. ما خودمان نمی دانیم کجا هستیم و برای چه کسی خدمت می کنیم. بال هایشان را زیر پای سینه زنان باز می کنند و وقتی تمام می شود باز می گردند، می گویند: شما کجا بودید؟ بوی عطر خوبی می آید. می گویند: ما از مجلس امام حسین علیهالسلام می آییم. ما این توفیق را داریم که در این عصر مجلس فقط ذکر امام حسین علیهالسلام برده می شود و چه فیضی از آن می بریم و آگاهی نداریم.
امام صادق علیهالسلام فرمود: حسین علیهالسلام سبب گریۀ هر مومنی است. پس علت گریۀ ما و راهمان مشخص است. اگر به کلمات اهل بیت علیهالسلام رجوع شود، هیچ وقت دچار انحراف نمی شویم. نفس های عزادار تسبیح است. یعنی کسی که برای امام حسین علیهالسلام سیاه می پوشد و گریه می کند، نفسی که می کشد، تسبیح است. امام صادق علیهالسلام فرمود: اندوه او بخاطر ما عبادت به حساب می آید. خداوند رحم کند بر چشم هایی که به خاطر ما اشکبار است. این سخن امام صادق علیهالسلام است. دعا کردند: ترحم فرما بر آن قلوبی که بخاطر ما بی تاب و سوخته است. رحم کن بر آن شیون هایی که بر مصائب ما بلند است. امام صادق برای من و شمای امروزی دعا کرده است.
باید این می های جاری را گرفت و جمع کرد .... کوزهگر گر میشدم حتماً سبو میساختم
هدف از این عزاداری و روضه خوانی چیست؟
برانگیخته کردن عاطفه مردم، ایجاد محبت امام حسین علیهالسلام در دلها، ایجاد زمینه برای فراهم شدن بیانات امام حسین علیهالسلام، زنده شدن اسلام و پیاده شدن تقوا در جامعه و رهایی از آتش جهنم انشاالله. و هدف از ماجرای عاشورا و همۀ این اتفاقات به یک منظور است و آن برای بندگی و اطاعت از فرامین الهی است. چون خود امام حسین علیهالسلام این را می گوید.
برنامههای یادبود مدافعان حرم که توسط شما گرفته شد، تا کی قرار است ادامه داشته باشد؟
برنامۀ مدافعان حرم یک تفکر است که در قالب اجتماعات و برنامه هایی که بچه ها دور هم جمع شدند و تجمع نوجوان ها و جوان ها و زن و مرد متبلور می شود. همانند برخی از کارهای دینی مان می ماند که باید سر دست بگیریم و فریاد بزنیم؛ تعظیم شعائر است. با این نیت ما برنامۀ مدافعان حرم را شروع کردیم و تعدادی هم در عمل و هم در ذکر یکسان شدند و شهید شدند. یعنی هم عملشان بود و هم ذکرشان. گاهاً در برنامه هم بودند. یک فضای خودجوش و مردمی، برنامۀ مدافعان حرم بود. ایده ای بود که از ذهن همین جوان های هیئتی درآمد.
بحث حمایت معنوی ایران با مستشاران ایرانی در سوریه و عراق اصلاً مطرح نبود. یعنی یک برنامۀ کاملاً خودجوش. فقط بحث حضور بود. ابتداً یک تفکر بود؛ دفاع از اهل بیت علیهالسلام یک تفکر جاری هست و پایان پذیر نیست. وقتی تهدید می کنند، ما هم باید به همیاری و دفاعمان عینیت ببخشیم. حرم حضرت زینب سلامالله علیها را تهدید می کند. شاید ما نتوانیم آنجا حضور پیدا کنیم ولی می توانیم به این اعتقاد در تهران عینیت ببخشیم. و البته ادامه خواهد داشت. الحمدالله عنوان "مدافع حرم" یک عنوان جهانی شد. اول دفاع از حرم حضرت زینب سلامالله علیها و حضرت رقیه سلامالله علیها شروع شد و بعد عتبات و بعد حرم امیرالمومنین علی علیهالسلام را تهدید کردند و الان باید دفاع نهایی ما دفاع از حرم رسول الله صلیالله علیه وآله وسلم باشد. و بقیۀ ائمه علیهالسلام و بیت الله حرام؛ اوج تهاجم این مزدوران به این حرم خواهد بود، به حرم پیامبر صلیالله علیه وآله وسلم. کار ما در مکه تمام می شود. انشاالله بعد از مدافع حرم. دفاع نهایی ما از مسجدالحرام خواهد بود به عنوان حرم امن الهی.
در مورد آل سعود، آقا فرمودند، واقعیت سعودی ها همین چیزی است که نشان می دهند. تا قبل از این ظاهر را حفظ می کردند و به گونه ای رفتار می کردند که عیان نشوند. اما کشوری که آخرین رأی گیری توسط مردم انجام شد، اصلاً مشخص نیست. اینها ادعای دمکراسی دارند و به این بهانه به مردم یمن حمله می کنند. مردم یمن که مظلومیت و بی آزاریشان در طول تاریخ مشخص است. مردمی مقاوم و سخت کوش و آرامند. هر وقت که مورد ظلم قرار گرفتند با شدیدترین صورت ممکن پاسخ آن ظلم را دادند. ولی آدم های سخت کوش و مظلومی هستند.
وقتی تجاوز اسرائیل به غزه بود، اصلاح "کودک کُش" به آنها اطلاق شد. اما امروز به راحتی می توان رژیم اسرائیل را کنار رژیم سعودی گذاشت و به عنوان کودک کُش آنها راا طلاق کرد. آنها به چه مجوزی مردم سوریه را قتل عام کردند؟ مردم که نه، حکومت سوریه. مردم بحرین را سرکوب کردند و در کشتارشان دست داشتند. به چه مجوزی؟ در یمن تجاوز نظامی می کنند و زن و کودک می کشند. رژیم سعودی به سرعت نور زوالش را بیشتر کرده است و ما را به رسیدن آرزوی دیرینۀ مان که نابودی آل سعود است، نزدیک کرده است. برقراری یک حکومت دینی به معنای واقعی در شبه جزیرۀ عربستان و آزادی حرم های تصرف شده به وسیلۀ آنها. چندین سال است که نقشۀ تخریب حرم پیامبر صلیالله علیه وآله وسلم را دارند. یعنی بعد از تخریب بقیع، می خواهند حرم پیامبر صلیالله علیه وآله وسلم را تخریب کنند. پس مدافع حرم بودن موضوعیت پیدا می کند و این موضوع را باید به گور ببرند.
عکسی منتشر شده است که جوجه شاهزاده هایشان سر قبر جرج واشنگتن رفتند. آن طرف مشکلی ندارند چون منافع دارند. ولی از این طرف، سر مزار اهل بیت علیهالسلام کفر می شود، شِرک می شود. طوری می شود که به آنها امر می کنند تا جنازه را از قبر درآورند و این کار صفت حیوانی می خواهد. فقط از نوادگان هند جگر خوار بر می آید. واقعاً از نوادگان او هستند که بخواهند جنازه را از قبر بیرون بکشند.
می خواهم بگویم الان زمانی است که فریاد 1400 سال پیش امام حسین علیهالسلام در دنیا می پیچد. خود آقا فرمودند: ما در پیچ تاریخی هستیم. الان هنگامۀ فریاد کسانی است که محبت امیرالمومنین علی علیهالسلام را درسینه دارند. زمانش الان است. خدا امام را رحمت کند و رهبری را حفظ کند. این غیر از نگاه عمیق رهبری نیست. اینکه الان ایران پناه تمام آزادی خواهان شده است. ببینید، ترکمن ها و کردهای سنی، فرقی نمی کند. همه به ایران پناه می برند. ایران پناهگاه مظلومین شده است. انشاالله عینیت پیدا کند.
جلسات ما که جلسات امام حسین علیهالسلام است، ایشان خود، فریاد آزادی خواهی میزند. اگر می خواهیم دنباله رو امام حسین علیهالسلام باشیم، از ما می خواهند که یک بچه هیئتی باشیم که سرگرم امام حسین علیهالسلام است و امام حسینی که 1400 سال پیش مظلومانه کشتندش. جدا از ثواب هایی که برای گریه و عزاداری امام حسین علیهالسلام هست و خدمتتان گفتم، وظایف دیگری هم داریم. باید عینیت پیدا کند و در این روزگار عینیت پیدا کند. و ما می توانیم این موضوع را با بحث کمک و یاری از کسانی که دنبال آزادی هستند، با حمایت از آنها به عینیت ببخشیم. کسانی که مظلوم واقع شدند. امروز روزی نباشد که ما حکم بچه هیئتی خنثی ( سیب زمینی!) را داشته باشیم. فقط یک مداحی و عزاداری باشد. این بزرگترین خیانت می شود.
سئوالی که ذهنمو درگیر کرده این است، هر از گاهی شما اظهار نظر ها و یادداشت هایی ارائه می کنید که در دیگر مداح ها کمتر دیده می شود، می خواستم چرایی این کار را بپرسم؟
در مورد حمایت ها و اظهار نظرهایی که گاهاً می کنم. برخی از اظهار نظر ها از طریق هیئت است. یعنی همانند قضیه فتنه و بیاناتی که در مورد مدافعین حرم داده می شود. همانند بحث آن طوماری که برای این شبه خواننده هتاک لعین، ابن الشیطان شاهین نجفی جمع کردند. که به آستان حضرت امام هادی علیهالسلام توهین کرده بود.
در این طومار که دوستان جمع کردند و ابراز نگرانی کردند و غصه خوردند از ناحیۀ هیئت الرضا بیرون می آمد.
بخشی از موضع گیری ها و اظهار نظرها از جانب خودم است. به عنوان یک شخص و به عنوان عبدالرضا هلالی حق دارم که انتخاب کنم و اگر از من سوال شد، بگویم به عنوان یک فرد مثلاً به آقای فلانی رأی میدهم. دلیلی هم برای پنهان کاری ندارم ولی هیچ وقت از تریبون هیئت برای دفاع از کاندیدای مورد نظر خودم استفاده نکردم. مگر اینکه افرادی باشند که به آنها اجحاف شده باشد. بسیار دردآور است که انقلاب ما دینی باشد و طبق فرمودۀ آقا، جبهۀ افراد مومن انقلابی که از انقلاب دفاع می کنند و مهم ترین سرمایۀ انقلاب و اجتماع آدم هایش است و بعد نخبه هایش. آنها هستند که حرکتی را می سازند. حالا ما فکر کنیم که وقتی کسی در این مسیر قدم بر میدارد توسط بدنۀ دینی و انقلابی حفاظت نشود. یعنی زمانی که شخصی همانند آقای مرادی وقتی برداشته می شود و از پتانسیلی که باید استفاده شود و نمی شود؛ اتفاقاً من از افرادی گلایه دارم که چرا موضع نمی گیرند؟! آنها جز بدنۀ انقلابی هستند. آدم های نخبه هستند که در این مسیر حرکت می کنند و جریان ساز هستند. چرا توسط بدنۀ دینی و انقلابی ما حفاظت نمی شوند که هیچ بلکه توسط جبهۀ متعارض که مورد هجمه قرار می گیرد. همانند شبکه هایBBCو اینها که روی این مطلب کار می کنند و خوشحال می شوند که او را برداشتند. ولی بچه های مذهبی ما، رسانه هایی که کار می کنند به این مطالب نمی پردازند.
چرا شخصی همانند آقای خوشوقت را به هزار و یک دلیل مختلف می کوبند و غیر واقعی و هیچ صدایی از کسی در نمی آید. این طور مواقع احساس می کنم باید دِین خودم را ادا کنم. حالا آقای مرادی که هم معمم است و هم امام حسینی و هم ولایتی و هم جنس جوان را می شناسد.
ما چند روحانی داریم که جوان هستند و محبوب باشند که توانسته اند با جوانان ارتباط بگیرند و توانستند از ابزارهای روز برای عمق بخشیدن ارتباطشان استفاده کنند و بتوانند با تمام تیپ ها و تفکرات ارتباط بگیرند.
حالا آیا این سرمایۀ جامعه نیست؟ نباید جامعه عکس العملی نسبت به آن نشان دهد؟
وقتی در برنامۀ خندوانه میرود در ارتباط با گریۀ بر امام حسین علیهالسلام صحبت می کند و به مخاطب می گوید که گریه بر امام حسین علیهالسلام با آن گریه متفاوت است. گریه ای شادی آفرین است و حرفی که رضا هلالی و مداح و روحانی ای می خواهد انتقال دهد و متوجه نمی شوند، آقای مرادی بسیار هنرمندانه به آنجا میرود و در آن برنامه می نشیند و آن را انتقال می دهد. من نباید از ایشان حمایت کنم؟ اتفاقاً گلایه دارم که چرا از این افراد که در منصبی هستند که می توانند به دینشان خدمت کنند و کردند همانند "پردۀ عشاق"
آقای مرادی برنامه ای برای خادمین اباعبدالله علیهالسلام گرفت و یاد خادمین امام حسین علیهالسلام را زنده کرد. اتفاقاً رسانه های دینی باید موضع مطالبه گر باشند. که چرا این افراد در بدنۀ کارهای اجرایی مملکت نیستند! افرادی همانند مرادی ها چرا نیستند؟ چه دستی پشت پرده هست که اجازه نمی دهد آنها به بدنۀ دینی ورود پیدا کنند؟ چه ایرادی دارد که ما روحانیتی داشته باشیم که بتواند با جوانان ما ارتباط خوب و عمیقی داشته باشد، در کار اجرایی هم باشد و اهل تقوا و دین هم باشد؟ و ما او را از دست بدهیم، چرا باید این کار را بکنیم؟ ضمن اینکه خیلی ها می گفتند ایشان سابقۀ اجرایی ندارد که اشتباه است و ایشان سابقۀ اجرایی هم دارد. چرا نباید من از ایشان حمایت کنم؟ اتفاقاً وظیفه دارم. خواهش من این است که در این مواقع موضع مطالبه گر داشته باشیم. این کمترین کاری است که می توانیم انجام دهیم و از او تشکر کنیم. حداقل خداقوتی بگوییم و تشکری هم بکنیم.
شاید تفکرات من با برخی از آنها مطابقت نکند ولی باید به جمع زیادی که او را دوست دارند احترام بگذارم. حداقل یک رفتاری است که از بچه مسلمان انتظار میرود. گاهی اوقات ما بد متوجه می شویم. یا با ماست یا بر ماست. این اشتباه است. ما وظیفه داریم از شخصیت هایی که به نوعی عملکرد و شخصیتشان با دین و مذهب گره خورده است و حامی حوزه دینی بوده ایم و رویکرد انقلابی داشتند را حمایت کنیم. این وظیفۀ ماست.
برداشت شما از صحبت های آقا در سالروز ولادت حضرت زهرا سلامالله علیها چه بود؟
در بحث عریان شدن که نظر حضرت آقا مشخص است. ولی در بحث هروله کردن و بالا و پایین پریدن اشتباه نشود! منظور رهبری عمق بخشیدن به آن عزاداری بود. منظورشان این بود که در برنامه هایتان شَک و شبهه ای نیافتد. از حرف های رهبری استفاده نکنیم که اختلافات را زیاد کنیم. آقا بیشتر منظورشان از این صحبت ها عمق بخشیدن به عزاداری بود. حالا بیانشان اینگونه بود که فرمودند: عده ای نفهمند چه می خوانند و عریان شوند و بالا و پایین بپرند. این شأن اهل بیت علیهالسلام است؟ آن خواستگاه امام حسین علیهالسلام این است؟ این بیان آقا کاملاً منطقی است.
به شخصه گله های زیادی دارم از کسانی که خصوصاً در شور فعالیت می کنند. رعایت نمی کنند. گاهاً شعرها سخیف است. مطالبی خوانده می شود که برای من بچه هیئتی منزجر کننده است. کلماتی که آنها را به اهل بیت علیهالسلام نمی توانی انتساب کنی و خجالت آور است.
ولیکن نوع برخورد خیلی مهم است. دور از حاشیه باشیم و سعی نکنیم حاشیه سازی کنیم که اصل مطلب بماند. خیلی راحت می توانیم در یک جلسۀ کامل با بزرگترها و پیشکسوت هایمان بشینیم و در مورد این مسائل صحبت کنیم. جوانان خواسته هایی دارند که باید به پیشکسوتان بیان کنند. بالاخره عصر امروز با گذشته خیلی فرق کرده است.
یکی از دوستان می گفت: سابق طرف بیمار می شد و ده خانواده برای جویا شدن احوالش به عیادت می رفتند اما روزگار امروز طوری شده است که طرف وسط خیابان سکته می کند و می میرد و همه موبایل در می آورند و از او فیلم می گیرند! عصر ما بد عصری شده است. خودمان به خودمان رحم کنیم. اگر دلسوز این دستگاه و روضه ها هستیم فکر می کنم که ارتباطمان را با علما باید بیشتر کنیم. تمام محله ها حتماً روحانی ای دارد که اهل فهم و دین باشند که می توان از آنها مشورت گرفت. این خیانت است که به دور از کلام و راهنمایی آنها بخواهیم حرکتی را انجام دهیم که فردا دودش به چشم خودمان برود. می توانیم از پیشکسوتان این راه استفاده کنیم. اگر فکر می کنیم در مطلبی ضعف داریم، از آنها سوال کنیم و راهنمایی بخواهیم. قطعاً آنها با آغوش باز پذیرا خواهند بود. همانند حاج منصور ارضی، حاج ماشاالله عابدی، حاج محسن طاهری، حاج مرتضی و حاج محمدرضا طاهری، حاج سعید حدادیان و حاج محمود کریمی و بزرگترهای دیگر.
کمتر کاری که یک مداح نوجوان می تواند انجام دهد این است که کنار دست مداحان بزرگتر بنشیند و از آنها استفاده کند و سعی کند که چیزی از آنها بیاموزد.
من بسیاری از آموزه هایم را دورادور از حاج منصور ارضی گرفتم. یعنی این نبود که حاج منصور بگوید: سلام رضا جان بیا بشین پدر جان، برایت بگویم!
خیلی چیزها را کنار منبر ایشان آموختم. هیچ وقت هم به خود اجازه ندادم که وقتشان را تلف کنم و یا سوال هایی بی وقت و بی جا بپرسم. بعضی ها متوجه نیستند. با حضورم در جلسات حاج منصور خیلی از مسائل را یاد گرفتم. حاج سعید خیلی چیزها به من یاد داد. کسی بودم که هر صبح سه شنبه با اتوبوس صنف لباس فروشها می رفتم. اتفاقاً صبحانه ای هم می خوردیم.
خاطره ای هم از آن دوران دارید؟
بله، یک روز صبح، در صنف، بعد نماز، صبحانه می خوردیم. نان سنگک و ... آقایی هم بود که چای می ریخت و بسیار گرم می گرفت و برای امام حسین علیهالسلام کار می کرد. ( ما باید این چیزها را یاد بگیریم. همانند سید جلال هراتی که سال ها قند خورد می کرد. اینها چیزهایی با ارزش است ) صبح که صنف رفتم؛ مرحوم آقای ابوترابی هم آنجا بودن، البته مرا نمی شناختند. من هم اسمشان را شنیده بودم ولی شناختی نداشتم. با خودم می گفتم: چه عمامۀ رنگ و رو رفته ای دارد! تو همین فضا ها بودم که ایشون منو صدا زد و لقمه ای را با دستان خودشان در دهانم گذاشتن. واقعا ایشان نمونه بودن
خلاصه، آن صبح ها نه کسی به من می گفت بیا و نه کسی دعوتم می کرد! خودم هم خوب می خواندم و نوجوان بودم. سال 77 یا 76 که هم شور و هم روضه می خواندم. دوستانم به یاد دارند. شاعری هم نبود که شعری بگوید. پای منبر حاج منصور می رفتم و شعرها را همان لحظه می نوشتم، (با خنده) صبح ها همه خواب بودند و کسی نمی شنید برای همین شب همان را می خواندم.
یا شاه عبدالعظیم که سال ها می رفتم و سوالاتم را گوش می کردم. یا مداحان بزرگوار دیگر که می رفتم و افتخار داشتم و پای منبرشان می نشستم. شاید هم خیلی توانایی ها داشتم ولی این دلیل نمی شود که من از منبر بزرگان این راه استفاده نکنم. خواهشم همیشه این بوده است که نوجوانان و آن هایی که در این دستگاه تازه قدم گذاشتند متوجه شوند که رفتن پای منبر افرادی و شرکت کردن در مجالسشان خیلی از اتفاقات و کارهایی که باید یاد بگیرند را به نحو احسن انجام دهند. من بیش از ده سال شب های جمعه به بهشت زهرا می رفتم. این ها همه حسن است و همه ره پوشه می شود. آقای حق شناس و آقای بهلول را دیده بودم و منبر هم رفته بودم. سعی می کردم با این افراد ارتباط داشته باشم و از آنها استفاده کنم. از آنها چیزی یاد می گرفتم و گاهی ضد حالی هم می زدند!
مداح هست که هیئت ما می آید و شرکت می کند. مداح، مداحی بود که جلو عدۀ زیادی خارم کرد و سال ها بعد به هیئتمان آمد و در جلسه شرکت کرد. بالای منبر بودم که آمد و یاد آن لحظه افتادم و شیطان را لعنت کردم و از منبر پایین آمدم و بلندش کردم و روی منبر نشاندمش. این چیزی را از آدم کم نمی کند. چیزی نیست که نزد خدا گم شود. در این فضاها بخشندگی داشته باشد و بیشتر نزدیک شود.
هلالی و مداحی برای ۳ جوان مست
صحبت از قدیمی ها و اساتید شد، در روزهای گذشته آقای آهی را از دست دادیم!
بله متاسفانه! بخاطر برنامه مدافعان حرم، خانه مداحان تقدیری از ما کرد. لوحی به من میدادند که ایشان را دیدم و گفتم: شما را خیلی دوست دارم و مایۀ افتخار ما هستید، ایشان هم ابراز محبت کردند و من هم دستشان را بوسیدم.
زمانی که مریض بودند به آقازادۀ ایشان تماس گرفتم و گفتند: حال خوبی نیست و هماهنگ می کنم منزل تشریف بیاورید. اما قسمت نشد ...
حاج حسن آهی می گفت: پدر چشم به راهتان بودند و مدام می گفتند: آقای هلالی نیامدند. گفتم: شما اطلاعی ندادید.
تا وقتی که این پیرغلامان هستند قدرشان را بدانیم. ما پیشکسوتانمان را دریابیم. مداحان پیشکسوت و پیر غلامانمان که واقعاً تاج سر هستند را دریابیم. در ختم آقای آهی، دست آقای اکبر بازوبند را بوسیدم، ابراز علاقه ای کردم . ایشان گفتند: با من مصاحبه ای کردند و پرسیدند: بعد از این همه سال نوکری دم خانۀ امام حسین علیهالسلام چه آرزویی دارید؟ گفتم: آرزویم این است که آخر عمری مرا از در خانۀ امام حسین علیهالسلام بیرون نکنند! چه حرف بزرگی است. آدمی که این همه سال برای امام حسین علیهالسلام خدمت می کند!
اگر روزی قدر این آدم را به واسطۀ یا حسینی که گفته است ندانم، چه زمانی می خواهم قدردان امام حسین علیهالسلام باشم؟ وقتی قدر آدمی که عمرش را در دستگاه امام حسین علیهالسلام گذرانده است را نمی دانم! چطور می خواهم قدر امام حسین علیهالسلام را بدانم؟
ای کاش که رفتن آقای آهی دلیل و علتی شود که مداحان جوان تر و نوجوان تر بیشتر به این پیشکسوتان نزدیک شوند. آنها را دوست داشته باشند و به آنها سر بزنند و یا وجود نازنینی همانند آقای سازگار که واقعاً تکرار نشدنی است. مگر ما همانندشان را داریم؟ چرا از مظهر ایشان استفاده نمی کنیم؟ خودم را می گویم. شاید خیلی ها بگویند آقای سازگار سن بالایی دارد، ولی هیئت و جلسه ای دارد، چرا به این بزرگواران سر نمی زنیم؟ چرا آنها را تکریم نمی کنیم؟ برای خودمان خوب است. سر زدن به آقای سازگار برای خودمان خوب است. مگر مثل ایشان می توانیم پیدا کنیم؟ ولی تا دلتان بخواهد نوجوان و هیئتی دوست دارد آقای فلانی را ببیند که شاید هیچ بهره ای هم از او نبرد. همانند خود من! کاش از این فرصت استفاده کنیم و حضور بزرگانمان را بیشتر درک کنیم. از آنها یاد بگیریم و انشاالله در این مسیر محکم تر قدم برداریم.
یک کلیپی چند سال گذشته پخش شد که شما به امام حسین علیه السلام گفتید من هیچ چیز نمی خواهم من یک ذره صدا این صدا خوب شه و شفامون بدین، امسال چند جلسه قبل شما مجدداً گفتید که همین را هم دیگر نمی خواهم؟ چرا؟
به خاطر اینکه باید راضی باشیم، ببنید این خیلی مهم است ما برای خودمان در دستگاه امام حسین علیه السلام جایگاه تعریف کرده باشیم و آن چیزی که ما دلمان می خواهد یا ما خودمان را به اهل بیت علیه السلام واگذار کرده ایم! اگر واگذار کرده ایم به اهل بیت علیهم السلام که خیر ما و صلاح ما را حتما آنها از ما بهتر می دانند و این خیر و صلاح را حتما اهل بیت علیه السلام خواسته اند اگر امروز (مقداری) مثلا مقداری مریض احوالی برای من پیش آمده، مقداری رنجور هستم، حتما خیریتی برای من دارد و من این را نمی دانم و این را نمی فهمم ولی از همه اش بهتر است که آدم شکر گذار باشد و راضی باشد به رضایت خدا و اهل بیت علیه السلام و اکنون وظیفه من این است شاید این اتفاقاتی که پیرامون من افتاد من را در خیلی از مسائل آگاه ترم کرد چرا می گویند عزیزی، خیلی زمان ها بچه ها می گویند : چرا انقدر دوستت دارند و در مردم عزیزی؟ به آنها می گویم که این را بزرگی به من گفت ( در مشکلاتم آن آدم به من گفت :که آن آدمی که مظلوم شود عزیز می شود ) امام حسین علیه السلام با همین ( ویژگی ) عزیز هستند چون مظلوم شد و اگر واقعا ظلم به شما شده باشد مطمئن باشید عزیز می شوید اگر نشده باشد که هیچی و این بحث دیگری است بعد هم این جمله را هنوز فراموش نکرده ام که روزی که اتفاقات خیلی سختی برای من پیش آمد و پیش این آدم بزرگ رفتم در را باز کرد و به من گفت: " بازی اشکنک داره سر شکستنک داره " همین را می خواند و گفتم خوش به حالتون آدم بزرگ به آن چیزی که پروردگار برایش رقم می زند راضی است ما هم راضی بوده ایم تا کنون نیز همیشه راضی هستیم و امیدواریم که آنها نیز از ما راضی باشند و ما آن وعده ای و وظیفه خودمان به نحو احسنت عمل کنیم و این امتحان الهی همین امتحان است و ان شالله سربلند بیرون بیاییم وگرنه در عافیت همه می خواهند و ازتو تعریف می کنند و همه چیز روبه راه است یک مقدار که مشکل پیش بیاید آن موقع است که باید خودت را نشان بدهی اگر روزی آن حنجره و آن توان سابق را نداشتی ایستادگی کردی آن موقع هنر است و گرنه یک مثالی می زنم "پر زدن با بال شکسته خیلی سخت است " این چیزی است که من درک کردم و شاید خیلی افراد دیگر این را درک نکنند آن وقت معنای این جمله من را آن دنیا متوجه می شوید چون من می توانم یک چیز دیگر به امام حسین علیه السلام بگویم و بگویم " من با بال شکسته پر زدم " این هم یک گام از بقیه جلوتر هستم پس باید به این شکر گذار باشم.
خب، مایلید یک مقدار فضا رو عوض کنیم؟ می خواین یه مقدار از خاطرات دوران اولیه هیئت الرضا علیه السلام رو بگید؟
سال 72 هیئت شروع شد، هیئت الرضا سابق ( اوایل اش ) همه دور همدیگر بودند و زیارت عاشورا می خوانیم. سال 74 همه در جمع دور همدیگر بودند و اینها هم زیارت عاشورا می خواندن و سینه می زدند و یک روزی به جایی رسیدند که یک آدم متفکر و روشن فکر آمد و گفت ما اول باید امام حسین علیه السلام را بشناسیم این طور نمی شود که درباره امام حسین علیه السلام تنها بنشینیم و گریه کنیم این که فایده ای ندارد بایدامام حسین علیه السلام ذرا بشناسید.
گفتیم: چکار باید بکنیم؟
گفت: باید به جای زیارت عاشورا بیاییم و کتاب بخوانیم ما جلسات هفتگی مان شده بود کتاب خواندن و می نشستیم و تفسیر می کردیم که این کار بدی نیست اما وقتش آن موقع و در آن شرایط نبود می نشستیم اول با کتاب های مطهری شروع کردیم و کم کم جلسه بیستم رسید به داستایوسکی، چخوف و ابی یوفاین ها ( واقعا می گم ها ..) بعد به خودمان آمدیم دیدیمآمده ایم و داریمدرباره رمان چخوف و ادبیاتروسیه با هم حرف می زنیم. (ببینید انحراف چطور است!) سپس رسید به جایی که گفتند: خوب این که نشد! چی است این چهار تا ریشه تان درآمده، سیبیلتان و این ها؛ من آن موقع خیلی مخالف بودم و گفتم اینجا را دیگر نیستم و سیبیلم را بالا بروید و پایین بیایید نمی زنم! (خنده جمع)
مثلا : بچه حزب اللهی که نباید مثلا چیز باشد، چرا با شلوارلی مخالف هستید؟ چرا نباید بپوشید؟ کم کم بچه ها را برد به سمتی که نهایتا پاتوقشان شده بود پارک اندیشه سید خندان. به خدا! از هیئت می رفتند کجا کشیده شدند؟!
به خدا،کتاب خانه آنجا بود دیگه، می رفتند در آنجا تا کتاب بخوانند کم کم از هیئت بچه مذهبی خوب(از توی هیئت) رسید به آنجا که فرد در پارک اندیشه باید با شلوارلی دم کتاب خانه می ایستاد من مخالف کتابخانه نیستم و مخالفشلوار لی نیستم ولی اگر انحراف بشود اینطور می شود که از جمع هجده نفره دو نفر ماندیم و شانزده نفر رفتند به ناکجا آباد ؛ یکی شان را من چند وقت پیش دیدم سر خیابان واستاده بود و معتاد بود ؟! این چه بلایی که واقعا در کمین ما هست و ما نمی فهمیم. خدا نکنه روزی به هزار و یک بهانه بخواهند ما را از این دستگاه جدا کنند ؛ به بهانه روشن فکری،به بهانهفلان، اصلا راه نجات ما در جلسه امام حسین علیه السلام است و واقعا نباید ترک شود مخصوصا جلساتی که به صرف سینه زنی معطوف نشود . حیف است جلسه ذکر می خواهد و وضو می خواهد ورود به جلسه آدابی دارد و وضو می خواهد زیارت عاشورا می خواهد نمی دانم گره خوردن به ادعیه ها و مناجات ها سبب زنده نگه داشتن جلسات امام حسین علیه السلام است مگه می شود بچه هیئتی باشد ولی زیارت جامعه کبیره نخواند مگه می شود بچه هیئتی باشد و زیارت عاشورا نخواند و لعن زیارت عاشورا را نگوید . مگه می شود؟! و چیزهای دیگر که فکر می کنم اینه موفق هستند اگر بتوانند در این حوزه بچه ها قدم بردارند.
یک خاطره جالب دیگر هم برایتان بگویم!
در خیابان منتظر تاکسی ایستاده بودم، دیدم یک پیکان جلوی من ایستاد، من اول فکر کردم تاکسی است، جلوی من ایستاد و گفت: سلام، آقای هلالی هستید؟! من رو کشید داخل ماشین و مدام می گفت مخلص شما هستم، چاکر شما هستم. توی ماشین که سوار شدیم دیدم اینها که حرف می زنند حرف هایشان طبیعی نیست، همه مست بودند. یک نفر راننده و یک نفر هم جلو، دو نفر در عقب و من هم کنار اینها بودم. یک مقدار که جلوتر رفتیم به من گفت " به مولا نوکرتم! هلالی من برات می میرم! اسم اباالفضل رو که میاری موهای بدنم سیخ میشه" آن موقع هم دور این شعر بود - بین همۀ عشقای دنیا! عشق است اباالفضل...
خلاصه رسید به اینجایی که مقصدم بود و گفتم خیلی ممنون، من پیاده می شوم. گفت به خدا اگر بگذارم پیاده بشی. گفتم من همینجا باید پیاده شوم! منزلمان اینجاست. گفت: اصلا، مگه دست خودته؟ تو نوکر امام حسینی...
اصلاً مست بودند! دیدم زیاد بخواهم با اینها بحث کنم اوضاع بدتر می شود، گفتم مخلص شما هم هستیم. گفت: تا نخونی نمی ذارم پیاده بشی! گفتم من واقعا نمی توانم بخوانم. ( ماشاالله از این درشت اندام ها هم بود ) رفتیم جادۀ فشم، یادم است که اون موقع شارژ باتری موبایلم هم تمام شده بود، گفتم خدایا ما حالا باید چکار کنیم؟ رفتیم تا ته جاجرود و آنجا گفت تا برای ما نخونی نمی گذارم پیاده شوی. گفتم چی بخونم؟ گفت از اباالفضل ]علیه السلام[ بگو...
ما هم شروع کردیم خواندیم: بین همۀ عشقای دنیا، عشق است اباالفضل...
این رو که خواندیم بی خیال ما شد و گفت: آقا هلالی به مولا سلطانی! زد بغل و گفتم خیلی ممنون! اصلا نگفتم که منزل ما تهرانپارس بود و من رو تا اینجا آوردی، خودم پیاده شدم و خداحافظی کردم. حالا دست بوسی و روبوسی هم می کردند. یادم افتاد که پول هم ندارم، موبایلم هم خاموش بود، فقط تنها کاری که کردم این بود که رفتم از دم باجۀ تلفن زنگ زدم به خانواده و گفتیم که همچین اتفاقی افتاده است و ما الان در جاده جاجرود هستیم و برمی گردیم. کلی راه هم برگشتیم، از دم خیابان دماوند ما رو آوردند دماوند و بعد هم بردند جاجرود، چهار نفر که مست هم بودند!
داستان اون خانوادۀ شهیدی که گفتید ما رو بردند تا نیشابور چه بود؟
هلالی: آمدند و گفتند که یک مادر شهید است که گفته باید فقط آقای هلالی بیاید و بخواند. پرسیدم کجا هستند؟ گفتند نزدیکی مشهد. حساسیت هم آن موقع خیلی زیاد بود، گفتم می آیم. دنبال ما آمدند و سوار ماشین کردند. اون زمان فکر می کنم موبایل نداشتیم هنوز، خلاصه با پیکان آمدند و دنبالمان تا ما رو ببرند نیشابور. بعد که رفتیم آنجا دیدیم که اصلا مجلس شهید نبود و ما آنجا برای امام زمان عجل الله تعالی خواندیم. موقع برگشت دیدیم دعوا شده است و کسی حال نداشت ما رو به تهران ببرد. گفتم اصلا خودتان رو اذیت نکنید ما رو تا سر جاده ببرید خودمان می رویم. ما رو سر جاده پیاده کردند و سوار ماشین شدیم و تا تهران روی بوفه نشستیم. رسیدیم تهران و جلوی جمعیت هم به ما یک ربع سکه داده بودند و ماهم توی رو دروایسی قبول کردیم. آمدیم تهران و رفتیم جلوی مسجد و ربع سکه رو نشان دادیم و گفتیم این رو به عنوان صلۀ امام حسین علیه السلام به ما داده اند، گفتند که تقلبی است!
خلاصه از این خاطرات تا دلتان بخواهد هست.
من یکبار به کرج رفتم، توی کرج خواستند ما رو بعد از هیئت رستوران ببرند، ما رو بردند جلوی رستوران و به بهانۀ اینکه ببینم این کجا رفت و اون کجا رفت، ما رو ول کردند وسط بیابون. یک ربع، نیم ساعت جلوی رستوران منتظر شدم دیدم کسی نیامد و با بدبختی برگشتم. کرج هم نبود شهرهای توابع کرج بود من هم اصلا بلد نبودم.
اگر نکته و یا نکاتی مانده است که مطرح نشد، بفرمائید؟
یه مطلبی هست که دوست داشتم مطرح کنم، چند وقت پیش شنیدم در یکی از شهر ها سگ های ولگردی را که برای مردم ایجاد مزاحمت می کردند را مسموم کرده اند و کشته اند. برای همین عده ای در حمایت از این سگ ها چالشی " من همان سگ هستم " را راه انداخته اند!
این کار اصلاً کار درستی نیست که مخلوق خدا کشته شود. اما برای من خیلی جالب بود، دقیقاً آدم های روشن فکری که می گفتند: انسان صاحب یک شرافتی است که نباید او را سگ نامید. ( و ما سالها نتوانستیم بفهمیم که معنی این سگ، همان وفای اوست نه خود سگ. آخر هم آنقدر گریبان گیرمان شد که از مواضع خودمان خیلی پایین آمدیم ) خیلی جالب بود که همین روشن فکران در این جنبش اینگونه عنوان کردند" من همان سگ هستم." ولی نمیدا
آقای هلالی، تعریف عزاداری از نگاه شما چگونه است؟
امام حسین علیهالسلام بخاطر اثر گذاری بی نظیرش در حفظ اسلام آنقدر نزد خداوند ارزشمند است که امام صادق علیهالسلام فرمود: هر کسی که نزد او از امام حسین علیهالسلام یاد شود و از دیدگانش به اندازۀ بال مگس اشک خارج شود، ثوابش بر عهدۀ خداوند است. این ارزش بی نظیر گریه و عزاداری بر امام حسین علیهالسلام است. حالا این عزاداری برای کیست؟! برای حسین ابن علی علیهالسلام که کشته شد و اولاً مظلوم بود و ثانیاً نفس و جسمش مقهور و مورد ستم واقع شد و ثالثاً خودش و اهل بیت علیهالسلام و اصحابش تشنه ماندند. امام رضا علیهالسلام فرمود: ای ابن شبیب اگر دوست داری با ما در درجات عالی بهشت همراه شویم، در اندوه ما اندوهگین و در شادی ما خوشحال باش. حضرت می فرمایند : ای ابن شبیب بر تو باد ولایت ما زیرا اگر کسی سنگی را دوست داشته باشد با آن محشور خواهد شد. خدایا شاهد باش که ما امام حسین علیهالسلام را دوست داریم. حداقل به زبان جاری می کنیم. اگر می خواهی بر کسی گریه کنی، بر حسین ابن علی علیهالسلام گریه کن.
همیشه در مجالس سوگواری و مرگ عزیزانمان برای امام حسین علیهالسلام گریه می کنیم. برای کسی که اولین مظلوم بود. می فرمایند: اگر به اندازۀ بال مگسی اشک در چشمانش جمع شود، ثوابش بر عهدۀ خداوند است. ما زبان هم جاری کردیم. ما امام حسین علیهالسلام را دوست داریم. فرمود: اگر می خواهی گریه کنی بر حسین ابن علی علیهالسلام گریه کن. چهار هزار فرشته برای یاری امام حسین علیهالسلام به زمین آمدند اما تقدیر خدا به این نبود. آنها تا قیام قائم در نزد قبرش در حال نزار و ژولیده باقی هستند و از یاوران امام حسین علیهالسلام هستند. شعارشان هم "یا لثارات الحسین" همان شعاری که گفتند قبل از ظهور بگویند.
حاج رضا، از نگاه شما، چرا باید هیئت و عزاداری و یادبود برای اهل بیت علیهالسلام بگیریم؟
امام رضا علیهالسلام فرمودند: هر کسی مصیبت ما را یاد کند و بر آنها بگرید و در روز قیامت با ما در درجۀ اوست، این سخن معصوم علیه السلام است. هر کس یاد مصیبت ما کند و بگرید و بگریاند، دیده اش گریان نشود روزی که همۀ دیده ها گریانند. هر کس بنشیند در مجلسی که ما در او زنده می شویم، دلش نمی میرد روزی که دل ها می میرد. یعنی حضورمان در جلسه هیئت و مکانی که نام اهل بیت علیهالسلام برده می شود، چنین ثوابی دارد. حالا گریه و اجر و پاداشش به کنار، غبطه ای که فرشته ها به ما می خورند. روایت داریم: از آسمان فرشته ها می آیند و زیر پای سینه زنان بال هایشان را باز می کنند. ما خودمان نمی دانیم کجا هستیم و برای چه کسی خدمت می کنیم. بال هایشان را زیر پای سینه زنان باز می کنند و وقتی تمام می شود باز می گردند، می گویند: شما کجا بودید؟ بوی عطر خوبی می آید. می گویند: ما از مجلس امام حسین علیهالسلام می آییم. ما این توفیق را داریم که در این عصر مجلس فقط ذکر امام حسین علیهالسلام برده می شود و چه فیضی از آن می بریم و آگاهی نداریم.
امام صادق علیهالسلام فرمود: حسین علیهالسلام سبب گریۀ هر مومنی است. پس علت گریۀ ما و راهمان مشخص است. اگر به کلمات اهل بیت علیهالسلام رجوع شود، هیچ وقت دچار انحراف نمی شویم. نفس های عزادار تسبیح است. یعنی کسی که برای امام حسین علیهالسلام سیاه می پوشد و گریه می کند، نفسی که می کشد، تسبیح است. امام صادق علیهالسلام فرمود: اندوه او بخاطر ما عبادت به حساب می آید. خداوند رحم کند بر چشم هایی که به خاطر ما اشکبار است. این سخن امام صادق علیهالسلام است. دعا کردند: ترحم فرما بر آن قلوبی که بخاطر ما بی تاب و سوخته است. رحم کن بر آن شیون هایی که بر مصائب ما بلند است. امام صادق برای من و شمای امروزی دعا کرده است.
باید این می های جاری را گرفت و جمع کرد .... کوزهگر گر میشدم حتماً سبو میساختم
هدف از این عزاداری و روضه خوانی چیست؟
برانگیخته کردن عاطفه مردم، ایجاد محبت امام حسین علیهالسلام در دلها، ایجاد زمینه برای فراهم شدن بیانات امام حسین علیهالسلام، زنده شدن اسلام و پیاده شدن تقوا در جامعه و رهایی از آتش جهنم انشاالله. و هدف از ماجرای عاشورا و همۀ این اتفاقات به یک منظور است و آن برای بندگی و اطاعت از فرامین الهی است. چون خود امام حسین علیهالسلام این را می گوید.
برنامههای یادبود مدافعان حرم که توسط شما گرفته شد، تا کی قرار است ادامه داشته باشد؟
برنامۀ مدافعان حرم یک تفکر است که در قالب اجتماعات و برنامه هایی که بچه ها دور هم جمع شدند و تجمع نوجوان ها و جوان ها و زن و مرد متبلور می شود. همانند برخی از کارهای دینی مان می ماند که باید سر دست بگیریم و فریاد بزنیم؛ تعظیم شعائر است. با این نیت ما برنامۀ مدافعان حرم را شروع کردیم و تعدادی هم در عمل و هم در ذکر یکسان شدند و شهید شدند. یعنی هم عملشان بود و هم ذکرشان. گاهاً در برنامه هم بودند. یک فضای خودجوش و مردمی، برنامۀ مدافعان حرم بود. ایده ای بود که از ذهن همین جوان های هیئتی درآمد.
بحث حمایت معنوی ایران با مستشاران ایرانی در سوریه و عراق اصلاً مطرح نبود. یعنی یک برنامۀ کاملاً خودجوش. فقط بحث حضور بود. ابتداً یک تفکر بود؛ دفاع از اهل بیت علیهالسلام یک تفکر جاری هست و پایان پذیر نیست. وقتی تهدید می کنند، ما هم باید به همیاری و دفاعمان عینیت ببخشیم. حرم حضرت زینب سلامالله علیها را تهدید می کند. شاید ما نتوانیم آنجا حضور پیدا کنیم ولی می توانیم به این اعتقاد در تهران عینیت ببخشیم. و البته ادامه خواهد داشت. الحمدالله عنوان "مدافع حرم" یک عنوان جهانی شد. اول دفاع از حرم حضرت زینب سلامالله علیها و حضرت رقیه سلامالله علیها شروع شد و بعد عتبات و بعد حرم امیرالمومنین علی علیهالسلام را تهدید کردند و الان باید دفاع نهایی ما دفاع از حرم رسول الله صلیالله علیه وآله وسلم باشد. و بقیۀ ائمه علیهالسلام و بیت الله حرام؛ اوج تهاجم این مزدوران به این حرم خواهد بود، به حرم پیامبر صلیالله علیه وآله وسلم. کار ما در مکه تمام می شود. انشاالله بعد از مدافع حرم. دفاع نهایی ما از مسجدالحرام خواهد بود به عنوان حرم امن الهی.
در مورد آل سعود، آقا فرمودند، واقعیت سعودی ها همین چیزی است که نشان می دهند. تا قبل از این ظاهر را حفظ می کردند و به گونه ای رفتار می کردند که عیان نشوند. اما کشوری که آخرین رأی گیری توسط مردم انجام شد، اصلاً مشخص نیست. اینها ادعای دمکراسی دارند و به این بهانه به مردم یمن حمله می کنند. مردم یمن که مظلومیت و بی آزاریشان در طول تاریخ مشخص است. مردمی مقاوم و سخت کوش و آرامند. هر وقت که مورد ظلم قرار گرفتند با شدیدترین صورت ممکن پاسخ آن ظلم را دادند. ولی آدم های سخت کوش و مظلومی هستند.
وقتی تجاوز اسرائیل به غزه بود، اصلاح "کودک کُش" به آنها اطلاق شد. اما امروز به راحتی می توان رژیم اسرائیل را کنار رژیم سعودی گذاشت و به عنوان کودک کُش آنها راا طلاق کرد. آنها به چه مجوزی مردم سوریه را قتل عام کردند؟ مردم که نه، حکومت سوریه. مردم بحرین را سرکوب کردند و در کشتارشان دست داشتند. به چه مجوزی؟ در یمن تجاوز نظامی می کنند و زن و کودک می کشند. رژیم سعودی به سرعت نور زوالش را بیشتر کرده است و ما را به رسیدن آرزوی دیرینۀ مان که نابودی آل سعود است، نزدیک کرده است. برقراری یک حکومت دینی به معنای واقعی در شبه جزیرۀ عربستان و آزادی حرم های تصرف شده به وسیلۀ آنها. چندین سال است که نقشۀ تخریب حرم پیامبر صلیالله علیه وآله وسلم را دارند. یعنی بعد از تخریب بقیع، می خواهند حرم پیامبر صلیالله علیه وآله وسلم را تخریب کنند. پس مدافع حرم بودن موضوعیت پیدا می کند و این موضوع را باید به گور ببرند.
عکسی منتشر شده است که جوجه شاهزاده هایشان سر قبر جرج واشنگتن رفتند. آن طرف مشکلی ندارند چون منافع دارند. ولی از این طرف، سر مزار اهل بیت علیهالسلام کفر می شود، شِرک می شود. طوری می شود که به آنها امر می کنند تا جنازه را از قبر درآورند و این کار صفت حیوانی می خواهد. فقط از نوادگان هند جگر خوار بر می آید. واقعاً از نوادگان او هستند که بخواهند جنازه را از قبر بیرون بکشند.
می خواهم بگویم الان زمانی است که فریاد 1400 سال پیش امام حسین علیهالسلام در دنیا می پیچد. خود آقا فرمودند: ما در پیچ تاریخی هستیم. الان هنگامۀ فریاد کسانی است که محبت امیرالمومنین علی علیهالسلام را درسینه دارند. زمانش الان است. خدا امام را رحمت کند و رهبری را حفظ کند. این غیر از نگاه عمیق رهبری نیست. اینکه الان ایران پناه تمام آزادی خواهان شده است. ببینید، ترکمن ها و کردهای سنی، فرقی نمی کند. همه به ایران پناه می برند. ایران پناهگاه مظلومین شده است. انشاالله عینیت پیدا کند.
جلسات ما که جلسات امام حسین علیهالسلام است، ایشان خود، فریاد آزادی خواهی میزند. اگر می خواهیم دنباله رو امام حسین علیهالسلام باشیم، از ما می خواهند که یک بچه هیئتی باشیم که سرگرم امام حسین علیهالسلام است و امام حسینی که 1400 سال پیش مظلومانه کشتندش. جدا از ثواب هایی که برای گریه و عزاداری امام حسین علیهالسلام هست و خدمتتان گفتم، وظایف دیگری هم داریم. باید عینیت پیدا کند و در این روزگار عینیت پیدا کند. و ما می توانیم این موضوع را با بحث کمک و یاری از کسانی که دنبال آزادی هستند، با حمایت از آنها به عینیت ببخشیم. کسانی که مظلوم واقع شدند. امروز روزی نباشد که ما حکم بچه هیئتی خنثی ( سیب زمینی!) را داشته باشیم. فقط یک مداحی و عزاداری باشد. این بزرگترین خیانت می شود.
سئوالی که ذهنمو درگیر کرده این است، هر از گاهی شما اظهار نظر ها و یادداشت هایی ارائه می کنید که در دیگر مداح ها کمتر دیده می شود، می خواستم چرایی این کار را بپرسم؟
در مورد حمایت ها و اظهار نظرهایی که گاهاً می کنم. برخی از اظهار نظر ها از طریق هیئت است. یعنی همانند قضیه فتنه و بیاناتی که در مورد مدافعین حرم داده می شود. همانند بحث آن طوماری که برای این شبه خواننده هتاک لعین، ابن الشیطان شاهین نجفی جمع کردند. که به آستان حضرت امام هادی علیهالسلام توهین کرده بود.
در این طومار که دوستان جمع کردند و ابراز نگرانی کردند و غصه خوردند از ناحیۀ هیئت الرضا بیرون می آمد.
بخشی از موضع گیری ها و اظهار نظرها از جانب خودم است. به عنوان یک شخص و به عنوان عبدالرضا هلالی حق دارم که انتخاب کنم و اگر از من سوال شد، بگویم به عنوان یک فرد مثلاً به آقای فلانی رأی میدهم. دلیلی هم برای پنهان کاری ندارم ولی هیچ وقت از تریبون هیئت برای دفاع از کاندیدای مورد نظر خودم استفاده نکردم. مگر اینکه افرادی باشند که به آنها اجحاف شده باشد. بسیار دردآور است که انقلاب ما دینی باشد و طبق فرمودۀ آقا، جبهۀ افراد مومن انقلابی که از انقلاب دفاع می کنند و مهم ترین سرمایۀ انقلاب و اجتماع آدم هایش است و بعد نخبه هایش. آنها هستند که حرکتی را می سازند. حالا ما فکر کنیم که وقتی کسی در این مسیر قدم بر میدارد توسط بدنۀ دینی و انقلابی حفاظت نشود. یعنی زمانی که شخصی همانند آقای مرادی وقتی برداشته می شود و از پتانسیلی که باید استفاده شود و نمی شود؛ اتفاقاً من از افرادی گلایه دارم که چرا موضع نمی گیرند؟! آنها جز بدنۀ انقلابی هستند. آدم های نخبه هستند که در این مسیر حرکت می کنند و جریان ساز هستند. چرا توسط بدنۀ دینی و انقلابی ما حفاظت نمی شوند که هیچ بلکه توسط جبهۀ متعارض که مورد هجمه قرار می گیرد. همانند شبکه هایBBCو اینها که روی این مطلب کار می کنند و خوشحال می شوند که او را برداشتند. ولی بچه های مذهبی ما، رسانه هایی که کار می کنند به این مطالب نمی پردازند.
چرا شخصی همانند آقای خوشوقت را به هزار و یک دلیل مختلف می کوبند و غیر واقعی و هیچ صدایی از کسی در نمی آید. این طور مواقع احساس می کنم باید دِین خودم را ادا کنم. حالا آقای مرادی که هم معمم است و هم امام حسینی و هم ولایتی و هم جنس جوان را می شناسد.
ما چند روحانی داریم که جوان هستند و محبوب باشند که توانسته اند با جوانان ارتباط بگیرند و توانستند از ابزارهای روز برای عمق بخشیدن ارتباطشان استفاده کنند و بتوانند با تمام تیپ ها و تفکرات ارتباط بگیرند.
حالا آیا این سرمایۀ جامعه نیست؟ نباید جامعه عکس العملی نسبت به آن نشان دهد؟
وقتی در برنامۀ خندوانه میرود در ارتباط با گریۀ بر امام حسین علیهالسلام صحبت می کند و به مخاطب می گوید که گریه بر امام حسین علیهالسلام با آن گریه متفاوت است. گریه ای شادی آفرین است و حرفی که رضا هلالی و مداح و روحانی ای می خواهد انتقال دهد و متوجه نمی شوند، آقای مرادی بسیار هنرمندانه به آنجا میرود و در آن برنامه می نشیند و آن را انتقال می دهد. من نباید از ایشان حمایت کنم؟ اتفاقاً گلایه دارم که چرا از این افراد که در منصبی هستند که می توانند به دینشان خدمت کنند و کردند همانند "پردۀ عشاق"
آقای مرادی برنامه ای برای خادمین اباعبدالله علیهالسلام گرفت و یاد خادمین امام حسین علیهالسلام را زنده کرد. اتفاقاً رسانه های دینی باید موضع مطالبه گر باشند. که چرا این افراد در بدنۀ کارهای اجرایی مملکت نیستند! افرادی همانند مرادی ها چرا نیستند؟ چه دستی پشت پرده هست که اجازه نمی دهد آنها به بدنۀ دینی ورود پیدا کنند؟ چه ایرادی دارد که ما روحانیتی داشته باشیم که بتواند با جوانان ما ارتباط خوب و عمیقی داشته باشد، در کار اجرایی هم باشد و اهل تقوا و دین هم باشد؟ و ما او را از دست بدهیم، چرا باید این کار را بکنیم؟ ضمن اینکه خیلی ها می گفتند ایشان سابقۀ اجرایی ندارد که اشتباه است و ایشان سابقۀ اجرایی هم دارد. چرا نباید من از ایشان حمایت کنم؟ اتفاقاً وظیفه دارم. خواهش من این است که در این مواقع موضع مطالبه گر داشته باشیم. این کمترین کاری است که می توانیم انجام دهیم و از او تشکر کنیم. حداقل خداقوتی بگوییم و تشکری هم بکنیم.
شاید تفکرات من با برخی از آنها مطابقت نکند ولی باید به جمع زیادی که او را دوست دارند احترام بگذارم. حداقل یک رفتاری است که از بچه مسلمان انتظار میرود. گاهی اوقات ما بد متوجه می شویم. یا با ماست یا بر ماست. این اشتباه است. ما وظیفه داریم از شخصیت هایی که به نوعی عملکرد و شخصیتشان با دین و مذهب گره خورده است و حامی حوزه دینی بوده ایم و رویکرد انقلابی داشتند را حمایت کنیم. این وظیفۀ ماست.
برداشت شما از صحبت های آقا در سالروز ولادت حضرت زهرا سلامالله علیها چه بود؟
در بحث عریان شدن که نظر حضرت آقا مشخص است. ولی در بحث هروله کردن و بالا و پایین پریدن اشتباه نشود! منظور رهبری عمق بخشیدن به آن عزاداری بود. منظورشان این بود که در برنامه هایتان شَک و شبهه ای نیافتد. از حرف های رهبری استفاده نکنیم که اختلافات را زیاد کنیم. آقا بیشتر منظورشان از این صحبت ها عمق بخشیدن به عزاداری بود. حالا بیانشان اینگونه بود که فرمودند: عده ای نفهمند چه می خوانند و عریان شوند و بالا و پایین بپرند. این شأن اهل بیت علیهالسلام است؟ آن خواستگاه امام حسین علیهالسلام این است؟ این بیان آقا کاملاً منطقی است.
به شخصه گله های زیادی دارم از کسانی که خصوصاً در شور فعالیت می کنند. رعایت نمی کنند. گاهاً شعرها سخیف است. مطالبی خوانده می شود که برای من بچه هیئتی منزجر کننده است. کلماتی که آنها را به اهل بیت علیهالسلام نمی توانی انتساب کنی و خجالت آور است.
ولیکن نوع برخورد خیلی مهم است. دور از حاشیه باشیم و سعی نکنیم حاشیه سازی کنیم که اصل مطلب بماند. خیلی راحت می توانیم در یک جلسۀ کامل با بزرگترها و پیشکسوت هایمان بشینیم و در مورد این مسائل صحبت کنیم. جوانان خواسته هایی دارند که باید به پیشکسوتان بیان کنند. بالاخره عصر امروز با گذشته خیلی فرق کرده است.
یکی از دوستان می گفت: سابق طرف بیمار می شد و ده خانواده برای جویا شدن احوالش به عیادت می رفتند اما روزگار امروز طوری شده است که طرف وسط خیابان سکته می کند و می میرد و همه موبایل در می آورند و از او فیلم می گیرند! عصر ما بد عصری شده است. خودمان به خودمان رحم کنیم. اگر دلسوز این دستگاه و روضه ها هستیم فکر می کنم که ارتباطمان را با علما باید بیشتر کنیم. تمام محله ها حتماً روحانی ای دارد که اهل فهم و دین باشند که می توان از آنها مشورت گرفت. این خیانت است که به دور از کلام و راهنمایی آنها بخواهیم حرکتی را انجام دهیم که فردا دودش به چشم خودمان برود. می توانیم از پیشکسوتان این راه استفاده کنیم. اگر فکر می کنیم در مطلبی ضعف داریم، از آنها سوال کنیم و راهنمایی بخواهیم. قطعاً آنها با آغوش باز پذیرا خواهند بود. همانند حاج منصور ارضی، حاج ماشاالله عابدی، حاج محسن طاهری، حاج مرتضی و حاج محمدرضا طاهری، حاج سعید حدادیان و حاج محمود کریمی و بزرگترهای دیگر.
کمتر کاری که یک مداح نوجوان می تواند انجام دهد این است که کنار دست مداحان بزرگتر بنشیند و از آنها استفاده کند و سعی کند که چیزی از آنها بیاموزد.
من بسیاری از آموزه هایم را دورادور از حاج منصور ارضی گرفتم. یعنی این نبود که حاج منصور بگوید: سلام رضا جان بیا بشین پدر جان، برایت بگویم!
خیلی چیزها را کنار منبر ایشان آموختم. هیچ وقت هم به خود اجازه ندادم که وقتشان را تلف کنم و یا سوال هایی بی وقت و بی جا بپرسم. بعضی ها متوجه نیستند. با حضورم در جلسات حاج منصور خیلی از مسائل را یاد گرفتم. حاج سعید خیلی چیزها به من یاد داد. کسی بودم که هر صبح سه شنبه با اتوبوس صنف لباس فروشها می رفتم. اتفاقاً صبحانه ای هم می خوردیم.
خاطره ای هم از آن دوران دارید؟
بله، یک روز صبح، در صنف، بعد نماز، صبحانه می خوردیم. نان سنگک و ... آقایی هم بود که چای می ریخت و بسیار گرم می گرفت و برای امام حسین علیهالسلام کار می کرد. ( ما باید این چیزها را یاد بگیریم. همانند سید جلال هراتی که سال ها قند خورد می کرد. اینها چیزهایی با ارزش است ) صبح که صنف رفتم؛ مرحوم آقای ابوترابی هم آنجا بودن، البته مرا نمی شناختند. من هم اسمشان را شنیده بودم ولی شناختی نداشتم. با خودم می گفتم: چه عمامۀ رنگ و رو رفته ای دارد! تو همین فضا ها بودم که ایشون منو صدا زد و لقمه ای را با دستان خودشان در دهانم گذاشتن. واقعا ایشان نمونه بودن
خلاصه، آن صبح ها نه کسی به من می گفت بیا و نه کسی دعوتم می کرد! خودم هم خوب می خواندم و نوجوان بودم. سال 77 یا 76 که هم شور و هم روضه می خواندم. دوستانم به یاد دارند. شاعری هم نبود که شعری بگوید. پای منبر حاج منصور می رفتم و شعرها را همان لحظه می نوشتم، (با خنده) صبح ها همه خواب بودند و کسی نمی شنید برای همین شب همان را می خواندم.
یا شاه عبدالعظیم که سال ها می رفتم و سوالاتم را گوش می کردم. یا مداحان بزرگوار دیگر که می رفتم و افتخار داشتم و پای منبرشان می نشستم. شاید هم خیلی توانایی ها داشتم ولی این دلیل نمی شود که من از منبر بزرگان این راه استفاده نکنم. خواهشم همیشه این بوده است که نوجوانان و آن هایی که در این دستگاه تازه قدم گذاشتند متوجه شوند که رفتن پای منبر افرادی و شرکت کردن در مجالسشان خیلی از اتفاقات و کارهایی که باید یاد بگیرند را به نحو احسن انجام دهند. من بیش از ده سال شب های جمعه به بهشت زهرا می رفتم. این ها همه حسن است و همه ره پوشه می شود. آقای حق شناس و آقای بهلول را دیده بودم و منبر هم رفته بودم. سعی می کردم با این افراد ارتباط داشته باشم و از آنها استفاده کنم. از آنها چیزی یاد می گرفتم و گاهی ضد حالی هم می زدند!
مداح هست که هیئت ما می آید و شرکت می کند. مداح، مداحی بود که جلو عدۀ زیادی خارم کرد و سال ها بعد به هیئتمان آمد و در جلسه شرکت کرد. بالای منبر بودم که آمد و یاد آن لحظه افتادم و شیطان را لعنت کردم و از منبر پایین آمدم و بلندش کردم و روی منبر نشاندمش. این چیزی را از آدم کم نمی کند. چیزی نیست که نزد خدا گم شود. در این فضاها بخشندگی داشته باشد و بیشتر نزدیک شود.
هلالی و مداحی برای ۳ جوان مست
صحبت از قدیمی ها و اساتید شد، در روزهای گذشته آقای آهی را از دست دادیم!
بله متاسفانه! بخاطر برنامه مدافعان حرم، خانه مداحان تقدیری از ما کرد. لوحی به من میدادند که ایشان را دیدم و گفتم: شما را خیلی دوست دارم و مایۀ افتخار ما هستید، ایشان هم ابراز محبت کردند و من هم دستشان را بوسیدم.
زمانی که مریض بودند به آقازادۀ ایشان تماس گرفتم و گفتند: حال خوبی نیست و هماهنگ می کنم منزل تشریف بیاورید. اما قسمت نشد ...
حاج حسن آهی می گفت: پدر چشم به راهتان بودند و مدام می گفتند: آقای هلالی نیامدند. گفتم: شما اطلاعی ندادید.
تا وقتی که این پیرغلامان هستند قدرشان را بدانیم. ما پیشکسوتانمان را دریابیم. مداحان پیشکسوت و پیر غلامانمان که واقعاً تاج سر هستند را دریابیم. در ختم آقای آهی، دست آقای اکبر بازوبند را بوسیدم، ابراز علاقه ای کردم . ایشان گفتند: با من مصاحبه ای کردند و پرسیدند: بعد از این همه سال نوکری دم خانۀ امام حسین علیهالسلام چه آرزویی دارید؟ گفتم: آرزویم این است که آخر عمری مرا از در خانۀ امام حسین علیهالسلام بیرون نکنند! چه حرف بزرگی است. آدمی که این همه سال برای امام حسین علیهالسلام خدمت می کند!
اگر روزی قدر این آدم را به واسطۀ یا حسینی که گفته است ندانم، چه زمانی می خواهم قدردان امام حسین علیهالسلام باشم؟ وقتی قدر آدمی که عمرش را در دستگاه امام حسین علیهالسلام گذرانده است را نمی دانم! چطور می خواهم قدر امام حسین علیهالسلام را بدانم؟
ای کاش که رفتن آقای آهی دلیل و علتی شود که مداحان جوان تر و نوجوان تر بیشتر به این پیشکسوتان نزدیک شوند. آنها را دوست داشته باشند و به آنها سر بزنند و یا وجود نازنینی همانند آقای سازگار که واقعاً تکرار نشدنی است. مگر ما همانندشان را داریم؟ چرا از مظهر ایشان استفاده نمی کنیم؟ خودم را می گویم. شاید خیلی ها بگویند آقای سازگار سن بالایی دارد، ولی هیئت و جلسه ای دارد، چرا به این بزرگواران سر نمی زنیم؟ چرا آنها را تکریم نمی کنیم؟ برای خودمان خوب است. سر زدن به آقای سازگار برای خودمان خوب است. مگر مثل ایشان می توانیم پیدا کنیم؟ ولی تا دلتان بخواهد نوجوان و هیئتی دوست دارد آقای فلانی را ببیند که شاید هیچ بهره ای هم از او نبرد. همانند خود من! کاش از این فرصت استفاده کنیم و حضور بزرگانمان را بیشتر درک کنیم. از آنها یاد بگیریم و انشاالله در این مسیر محکم تر قدم برداریم.
یک کلیپی چند سال گذشته پخش شد که شما به امام حسین علیه السلام گفتید من هیچ چیز نمی خواهم من یک ذره صدا این صدا خوب شه و شفامون بدین، امسال چند جلسه قبل شما مجدداً گفتید که همین را هم دیگر نمی خواهم؟ چرا؟
به خاطر اینکه باید راضی باشیم، ببنید این خیلی مهم است ما برای خودمان در دستگاه امام حسین علیه السلام جایگاه تعریف کرده باشیم و آن چیزی که ما دلمان می خواهد یا ما خودمان را به اهل بیت علیه السلام واگذار کرده ایم! اگر واگذار کرده ایم به اهل بیت علیهم السلام که خیر ما و صلاح ما را حتما آنها از ما بهتر می دانند و این خیر و صلاح را حتما اهل بیت علیه السلام خواسته اند اگر امروز (مقداری) مثلا مقداری مریض احوالی برای من پیش آمده، مقداری رنجور هستم، حتما خیریتی برای من دارد و من این را نمی دانم و این را نمی فهمم ولی از همه اش بهتر است که آدم شکر گذار باشد و راضی باشد به رضایت خدا و اهل بیت علیه السلام و اکنون وظیفه من این است شاید این اتفاقاتی که پیرامون من افتاد من را در خیلی از مسائل آگاه ترم کرد چرا می گویند عزیزی، خیلی زمان ها بچه ها می گویند : چرا انقدر دوستت دارند و در مردم عزیزی؟ به آنها می گویم که این را بزرگی به من گفت ( در مشکلاتم آن آدم به من گفت :که آن آدمی که مظلوم شود عزیز می شود ) امام حسین علیه السلام با همین ( ویژگی ) عزیز هستند چون مظلوم شد و اگر واقعا ظلم به شما شده باشد مطمئن باشید عزیز می شوید اگر نشده باشد که هیچی و این بحث دیگری است بعد هم این جمله را هنوز فراموش نکرده ام که روزی که اتفاقات خیلی سختی برای من پیش آمد و پیش این آدم بزرگ رفتم در را باز کرد و به من گفت: " بازی اشکنک داره سر شکستنک داره " همین را می خواند و گفتم خوش به حالتون آدم بزرگ به آن چیزی که پروردگار برایش رقم می زند راضی است ما هم راضی بوده ایم تا کنون نیز همیشه راضی هستیم و امیدواریم که آنها نیز از ما راضی باشند و ما آن وعده ای و وظیفه خودمان به نحو احسنت عمل کنیم و این امتحان الهی همین امتحان است و ان شالله سربلند بیرون بیاییم وگرنه در عافیت همه می خواهند و ازتو تعریف می کنند و همه چیز روبه راه است یک مقدار که مشکل پیش بیاید آن موقع است که باید خودت را نشان بدهی اگر روزی آن حنجره و آن توان سابق را نداشتی ایستادگی کردی آن موقع هنر است و گرنه یک مثالی می زنم "پر زدن با بال شکسته خیلی سخت است " این چیزی است که من درک کردم و شاید خیلی افراد دیگر این را درک نکنند آن وقت معنای این جمله من را آن دنیا متوجه می شوید چون من می توانم یک چیز دیگر به امام حسین علیه السلام بگویم و بگویم " من با بال شکسته پر زدم " این هم یک گام از بقیه جلوتر هستم پس باید به این شکر گذار باشم.
خب، مایلید یک مقدار فضا رو عوض کنیم؟ می خواین یه مقدار از خاطرات دوران اولیه هیئت الرضا علیه السلام رو بگید؟
سال 72 هیئت شروع شد، هیئت الرضا سابق ( اوایل اش ) همه دور همدیگر بودند و زیارت عاشورا می خوانیم. سال 74 همه در جمع دور همدیگر بودند و اینها هم زیارت عاشورا می خواندن و سینه می زدند و یک روزی به جایی رسیدند که یک آدم متفکر و روشن فکر آمد و گفت ما اول باید امام حسین علیه السلام را بشناسیم این طور نمی شود که درباره امام حسین علیه السلام تنها بنشینیم و گریه کنیم این که فایده ای ندارد بایدامام حسین علیه السلام ذرا بشناسید.
گفتیم: چکار باید بکنیم؟
گفت: باید به جای زیارت عاشورا بیاییم و کتاب بخوانیم ما جلسات هفتگی مان شده بود کتاب خواندن و می نشستیم و تفسیر می کردیم که این کار بدی نیست اما وقتش آن موقع و در آن شرایط نبود می نشستیم اول با کتاب های مطهری شروع کردیم و کم کم جلسه بیستم رسید به داستایوسکی، چخوف و ابی یوفاین ها ( واقعا می گم ها ..) بعد به خودمان آمدیم دیدیمآمده ایم و داریمدرباره رمان چخوف و ادبیاتروسیه با هم حرف می زنیم. (ببینید انحراف چطور است!) سپس رسید به جایی که گفتند: خوب این که نشد! چی است این چهار تا ریشه تان درآمده، سیبیلتان و این ها؛ من آن موقع خیلی مخالف بودم و گفتم اینجا را دیگر نیستم و سیبیلم را بالا بروید و پایین بیایید نمی زنم! (خنده جمع)
مثلا : بچه حزب اللهی که نباید مثلا چیز باشد، چرا با شلوارلی مخالف هستید؟ چرا نباید بپوشید؟ کم کم بچه ها را برد به سمتی که نهایتا پاتوقشان شده بود پارک اندیشه سید خندان. به خدا! از هیئت می رفتند کجا کشیده شدند؟!
به خدا،کتاب خانه آنجا بود دیگه، می رفتند در آنجا تا کتاب بخوانند کم کم از هیئت بچه مذهبی خوب(از توی هیئت) رسید به آنجا که فرد در پارک اندیشه باید با شلوارلی دم کتاب خانه می ایستاد من مخالف کتابخانه نیستم و مخالفشلوار لی نیستم ولی اگر انحراف بشود اینطور می شود که از جمع هجده نفره دو نفر ماندیم و شانزده نفر رفتند به ناکجا آباد ؛ یکی شان را من چند وقت پیش دیدم سر خیابان واستاده بود و معتاد بود ؟! این چه بلایی که واقعا در کمین ما هست و ما نمی فهمیم. خدا نکنه روزی به هزار و یک بهانه بخواهند ما را از این دستگاه جدا کنند ؛ به بهانه روشن فکری،به بهانهفلان، اصلا راه نجات ما در جلسه امام حسین علیه السلام است و واقعا نباید ترک شود مخصوصا جلساتی که به صرف سینه زنی معطوف نشود . حیف است جلسه ذکر می خواهد و وضو می خواهد ورود به جلسه آدابی دارد و وضو می خواهد زیارت عاشورا می خواهد نمی دانم گره خوردن به ادعیه ها و مناجات ها سبب زنده نگه داشتن جلسات امام حسین علیه السلام است مگه می شود بچه هیئتی باشد ولی زیارت جامعه کبیره نخواند مگه می شود بچه هیئتی باشد و زیارت عاشورا نخواند و لعن زیارت عاشورا را نگوید . مگه می شود؟! و چیزهای دیگر که فکر می کنم اینه موفق هستند اگر بتوانند در این حوزه بچه ها قدم بردارند.
یک خاطره جالب دیگر هم برایتان بگویم!
در خیابان منتظر تاکسی ایستاده بودم، دیدم یک پیکان جلوی من ایستاد، من اول فکر کردم تاکسی است، جلوی من ایستاد و گفت: سلام، آقای هلالی هستید؟! من رو کشید داخل ماشین و مدام می گفت مخلص شما هستم، چاکر شما هستم. توی ماشین که سوار شدیم دیدم اینها که حرف می زنند حرف هایشان طبیعی نیست، همه مست بودند. یک نفر راننده و یک نفر هم جلو، دو نفر در عقب و من هم کنار اینها بودم. یک مقدار که جلوتر رفتیم به من گفت " به مولا نوکرتم! هلالی من برات می میرم! اسم اباالفضل رو که میاری موهای بدنم سیخ میشه" آن موقع هم دور این شعر بود - بین همۀ عشقای دنیا! عشق است اباالفضل...
خلاصه رسید به اینجایی که مقصدم بود و گفتم خیلی ممنون، من پیاده می شوم. گفت به خدا اگر بگذارم پیاده بشی. گفتم من همینجا باید پیاده شوم! منزلمان اینجاست. گفت: اصلا، مگه دست خودته؟ تو نوکر امام حسینی...
اصلاً مست بودند! دیدم زیاد بخواهم با اینها بحث کنم اوضاع بدتر می شود، گفتم مخلص شما هم هستیم. گفت: تا نخونی نمی ذارم پیاده بشی! گفتم من واقعا نمی توانم بخوانم. ( ماشاالله از این درشت اندام ها هم بود ) رفتیم جادۀ فشم، یادم است که اون موقع شارژ باتری موبایلم هم تمام شده بود، گفتم خدایا ما حالا باید چکار کنیم؟ رفتیم تا ته جاجرود و آنجا گفت تا برای ما نخونی نمی گذارم پیاده شوی. گفتم چی بخونم؟ گفت از اباالفضل ]علیه السلام[ بگو...
ما هم شروع کردیم خواندیم: بین همۀ عشقای دنیا، عشق است اباالفضل...
این رو که خواندیم بی خیال ما شد و گفت: آقا هلالی به مولا سلطانی! زد بغل و گفتم خیلی ممنون! اصلا نگفتم که منزل ما تهرانپارس بود و من رو تا اینجا آوردی، خودم پیاده شدم و خداحافظی کردم. حالا دست بوسی و روبوسی هم می کردند. یادم افتاد که پول هم ندارم، موبایلم هم خاموش بود، فقط تنها کاری که کردم این بود که رفتم از دم باجۀ تلفن زنگ زدم به خانواده و گفتیم که همچین اتفاقی افتاده است و ما الان در جاده جاجرود هستیم و برمی گردیم. کلی راه هم برگشتیم، از دم خیابان دماوند ما رو آوردند دماوند و بعد هم بردند جاجرود، چهار نفر که مست هم بودند!
داستان اون خانوادۀ شهیدی که گفتید ما رو بردند تا نیشابور چه بود؟
هلالی: آمدند و گفتند که یک مادر شهید است که گفته باید فقط آقای هلالی بیاید و بخواند. پرسیدم کجا هستند؟ گفتند نزدیکی مشهد. حساسیت هم آن موقع خیلی زیاد بود، گفتم می آیم. دنبال ما آمدند و سوار ماشین کردند. اون زمان فکر می کنم موبایل نداشتیم هنوز، خلاصه با پیکان آمدند و دنبالمان تا ما رو ببرند نیشابور. بعد که رفتیم آنجا دیدیم که اصلا مجلس شهید نبود و ما آنجا برای امام زمان عجل الله تعالی خواندیم. موقع برگشت دیدیم دعوا شده است و کسی حال نداشت ما رو به تهران ببرد. گفتم اصلا خودتان رو اذیت نکنید ما رو تا سر جاده ببرید خودمان می رویم. ما رو سر جاده پیاده کردند و سوار ماشین شدیم و تا تهران روی بوفه نشستیم. رسیدیم تهران و جلوی جمعیت هم به ما یک ربع سکه داده بودند و ماهم توی رو دروایسی قبول کردیم. آمدیم تهران و رفتیم جلوی مسجد و ربع سکه رو نشان دادیم و گفتیم این رو به عنوان صلۀ امام حسین علیه السلام به ما داده اند، گفتند که تقلبی است!
خلاصه از این خاطرات تا دلتان بخواهد هست.
من یکبار به کرج رفتم، توی کرج خواستند ما رو بعد از هیئت رستوران ببرند، ما رو بردند جلوی رستوران و به بهانۀ اینکه ببینم این کجا رفت و اون کجا رفت، ما رو ول کردند وسط بیابون. یک ربع، نیم ساعت جلوی رستوران منتظر شدم دیدم کسی نیامد و با بدبختی برگشتم. کرج هم نبود شهرهای توابع کرج بود من هم اصلا بلد نبودم.
اگر نکته و یا نکاتی مانده است که مطرح نشد، بفرمائید؟
یه مطلبی هست که دوست داشتم مطرح کنم، چند وقت پیش شنیدم در یکی از شهر ها سگ های ولگردی را که برای مردم ایجاد مزاحمت می کردند را مسموم کرده اند و کشته اند. برای همین عده ای در حمایت از این سگ ها چالشی " من همان سگ هستم " را راه انداخته اند!
این کار اصلاً کار درستی نیست که مخلوق خدا کشته شود. اما برای من خیلی جالب بود، دقیقاً آدم های روشن فکری که می گفتند: انسان صاحب یک شرافتی است که نباید او را سگ نامید. ( و ما سالها نتوانستیم بفهمیم که معنی این سگ، همان وفای اوست نه خود سگ. آخر هم آنقدر گریبان گیرمان شد که از مواضع خودمان خیلی پایین آمدیم ) خیلی جالب بود که همین روشن فکران در این جنبش اینگونه عنوان کردند" من همان سگ هستم." ولی نمیدا