بعداز 29 سال در باغ موزه دفاع مقدس
این بار باغ موزه دفاع مقدس شاهد گام های استوار و محکم مادری بود که پس از گذشت سال ها دوری و تحمل سختی به استقبال یوسف آرام گرفته در خاک می رفت.
به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛ این بار باغ موزه دفاع مقدس شاهد گام های استوار و محکم مادری بود که پس از گذشت سال ها دوری و تحمل سختی به استقبال یوسف آرام گرفته در خاک می رفت.
دستان مادر را هنگام پیاده شدن از خودرو گرفته بودند تا از زمین خوردن احتمالی او جلوگیری شود . مادر با عکس قاب کرده و به سینه گرفته عباسش به سمت مکانی قدم بر می داشت که سال ها انتظارش را می کشید.
** برآنانی که بالی رها داشتند، گذرنامه کربلا داشتند
مادر شهید عباس امیدی که فرزندش را تا پیش از این مفقودالاثر می نامیدند در حالی به سمت مزار عزیز خفته در خاکش گام بر می داشت که نمی دانست چه کند؟ چه بگوید؟ گریه کند؟ فریاد بزند و ناله سردهد و یا برای پایان چشم انتظاری هایش شادی کند؟
از ملکوتی شدن شهید عباس امیدی همین بس که در سالروز وفات حضرت زهرا (س) در سال ۹۰ در محل شهدای گمنام باغ موزه دفاع مقدس به عنوان شهید گمنام به خاک سپرده شد و در میلاد دخت گرامی پیامبر اعظم اسلام (س) شناسایی شد.
** گلی گم کرده ام می جویم او را
مادر می گفت: دوران سختی، حدود ۱۰ سال را برای پیدا کردن عباس پشت سر گذاشتم، شهر به شهر، مکان به مکان و هر جایی را که فکر کنید جستجو کردم .هر چند اثری از عباسم پیدا نکردم، اما نا امید نشدم.
ربابه امیدی (مادر شهید عباس امیدی)، هنگام سخن گفتن و ذکر خاطرات عباس، اشک از چشمانش جاری می شد و دائم نگاهش به سمت سنگ قبری خیره می شد که فرزندش در آنجا آرام گرفته بود و با ناله ای سوزان می گفت: «دیگه نمی گم گلی گم کرده ام می جویم او را.»
می گفت:« دیگه چشم انتظار نیستم و به لطف خدا هنوز سرپا هستم و دیگر فرزندانم را سر و سامان دادم، اما باور کنید خیلی سختی کشیدم.امیدوارم چشم انتظاری همه کسانی که همانند من بودند نیز به پایان برسد، خدا به همه صبر بده انشاالله.»
** بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
هنگامی که مادر شهید عباس امیدی سخن می گفت تمام حاضران در مکان شهدای گمنام باغ موزه دفاع مقدس به احترام این مادر شهید ایستادند و اشک از چشمانشان جاری بود.
دستان مادر را هنگام پیاده شدن از خودرو گرفته بودند تا از زمین خوردن احتمالی او جلوگیری شود . مادر با عکس قاب کرده و به سینه گرفته عباسش به سمت مکانی قدم بر می داشت که سال ها انتظارش را می کشید.
** برآنانی که بالی رها داشتند، گذرنامه کربلا داشتند
مادر شهید عباس امیدی که فرزندش را تا پیش از این مفقودالاثر می نامیدند در حالی به سمت مزار عزیز خفته در خاکش گام بر می داشت که نمی دانست چه کند؟ چه بگوید؟ گریه کند؟ فریاد بزند و ناله سردهد و یا برای پایان چشم انتظاری هایش شادی کند؟
از ملکوتی شدن شهید عباس امیدی همین بس که در سالروز وفات حضرت زهرا (س) در سال ۹۰ در محل شهدای گمنام باغ موزه دفاع مقدس به عنوان شهید گمنام به خاک سپرده شد و در میلاد دخت گرامی پیامبر اعظم اسلام (س) شناسایی شد.
** گلی گم کرده ام می جویم او را
مادر می گفت: دوران سختی، حدود ۱۰ سال را برای پیدا کردن عباس پشت سر گذاشتم، شهر به شهر، مکان به مکان و هر جایی را که فکر کنید جستجو کردم .هر چند اثری از عباسم پیدا نکردم، اما نا امید نشدم.
ربابه امیدی (مادر شهید عباس امیدی)، هنگام سخن گفتن و ذکر خاطرات عباس، اشک از چشمانش جاری می شد و دائم نگاهش به سمت سنگ قبری خیره می شد که فرزندش در آنجا آرام گرفته بود و با ناله ای سوزان می گفت: «دیگه نمی گم گلی گم کرده ام می جویم او را.»
می گفت:« دیگه چشم انتظار نیستم و به لطف خدا هنوز سرپا هستم و دیگر فرزندانم را سر و سامان دادم، اما باور کنید خیلی سختی کشیدم.امیدوارم چشم انتظاری همه کسانی که همانند من بودند نیز به پایان برسد، خدا به همه صبر بده انشاالله.»
** بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
هنگامی که مادر شهید عباس امیدی سخن می گفت تمام حاضران در مکان شهدای گمنام باغ موزه دفاع مقدس به احترام این مادر شهید ایستادند و اشک از چشمانشان جاری بود.