عذاب وجدان رهايم نمي کند و خودم را در سيه روزي و بدبختي تعدادي از دوستانم مقصر مي دانم. من ندانسته و تنها براي کمک به پدر معتادم زندگي برخي از همکلاسي ها و هم مدرسه اي هايم را در حالي به تباهي کشانده ام که از عواقب کارهاي زشتم اطلاعي نداشتم و فکر مي کردم اگر دوستانم را به دوستي هاي خياباني تشويق کنم آن ها زودتر ازدواج مي کنند، اما...
شهدای ایران:دختر ۱۶ ساله که نمي توانست ازجاري شدن اشک هايش جلوگيري کند، مقابل قاضي
مشاور نشست و با بغضي که گلويش را مي فشرد گفت: از لحظه اي که شما در مدرسه
آسيب ها و خطرات اجتماعي را که دختران جوان را تهديد مي کند برايمان تشريح
کرديد پي به اشتباه بزرگ زندگي ام برده ام و به خاطر کارهاي زشتم دچار
عذاب وجدان شده ام. دختر نوجوان که تحت تأثير سخنان قاضي قرار گرفته بود
دفتر خاطراتش را به گذشته نه چندان دور ورق زد و در حالي که آثار ندامت بر
چهره اش نمايان بود، ادامه داد: از زماني که به خاطر دارم هيچ گاه طعم محبت
را در زندگي نچشيده ام. پدرم همواره پاي بساط مواد مخدر نشسته بود و مادرم
هم مدام از دوستان پدرم که براي مصرف مواد مخدر به منزلمان مي آمدند
پذيرايي مي کرد. من هم وقتي از مدرسه به منزل بازمي گشتم بايد کارهاي خانه
را انجام مي دادم و يا براي دوستان پدرم از مغازه محله سيگار، ناس، زغال
و... مي خريدم. حدود يک ماه قبل وقتي براي خريد سيگار بيرون رفتم با
«بهنام» روبه رو شدم. او جوان ۲۳ ساله اي بود که از مدتي قبل مواد مصرفي
پدرم را تأمين مي کرد. آن روز بهنام به من پيشنهاد کرد تا زمينه دوستي او و
همکلاسي هايم را برايش فراهم کنم. بهنام گفت: در قبال اين کار مواد مصرفي
پدرم را مجاني تأمين مي کند. آن روز وقتي به زندگي تلخ خانواده ام انديشيدم
احساس کردم با اين کارم به پدر بيکارم کمک مي کنم و از سوي ديگر هم زمينه
ازدواج يکي از دوستانم را فراهم مي کنم. اين گونه بود که عکس بهنام را
گرفتم و با تعريف و تمجيد از پولداري، تيپ و اخلاق او دوستانم را ترغيب
مي کردم تا به منظور ازدواج، با بهنام دوست شوند. اين در حالي بود که بهنام
از من مي خواست تا دختران بيشتري را به او معرفي کنم. من ناآگاهانه در
گردابي فرو رفته بودم و خودم از عاقبت هولناک چنين دوستي هايي بي خبر بودم.
بهنام در اين مدت از بسياري از دوستان من سوء استفاده کرده است و آن ها
نيز از ترس خانواده و آبروريزي موضوع دوستي خياباني خود را پنهان کرده اند،
اما امروز وقتي سخنان شما را درباره عاقبت دوستي هاي خياباني و آسيب هايي
که در آينده دختران جوان را تهديد مي کند، شنيدم پي به اشتباه بزرگم بردم و
تصميم گرفتم ماجرا را براي مشاور مدرسه و شما بازگو کنم اما، اي کاش...
شايان ذکر است با کمک مقام قضايي و محرمانه ماندن هويت دختراني که
ناآگاهانه در مسير تباهي قرار گرفته بودند، بهنام نيز دستگير شد و خانواده
دختر نادم هم تحت حمايت هاي مراکز امدادي و قانوني قرار گرفتند.
ماجراي واقعي با همکاري حوزه پيشگيري از وقوع جرم دادسراي مشهد