شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۶۹۵۵۲
تاریخ انتشار: ۲۴ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۹:۱۴
يک لحظه عصبانيت و لجاجت بي خود در زندگي موجب شد تا سال هاي جواني ام به تباهي کشيده شود و مهر «قاتل» بر پيشاني ام خودنمايي کند، اگرچه عوامل زيادي دست به دست هم داد تا امروز من به عنوان قاتل محاکمه شوم، اما ...
شهدای ایران:جوان ۲۹ساله که به اتهام قتل نامزدش توسط کارآگاهان اداره جنايي پليس آگاهي خراسان رضوي دستگير شده بود، در حالي که وانمود مي کرد از وقوع اين حادثه تلخ بسيار پشيمان است، نگاهي به پابندهاي فلزي اش انداخت و به سوالات قاضي سيدجواد حسيني (قاضي ويژه قتل عمد مشهد) درباره چگونگي ارتکاب جنايت پاسخ داد و سپس در حاشيه بازسازي صحنه قتل دفتر خاطراتش را ورق زد و گفت: در يکي از شهرهاي شمالي خراسان رضوي متولد شدم، اما از حدود ۲۰سال قبل به خاطر شغل پدرم به يکي از شهرهاي شمالي کشور مهاجرت کرديم. پدرم درآمد خوبي داشت و من هم زندگي آرامي را تجربه مي کردم. پس از آن که دوران متوسطه تحصيلي را پشت سر گذاشتم در کنکور دانشگاه شرکت کردم و مدتي بعد در رشته کارشناسي معماري در يکي از دانشکده هاي فني کشور پذيرفته شدم، اما کارهاي خلاف من از همان زمان ورود به دانشگاه آغاز شد.

آن روزها دوستاني داشتم که براي اولين بار سيگار را به دستم دادند به طوري که در مدت کوتاهي به يک سيگاري حرفه اي تبديل شدم، اما ماجرا به همين جا ختم نشد و پايم به ميهماني هاي شبانه دوستانم باز شد. ديگر مصرف مشروبات الکلي در اين ميهماني ها نيز برايم طبيعي شده بود به همين خاطر شب هاي زيادي را با دوستانم به شب نشيني مي پرداختم تا اين که به دخترخاله ام علاقه مند شدم اگرچه آن ها در يکي از شهرهاي جنوبي کشور سکونت داشتند، اما دخترخاله ام را در بسياري از مهماني هاي فاميلي مي ديدم و در يکي از همين رفت و آمدها به او ابراز علاقه کردم که بدين ترتيب رابطه مابا يکديگر بيشتر شد و من موضوع را با خاله و مادرم مطرح کردم. اين گونه بود که دل در گروي عشق مينا سپردم و سال گذشته همزمان با روز تولدش به عقد يکديگر درآمديم. پس از آن من براي گذراندن خدمت سربازي به مشهد آمدم. اين در حالي بود که آپارتمان کوچکي را اجاره کرده بودم و همسرم گاهي با هواپيما به مشهد مي آمد و چند روزي را در کنارم مي ماند، اما در آخرين سفر او، من نتوانستم شب به فرودگاه بروم تا او را همراهي کنم، همسرم آن شب وقتي وارد خانه شد بسيار ناراحت بود. او با ديدن وضعيت ظاهري اتاق فکر مي کرد من با زن ديگري رابطه دارم. آن شب همه عوامل دست به دست هم داد تا اين که مشاجره اي بين ما شروع شد اما من نتوانستم خشم خودم را کنترل کنم و با عصبانيت جلوي دهان او را گرفتم تا سر و صدا نکند. در اين حال زماني به خود آمدم که ديگر دستم به خون نامزدم آلوده شده بود. کاش مي توانستم حتي براي لحظه اي از خانه بيرون بروم و يا در برابر ناراحتي هاي او لجاجت نمي کردم و ...

ماجراي واقعي براساس يک پرونده قضايي


*خراسان


نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار