عمليات بدر در 19 الي 26 اسفند سال 1363 يكي از عملياتهاي بزرگ آبي-خاكي رزمندگان در طول دفاع مقدس است.
به گزارش شهدای ایران،ناگفتههاي بسياري پيرامون اين عمليات وجود دارد كه سعي كرديم در گفتوگو با محمود نجيمي از رزمندگان حاضر در بدر و از راويان دفاع مقدس بيشتر از اين عمليات بدانيم و ماحصل گفتوگويمان را تقديم حضورتان كنيم.
رزمندگان در اسفند سال 62 عمليات خيبر را در منطقه هورالعظيم كه آن زمان منطقهاي بكر براي انجام عمليات بود انجام دادند اما يك سال بعد دوباره در همان منطقه هور عمليات بدر صورت گرفت. چرا با وجودي كه عراق هوشيار شده بود، ما دوباره عمليات بدر را در هورالعظيم انجام داديم؟
ما به اين دليل در منطقه هور عمليات خيبر را انجام داديم كه ديگر امكان نداشت با امكانات كممان مقابل لشكرهاي زرهي دشمن در خشكي مقابله كنيم، براي همين فرماندهان، جنگ را به هورالعظيم بردند تا از بنبست خارج شود. اين حربه يك ابتكار و خلاقيت نو در جنگ بود چون دشمن از هور غافل بود و فكر نميكرد امكان جنگيدن در هور وجود داشته باشد. فرماندهان طرح جنگ در هور را دادند و در خيبر ما يك گام برداشتيم و جلو رفتيم هر چند كه به اهدافمان نرسيديم. در خيبر ناهماهنگيهايي بين سپاه و ارتش وجود داشت و بنا بود 80 هليكوپتر جاده پشت العماره - بصره را پشتيباني كند كه در آخر به حدود 20 هليكوپتر رسيد. از اين تعداد هم كه چندتايشان را زدند و بقيه هم پرواز نكردند. بچههاي ما بدون مهمات و آتش پشتيباني در پشت جاده العماره ماندند. منطقهاي كه حضور داشتيم در تيررس توپخانههايمان نبود. ما از خيبر گذر كرديم و حالا چرا بدر را همانجا انجام داديم. ما در خيبر موفق نشديم به اهدافمان برسيم اما در بدر يك گام جلوتر برداشتيم. يعني جزاير مجنون را سپاه در خيبر از دشمن گرفت و در قسمتهايي از هورالعظيم پيشروي كرده بوديم. از طرفي هم جاده خندق كه از خشكي دشمن به هورالعظيم ميآمد را شهيد برونسي و بچههاي مشهد و لشكر 5 نصر اين جاده را از دشمن گرفتند و يك گام نسبت به عمليات خيبر جلوتر رفتيم.
در چنين وضعيتي اصل غافلگيري را در اين عمليات رعايت كرديم؟
دشمن ميدانست ما يك بار در اين منطقه عمليات كردهايم و فكر نميكرد ديگر در اين منطقه عمليات انجام دهيم. با اينكه خط اول دفاعياش را چيده بود اما غواصان ما با كمترين شهيد به راحتي خط دشمن را شكستند. رزمندگان 24 ساعت قبل از عمليات و دو شبانهروز با بلم، خودشان را تا نزديكي دشمن رساندند و دشمن متوجهشان نشد. حتي وقتي خط دشمن را هم شكستيم آنها متوجه نشدند. ما در گام اول خوب پيش رفتيم ولي متأسفانه الحاق بعضي يگانها با هم انجام نشد و باعث شد ما به اهدافمان نرسيم. دشمن روز دوم به طور گسترده از سلاح شيميايي استفاده كرد. با اينكه فرماندهان استفاده دشمن از سلاح شيميايي را به ما گوشزد كرده بودند و آمادگياش را داشتيم اما باز اتفاقاتي افتاد كه كارمان را سخت كرد. ما بايد شب اول هر طوري بود همه يگانها طبق گفته فرماندهان، خودشان را به پشت دجله ميرساندند. اگر به پشت دجله ميرسيديم مساحت وسيعي از خاك دشمن را اشغال ميكرديم و بنا بود سرپلهاي دجله را منفجر كنيم تا دشمن نتواند به سمتمان حمله كند و منطقه را بازپس بگيرد.
مشكل اينجا بود كه ناهماهنگيهايي در اين عمليات به وجود آمد و آبراهها بسته شد. ما كه قرار بود شب اول حركت كنيم با كمبود قايق روبهرو بوديم. بنا بود هاوركرافتها ما را به پشت دجله و فرات انتقال دهد كه اين كار انجام نشد. مسائلي در عمليات بدر اتفاق افتاد كه اگر اتفاق نميافتاد ما پيروزي خوبي به دست ميآورديم.
قضيه اين ناهماهنگيهايي كه گفتيد چيست؟
ناهماهنگيهايي بين سپاه و ارتش در اين عمليات وجود داشت كه بر مشكلات بدر ميافزود. ما نياز به قايق داشتيم و بايد رزمندگان از هوا پشتيباني ميشدند كه اين كارها صورت نگرفت. يكي از دلايل موفق نشدن لشكر 14 امام حسين(ع) اين بود كه در آبراه مقابلمان يك كاتيوشاي خودي گير كرده و مقابل ما را سد كرده بود، در آخر كاتيوشا را از آب به نيزار هل داديم و راه باز شد. وقتي جلو رسيديم هوا در حال روشن شدن بود و شهيد خرازي كه فرمانده لشكرمان بود گفت چرا اينقدر دير كرديد و در روشنايي هوا نميتوان كاري انجام داد. هوا روشن شده بود و دشمن ما را به راحتي ميديد. ما هر كاري كه ميخواستيم انجام دهيم بايد در شب اول ميكرديم. اگر شب اول به پشت دجله و فرات ميرسيديم كار تمام بود. البته بعضي يگانها مثل 31 عاشورا اين كار را كردند و شهيد باكري آن سوي دجله و فرات شهيد شد. تيپ قمر بنيهاشم و لشكر عليبنابيطالب پشت دجله بودند. بچههاي 5 نصر جاده را گرفتند ولي با مقاومت شديد عراقيها مواجه شدند. يگان الغدير با شهيد جعفرزاده كنار ما بود و موفق نشدند به پشت دجله برسند. پيشروي اوليه حرف نداشت ولي ناهماهنگيها باعث شد قسمتي از جبهه كه سمت راست جزاير مجنون بود به مشكل بخورد. وقتي شب از ما گرفته شد دشمن يك روز جلو افتاد و تانكهايش را راه انداخت و به طور وسيع بمباران شيميايي كرد. هواپيماهايش مثل مرغان دريايي بالاي سرمان بودند و قايقهايمان را دنبال ميكردند. ما در بدر پيروز شديم ولي نتوانستيم پيروزيمان را حفظ كنيم.
پس انجام عمليات در منطقه عملياتي خيبر را منطقي ميدانيد؟
اگر بين فرماندهان سپاه و ارتش هماهنگي كامل بود و اين مشكلات پيش نميآمد و ما پشت دژ الصخره و جاده خندق ميرسيديم اين آمادگي را داشتيم كه جنگ سختي انجام دهيم و خودمان را پشت دجله برسانيم. بچههاي تخريب با خودشان مواد منفجره برده بودند تا پلها را منفجر كنند. حتي بچههاي لشكر نجف بعضي پلها را منفجر كردند و يكي از دوستانم به نام شهيد قادري همراه با مواد منفجره روي پل ايستاد و با مواد منفجره خودش را منفجر كرد. روز دوم شهيد خرازي به ما گفت چون شب نتوانستهايد خودتان را به پشت دجله و فرات برسانيد ممكن است با هوانيروز و هاوركرافت شما را آنجا بفرستيم و امكان شهادتتان هم وجود دارد. همه آمادگي لازم براي انجام كار را داشتيم. در هر عملياتي اگر در شب اول و دوم كارها پيش ميرفت همه چيز شدني بود و اگر دشمن دو روز فرصت پيدا ميكرد محال بود پيشروي كنيم. بايد اين را مدنظر ميگرفتيم كه همينطور اگر ما در جنگ به بلوغ رسيده بوديم آنها هم به بلوغ رسيده بودند. همينطور كه ما شناسايي و طراحي انجام ميداديم آنها هم همين كارها را ميكردند. ديگر عراقي خرمشهر نبود كه با يك گروهان، تيپشان را محاصره كنيم. عراقيهاي فتحالمبين نبودند كه شهيد كاظمي در تنگه رقابيه محاصرهشان كند. عراقيها هم پيشرفت كرده بودند و امكاناتشان پنج برابر ما بود. فضاي هوايي عمليات بدر كاملاً در اختيار عراقيها بود. به جز كلاش و آرپيجي گلوله ديگري سمت عراقيها شليك نميشد.
به گفته برخي فرماندهان جنگ در عمليات بدر از لحاظ تأمين امكانات لجستيكي با كمبود مواجه بوديم.
شب اول كه ميخواستم نيروهايم را سوار كنم شهيد عرب مسئول رساندن نيروها بود كه با كمبود قايق مواجه شديم. در عمليات بدر هواپيماهاي عراقي دنبال قايقهايمان ميكردند. زماني كه محاصره شديم من روي زمين دنبال تير كلاش ميگشتم تا عراقيهايي كه به سمتمان ميآيند را بزنم. يكي از بچههاي آزاده پس از آزادي ميگفت هنگام اسير شدن سرباز بعثي من را ميزد و از روي جنازههاي عراقيها ميبرد و ميگفت شما چطور اين همه را كشتيد. رزمندگان تا آخرين گلوله ميجنگيدند. حقيقت عمليات بدر اين بود. بسياري از فرمانده گردانها مثل آقاي منصوريان و كلوشاني در جلو ميجنگيدند تا نيروهايشان عقبنشيني كنند. بيشترين شهيد فرمانده را در عمليات بدر داديم. حسن درويش، علي تجلايي و شهيد برونسي در بدر شهيد شدند. عراقيها هواپيمايي 20 تني داشتند كه از اول تا آخر جاده را فقط بمباران ميكرد. به نظرم اگر در جنگ تشويق و تنبيه داشتيم بهتر نتيجه ميگرفتيم. ما در جنگ تشويق و تنبيه نداشتيم. اگر كسي كه اشتباه ميكرد را تنبيه ميكرديم وضعيت جنگ خيلي بهتر ميشد.
شهيد مهدي باكري يكي از شهيدان بزرگ و شاخص دفاع مقدس هستند كه در عمليات بدر به شهادت رسيد. چه شرايطي پيش آمد كه شهيد باكري آنگونه شهيد شد؟
يك بار شهيد كاظمي برايمان تعريف ميكرد ما رفتيم آن طرف دجله و يكسري مهمات براي انهدام پل آورده بودند كه در مسير قايق واژگون ميشود و مهمات نميرسد. آقامهدي و احمد كاظمي به آن طرف دجله ميروند تا بهتر بتوانند فرماندهي كنند. شهيد باكري آنجا ميماند و احمد كاظمي براي برخي كارها و هماهنگيها به عقب برميگردد. در اين فرصتي كه شهيد كاظمي به عقب ميآيد عراقيها خودشان را پيدا ميكنند و شهيد باكري را ميزنند. آقامهدي از غرب دجله عبور كرده بود و در محاصره ميافتد و مظلومانه يكي از فرماندهان شاخص سپاه به شهادت ميرسد. همه بر اين موضوع واقف بودند كه مهدي باكري يكي از نابغههاي جنگ بود. آقامهدي آخرين بار تماسي هم با احمد كاظمي ميگيرد و ميگويد اگر بياي اينجا براي هميشه با هم هستيم. كاملاً پيشبيني شهادت را كرده بود. آقامهدي همان جايي شهيد شد كه برادرش يك سال پيش همان حوالي به شهادت رسيد و هر دو مفقودالاثر شدند. البته دوستان آذريزبان ميگويند آقامهدي زخمي شده بود و ما او را در قايق گذاشتيم تا به عقب برگرديم كه عراقيها قايق را زدند.
منبع : روزنامه جوان
رزمندگان در اسفند سال 62 عمليات خيبر را در منطقه هورالعظيم كه آن زمان منطقهاي بكر براي انجام عمليات بود انجام دادند اما يك سال بعد دوباره در همان منطقه هور عمليات بدر صورت گرفت. چرا با وجودي كه عراق هوشيار شده بود، ما دوباره عمليات بدر را در هورالعظيم انجام داديم؟
ما به اين دليل در منطقه هور عمليات خيبر را انجام داديم كه ديگر امكان نداشت با امكانات كممان مقابل لشكرهاي زرهي دشمن در خشكي مقابله كنيم، براي همين فرماندهان، جنگ را به هورالعظيم بردند تا از بنبست خارج شود. اين حربه يك ابتكار و خلاقيت نو در جنگ بود چون دشمن از هور غافل بود و فكر نميكرد امكان جنگيدن در هور وجود داشته باشد. فرماندهان طرح جنگ در هور را دادند و در خيبر ما يك گام برداشتيم و جلو رفتيم هر چند كه به اهدافمان نرسيديم. در خيبر ناهماهنگيهايي بين سپاه و ارتش وجود داشت و بنا بود 80 هليكوپتر جاده پشت العماره - بصره را پشتيباني كند كه در آخر به حدود 20 هليكوپتر رسيد. از اين تعداد هم كه چندتايشان را زدند و بقيه هم پرواز نكردند. بچههاي ما بدون مهمات و آتش پشتيباني در پشت جاده العماره ماندند. منطقهاي كه حضور داشتيم در تيررس توپخانههايمان نبود. ما از خيبر گذر كرديم و حالا چرا بدر را همانجا انجام داديم. ما در خيبر موفق نشديم به اهدافمان برسيم اما در بدر يك گام جلوتر برداشتيم. يعني جزاير مجنون را سپاه در خيبر از دشمن گرفت و در قسمتهايي از هورالعظيم پيشروي كرده بوديم. از طرفي هم جاده خندق كه از خشكي دشمن به هورالعظيم ميآمد را شهيد برونسي و بچههاي مشهد و لشكر 5 نصر اين جاده را از دشمن گرفتند و يك گام نسبت به عمليات خيبر جلوتر رفتيم.
در چنين وضعيتي اصل غافلگيري را در اين عمليات رعايت كرديم؟
دشمن ميدانست ما يك بار در اين منطقه عمليات كردهايم و فكر نميكرد ديگر در اين منطقه عمليات انجام دهيم. با اينكه خط اول دفاعياش را چيده بود اما غواصان ما با كمترين شهيد به راحتي خط دشمن را شكستند. رزمندگان 24 ساعت قبل از عمليات و دو شبانهروز با بلم، خودشان را تا نزديكي دشمن رساندند و دشمن متوجهشان نشد. حتي وقتي خط دشمن را هم شكستيم آنها متوجه نشدند. ما در گام اول خوب پيش رفتيم ولي متأسفانه الحاق بعضي يگانها با هم انجام نشد و باعث شد ما به اهدافمان نرسيم. دشمن روز دوم به طور گسترده از سلاح شيميايي استفاده كرد. با اينكه فرماندهان استفاده دشمن از سلاح شيميايي را به ما گوشزد كرده بودند و آمادگياش را داشتيم اما باز اتفاقاتي افتاد كه كارمان را سخت كرد. ما بايد شب اول هر طوري بود همه يگانها طبق گفته فرماندهان، خودشان را به پشت دجله ميرساندند. اگر به پشت دجله ميرسيديم مساحت وسيعي از خاك دشمن را اشغال ميكرديم و بنا بود سرپلهاي دجله را منفجر كنيم تا دشمن نتواند به سمتمان حمله كند و منطقه را بازپس بگيرد.
مشكل اينجا بود كه ناهماهنگيهايي در اين عمليات به وجود آمد و آبراهها بسته شد. ما كه قرار بود شب اول حركت كنيم با كمبود قايق روبهرو بوديم. بنا بود هاوركرافتها ما را به پشت دجله و فرات انتقال دهد كه اين كار انجام نشد. مسائلي در عمليات بدر اتفاق افتاد كه اگر اتفاق نميافتاد ما پيروزي خوبي به دست ميآورديم.
قضيه اين ناهماهنگيهايي كه گفتيد چيست؟
ناهماهنگيهايي بين سپاه و ارتش در اين عمليات وجود داشت كه بر مشكلات بدر ميافزود. ما نياز به قايق داشتيم و بايد رزمندگان از هوا پشتيباني ميشدند كه اين كارها صورت نگرفت. يكي از دلايل موفق نشدن لشكر 14 امام حسين(ع) اين بود كه در آبراه مقابلمان يك كاتيوشاي خودي گير كرده و مقابل ما را سد كرده بود، در آخر كاتيوشا را از آب به نيزار هل داديم و راه باز شد. وقتي جلو رسيديم هوا در حال روشن شدن بود و شهيد خرازي كه فرمانده لشكرمان بود گفت چرا اينقدر دير كرديد و در روشنايي هوا نميتوان كاري انجام داد. هوا روشن شده بود و دشمن ما را به راحتي ميديد. ما هر كاري كه ميخواستيم انجام دهيم بايد در شب اول ميكرديم. اگر شب اول به پشت دجله و فرات ميرسيديم كار تمام بود. البته بعضي يگانها مثل 31 عاشورا اين كار را كردند و شهيد باكري آن سوي دجله و فرات شهيد شد. تيپ قمر بنيهاشم و لشكر عليبنابيطالب پشت دجله بودند. بچههاي 5 نصر جاده را گرفتند ولي با مقاومت شديد عراقيها مواجه شدند. يگان الغدير با شهيد جعفرزاده كنار ما بود و موفق نشدند به پشت دجله برسند. پيشروي اوليه حرف نداشت ولي ناهماهنگيها باعث شد قسمتي از جبهه كه سمت راست جزاير مجنون بود به مشكل بخورد. وقتي شب از ما گرفته شد دشمن يك روز جلو افتاد و تانكهايش را راه انداخت و به طور وسيع بمباران شيميايي كرد. هواپيماهايش مثل مرغان دريايي بالاي سرمان بودند و قايقهايمان را دنبال ميكردند. ما در بدر پيروز شديم ولي نتوانستيم پيروزيمان را حفظ كنيم.
پس انجام عمليات در منطقه عملياتي خيبر را منطقي ميدانيد؟
اگر بين فرماندهان سپاه و ارتش هماهنگي كامل بود و اين مشكلات پيش نميآمد و ما پشت دژ الصخره و جاده خندق ميرسيديم اين آمادگي را داشتيم كه جنگ سختي انجام دهيم و خودمان را پشت دجله برسانيم. بچههاي تخريب با خودشان مواد منفجره برده بودند تا پلها را منفجر كنند. حتي بچههاي لشكر نجف بعضي پلها را منفجر كردند و يكي از دوستانم به نام شهيد قادري همراه با مواد منفجره روي پل ايستاد و با مواد منفجره خودش را منفجر كرد. روز دوم شهيد خرازي به ما گفت چون شب نتوانستهايد خودتان را به پشت دجله و فرات برسانيد ممكن است با هوانيروز و هاوركرافت شما را آنجا بفرستيم و امكان شهادتتان هم وجود دارد. همه آمادگي لازم براي انجام كار را داشتيم. در هر عملياتي اگر در شب اول و دوم كارها پيش ميرفت همه چيز شدني بود و اگر دشمن دو روز فرصت پيدا ميكرد محال بود پيشروي كنيم. بايد اين را مدنظر ميگرفتيم كه همينطور اگر ما در جنگ به بلوغ رسيده بوديم آنها هم به بلوغ رسيده بودند. همينطور كه ما شناسايي و طراحي انجام ميداديم آنها هم همين كارها را ميكردند. ديگر عراقي خرمشهر نبود كه با يك گروهان، تيپشان را محاصره كنيم. عراقيهاي فتحالمبين نبودند كه شهيد كاظمي در تنگه رقابيه محاصرهشان كند. عراقيها هم پيشرفت كرده بودند و امكاناتشان پنج برابر ما بود. فضاي هوايي عمليات بدر كاملاً در اختيار عراقيها بود. به جز كلاش و آرپيجي گلوله ديگري سمت عراقيها شليك نميشد.
به گفته برخي فرماندهان جنگ در عمليات بدر از لحاظ تأمين امكانات لجستيكي با كمبود مواجه بوديم.
شب اول كه ميخواستم نيروهايم را سوار كنم شهيد عرب مسئول رساندن نيروها بود كه با كمبود قايق مواجه شديم. در عمليات بدر هواپيماهاي عراقي دنبال قايقهايمان ميكردند. زماني كه محاصره شديم من روي زمين دنبال تير كلاش ميگشتم تا عراقيهايي كه به سمتمان ميآيند را بزنم. يكي از بچههاي آزاده پس از آزادي ميگفت هنگام اسير شدن سرباز بعثي من را ميزد و از روي جنازههاي عراقيها ميبرد و ميگفت شما چطور اين همه را كشتيد. رزمندگان تا آخرين گلوله ميجنگيدند. حقيقت عمليات بدر اين بود. بسياري از فرمانده گردانها مثل آقاي منصوريان و كلوشاني در جلو ميجنگيدند تا نيروهايشان عقبنشيني كنند. بيشترين شهيد فرمانده را در عمليات بدر داديم. حسن درويش، علي تجلايي و شهيد برونسي در بدر شهيد شدند. عراقيها هواپيمايي 20 تني داشتند كه از اول تا آخر جاده را فقط بمباران ميكرد. به نظرم اگر در جنگ تشويق و تنبيه داشتيم بهتر نتيجه ميگرفتيم. ما در جنگ تشويق و تنبيه نداشتيم. اگر كسي كه اشتباه ميكرد را تنبيه ميكرديم وضعيت جنگ خيلي بهتر ميشد.
شهيد مهدي باكري يكي از شهيدان بزرگ و شاخص دفاع مقدس هستند كه در عمليات بدر به شهادت رسيد. چه شرايطي پيش آمد كه شهيد باكري آنگونه شهيد شد؟
يك بار شهيد كاظمي برايمان تعريف ميكرد ما رفتيم آن طرف دجله و يكسري مهمات براي انهدام پل آورده بودند كه در مسير قايق واژگون ميشود و مهمات نميرسد. آقامهدي و احمد كاظمي به آن طرف دجله ميروند تا بهتر بتوانند فرماندهي كنند. شهيد باكري آنجا ميماند و احمد كاظمي براي برخي كارها و هماهنگيها به عقب برميگردد. در اين فرصتي كه شهيد كاظمي به عقب ميآيد عراقيها خودشان را پيدا ميكنند و شهيد باكري را ميزنند. آقامهدي از غرب دجله عبور كرده بود و در محاصره ميافتد و مظلومانه يكي از فرماندهان شاخص سپاه به شهادت ميرسد. همه بر اين موضوع واقف بودند كه مهدي باكري يكي از نابغههاي جنگ بود. آقامهدي آخرين بار تماسي هم با احمد كاظمي ميگيرد و ميگويد اگر بياي اينجا براي هميشه با هم هستيم. كاملاً پيشبيني شهادت را كرده بود. آقامهدي همان جايي شهيد شد كه برادرش يك سال پيش همان حوالي به شهادت رسيد و هر دو مفقودالاثر شدند. البته دوستان آذريزبان ميگويند آقامهدي زخمي شده بود و ما او را در قايق گذاشتيم تا به عقب برگرديم كه عراقيها قايق را زدند.
منبع : روزنامه جوان