ماهنامه شهدای اسلام منتشر کرد:
ماهنامه شهدای اسلام گفت و گویی را با مادر شهید کشوری انجام داد که بخشی از آن گفت و گو را در زیر می خوانید.
به گزارش خبرنگار فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛ ماهنامه "شهدای اسلام" گفت و گویی را با مادر "شهید کشوری" انجام داده که بخشی از آن گفت و گو را در زیر می خوانید.
شهید کشوری وقتی به دنیا آمد صورتش نورانی بود
مادر قبل از هر چیزی ابتدا به ارواح طیبه شهدا سلام می فرستد و می گوید: با سلام و درود به مقام معظم رهبرى و ارواح پاك شهدا. اجازه می گیرد که زندگی شهید کشوری را با توضیح زندگی پدربزرگ و مادربزرگ احمد آغاز کند و اینگونه شروع می کند: پدرم ما را خداترس بارآورده بود و مادرم نيز خيلى پرهيزگار بود و با كمك آنها بود كه قرآن و اسلام در قلب من و در تار و پود من جاى گرفت. احمد فرزند اول من بود. وقتى كه او را باردار شدم از خدا خواستم خدايا اين بچه را از من نگير. چون سابقه مرگ نوزاد در فاميل بود. ايام باردارىام را با پرهيزگارى تمام كردم و وقتى كه احمد به دنيا آمد همه متعجب شدند، چرا که صورت احمد از رستنگاه مو تا زير چانه در پرده نورانى بود. ماما بچه را كه ديد با صلوات او را در بغل مادرم گذاشت. احمد 4 ماهه كه شد مكررا مريض مى شد تا اينكه در منزل پدرم شب خواب ديدم حضرت على(ع)، امام حسين(ع) و امام رضا(ع)را كه هر يك با لباسهاى بسيار پاكيزه و صورتى نورانى با هم صحبت مى كردند. امام رضا(ع) رو به من كرد و دست را بر سينه خود گذاشت و به من فرمود: خودم ضامن احمد هستم. يعنى هر طورى كه شد، مريض شد و يا حادثه اى برايش پيش آمد. يكى ديگر از امامان نيز فرمود: احمد 27 سال بيشتر عمر نمى كند.
احمد تا 14 سالگى چندين بار مريض شد و يا زمين مى خورد اما من او را به امام رضا(ع) سپرده بودم. تا اينكه با نقاشى كشيدن، مبارزه خود را با رژيم آغاز كرد. هر چه بزرگتر مى شد دوست داشت به خداوند بيشتر نزديك شود. احمد علاوه بر نقاشى، در كشتى، شنا، كاردستى و دروس دبيرستانى اش همواره موفق بود.
نامزدی در 16 سالگی
مادر که تقوا در کلامش کاملا مشهود است ادامه می دهد، احمد وقتی 16 ساله شد با دختردايى اش نامزد کرد و چند سال بعد بود كه در رشته خلبانى قبول شد. احمد در تحصيل نيز نبوغ خاصى از خود نشان داد. احمد دوران دانشگاه را با نمرات عالى به پايان رساند و از همان موقع تمام تلاشش براى مبارزه با نظام طاغوت بود.
با حجاب شدن افسران زن از ابهت شهید کشوری
مادر شهید کشوری با یادآوری خاطرات دوران ازدواج فرزند شهیدش گفت: احمد 5 خواهر و 5 برادر دارد و نسبت به آنها خيلى مهربان بود. هميشه مى گفت زن با رعايت حجاب و عفت بايد در جامعه حضور يابد. مراسم ازدواجش هم كه قبل از انقلاب بود ساده بود. بدون لهو و لعب عروسيهاى قبل از انقلاب. نسبت به همسرش خيلى مهربان بود. با او صادقانه برخورد مى كرد و روى شيردادن به بچه خيلى حساس بود. احمد دوست داشت همسرش در كلاسهاى مختلف شركت كند. بچه را نگه مى داشت و با او بازى مى كرد تا همسرش به كلاس برود. هميشه مى گفت: من دوست دارم يك خانم در خانه موفق باشد و در عين حال با حفظ حجاب و عفت در جامعه هم حضور داشته باشد. همسرش فعاليتهاى قرآنى داشت و كلاس اسلام شناسى براى دوستانش گذاشته بود. احمد هميشه مى گفت: من دوست دارم زنان ما شيرزن باشند. حتى يكى از زنان افسر، زمانى كه با من برخورد كرد به من گفت: شما بايد به فرزندت افتخار كنى كه ما 30 زن افسر و خلبان و پرسنل از ابهت ايشان باحجاب شديم.
آماده شهادت فرزندم بودم
احمد يك ماه قبل از شهادتش از تمام برادرهايش عكس گرفت و به پدرش گفت: من ديگر شما را نمى بينم. حتى خانمش را هم با خود به كرمانشاه برد و به او گفت: بيا آخر عمرى پهلوى من باش. با توجه به اينكه احمد 4, 5 بار مورد سوءقصد قرار گرفته بود و خودم نيز چند بار خواب ديده بودم كه شهيد شده است شهادتش براى ما محرز بود.
هنگام شهادت او، دخترش سه ساله و پسرش سه ماهه بود.
شیرودی می گفت: زندگی برایم معنا ندارد
چون ما آمادگى داشتيم و براى ما طبيعى بود، روحيه خودمان را خيلى حفظ كرديم و اين براى مردم خيلى عجيب بود، چون تا به حال چنين چيزى نديده بودند. البته همه مى گفتند كشورى رفت، كمر كشور شكست. وقتى عروسم از پله هاى هلى كوپتر بالا رفت و جسد سوخته او را ديد،فقط گفت: همه بايد كمر همت ببنديد و نبود او را جبران كنيد و جاى خالى او را پر كنيد. من هم در اتاق فرمانده بودم كه شيرودى آمد داخل. گفتم: تو بايد جاى احمد را براى ايران پر كنى، اما مواظب خودت باش كه ديگر داغ تو را نبينم. شيرودى در جواب به من گفت: ((بعد از احمد زندگى برايم معنى ندارد. )) زيرا كشورى، شيرودى و سهيليان با هم هم قسم شده بودند و اول سهيليان شهيد شد، 40 روز بعد، يعنى 15 آذر، كشورى و 5 ماه بعد هم شيرودى به شهادت رسيد. مزار فرزند شهيدم در قطعه 24 بهشت زهرا است.
بازیگر نقش شهید کشوری را مثل پسرم می دانستم
مادر شهید با یادآوری فیلم «سیمرغ» از چند سال قبل پخش شد می گوید: خيلى خوشحال شدم كه با اين برنامه ها، فعاليت و ايثارگرى شهدا به مردم شناسانده مى شود. آن كسى را كه در نقش شهيد كشورى بود واقعا مثل پسر خودم مى دانستم. لحظه اى كه او را از نزديك ديدم دوست داشتم كه او را همچون پسرم مورد نوازش قرار دهم. افسوس كه نامحرم بود و نمى توانستم.
شهید کشوری وقتی به دنیا آمد صورتش نورانی بود
مادر قبل از هر چیزی ابتدا به ارواح طیبه شهدا سلام می فرستد و می گوید: با سلام و درود به مقام معظم رهبرى و ارواح پاك شهدا. اجازه می گیرد که زندگی شهید کشوری را با توضیح زندگی پدربزرگ و مادربزرگ احمد آغاز کند و اینگونه شروع می کند: پدرم ما را خداترس بارآورده بود و مادرم نيز خيلى پرهيزگار بود و با كمك آنها بود كه قرآن و اسلام در قلب من و در تار و پود من جاى گرفت. احمد فرزند اول من بود. وقتى كه او را باردار شدم از خدا خواستم خدايا اين بچه را از من نگير. چون سابقه مرگ نوزاد در فاميل بود. ايام باردارىام را با پرهيزگارى تمام كردم و وقتى كه احمد به دنيا آمد همه متعجب شدند، چرا که صورت احمد از رستنگاه مو تا زير چانه در پرده نورانى بود. ماما بچه را كه ديد با صلوات او را در بغل مادرم گذاشت. احمد 4 ماهه كه شد مكررا مريض مى شد تا اينكه در منزل پدرم شب خواب ديدم حضرت على(ع)، امام حسين(ع) و امام رضا(ع)را كه هر يك با لباسهاى بسيار پاكيزه و صورتى نورانى با هم صحبت مى كردند. امام رضا(ع) رو به من كرد و دست را بر سينه خود گذاشت و به من فرمود: خودم ضامن احمد هستم. يعنى هر طورى كه شد، مريض شد و يا حادثه اى برايش پيش آمد. يكى ديگر از امامان نيز فرمود: احمد 27 سال بيشتر عمر نمى كند.
احمد تا 14 سالگى چندين بار مريض شد و يا زمين مى خورد اما من او را به امام رضا(ع) سپرده بودم. تا اينكه با نقاشى كشيدن، مبارزه خود را با رژيم آغاز كرد. هر چه بزرگتر مى شد دوست داشت به خداوند بيشتر نزديك شود. احمد علاوه بر نقاشى، در كشتى، شنا، كاردستى و دروس دبيرستانى اش همواره موفق بود.
نامزدی در 16 سالگی
مادر که تقوا در کلامش کاملا مشهود است ادامه می دهد، احمد وقتی 16 ساله شد با دختردايى اش نامزد کرد و چند سال بعد بود كه در رشته خلبانى قبول شد. احمد در تحصيل نيز نبوغ خاصى از خود نشان داد. احمد دوران دانشگاه را با نمرات عالى به پايان رساند و از همان موقع تمام تلاشش براى مبارزه با نظام طاغوت بود.
با حجاب شدن افسران زن از ابهت شهید کشوری
مادر شهید کشوری با یادآوری خاطرات دوران ازدواج فرزند شهیدش گفت: احمد 5 خواهر و 5 برادر دارد و نسبت به آنها خيلى مهربان بود. هميشه مى گفت زن با رعايت حجاب و عفت بايد در جامعه حضور يابد. مراسم ازدواجش هم كه قبل از انقلاب بود ساده بود. بدون لهو و لعب عروسيهاى قبل از انقلاب. نسبت به همسرش خيلى مهربان بود. با او صادقانه برخورد مى كرد و روى شيردادن به بچه خيلى حساس بود. احمد دوست داشت همسرش در كلاسهاى مختلف شركت كند. بچه را نگه مى داشت و با او بازى مى كرد تا همسرش به كلاس برود. هميشه مى گفت: من دوست دارم يك خانم در خانه موفق باشد و در عين حال با حفظ حجاب و عفت در جامعه هم حضور داشته باشد. همسرش فعاليتهاى قرآنى داشت و كلاس اسلام شناسى براى دوستانش گذاشته بود. احمد هميشه مى گفت: من دوست دارم زنان ما شيرزن باشند. حتى يكى از زنان افسر، زمانى كه با من برخورد كرد به من گفت: شما بايد به فرزندت افتخار كنى كه ما 30 زن افسر و خلبان و پرسنل از ابهت ايشان باحجاب شديم.
آماده شهادت فرزندم بودم
احمد يك ماه قبل از شهادتش از تمام برادرهايش عكس گرفت و به پدرش گفت: من ديگر شما را نمى بينم. حتى خانمش را هم با خود به كرمانشاه برد و به او گفت: بيا آخر عمرى پهلوى من باش. با توجه به اينكه احمد 4, 5 بار مورد سوءقصد قرار گرفته بود و خودم نيز چند بار خواب ديده بودم كه شهيد شده است شهادتش براى ما محرز بود.
هنگام شهادت او، دخترش سه ساله و پسرش سه ماهه بود.
شیرودی می گفت: زندگی برایم معنا ندارد
چون ما آمادگى داشتيم و براى ما طبيعى بود، روحيه خودمان را خيلى حفظ كرديم و اين براى مردم خيلى عجيب بود، چون تا به حال چنين چيزى نديده بودند. البته همه مى گفتند كشورى رفت، كمر كشور شكست. وقتى عروسم از پله هاى هلى كوپتر بالا رفت و جسد سوخته او را ديد،فقط گفت: همه بايد كمر همت ببنديد و نبود او را جبران كنيد و جاى خالى او را پر كنيد. من هم در اتاق فرمانده بودم كه شيرودى آمد داخل. گفتم: تو بايد جاى احمد را براى ايران پر كنى، اما مواظب خودت باش كه ديگر داغ تو را نبينم. شيرودى در جواب به من گفت: ((بعد از احمد زندگى برايم معنى ندارد. )) زيرا كشورى، شيرودى و سهيليان با هم هم قسم شده بودند و اول سهيليان شهيد شد، 40 روز بعد، يعنى 15 آذر، كشورى و 5 ماه بعد هم شيرودى به شهادت رسيد. مزار فرزند شهيدم در قطعه 24 بهشت زهرا است.
بازیگر نقش شهید کشوری را مثل پسرم می دانستم
مادر شهید با یادآوری فیلم «سیمرغ» از چند سال قبل پخش شد می گوید: خيلى خوشحال شدم كه با اين برنامه ها، فعاليت و ايثارگرى شهدا به مردم شناسانده مى شود. آن كسى را كه در نقش شهيد كشورى بود واقعا مثل پسر خودم مى دانستم. لحظه اى كه او را از نزديك ديدم دوست داشتم كه او را همچون پسرم مورد نوازش قرار دهم. افسوس كه نامحرم بود و نمى توانستم.