شهدای ایران shohadayeiran.com


به گزارش شهدای ایران؛ امید حسینی در وبلاگ آهستان نوشت: عراق، سرزمینی است که با تاریخ، جغرافیا، سیاست، مذهب و جامعه ما ارتباط تنگاتنگی دارد؛ یک جنگ خانمان‌سوز 8 ساله این ارتباط را بیشتر کرد که آثار و تبعات و خاطرات آن همچنان با زندگی و ذهنیت ما درگیر است؛ اما این روزها رابطه مردم ایران و عراق دچار یک تغییر و تحول اساسی شده که نمود آن را می‌توان در جریان راهپیمایی و پیاده روی باشکوه و باعظمت اربعین حسینی در جای جای عراق مشاهده کرد.

سفر به عراق را دو جور می‌توان دید. اول از نظر ظاهری و توجه به ساخت و ساز شهری، وضعیت راه و جاده، بهداشت شهری، امکانات و امنیت از این جهت، اوضاع عراق آنقدر وخیم است که در همان نگاه اول، هر زائر ایرانی تفاوت و اختلاف و فاصله چندین ساله دو کشور را احساس می‌کند!

 حتی در شهرهای مقدس کاظمین، نجف و کربلا، متأسفانه به علت سال‌ها جنگ و بحران و ناامنی، آثار عقب ماندگی مخصوصاً وضعیت کاملاً بد بهداشتی مشهود است؛ هرگز خاطره شبی را که برای اولین بار وارد کاظمین شدم فراموش نمی‌کنم.

مشاهده خیابان‌های شلوغ و کثیف، واقعاً برایم باورکردنی نبود، اصلاح این عیوب و بازسازی این شهرهای مقدس، در وهله اول به امنیت عراق و عزم ملی مسئولان و شهروندان آن کشور بستگی دارد که احتمالاً تا سال‌های سال به طول می‌انجامد!

اما به این سفر می‌توان از یک زاویه دیگر هم نگاه کرد؛ پیاده روی در چنین کشوری با چنان زیرساختی و با این وضعیت بد امنیتی و بهداشتی و کلی مشکلات دیگر، چطور به یک سفر زیبا و خاطره انگیز تبدیل می‌شود که در پایان، همه زائران، راضی و خشنود از آن، آرزو می‌کنند که ای کاش باز هم چنین سفری نصیبشان شود؟! آیا با حساب و کتاب مادی و با محاسبات این عقل مصلحت‌نگر معاش‌اندیش،  می‌توان پاسخ این سوال را داد؟ قطعاً نه.

*معنای واقعی یک زندگی شیرین

بدون اغراق، در این سفر صحنه‌هایی خلق می‌شوند که اگر کمی، فقط کمی حواس آدم جمع باشد، معنای واقعی یک زندگی شیرین را می‌فهمد؛ این سفر، تمرین زندگی عاشقانه است؛ در این سفر چند روزه با آدم‌هایی همراه می‌شویم که انگار سال‌هاست آنها را می‌شناسیم، حال آنکه مدت این آشنایی شاید به چند ساعت هم نرسد.

در این چند روز همه با هم مهربانند، به هم محبت می‌کنند. ایرانی و عراقی در کنار هم‌اند؛ من به روزهای دیگر کاری ندارم، ممکن است فردای اربعین و یا در هر زمان دیگری، آن عراقی و من ایرانی، طور دیگری با هم برخورد کنیم، اما در این مدت، به برکت محبت امام حسین (ع)، همه به هم نزدیک می‌شوند و عاشقانه و بدون چشم داشت به هم محبت می‌کنند.

در کاظمین صحنه‌هایی دیدم که اشک در چشمانم جمع شد و از خودم خجالت کشیدم. رقابت عجیبی بین اهالی آنجا بر سر بردن زوار به خانه‌ها و پذیرایی از آنها وجود داشت‌؛ هرکسی در حد و اندازه و وسع خودش، کاری می‌کرد.

یکی مثل محمد که 30 نفر را به خانه 50 متری‌اش برد و یکی هم مثل ابوکرار که در خانه محقر 30 متری‌اش، طشت آبی گرم فراهم کرد تا زائر خسته‌ای سر و صورتش را بشوید. (لبخند رضایتی که بعد از شستن سرم، در صورت ابوکرار دیدم، دیوانه‌ام کرد).

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار