اظهارنظرهای شاذ و بی محتوای دو استاد به اصطلاح دانشگاهی در جلسهای که متولی آن انجمن به اصطلاح اسلامی دانشگاه تهران بود، حجت را بر همگان تمام کرد که عقل و علم، نسبت غریبی با این دو فرد مدعی دارد.
به گزارش شهدای ایران، اظهارنظرهای شاذ و بی محتوای دو استاد به اصطلاح دانشگاهی در جلسهای که متولی آن انجمن به اصطلاح اسلامی دانشگاه تهران بود، حجت را بر همگان تمام کرد که عقل و علم، نسبت غریبی با این دو فرد مدعی دارد.
صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی که اظهارنظرهایش بر سر زبانهاست و بیشتر هجو و طنزیست که گاه در محافل از آن بسیار یاد می شود و به گونه ای وی را فارغ از ملاحظات عقلایی خطاب می کنند.
در حالی که کشور در حال پیشرفت خود می باشد و این نکته را خود دشمنان نظام حتی صهیونیستها به عینه متذکر میشوند و بر این امر واقفند که ایران اسلامی کشوری قدرتمند است ولی غضنفرانی همچون زیباکلام کماکان در پی نادیده انگاری شرایط داخلی و خارجی کشور هستند و به هر نحو ممکن هم که شده می خواهند با کشورهایی نظیر انگلیس و امریکا یک سویه عمل کرده باشند.
سخنان نسنجیده احمد شیرزاد و صادق زیبا کلام در دانشگاه تهران و تلاش آنان برای توجیه اینکه انرژی هستهای نیاز این کشور نیست، چندان سست و بیپایه است که بهترین پاسخ، نپرداختن به آن است. کسانی که با دلایل واهی و غیر مستند، اصل داشتن فنآوری هستهای را زیر سؤال میبرند و برای بهره برداری جناحی، یک موضوع ملی را جناحی میکنند، شایسته پاسخ گویی نیستند که پاسخها برای خود آنان روشنتر از روز و برایشان از بدیهیات مسلم است.
جالب اینجاست که همیشه این خوش خدمتی سودی به حالشان ندارد و به جای جلب چراغ سبز دوستان خود، گاهی کارت قرمز میگیرند و مورد آماج حملات دوستان خود می شوند.
برخی از رسانهها و اشخاص در نقد سخنان این دو در جلسه کذایی انجمن دانشگاه تهران نوشتند که این دو،جهت اجابت دستور رئیس جمهور که اعلام داشته بود با سوادان برای نقد توافق ژنو به میدان بیایند، به صحنه آمده اند. مع الاسف فصاحتشان فضاحت به بار آورد.
داریوش سجادی از اصلاح طلبان و مشاور سابق مهدی کروبی از سران فتنه در صفحه گوگلپلاس خودش در مطلبی با عنوان "روحانی وغضنفران!" نوشت:
حقیقتاً دکتر روحانی اگر دو تا متحد و طرفدار مانند احمد شیرزاد و صادق زیباکلام داشته باشند به قطع و یقین می توانند از حیث برخورداری از دشمن احساس خودکفائی کنند!
بالغ بر ده ماه از اظهارات دکتر روحانی در اجلاس روسای دانشگاه می گذرد که طی آن منتقدین مذاکرات اتمی ایران با 1+5 را مشتی «بی سواد» قلمداد کردند و متعاقباً از متحدین خود بواسطه عدم ابراز نظرشان در تائید روند مذاکرات مزبور گلایه کرده و اظهار داشتند:
«چرا دانشگاه خاموش است؟ چرا یک عده بیسواد که از بخشهایی خاص پول میگیرند باید حرف بزنند اما بزرگان و دانشگاهیان سکوت میکنند؟ چرا فریاد نمیزنید؟ چرا وارد میدان نمیشوید؟»
حکایت آقایان شیرزاد و زیباکلام و ورودشان به معرکه بمنظور اجابت از فراخوان دکتر روحانی است که از موضع «اصلا اتمی کیلو چنده!؟» و «ما رو به اتمی صننه!؟» در بیانات شان آش را تا آن اندازه شور کردند که روزنامه ایران در مقام سخنگوی دولت مجبور شد به میدان بیآید و بمنظور اعلام برائت از هجویات «غضنفران» بنویسد:
«اظهارات شیرزاد و زیباکلام ربطی به دولت ندارد و سخنرانان هیچ نسبت رسمی و اسمی به کابینه ندارند. سخنرانان به لحاظ ترکیب و تبار سیاسی یا به جریانات شناسنامه دار کشور تعلق دارند یا از کسوت و رتبه استادی دانشگاه برخوردارند.... مشی دولت در نقطه مقابل نظرات این سخنرانان قرار دارد و تفکر هستهای دولت بر این اصل استوار است که بهرهمندی از پتانسیل انرژی هستهای در دنیای فناوری امروز جزو واقعیات غیرقابل اجتناب است.»
به نظرمی آید که سودای نظریه پردازی به نحو شدیدی در امثال آقای زیباکلام نهادینه شده است و اظهارنظرهای خود را به پای نظریه گران سنگ "دیپلماسی مثبت" می نویسد. صادق زیباکلام طی یادداشتی در تاریخ 29 آبان 92 در روزنامه شرق نوشته بود که اگر نامم بهجای صادق، «آلفرد» یا «دیوید» و نام فامیلی من هم به جای زیباکلام، «جانسون» یا «اسمیت» بود و بهجای استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، در دانشگاه «ییل» یا «استنفورد» تدریس میکردم در آن صورت حتماً برای وضع نظریه «دیپلماسی مثبت» در برابر «دیپلماسی منفی»، در ایران بهعنوان یک نظریهپرداز سیاسی، شهره خاص و عام میشدم! و حتما صدها رساله فوقلیسانس و دکترا درخصوص بسط و تبیین نظریه دیپلماسی مثبت و منفی و انطباق آن با شرایط ایران و... به نگارش درآمده بود.
اما خب اسمم صادق است و در محله بازارچه آبمنگل تهران بزرگ شدهامیکی از این دو فرد چندی پیش به حمایت از اسرائیل برخاست و دیگری، همان کسی است که در مجلس ششم، نظام جمهوری اسلامی را متهم به پنهانکاری در موضوع هستهای کرد، آن هم در شرایطی که آژانس بینالمللی انرژی اتمی هم چنین ادعایی نداشت و هنوز هم ندارد. به عبارت دیگر این نماینده مجلس در سخنان خود از ماموریتی که اسرائیلیها به آژانس داده بودند هم فراتر رفت و ادعایی را بیان کرد که جز منافقین فرد دیگری هوادار آن نبود.
ولی قدری مداقه و تفکر از سوی شیرزاد و زیباکلام در رفتار اربابان آمریکاییشان رخ می داد چنین نظریههای عقب ماندهای ابراز نمیشد. اگر این فناوری آنطور که شیرزاد و دوستانش عقیده دارند تا این حد عقب مانده و بیارزش بود، چرا باید اربابان آمریکایی آنها حاضر میشدند این حجم از امتیازها را برای دست برداشتن از آن پیشنهاد کنند یا در واکنش به اصرار ایران به حفظ آن چنین فشارها و محدودیتهای عظیمی را بر ایران تحمیل کنند؟
حال لازم است که به همان خواسته این دوفرد عمل بشه و یکی را جرج باراک زیباکلام و دیگری را موشه شیمون شیرزاد خطاب کنیم تا بتوانند با روی بازتری مشق دشمن را تقریر کنند و هویت اصلیشان که از هویت دشمن به عاریت گرفته شده را بر همگان آَشکار سازیم. و به عنوان نظریه پردازان شالوده شکن کردن نظام به دشمنان معرفی بشوند تا من بعد دشمن از زبان آنها بیش از پیش سخن بگوید و رساله بپیچد.
*دانا
صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی که اظهارنظرهایش بر سر زبانهاست و بیشتر هجو و طنزیست که گاه در محافل از آن بسیار یاد می شود و به گونه ای وی را فارغ از ملاحظات عقلایی خطاب می کنند.
در حالی که کشور در حال پیشرفت خود می باشد و این نکته را خود دشمنان نظام حتی صهیونیستها به عینه متذکر میشوند و بر این امر واقفند که ایران اسلامی کشوری قدرتمند است ولی غضنفرانی همچون زیباکلام کماکان در پی نادیده انگاری شرایط داخلی و خارجی کشور هستند و به هر نحو ممکن هم که شده می خواهند با کشورهایی نظیر انگلیس و امریکا یک سویه عمل کرده باشند.
سخنان نسنجیده احمد شیرزاد و صادق زیبا کلام در دانشگاه تهران و تلاش آنان برای توجیه اینکه انرژی هستهای نیاز این کشور نیست، چندان سست و بیپایه است که بهترین پاسخ، نپرداختن به آن است. کسانی که با دلایل واهی و غیر مستند، اصل داشتن فنآوری هستهای را زیر سؤال میبرند و برای بهره برداری جناحی، یک موضوع ملی را جناحی میکنند، شایسته پاسخ گویی نیستند که پاسخها برای خود آنان روشنتر از روز و برایشان از بدیهیات مسلم است.
جالب اینجاست که همیشه این خوش خدمتی سودی به حالشان ندارد و به جای جلب چراغ سبز دوستان خود، گاهی کارت قرمز میگیرند و مورد آماج حملات دوستان خود می شوند.
برخی از رسانهها و اشخاص در نقد سخنان این دو در جلسه کذایی انجمن دانشگاه تهران نوشتند که این دو،جهت اجابت دستور رئیس جمهور که اعلام داشته بود با سوادان برای نقد توافق ژنو به میدان بیایند، به صحنه آمده اند. مع الاسف فصاحتشان فضاحت به بار آورد.
داریوش سجادی از اصلاح طلبان و مشاور سابق مهدی کروبی از سران فتنه در صفحه گوگلپلاس خودش در مطلبی با عنوان "روحانی وغضنفران!" نوشت:
حقیقتاً دکتر روحانی اگر دو تا متحد و طرفدار مانند احمد شیرزاد و صادق زیباکلام داشته باشند به قطع و یقین می توانند از حیث برخورداری از دشمن احساس خودکفائی کنند!
بالغ بر ده ماه از اظهارات دکتر روحانی در اجلاس روسای دانشگاه می گذرد که طی آن منتقدین مذاکرات اتمی ایران با 1+5 را مشتی «بی سواد» قلمداد کردند و متعاقباً از متحدین خود بواسطه عدم ابراز نظرشان در تائید روند مذاکرات مزبور گلایه کرده و اظهار داشتند:
«چرا دانشگاه خاموش است؟ چرا یک عده بیسواد که از بخشهایی خاص پول میگیرند باید حرف بزنند اما بزرگان و دانشگاهیان سکوت میکنند؟ چرا فریاد نمیزنید؟ چرا وارد میدان نمیشوید؟»
حکایت آقایان شیرزاد و زیباکلام و ورودشان به معرکه بمنظور اجابت از فراخوان دکتر روحانی است که از موضع «اصلا اتمی کیلو چنده!؟» و «ما رو به اتمی صننه!؟» در بیانات شان آش را تا آن اندازه شور کردند که روزنامه ایران در مقام سخنگوی دولت مجبور شد به میدان بیآید و بمنظور اعلام برائت از هجویات «غضنفران» بنویسد:
«اظهارات شیرزاد و زیباکلام ربطی به دولت ندارد و سخنرانان هیچ نسبت رسمی و اسمی به کابینه ندارند. سخنرانان به لحاظ ترکیب و تبار سیاسی یا به جریانات شناسنامه دار کشور تعلق دارند یا از کسوت و رتبه استادی دانشگاه برخوردارند.... مشی دولت در نقطه مقابل نظرات این سخنرانان قرار دارد و تفکر هستهای دولت بر این اصل استوار است که بهرهمندی از پتانسیل انرژی هستهای در دنیای فناوری امروز جزو واقعیات غیرقابل اجتناب است.»
به نظرمی آید که سودای نظریه پردازی به نحو شدیدی در امثال آقای زیباکلام نهادینه شده است و اظهارنظرهای خود را به پای نظریه گران سنگ "دیپلماسی مثبت" می نویسد. صادق زیباکلام طی یادداشتی در تاریخ 29 آبان 92 در روزنامه شرق نوشته بود که اگر نامم بهجای صادق، «آلفرد» یا «دیوید» و نام فامیلی من هم به جای زیباکلام، «جانسون» یا «اسمیت» بود و بهجای استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، در دانشگاه «ییل» یا «استنفورد» تدریس میکردم در آن صورت حتماً برای وضع نظریه «دیپلماسی مثبت» در برابر «دیپلماسی منفی»، در ایران بهعنوان یک نظریهپرداز سیاسی، شهره خاص و عام میشدم! و حتما صدها رساله فوقلیسانس و دکترا درخصوص بسط و تبیین نظریه دیپلماسی مثبت و منفی و انطباق آن با شرایط ایران و... به نگارش درآمده بود.
اما خب اسمم صادق است و در محله بازارچه آبمنگل تهران بزرگ شدهامیکی از این دو فرد چندی پیش به حمایت از اسرائیل برخاست و دیگری، همان کسی است که در مجلس ششم، نظام جمهوری اسلامی را متهم به پنهانکاری در موضوع هستهای کرد، آن هم در شرایطی که آژانس بینالمللی انرژی اتمی هم چنین ادعایی نداشت و هنوز هم ندارد. به عبارت دیگر این نماینده مجلس در سخنان خود از ماموریتی که اسرائیلیها به آژانس داده بودند هم فراتر رفت و ادعایی را بیان کرد که جز منافقین فرد دیگری هوادار آن نبود.
ولی قدری مداقه و تفکر از سوی شیرزاد و زیباکلام در رفتار اربابان آمریکاییشان رخ می داد چنین نظریههای عقب ماندهای ابراز نمیشد. اگر این فناوری آنطور که شیرزاد و دوستانش عقیده دارند تا این حد عقب مانده و بیارزش بود، چرا باید اربابان آمریکایی آنها حاضر میشدند این حجم از امتیازها را برای دست برداشتن از آن پیشنهاد کنند یا در واکنش به اصرار ایران به حفظ آن چنین فشارها و محدودیتهای عظیمی را بر ایران تحمیل کنند؟
حال لازم است که به همان خواسته این دوفرد عمل بشه و یکی را جرج باراک زیباکلام و دیگری را موشه شیمون شیرزاد خطاب کنیم تا بتوانند با روی بازتری مشق دشمن را تقریر کنند و هویت اصلیشان که از هویت دشمن به عاریت گرفته شده را بر همگان آَشکار سازیم. و به عنوان نظریه پردازان شالوده شکن کردن نظام به دشمنان معرفی بشوند تا من بعد دشمن از زبان آنها بیش از پیش سخن بگوید و رساله بپیچد.
*دانا