دقایقی از غروب آفتاب نگذشته بود که زنگ تلفن همراه بازپرس ویژه قتل به صدا درآمد. مامور کلانتری پس از معرفی خود از وقوع یک آتشسوزی در زیرزمین خانهای در غرب تهران و کشف جسد یک مادر و دختر خبر داد.
به گزارش شهدای ایران،با اعلام این موضوع بلافاصله بازپرس همراه اکیپی از ماموران آگاهی راهی محل حادثه شد. به محض ورود به حیاط ساختمان اجساد سوخته مادر و دختر کوچکش که پارچه ای سفید رویشان کشیده بودند توجه بازپرس را جلب کرد. هر دو جسد بشدت سوخته بود. همسایه طبقه بالا گفت: حدود یک ساعت قبل با شنیدن صدای انفجار از جا پریدم، به طرف پنجره رفتم، شعله های آتش و دود از پنجره های زیرزمین بیرون می زد با عجله به حیاط دویدم و متوجه آتش سوزی در زیرزمین خانه شدم. از آنجا که یک مادر و دختر هشت ساله اش در این خانه سکونت داشتند بلافاصله با آتش نشانی تماس گرفتم. اما ماموران پس از خاموش کردن آتش و ورود به خانه با جسد آنها مواجه شدند.
بازپرس پس از مشاهده اجساد ناگهان متوجه شیار باریکی روی گردن زن جوان شد. به این ترتیب فرضیه قتل قوت گرفت. از سوی دیگر ماموران آتش نشانی در بررسی های بیشتر دریافتند آتش سوزی عمدی بوده است. در ادامه تحقیقات، کارآگاهان از حضور مرد ناشناسی در خانه زن جوان باخبر شدند، یکی از همسایه ها گفت: دقایقی قبل از انفجار مرد جوانی که موهای بلندی داشت از خانه بیرون رفت. اما هیچ کس مرد جوان را نمی شناخت.
در حالی که اجساد برای کشف علت مرگ در اختیار پزشکی قانونی قرار گرفته بود تلاش برای شناسایی مرد ناشناس آغاز شد. ساعتی بعد پزشکان علت مرگ مادر و دختر را خفگی براثر فشار به شریان های گردن اعلام کردند و به این ترتیب وقوع قتل محرز شد.
در ادامه تحقیقات تیم ویژه جنایی با بررسی تماس های تلفنی زن جوان دریافتند که وی آخرین بار با شماره ای که متعلق به مردی به نام مجتبی بوده تماس داشته است. بلافاصله خانه وی در ورامین شناسایی و در عملیاتی شبانه دستگیر شد. در حالی که وی منکر هرگونه آشنایی با مقتول بود اما کارآگاهان در بازرسی از خانه متهم و از لانه کبوترها که روی پشت بام بود تلفن همراه مقتول را همراه کارت بانکی وی کشف کردند. مجتبی پس از انتقال به اداره آگاهی بلافاصله تحت بازجویی قرار گرفت. وی این بار گفت: من همسر موقت سیما بودم اما از ماجرای قتل او و دخترش بی اطلاعم.
اما وقتی عکس مجتبی به مرد همسایه نشان داده شد وی بلافاصله او را شناخت و گفت: خودش است، این مرد دقایقی قبل از آتش سوزی از خانه خارج شد. بازپرس که با توجه به شواهد و مدارک به دست آمده از ارتکاب قتل سیما و دخترش به دست مجتبی اطمینان داشت به بازجویی از وی پرداخت. سرانجام پس از چهار ساعت متهم لب به اعتراف گشود.
«شش ماه قبل در ایستگاه مترو با سیما آشنا شدم. گفت شوهرش سه سال قبل مرده و با تنها دخترش در یک خانه اجاره ای زندگی می کند. می خواستم کمکش کنم. دلم برایش می سوخت، زن تنها و بی پناهی بود و بسختی خرج زندگی خود و دخترش را تامین می کرد. کم کم به او علاقه مند شدم و او را به عقد موقت خودم درآوردم. اوایل زندگی خوبی داشتیم. اغلب به خانه اش می رفتم. او هم چند باری به خانه ما آمد، اما نمی دانم چه شد که کم کم از من فاصله گرفت. وقتی می خواستم به خانه اش بروم دعوا می کرد و می گفت بدون اجازه و بی خبر به خانه ام نیا! به رفتارش شک کرده بودم تا این که متوجه روابط پنهانی اش با چند مرد شدم. وقتی اعتراض کردم. گفت به تو ربطی ندارد. تو نمی توانی زندگی مرا تامین کنی. از شنیدن این حرف بشدت عصبی شدم. ناخودآگاه دستم دور گردنش گره خورد. نمی فهمیدم چه کار می کنم. چشمانش از حدقه بیرون زده بود. دست و پا می زد و من بی توجه گردنش را می فشردم تا این که سنگین شد و افتاد. به خودم که آمدم دیگر سیما نفس نمی کشید. ترسیده بودم. می خواستم فرار کنم که یاد دخترش افتادم. اگر از مدرسه به خانه می آمد و جسد مادرش را می دید به همه می گفت کار من است. چون من از شب قبل آنجا بودم و با مادرش درگیری داشتم. صبر کردم تا سمیرا هم از مدرسه برگشت. به محض ورود به اتاق از پشت گرفتمش و با پیچیدن مقنعه به دور گردنش او را هم خفه کردم. سپس مقداری بنزین ریختم و خانه را آتش زدم. از آنجا که آنها در زیرزمین و کنار شوفاژخانه زندگی می کردند، می خواستم کاری کنم آتش سوزی اتفاقی جلوه کند. بعد از این کار فرار کردم، فکر نمی کردم کسی متوجه حضورم شده باشد.»
پس از اعترافات هولناک مرد جنایتکار، وی به جرم قتل دو نفر بازداشت و روانه زندان شد. مرد جنایتکار در دادگاه هم این اعترافات را تکرار کرد و به دو بار قصاص محکوم شد.
نگاه کارشناس
فریبا همتی، روان شناس خانواده: مهم ترین دلیل گرایش زنان بیوه به ازدواج موقت مشکلات اقتصادی است و باید توجه داشت این زنان بیش از نیاز عاطفی نیاز مالی دارند. بنابراین هرگاه احساس کنند همسر موقتشان توانایی برآورده کردن نیاز مالی آنان را ندارد ترجیح می دهند به فرد دیگری پناه ببرند. اما در مردان این موضوع برعکس است، یعنی مردان برای رفع نیازهای عاطفی و روحی خود به زن دیگری پناه می برند و از وی انتظار دارند که به خواسته هایشان پاسخ دهد، غافل از این که زنان بیوه ای که دنبال ازدواج موقت هستند بیشتر به دنبال رفع نیازهای مادی هستند و در صورتی که مرد نتواند آن را تامین کند بسرعت دنبال جایگزین خواهند رفت.
اما در مورد این پرونده کنترل خشم می توانست از وقوع جنایتی هولناک جلوگیری کند. شخصیت قاتل نشان می دهد او فردی است که هیچ کنترلی بر رفتارش در مواقع بحرانی ندارد و اگر می توانست این مشکل را مدیریت کند و پس از اطلاع از خیانت زن مورد علاقه اش به رابطه پایان می داد، نه مادر و دختر کشته می شدند و نه خودش پای چوبه دار می رفت. از سوی دیگر باید دید آیا این زن در واقع مرتکب خیانت شده یا نه. افرادی که بدبین هستند همیشه اعتقادات خود را باور دارند و تصور می کنند تفکرات آنها درست است. این دسته از افراد در صورتی که رفتار سردی در طرف مقابل ببینند تصور می کنند او خیانت کرده و دیگر علاقه ای به ادامه زندگی با او ندارد. شک و بدبینی مانند ریشه درختی است که هر روز در ذهن فرد گسترده تر می شود و تمام ذهن و مغز او را در بر می گیرد.
بازپرس پس از مشاهده اجساد ناگهان متوجه شیار باریکی روی گردن زن جوان شد. به این ترتیب فرضیه قتل قوت گرفت. از سوی دیگر ماموران آتش نشانی در بررسی های بیشتر دریافتند آتش سوزی عمدی بوده است. در ادامه تحقیقات، کارآگاهان از حضور مرد ناشناسی در خانه زن جوان باخبر شدند، یکی از همسایه ها گفت: دقایقی قبل از انفجار مرد جوانی که موهای بلندی داشت از خانه بیرون رفت. اما هیچ کس مرد جوان را نمی شناخت.
در حالی که اجساد برای کشف علت مرگ در اختیار پزشکی قانونی قرار گرفته بود تلاش برای شناسایی مرد ناشناس آغاز شد. ساعتی بعد پزشکان علت مرگ مادر و دختر را خفگی براثر فشار به شریان های گردن اعلام کردند و به این ترتیب وقوع قتل محرز شد.
در ادامه تحقیقات تیم ویژه جنایی با بررسی تماس های تلفنی زن جوان دریافتند که وی آخرین بار با شماره ای که متعلق به مردی به نام مجتبی بوده تماس داشته است. بلافاصله خانه وی در ورامین شناسایی و در عملیاتی شبانه دستگیر شد. در حالی که وی منکر هرگونه آشنایی با مقتول بود اما کارآگاهان در بازرسی از خانه متهم و از لانه کبوترها که روی پشت بام بود تلفن همراه مقتول را همراه کارت بانکی وی کشف کردند. مجتبی پس از انتقال به اداره آگاهی بلافاصله تحت بازجویی قرار گرفت. وی این بار گفت: من همسر موقت سیما بودم اما از ماجرای قتل او و دخترش بی اطلاعم.
اما وقتی عکس مجتبی به مرد همسایه نشان داده شد وی بلافاصله او را شناخت و گفت: خودش است، این مرد دقایقی قبل از آتش سوزی از خانه خارج شد. بازپرس که با توجه به شواهد و مدارک به دست آمده از ارتکاب قتل سیما و دخترش به دست مجتبی اطمینان داشت به بازجویی از وی پرداخت. سرانجام پس از چهار ساعت متهم لب به اعتراف گشود.
«شش ماه قبل در ایستگاه مترو با سیما آشنا شدم. گفت شوهرش سه سال قبل مرده و با تنها دخترش در یک خانه اجاره ای زندگی می کند. می خواستم کمکش کنم. دلم برایش می سوخت، زن تنها و بی پناهی بود و بسختی خرج زندگی خود و دخترش را تامین می کرد. کم کم به او علاقه مند شدم و او را به عقد موقت خودم درآوردم. اوایل زندگی خوبی داشتیم. اغلب به خانه اش می رفتم. او هم چند باری به خانه ما آمد، اما نمی دانم چه شد که کم کم از من فاصله گرفت. وقتی می خواستم به خانه اش بروم دعوا می کرد و می گفت بدون اجازه و بی خبر به خانه ام نیا! به رفتارش شک کرده بودم تا این که متوجه روابط پنهانی اش با چند مرد شدم. وقتی اعتراض کردم. گفت به تو ربطی ندارد. تو نمی توانی زندگی مرا تامین کنی. از شنیدن این حرف بشدت عصبی شدم. ناخودآگاه دستم دور گردنش گره خورد. نمی فهمیدم چه کار می کنم. چشمانش از حدقه بیرون زده بود. دست و پا می زد و من بی توجه گردنش را می فشردم تا این که سنگین شد و افتاد. به خودم که آمدم دیگر سیما نفس نمی کشید. ترسیده بودم. می خواستم فرار کنم که یاد دخترش افتادم. اگر از مدرسه به خانه می آمد و جسد مادرش را می دید به همه می گفت کار من است. چون من از شب قبل آنجا بودم و با مادرش درگیری داشتم. صبر کردم تا سمیرا هم از مدرسه برگشت. به محض ورود به اتاق از پشت گرفتمش و با پیچیدن مقنعه به دور گردنش او را هم خفه کردم. سپس مقداری بنزین ریختم و خانه را آتش زدم. از آنجا که آنها در زیرزمین و کنار شوفاژخانه زندگی می کردند، می خواستم کاری کنم آتش سوزی اتفاقی جلوه کند. بعد از این کار فرار کردم، فکر نمی کردم کسی متوجه حضورم شده باشد.»
پس از اعترافات هولناک مرد جنایتکار، وی به جرم قتل دو نفر بازداشت و روانه زندان شد. مرد جنایتکار در دادگاه هم این اعترافات را تکرار کرد و به دو بار قصاص محکوم شد.
نگاه کارشناس
فریبا همتی، روان شناس خانواده: مهم ترین دلیل گرایش زنان بیوه به ازدواج موقت مشکلات اقتصادی است و باید توجه داشت این زنان بیش از نیاز عاطفی نیاز مالی دارند. بنابراین هرگاه احساس کنند همسر موقتشان توانایی برآورده کردن نیاز مالی آنان را ندارد ترجیح می دهند به فرد دیگری پناه ببرند. اما در مردان این موضوع برعکس است، یعنی مردان برای رفع نیازهای عاطفی و روحی خود به زن دیگری پناه می برند و از وی انتظار دارند که به خواسته هایشان پاسخ دهد، غافل از این که زنان بیوه ای که دنبال ازدواج موقت هستند بیشتر به دنبال رفع نیازهای مادی هستند و در صورتی که مرد نتواند آن را تامین کند بسرعت دنبال جایگزین خواهند رفت.
اما در مورد این پرونده کنترل خشم می توانست از وقوع جنایتی هولناک جلوگیری کند. شخصیت قاتل نشان می دهد او فردی است که هیچ کنترلی بر رفتارش در مواقع بحرانی ندارد و اگر می توانست این مشکل را مدیریت کند و پس از اطلاع از خیانت زن مورد علاقه اش به رابطه پایان می داد، نه مادر و دختر کشته می شدند و نه خودش پای چوبه دار می رفت. از سوی دیگر باید دید آیا این زن در واقع مرتکب خیانت شده یا نه. افرادی که بدبین هستند همیشه اعتقادات خود را باور دارند و تصور می کنند تفکرات آنها درست است. این دسته از افراد در صورتی که رفتار سردی در طرف مقابل ببینند تصور می کنند او خیانت کرده و دیگر علاقه ای به ادامه زندگی با او ندارد. شک و بدبینی مانند ریشه درختی است که هر روز در ذهن فرد گسترده تر می شود و تمام ذهن و مغز او را در بر می گیرد.