آزاده سرافراز هاشمی روایت میکند: ما هنوز که هنوز است جان سالم به در بردن از کتکها را در اسارت فقط معجزه الهی میدانیم. در مقابل در ایران اسرای عراقی وجود داشتند اما صلیبیها میگفتند آنها از کتک و شکنجه شکایت نمیکنند.
به گزارش شهدای ایران؛ روایت شکنجههای رژیم بعث عراق در اردوگاههای اسرای ایرانی روایت فصل دردناک اسارت برای رزمندگانی است. بیشتر آنها سالهای جوانی خود را در این مختصات گذراندهاند. شکنجه اسرای جنگی با وجود آنکه بر خلاف قوانین صلیب سرخ جهانی و قوانین حقوق بشری بوده است، اما توسط افسران رژیم بعث در اردوگاهها رواج داده میشد و اهرم فشار آنان برای بریدن اسرا در مقاومت اسارت بود. چیزی که آنان سعی میکردند از دید ماموران صلیب سرخ پنهان کنند اما خسارات جانی به جا مانده از آن باعث رسواییشان در تاریخ اسارت شد.
«سید حسین هاشمی» نویسنده و مستندسازی است که از همان روزهای نخست جنگ به اسارت رژیم بعث عراق درآمد و 10 سال را در اسارت به سر برد. او شرح این دوران و تجربههای آن را در «خاطرات خانه احیاء» بیان کرده است. هاشمی در میان خاطراتش از تلخ و شیرین روزهای اسارت به خوبی یاد میکند و زمان اسیر شدن تا آزادی را روایت کرده است. او به رواج شکنجهها در اردوگاهها اشاره میکند و روایت میکند:
صلیب سرخ میگفت در ایران اسرای عراقی شکایت نمیکنند
ما هنوز که هنوز است جان سالم به در بردن از این کتکها را فقط معجزه الهی میدانیم. در مقابل در ایران اسرای عراقی وجود داشتند اما صلیبیها میگفتند آنها از کتک و شکنجه شکایت نمیکنند. در ایران سعی داشتند آنها را انقلابی کنند در حالی که عراقیها به ما میگفتند قصد ندارند از ما «بعثی» بسازند. در جهت ایدئولوژیک آنها فقط به مرحله «تخریب» اکتفا میکردند: جلوگیری از اعمال مذهبی ما، نمایش فیلمهای مبتذل مصری، پخش دائم موسیقی خوانندگان ایرانی قبل از انقلاب، آوردن آخوندهای عراقی و فراریان ایرانی برای صحبت با ما. اما نمیخواستند به جای اعتقادی که از ما سلب میکردند چیزی جایگزین کنند.
نمیدانم اولین بار کدام عراقی فهمید که پرده گوش را میتوان با یک سیلی پاره کرد
رایج ترین کتکها و ضربات عراقیها عبارت بود از:
1- مشت و سیلی به قصد پاره کردن پرده گوش: مشت و سیلی همیشه بسیار رایج بود اما نمیدانم اولین بار کدام عراقی فهمید که پرده گوش را میتوان با یک سیلی پاره کرد. همهشان خیلی زود یاد گرفتند. این شد که موقع کتک، که میتوانست بهانههای بی شماری مثل خنده، بلند بودن ریش، چپ نگاه کردن، موقع آمار تکان خوردن، حرف زدن و نبستن یک دکمه داشته باشد، سرباز میگفت بایستی و دستانت را برای عکس العمل بالا نیاوری. بعد کف دستش را قدری محدب میکرد و محکم بر گوش تو فرو میآورد. کسانی که اینگونه کر شدند فراوان بودند. آمار آنها در پروندههای صلیب سرخ در سوئیس موجود است. صدای وحشتناک و زوزه دایمی مثل غرش طوفان در گوش همیشه آنها را آزار میداد. خونریزی و عفونت نیز از عواقب آن بود.
سنت انگلیسیها در ارتش عراق
2- ضربه شیلنگ: صلیبیها میگفتند سنت تعلیمی دست گرفتن را انگلیسیها در ارتش عراق به ارث گذاشتهاند. حتی افسران تعلیمی در دست میگرفتند. در سطوح پایین تعلیمی تبدیل به انواع و اقسام «سُنده» میشد: کابل برق، چوب، شیلنگهای پلاستیکی، میله گرد، نبشی و غیره. این آلت که همواره (به جز روزهای دیدار صلیب) در دست سربازان بود میتوانست به هر جای بدن فرود آید: سر، گردن،کمر و پا. جایش بلافاصله کبود میشد. صلیبیها در گزارشهایشان حتی طول و عرض این «تروما»ها را یادداشت میکردند. درد شدید آن تا چند روز باقی بود و بعدا نیز تا مدتها ماهیچه کوفتگی داشت. آنها در بکار بردن نهایت ضرب دست کوچکترین تردیدی نمیکردند.
3- لگد: چکمههای سربازی را دیدهاید. ضربه پا در فوتبال را هم دیدهاید. اما آنچه شاید ندیدهاید فرود آمدن چنین ضربهای با چنان چکمهای بر بدن بی حفاض و استخوانی اسرا است. حال مجسم کنید 3 یا 4 سرباز قوی را که با به کار گرفتن ابزار فوق چند دقیقه به جان یک اسیر میافتند. خونریزی معده و کلیه، عفونت، کوری، شکستگی استخوان و دردهای لاعلاج دیگر همه ثمره همین کتکها بود.
«سید حسین هاشمی» نویسنده و مستندسازی است که از همان روزهای نخست جنگ به اسارت رژیم بعث عراق درآمد و 10 سال را در اسارت به سر برد. او شرح این دوران و تجربههای آن را در «خاطرات خانه احیاء» بیان کرده است. هاشمی در میان خاطراتش از تلخ و شیرین روزهای اسارت به خوبی یاد میکند و زمان اسیر شدن تا آزادی را روایت کرده است. او به رواج شکنجهها در اردوگاهها اشاره میکند و روایت میکند:
صلیب سرخ میگفت در ایران اسرای عراقی شکایت نمیکنند
ما هنوز که هنوز است جان سالم به در بردن از این کتکها را فقط معجزه الهی میدانیم. در مقابل در ایران اسرای عراقی وجود داشتند اما صلیبیها میگفتند آنها از کتک و شکنجه شکایت نمیکنند. در ایران سعی داشتند آنها را انقلابی کنند در حالی که عراقیها به ما میگفتند قصد ندارند از ما «بعثی» بسازند. در جهت ایدئولوژیک آنها فقط به مرحله «تخریب» اکتفا میکردند: جلوگیری از اعمال مذهبی ما، نمایش فیلمهای مبتذل مصری، پخش دائم موسیقی خوانندگان ایرانی قبل از انقلاب، آوردن آخوندهای عراقی و فراریان ایرانی برای صحبت با ما. اما نمیخواستند به جای اعتقادی که از ما سلب میکردند چیزی جایگزین کنند.
نمیدانم اولین بار کدام عراقی فهمید که پرده گوش را میتوان با یک سیلی پاره کرد
رایج ترین کتکها و ضربات عراقیها عبارت بود از:
1- مشت و سیلی به قصد پاره کردن پرده گوش: مشت و سیلی همیشه بسیار رایج بود اما نمیدانم اولین بار کدام عراقی فهمید که پرده گوش را میتوان با یک سیلی پاره کرد. همهشان خیلی زود یاد گرفتند. این شد که موقع کتک، که میتوانست بهانههای بی شماری مثل خنده، بلند بودن ریش، چپ نگاه کردن، موقع آمار تکان خوردن، حرف زدن و نبستن یک دکمه داشته باشد، سرباز میگفت بایستی و دستانت را برای عکس العمل بالا نیاوری. بعد کف دستش را قدری محدب میکرد و محکم بر گوش تو فرو میآورد. کسانی که اینگونه کر شدند فراوان بودند. آمار آنها در پروندههای صلیب سرخ در سوئیس موجود است. صدای وحشتناک و زوزه دایمی مثل غرش طوفان در گوش همیشه آنها را آزار میداد. خونریزی و عفونت نیز از عواقب آن بود.
سنت انگلیسیها در ارتش عراق
2- ضربه شیلنگ: صلیبیها میگفتند سنت تعلیمی دست گرفتن را انگلیسیها در ارتش عراق به ارث گذاشتهاند. حتی افسران تعلیمی در دست میگرفتند. در سطوح پایین تعلیمی تبدیل به انواع و اقسام «سُنده» میشد: کابل برق، چوب، شیلنگهای پلاستیکی، میله گرد، نبشی و غیره. این آلت که همواره (به جز روزهای دیدار صلیب) در دست سربازان بود میتوانست به هر جای بدن فرود آید: سر، گردن،کمر و پا. جایش بلافاصله کبود میشد. صلیبیها در گزارشهایشان حتی طول و عرض این «تروما»ها را یادداشت میکردند. درد شدید آن تا چند روز باقی بود و بعدا نیز تا مدتها ماهیچه کوفتگی داشت. آنها در بکار بردن نهایت ضرب دست کوچکترین تردیدی نمیکردند.
3- لگد: چکمههای سربازی را دیدهاید. ضربه پا در فوتبال را هم دیدهاید. اما آنچه شاید ندیدهاید فرود آمدن چنین ضربهای با چنان چکمهای بر بدن بی حفاض و استخوانی اسرا است. حال مجسم کنید 3 یا 4 سرباز قوی را که با به کار گرفتن ابزار فوق چند دقیقه به جان یک اسیر میافتند. خونریزی معده و کلیه، عفونت، کوری، شکستگی استخوان و دردهای لاعلاج دیگر همه ثمره همین کتکها بود.