یادبود شهدای ماه رمضان (شهید صدوقی)
آخرين خطبه او كه تنها ساعتي قبل از شهادتش خوانده شد، تاكيد بر پركردن جبهه بود و تلاش در بازسازي مناطق تخريب شده جنگي . آيت اله صدوقي؛ 11تيرماه سال 1361 پس از برگزاري اولين نمازجمعه ماه رمضان يزد به آتش كينه و نفاق منافقين به شهادت رسيد.
سرویس فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛ در سال 1327 ه . ق در يزد و در خانواده اي روحاني كودكي زاده شد كه او را محمد نام نهادند. پدرش مرحوم ميرزا ابوطالب از عالمان وارسته آن سامان بود كه در مسجد روضه محمديه، معروف به حظيره اقامه جماعت ميكرد و محل رجوع مردم بود و به جهت خط خوشي كه داشت، در تنظيم اسناد عقود و معاملات مردم ميكوشيد.
نسب شريف «صدوقي» بر اساس آنچه بر سنگ مزار آخوند ملا مهدي كرمانشاهي حك شده است، به چهره والاي شيعه، شيخ جليل فقيه، ابو جعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، معروف به «شيخ صدوق» رحمه الله ميرسد.
زندگی در شرایط خفقان قم
وي در سايه سرپرستي مرحوم ميرزا محمد كرمانشاهي، پسر عموي خود، به تحصيل علم پرداخته، شرح لمعه و قوانين را در مدرسه عبدالرحيم خان يزد خواند. در سال 1348 ه . ق براي ادامه تحصيل راهي حوزه كهن اصفهان شد، و پس از يك سال عازم شهر جهاد و اجتهاد، يعني قم گرديد.
اقامت وي در قم مصادف است با ششمين سال سلطنت استبدادي رضا خان و اوج حملات وي به روحانيت كه همزمان جوّ ارعاب و تهديد «امنيه هاي» رضا خاني بيداد مي كند، پوشيدن لباس روحانيت جرم محسوب ميشود، مجلس روضه ممنوع شده، مؤسس حوزه در فشار طاقت فرسا قرار دارد و مردم به پوشيدن كت و شلوار و كلاه پهلوي مجبورند.
وي در قم پس از مدتي به درس حاج شيخ عبدالكريم راه مييابد و مورد لطف و توجه خاص ايشان قرار ميگيرد و بر اثر اعتماد ايشان، محل رجوع طلاب و حلال مشكلات آنان ميشود.
از سال 1355 ه . ق آيات ثلاث آن روزگار، سيد محمد تقي خوانساري (1295 ـ 1371 ه . ق)، سيد صدرالدين صدر (1299 ـ 1377 ه . ق) و سيد محمد حجت كوه كمرهاي (1310 ـ 1373 ه . ق، مشتركا به رتق و فتق امور حوزه پرداختند. در اين راه، آيةالله صدوقي نيز با همتي بلند و عزمي استوار، به ياري آنان شتافت؛ چنانكه خود ميگويد:
«پس از فوت مرحوم آيةالله حائري قسمت عمدهاي از كارهاي حوزه به دوش ما افتاد و علاوه بر توليت مدارس، تقسيم شهريههاي طلاب نيز زير نظر بنده بود.»
همزمان با تدبير امور حوزه و تحصيل در محضر آيات ثلاث، خود نيز به تدريس دروس سطح مشغول مي گردد و به جهت برخورداري از بيان شيوا و حافظه قوي و محضر خوش، تدريس وي مورد استقبال طلاب جوان قرار ميگيرد.
آيةالله صدوقي آنگاه كه در محضر زعيم حوزه به تدريس و تحصيل و خدمت به طلاب سرگرم بود، در ايام فراغت نيز براي امرار معاش از دسترنج خويش، به كار كشاورزي در منطقه عباس آباد قم ميپرداخت.
شروع جنگ جهاني دوم و فرار رضا خان، موجب دميده شدن روح آزادي و شكست پيكره استبداد گرديد. در اين سالها، حوزه علميه قم رونق گذشته را بازيافت و بر اثر سعي و تلاش آيات عظام قم، تعداد طلاب رو به فزوني نهاد.
آشنايي با امام خميني رحمه الله
آيةالله صدوقي از بدو ورود به قم به دوستي و هم صحبتي با امام خميني رحمه الله دل بست؛ به طوري كه هر دو بزرگوار در جلسات و محفل انس يكديگر شركت ميكردند. آن شهيد ميگويد: «بنده در سال 1349 ه . ق كه وارد قم شدم، دو سه روز پس از ورود، با امام خميني آشنا شدم و كم كم آشنايي ما بالا گرفت و به رفاقت كشيد وگاه در تمام مدت شبانه روز با ايشان بودم.»
آيةالله صدوقي در پي اصرار مردم و علماي يزد، به ويژه عالم فرزانه مرحوم سيد محمد علي وزيري و ارسال تلگراف هاي گوناگون آنان به خدمت آيةالله بروجردي و ساير مراجع، و علي رغم داشتن موقعيت ممتاز در شهر قم، به يزد مراجعت مي كند و مورد استقبال بي نظير مردم آن ديار قرار مي گيرد.
او با ورود به يزد، حوزه درس تشكيل مي دهد و خدمات عمراني و فرهنگي خويش را آغاز مي كند. ميزان و نحوه خدمت رساني وي به گونه اي بود كه او را به حضرت خضر نبي عليه السلام تشبيه كرده اند؛ چرا كه گفته اند: حضرت خضر عليه السلام هر كجا كه مي نشست، آنجا سبز و خرم ميشد و آيةالله صدوقي نيز به هر ديار كه قدم مي گذاشت، از خودش آثار خير و باقيات صالحات به يادگار مي گذاشت.
مبارزات سیاسی در رکاب امام
شهيد صدوقي اهل مبارزه سياسي بود و همگام با امام راحل رحمه الله همواره با ظالمان زمان خويش در جنگ و ستيز بود. در غائله انجمن هاي ايالتي و ولايتي، به افشاء اين توطئه پرداخت و روحانيت منطقه يزد را جهت مقابله سازماندهي كرد.
در جريان موضع گيري قاطع علماء و مراجع بزرگ در مقابل رفراندم قلابي انقلاب سفيد، ايشان نيز در يزد نقش هماهنگ كننده در بسيج مردم و روحانيت را داشت.
وي ماجراي حمله وحشيانه به مدرسه فيضيه در سال 1342 ه . ش را محكوم كرد و در ماجراي دستگيري امام راحل رحمهالله در همان سال از يزد به قم مهاجرت كرد و پيگير امور بود.
شهيد صدوقي از امضاء كنندگان بيانيه كم نظير علماي اسلامي در اعتراض به انتخابات دوره بيست و يكم و نيز ادامه بازداشت امام خميني رحمه الله بود. وي با شنيدن خبر تبعيد حضرت امام به تركيه، در خانه به سوگ نشست و از اقامه جماعت خودداري و ديگران را نيز از اين كار منع كرد و حتي به مؤذنين گفته بود كه اذان نگويند.
او مدافع و حامي فدائيان اسلام بود و مرحوم نواب صفوي و سيد محمد واحدي را كه مورد تعقيب بودند، در خانه خود مخفي نگه ميداشت.
در دوران ستمشاهي به شدت مانع شركت روحانيون در مجالس و مراسم شاهانه بود. با ارسال كمكهاي مالي و وجوه شرعيه به دفتر امام خميني رحمه الله در نجف اشرف، موجب تقويت امام مي گشت و به فرموده مقام معظم رهبري، در طول يكي دو سال قبل از پيروزي انقلاب براي بيشتر فعاليتهاي انقلاب در سراسر كشور نقش محوري داشت.
با پيروزي انقلاب در 22 بهمن ماه سال 1357 آيةالله صدوقي براي تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي از يزد راهي مجلس خبرگان شد و در اين مجلس شهادت و رشادت خود را در تدوين اصل ولايت فقيه به منصه ظهور رساند.
روزی که صدوقی امام جماعت شد
امامت جمعه و نمايندگي امام، مسئوليت ديگري است كه او از عهده اجراي آن در راستاي حل مشكلات مردم، تعديل تندرويها، تحريض مردم به بازسازي استان و كمك به محرومان و مستضعفان به نيكوترين وجه بر ميآيد. او با درايت و كارداني و مديريت بالاي خود به گونهاي عمل ميكند كه در طول سالهاي بحراني اوّل انقلاب كه هر روز ايران زمين شاهد توطئهاي جديد بود، استان يزد از كمند توطئههاي گوناگون در امان ميماند.
در روزهاي آغازين بعد از پيروزي، لانه هاي توطئه و فساد گروهك هاي چپ و راست را تعطيل ميكند و بساط آنان را برميچيند و هر حركت خزنده دشمن را در نطفه خفه ميكند. با شروع جنگ تحميلي، سيل كمكهاي مردمي و نيروي انساني را از يزد راهي جبهه هاي نبرد ميكند و خود نيز در بعضي عمليات افتخار آفرين حضور مييابد و گرمابخش فضاي جبهه ها مي شود كه شورانگيزترين حضورش در عمليات غرورآفرين بيت المقدس و فتح خرمشهر بود.
شهادت اولین شهید محراب
او در شهادت اولين شهيد محراب، «مدني» را «اسوه» ميخواند و قاتلان او را دشمنان كوردل و فريب خوردگان ابرقدرتها مينامد. وي مينويسد: «مكتبي كه با خون عليها پايه گذاري شده، بايد با خون امثال مدنيها آبياري شود.»
در شهادت دومين رفيق راه خود، شهيد آيةالله دستغيب نيز مينويسد: «و اي امام! ملت ما در مكتب حسين عليه السلام ، اين مسئله را به خوبي دريافته كه مرگ در بستر براي شخصيتي چون آيةالله دستغيب كم بود.»
همچنين مينويسد: «و همه ما آمادگي براي اين چنين مسائل داشته و داريم.» تا اينكه در يك روز گرم كويري ناگهان صداي جمهوري اسلامي ايران خبري جانكاه را چنين اعلام ميكند:
« ساعت 5/1 بعد از ظهر امروز (جمعه يازدهم تير ماه 1361) عالم رباني، مجاهد خستگي ناپذير، آيةالله صدوقي، يار امام امّت و نماينده امام و امام جمعه يزد با دهان روزه، در محراب نماز به شهادت رسيد. ...»
آري، چند لحظه پس از پايان نماز جماعت با زبان روزه در سن 75 سالگي، به فيض شهادت نائل گشت و بدين سان دفتر عمر سراسر زهد و تلاش او بسته شد.
اولین شهری که شعار داد «مرگ بر بنی صدر»
در قضيه بني صدر از همان ديدار اولي كه در پاريس با او داشتند، از آن موقع هميشه چهره وي به عنوان يك علامت سؤال براي ايشان مطرح بود، و در مجلس خبرگان شناخت بيشتري يافتند؛ به طوري كه گاه گاهي هم به جدل رو در رو در مجلس خبرگان كشيده مي شد و بعدا جريان رياست جمهوري پيش آمد. خيلي از دوستان، ايشان را تحت فشار قرار دادند كه بني صدر را تأييد كنيد. ولي ايشان حاضر نشد و بعدا شايد يزد اوّل شهري بود كه شعار «مرگ بر بني صدر» از آن بلند شد.
با شروع جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي و تبليغات گسترده رژيم و ولخرجيهاي از حد بيرون محمد رضا پهلوي در راستاي برگزاري اين جشنها، بعضا اقدام به تبليغات نمايشي كرده بودند و مدارس و مراكزي را به اين مناسبت افتتاح ميكردند. آيةالله صدوقي با هشياري از طرفند رژيم، از ساخت و بناي مدرسهاي كه امكان سوء استفاده در افتتاح آن ميرفت، جلوگيري كرد.
يكي از روحانيون يزد از او در خصوص بناي دبستاني در محله اكبرآباد يزد كسب تكليف ميكند. ايشان ميگويد: «هيچ صلاح نيست اقدام كني؛ چون به نام جشنهاي 2500 ساله نامگذاري ميشود و خلاف شرع است. بگذار بعد از سپري شدن ايام جشنها، مدرسهاي كه زير نظر خودم باشد، خواهم ساخت.
نسب شريف «صدوقي» بر اساس آنچه بر سنگ مزار آخوند ملا مهدي كرمانشاهي حك شده است، به چهره والاي شيعه، شيخ جليل فقيه، ابو جعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، معروف به «شيخ صدوق» رحمه الله ميرسد.
زندگی در شرایط خفقان قم
وي در سايه سرپرستي مرحوم ميرزا محمد كرمانشاهي، پسر عموي خود، به تحصيل علم پرداخته، شرح لمعه و قوانين را در مدرسه عبدالرحيم خان يزد خواند. در سال 1348 ه . ق براي ادامه تحصيل راهي حوزه كهن اصفهان شد، و پس از يك سال عازم شهر جهاد و اجتهاد، يعني قم گرديد.
اقامت وي در قم مصادف است با ششمين سال سلطنت استبدادي رضا خان و اوج حملات وي به روحانيت كه همزمان جوّ ارعاب و تهديد «امنيه هاي» رضا خاني بيداد مي كند، پوشيدن لباس روحانيت جرم محسوب ميشود، مجلس روضه ممنوع شده، مؤسس حوزه در فشار طاقت فرسا قرار دارد و مردم به پوشيدن كت و شلوار و كلاه پهلوي مجبورند.
وي در قم پس از مدتي به درس حاج شيخ عبدالكريم راه مييابد و مورد لطف و توجه خاص ايشان قرار ميگيرد و بر اثر اعتماد ايشان، محل رجوع طلاب و حلال مشكلات آنان ميشود.
از سال 1355 ه . ق آيات ثلاث آن روزگار، سيد محمد تقي خوانساري (1295 ـ 1371 ه . ق)، سيد صدرالدين صدر (1299 ـ 1377 ه . ق) و سيد محمد حجت كوه كمرهاي (1310 ـ 1373 ه . ق، مشتركا به رتق و فتق امور حوزه پرداختند. در اين راه، آيةالله صدوقي نيز با همتي بلند و عزمي استوار، به ياري آنان شتافت؛ چنانكه خود ميگويد:
«پس از فوت مرحوم آيةالله حائري قسمت عمدهاي از كارهاي حوزه به دوش ما افتاد و علاوه بر توليت مدارس، تقسيم شهريههاي طلاب نيز زير نظر بنده بود.»
همزمان با تدبير امور حوزه و تحصيل در محضر آيات ثلاث، خود نيز به تدريس دروس سطح مشغول مي گردد و به جهت برخورداري از بيان شيوا و حافظه قوي و محضر خوش، تدريس وي مورد استقبال طلاب جوان قرار ميگيرد.
آيةالله صدوقي آنگاه كه در محضر زعيم حوزه به تدريس و تحصيل و خدمت به طلاب سرگرم بود، در ايام فراغت نيز براي امرار معاش از دسترنج خويش، به كار كشاورزي در منطقه عباس آباد قم ميپرداخت.
شروع جنگ جهاني دوم و فرار رضا خان، موجب دميده شدن روح آزادي و شكست پيكره استبداد گرديد. در اين سالها، حوزه علميه قم رونق گذشته را بازيافت و بر اثر سعي و تلاش آيات عظام قم، تعداد طلاب رو به فزوني نهاد.
آشنايي با امام خميني رحمه الله
آيةالله صدوقي از بدو ورود به قم به دوستي و هم صحبتي با امام خميني رحمه الله دل بست؛ به طوري كه هر دو بزرگوار در جلسات و محفل انس يكديگر شركت ميكردند. آن شهيد ميگويد: «بنده در سال 1349 ه . ق كه وارد قم شدم، دو سه روز پس از ورود، با امام خميني آشنا شدم و كم كم آشنايي ما بالا گرفت و به رفاقت كشيد وگاه در تمام مدت شبانه روز با ايشان بودم.»
آيةالله صدوقي در پي اصرار مردم و علماي يزد، به ويژه عالم فرزانه مرحوم سيد محمد علي وزيري و ارسال تلگراف هاي گوناگون آنان به خدمت آيةالله بروجردي و ساير مراجع، و علي رغم داشتن موقعيت ممتاز در شهر قم، به يزد مراجعت مي كند و مورد استقبال بي نظير مردم آن ديار قرار مي گيرد.
او با ورود به يزد، حوزه درس تشكيل مي دهد و خدمات عمراني و فرهنگي خويش را آغاز مي كند. ميزان و نحوه خدمت رساني وي به گونه اي بود كه او را به حضرت خضر نبي عليه السلام تشبيه كرده اند؛ چرا كه گفته اند: حضرت خضر عليه السلام هر كجا كه مي نشست، آنجا سبز و خرم ميشد و آيةالله صدوقي نيز به هر ديار كه قدم مي گذاشت، از خودش آثار خير و باقيات صالحات به يادگار مي گذاشت.
مبارزات سیاسی در رکاب امام
شهيد صدوقي اهل مبارزه سياسي بود و همگام با امام راحل رحمه الله همواره با ظالمان زمان خويش در جنگ و ستيز بود. در غائله انجمن هاي ايالتي و ولايتي، به افشاء اين توطئه پرداخت و روحانيت منطقه يزد را جهت مقابله سازماندهي كرد.
در جريان موضع گيري قاطع علماء و مراجع بزرگ در مقابل رفراندم قلابي انقلاب سفيد، ايشان نيز در يزد نقش هماهنگ كننده در بسيج مردم و روحانيت را داشت.
وي ماجراي حمله وحشيانه به مدرسه فيضيه در سال 1342 ه . ش را محكوم كرد و در ماجراي دستگيري امام راحل رحمهالله در همان سال از يزد به قم مهاجرت كرد و پيگير امور بود.
شهيد صدوقي از امضاء كنندگان بيانيه كم نظير علماي اسلامي در اعتراض به انتخابات دوره بيست و يكم و نيز ادامه بازداشت امام خميني رحمه الله بود. وي با شنيدن خبر تبعيد حضرت امام به تركيه، در خانه به سوگ نشست و از اقامه جماعت خودداري و ديگران را نيز از اين كار منع كرد و حتي به مؤذنين گفته بود كه اذان نگويند.
او مدافع و حامي فدائيان اسلام بود و مرحوم نواب صفوي و سيد محمد واحدي را كه مورد تعقيب بودند، در خانه خود مخفي نگه ميداشت.
در دوران ستمشاهي به شدت مانع شركت روحانيون در مجالس و مراسم شاهانه بود. با ارسال كمكهاي مالي و وجوه شرعيه به دفتر امام خميني رحمه الله در نجف اشرف، موجب تقويت امام مي گشت و به فرموده مقام معظم رهبري، در طول يكي دو سال قبل از پيروزي انقلاب براي بيشتر فعاليتهاي انقلاب در سراسر كشور نقش محوري داشت.
با پيروزي انقلاب در 22 بهمن ماه سال 1357 آيةالله صدوقي براي تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي از يزد راهي مجلس خبرگان شد و در اين مجلس شهادت و رشادت خود را در تدوين اصل ولايت فقيه به منصه ظهور رساند.
روزی که صدوقی امام جماعت شد
امامت جمعه و نمايندگي امام، مسئوليت ديگري است كه او از عهده اجراي آن در راستاي حل مشكلات مردم، تعديل تندرويها، تحريض مردم به بازسازي استان و كمك به محرومان و مستضعفان به نيكوترين وجه بر ميآيد. او با درايت و كارداني و مديريت بالاي خود به گونهاي عمل ميكند كه در طول سالهاي بحراني اوّل انقلاب كه هر روز ايران زمين شاهد توطئهاي جديد بود، استان يزد از كمند توطئههاي گوناگون در امان ميماند.
در روزهاي آغازين بعد از پيروزي، لانه هاي توطئه و فساد گروهك هاي چپ و راست را تعطيل ميكند و بساط آنان را برميچيند و هر حركت خزنده دشمن را در نطفه خفه ميكند. با شروع جنگ تحميلي، سيل كمكهاي مردمي و نيروي انساني را از يزد راهي جبهه هاي نبرد ميكند و خود نيز در بعضي عمليات افتخار آفرين حضور مييابد و گرمابخش فضاي جبهه ها مي شود كه شورانگيزترين حضورش در عمليات غرورآفرين بيت المقدس و فتح خرمشهر بود.
شهادت اولین شهید محراب
او در شهادت اولين شهيد محراب، «مدني» را «اسوه» ميخواند و قاتلان او را دشمنان كوردل و فريب خوردگان ابرقدرتها مينامد. وي مينويسد: «مكتبي كه با خون عليها پايه گذاري شده، بايد با خون امثال مدنيها آبياري شود.»
در شهادت دومين رفيق راه خود، شهيد آيةالله دستغيب نيز مينويسد: «و اي امام! ملت ما در مكتب حسين عليه السلام ، اين مسئله را به خوبي دريافته كه مرگ در بستر براي شخصيتي چون آيةالله دستغيب كم بود.»
همچنين مينويسد: «و همه ما آمادگي براي اين چنين مسائل داشته و داريم.» تا اينكه در يك روز گرم كويري ناگهان صداي جمهوري اسلامي ايران خبري جانكاه را چنين اعلام ميكند:
« ساعت 5/1 بعد از ظهر امروز (جمعه يازدهم تير ماه 1361) عالم رباني، مجاهد خستگي ناپذير، آيةالله صدوقي، يار امام امّت و نماينده امام و امام جمعه يزد با دهان روزه، در محراب نماز به شهادت رسيد. ...»
آري، چند لحظه پس از پايان نماز جماعت با زبان روزه در سن 75 سالگي، به فيض شهادت نائل گشت و بدين سان دفتر عمر سراسر زهد و تلاش او بسته شد.
اولین شهری که شعار داد «مرگ بر بنی صدر»
در قضيه بني صدر از همان ديدار اولي كه در پاريس با او داشتند، از آن موقع هميشه چهره وي به عنوان يك علامت سؤال براي ايشان مطرح بود، و در مجلس خبرگان شناخت بيشتري يافتند؛ به طوري كه گاه گاهي هم به جدل رو در رو در مجلس خبرگان كشيده مي شد و بعدا جريان رياست جمهوري پيش آمد. خيلي از دوستان، ايشان را تحت فشار قرار دادند كه بني صدر را تأييد كنيد. ولي ايشان حاضر نشد و بعدا شايد يزد اوّل شهري بود كه شعار «مرگ بر بني صدر» از آن بلند شد.
با شروع جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي و تبليغات گسترده رژيم و ولخرجيهاي از حد بيرون محمد رضا پهلوي در راستاي برگزاري اين جشنها، بعضا اقدام به تبليغات نمايشي كرده بودند و مدارس و مراكزي را به اين مناسبت افتتاح ميكردند. آيةالله صدوقي با هشياري از طرفند رژيم، از ساخت و بناي مدرسهاي كه امكان سوء استفاده در افتتاح آن ميرفت، جلوگيري كرد.
يكي از روحانيون يزد از او در خصوص بناي دبستاني در محله اكبرآباد يزد كسب تكليف ميكند. ايشان ميگويد: «هيچ صلاح نيست اقدام كني؛ چون به نام جشنهاي 2500 ساله نامگذاري ميشود و خلاف شرع است. بگذار بعد از سپري شدن ايام جشنها، مدرسهاي كه زير نظر خودم باشد، خواهم ساخت.