شهدای ایران shohadayeiran.com

کتاب «شهیدحسن باقری به روایت مادر» به کوشش فرزانه مردی از سوی انتشارات «روایت فتح» منتشر شد.
برای دیدن تصویر بزرگتر روی تصویر کلیک نمایید

به گزارش شهدای ایران از فارس، روزی که کودک متولد می ‌شود، مادر هزار امید می ‌بندد به او و به آینده‌اش؛ هر روز آرزوهایی که برای خود در سر پرورانده و به آنها نرسیده را در او تجسم می‌ کند. در هر مرحله از قد کشیدنش لذتی را می‌ چشد، آمیخته به رنج، همیشه چنین بوده و هست.

زمانی همین مادر دلبسته، چشم از قامت پسر برگرفت و با سلام و صلوات روانه میدان نبرد کرد، جایی که هر لحظه‌اش بوی انتظار می‌ داد و جدایی. مادر چشم بست بر آرزوهای خود، تا روزی بر قامت رعنای فرزند شرم نکند که دل بستگی‌اش او را پابند زمین کرده است. چشم بست و اشک‌هایش را به دعای شبانه‌روزی پیوند زد. اما گاه انتظار به فراق گره می ‌خورد و باز مادر بود و شکوه‌ های پنهانی و دردهای ناگفته.

کتاب «شهید حسن باقری به روایت مادر» تلاش دارد لحظاتی از زندگی مادران شهدا را همراهی کند، همراهی تلخ و شیرین.

مادر شهید غلامحسین افشردی مثل همه مادرهای خوبی که می ‌شناسیم 3 فصل زندگیش را به بهاری کردن زندگی خانواده و پسرش گره زد. سختی‌های روزگار را با شیرینی بودن بچه‌ها و غلامحسین گذراند. لحن ساده و با صلابت مادر حکایت ناخدای ماهری را دارد که کشتی‌ اش را از طوفان ‌های روزگار به سلامت به ساحل نجات می‌ رساند.

خودش خاطرات کودکی و شیطنت‌های پسرش را مثل فیلمی که از جلوی چشمش بگذرد می‌بیند و تعریف می‌ کند. کودکی خیلی از ماها ساده بود، آنقدر ساده که می‌مانی چطور بچه ساده میدان خراسان پایه‌گذار و فرمانده اطلاعات عملیات سپاه می‌شود.

حالا بعد از سال‌ها مادر از زندگی و پسرش می‌ گوید، حکایت روزهای گذشته و یاد غلامحسین از تولد تا شهادتش. مادر می‌ گرید، می‌ سوزد، سرش از درد تیر می ‌کشد تا خاطراتی از دلبندش را به زبان بیاورد.

خاطراتش را که مثل دانه‌های ریخته تسبیح است به نخ می‌کشیم تا بیشتر از زندگی شهید غلامحسین افشردی (حسن باقری) بدانیم. زندگی که شاید برای خیلی از مادرهای آینده تکرار شود.

تهران برایم شهر قشنگی بود ولی نه به اندازه تبریز، به هر حال باید به زندگی جدید و مردم این شهر عادت می ‌کردیم. گاهی اوقات که تنها می‌ شدم، بیشتر یاد تبریز و خانه‌مان توی محله مارالان می‌افتادم، یاد حیاط بزرگ و درخت‌های انار، فندق، گلابی، بادام، زردآلو و بوته‌ های گل سرخ خوش بود.

خانه ‌مان دو حیاط داشت، حیاط کناری خانه‌، کارگاه نجاری پدر بود که راهش از دالان جلوی در می‌ گذشت. کار پدرم ساخت کمد، قفس پرندگان و درب و پنجره بود. این آخری‌ها هم قلم ‌هایی می‌ ساخت با نوک فلزی کوچکی که با آمدن خودکار و لوازم‌التحریر جدید، کارش از سکه افتاد. پدرم آدم منظم و دائم‌الوضویی بود، همیشه می‌ گفت آدم نباید دو روزش یک‌ جور باشد، هر روز باید چیز تازه‌ای یاد بگیرد.

انتشارات «روایت فتح» کتاب «شهید حسن باقری به روایت مادر» را در 51 صفحه و با قیمت 1800 تومان منتشر و روانه بازار نشر کرده است.

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار