کتاب «کالکهای خاکی» مجموعه خاطرات سردار عزیز جعفری است که توسط گلعلی بابایی و حسین بهزاد نوشته شده است. این کتاب بخشهای خواندنی بسیاری دارد که یکی از آنها روایت سردار از فتح خرمشهر است.
به گزارش شهدای ایران؛ کتاب «کالکهای خاکی» از خاطرات شفاهی سرلشکر پاسدار محمدعلی جعفری که توسط گلعلی بابایی خاطرهنگاری شده امسال در آستانه نمایشگاه کتاب تهران توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد.
کتاب «کالکهای خاکی» در قالب مصاحبه و گفتوگو از مقطع تولد در تابستان 1335 تا تابستان 1361 یعنی زمان فتح خرمشهر را شامل میشود. اثر در 12 فصل با عناوین بچههای نجفآباد یزد، تا دانشکده هنر، خمینی ای امام، دانشجوی خط امام، در انقلاب فرهنگی، شکست حصر سوسنگرد، پیروزی یک تفکر، همسر یا همسنگر، تیپ عاشورا، با قرارگاه عملیاتی، قدس در نبرد فتح، الی بیتالمقدس، و در نهایت هم فصل مربوط به تصاویر و اسناد تدوین شده است.
در بخش انتهایی از خاطرات سردار جعفری به آزادسازی خرمشهر پرداخته شده که روایت وی از این ایام بازخوانی میشود:
سرانجام شمارش معکوس برای آغاز مرحله چهارم عملیات الی بیتالمقدس، از بعدازظهر روز شنبه، 1 خردادماه 1361، با استقرار گردانهای خطشکن قرارگاه عملیاتی نصر پشت خاکریزهای کانال عرایض، شروع شد. کانال عرایض محلی بود که دشمن در طول آن بیست شبانه روز از شروع عملیات تلاش میکرد جای پایش را پشت آن محکم کند؛ یعنی با ایجاد موانع و استقرار تیپ 22 زرهی مانع پیشروی نیروها از آن محور بهسمت خرمشهر بشود. چند روزی هم که در اجرای عملیات وقفه افتاد فرصت خوبی به دشمن داد تا به مقصودش برسد. البته بچههای ما هم در این مدت بیکار ننشستند. در روزهایی که گردانها برای بازسازی رفتند، نیروهای اطلاعات و تخریب هم، با اعزام تیمهای عملیاتی، شناساییشان را تکمیل کردند تا گردانها بتوانند عملیات خطشکنی را بهنحو احسن انجام بدهند.
مطلب مهمی که لازم است در اینجا به آن اشاره کنم این است که ما در مراحل اول و دوم عملیات مأموریت خطشکنی چندانی نداشتیم؛ یعنی در مقابلمان مین و سنگر دفاعی نزدیکی وجود نداشت. فقط در مرحله سوم عملیات چنین وضعیتی داشتیم که آنجا هم به مشکل برخوردیم. در مرحله چهارم با خطی مواجه بودیم که هم میدان مین داشت، هم سیم خاردار، هم کانال و هم سنگرهای دفاعی مستحکم.
در چنین اوضاع و احوالی، ساعت 22:30 شامگاه شنبه، یکم خردادماه 1361، مرحله چهارم عملیات الیبیت المقدس، با اعلام رمز مقدس یا محمدبن عبدالله(ص)، از بیسیم فرماندهی قرارگاه مرکزی کربلا به واحدهای عملکننده، شروع شد تا بهحول و قوه الهی منجر به آزادسازی خرمشهر بشود.
نیروهای خطشکن ما، بهجهت برخورداری از آن استراحت یک هفتهای، تا حدودی کسب آمادگی کرده بودند و سرحال و قبراق بهسمت اهداف از پیش تعیین شده حرکت کردند. ضمن اینکه دشمن هم میدانست آنجا نقطه آخر است اگر کم میافتد. به همین سبب، علاوه بر تسلیح زمین به انواع موانع بازدارنده، سلاحهای مرگباری را هم در مسیر پیشروی نیروهای پیاده ما قرار داده که عبور از آنها واقعاً ناممکن به نظر میرسید.
شلیکهای پیاپی چندین قبضه توپ ضدهوایی میان معبرها جهنمی برپا کرده بود که شاید کمتر کسی از آن جان سالم به در میبرد. با همه تمهیدات بازدارنده دشمن، بحمدالله، نیروهای ما با جسارت و شجاعت بسیار نهتنها موفق شدند به خاکریز دشمن روی سیلبند عریض رخنه کنند و مواضع کالیبرهای آن را در هم بکوبند، بلکه با یورشی برقآسا به تجمع تانکهای تیپ 22 زرهی دشمن پشت آن سیلبند آنها را منهدم کردند، یک نمونه را عرض میکنم.
بعد از در هم کوبیدن تیپ 22 زرهی دشمن، نیروهای فداکار تیپ 27 به پیشروی بهسمت جنوب ادامه دادند و هنگام روشن شدن هوا رسیدند به جاده مرزی خرمشهر ــ شلمچه. آنجا برادرها از دو سمت با دشمن درگیر شدند. از یک سمت با عراقیهایی که از داخل خرمشهر میخواستند بهسمت خاک عراق فرار کنند و از سمت روبهرو با تیپ 10 زرهی دشمن، که صدام به این تیپ مأموریت داده بود از مرز شلمچه عبور کند و خودش را به خرمشهر برساند تا حلقه محاصره شهر را از غرب آن بشکند.
در جریان درگیری گردانهای تیپ 27 محمد رسولالله(ص) با تیپ 10 زرهی ارتش عراق، حدود هفتاد و پنج دستگاه تانک این تیپ منهدم شد. این در حالی بود که بعدها یکی از فرماندهان عراقی، که در همین درگیری اسیر شد، گفت: «صبح روزی که از طرف قرارگاه سپاه3 عراق ما را توجیه کردند گفتند: شما اصلاً نگران انهدام تانکهایتان نباشید. اگر صد دستگاه تانکهای شما را هم بزنند، صد و هشتاد دستگاه دیگر برایتان باقی میماند که به خرمشهر برسید. شما اصلاً ذهن خودتان را درگیر این مسئله نکنید و همه تلاشتان را به کار ببرید تا نیروهای داخل خرمشهر از محاصره خارج شوند.» یعنی دشمن بیش از دویست و هشتاد دستگاه تانک در محور شلمچه ــ خرمشهر به کار گرفته بود و از قراین و شواهد اینطور برمیآمد که فشار اصلی نیروهای عراقی از سمت راست عملیات باشد؛ جایی که تیپ 27 باید جلوی فشار زرهی دشمن را، که از محور شلمچه وارد میشد، میگرفت. بهعبارت واضحتر، باید هم جلوی نیروهایی میایستاد که قصد فرار از خرمشهر را داشتند و هم مقابل تانکهای مجهز تیپ مستقل 10 زرهی سپاه 3 ارتش عراق، که برای شکستن محاصره آن دسته از نیروهای عراقی که داخل خرمشهر گیر افتاده بودند مدام پاتک میکردند.
برای اینکه به اهمیت استراتژیک این منطقه بیشتر پی ببرید لازم میدانم به نکتهای اشاره کنم. تا وقتی پاتکهای دشمن در محور شلمچه شکست نخورده بود احدی از نیروهای عراقی داخل خرمشهر دستش را بالا نبرد. وقتی حوالی ساعت 11 صبح روز دوشنبه، 3 خردادماه 1361، عراقیها در مقابل بچههای قرارگاه نصر در شلمچه و خیّن کم آوردند، نیروهای قرارگاه فتح، تیپ 14 امام حسین(ع)، و 8 نجف اشرف به خرمشهر وارد شدند و با بلندگوهایی که روی خودروها سوار کرده بودند از نیروهای عراقی محاصره شده در خرمشهر خواستند خودشان را تسلیم کنند. از آن لحظه به بعد دسته دسته سربازان، درجهداران، افسران، و حتی ژنرالهای عراقی دستهای خودشان را بهعلامت تسلیم بالا بردند و به اسارت نیروهای ما درآمدند. این مقدمهای شد برای آزادی کامل خرمشهر، که بعد از ظهر همان روز از طریق گوینده صدای جمهوری اسلامی ایران به دنیا مخابره شد.
در مجموع باید بگویم در کسب این پیروزی بزرگ و آزادسازی خرمشهر عزیز همه مردم ایران و رزمندگان نیروهای مسلح، اعم از لشکرها و تیپها و گردانهای سپاه و ارتش، و سنگرسازان بیسنگر و فداکار جهاد سازندگی نقشی بیبدیل و ایثارگرانه ایفا کردند؛ اما از حق نباید بگذریم که در این میان نقش رزمندگان تیپ 27 محمد رسولالله(ص) از بقیه برجستهتر بود. چرا؟ الآن عرض میکنم. این تیپ، در مرحله اول، بهواسطه پاتکهای سنگینی که دشمن روی آنها انجام داد، بهشدت آسیب دید. در مرحله دوم عملیات روی دژ مرزی کوتسواری باز هم، بهدلیل باز بودن جناح چپ آن، در معرض شدیدترین فشارهای دشمن قرار گرفت و آسیب فراوانی به آن وارد شد. در نبرد ناموفق مرحله سوم تقریباً دو تا سه گردان از نیروهایش ذوب شد. در مرحله پایانی عملیات هم، بهدلیل قرار گرفتن در نوک حمله پاتکهای زرهی و مکانیزه دشمن، در منطقه شلمچه و نهر خیّن، باز هم بیشترین فشارها را متحمل شد؛ طوری که بعدها مطلع شدم از تیپ 27 در این عملیات دو فرمانده محور، حدود دَه نماینده و معاون گردان، و صدها تن از نیروهای زبده سپاهی و بسیجی به شهادت رسیدند.
نمونهای از نحوه جنگیدن این بچهها را به یاد دارم. صبح روز دوشنبه، 3 خردادماه، رفته بودم سمت نهر عرایض؛ جایی که راه فرار نیروهای عراقی بسته شده بود و بهشدت با نیروهای تیپ 27 درگیر بودند تا بتوانند راه فراری پیدا کنند. همزمان با جنگیدن نیروهای دو طرف میان نخلستانهای عرایض، یک هلیکوپتر [M.i8] دشمن آمد تا فرماندهان عراقی محاصره شده را نجات بدهد. دیدم یکی از همین بچههای تیپ 27 با آرپیجی هلیکوپتر عراقی را هدف قرار داد و سرنگون کرد. سقوط این هلیکوپتر جلوی چشم بچهها آنها را بیاندازه خوشحال کرد؛ طوری که صدای تکبیرشان فضای نخلستان را پر کرد.
خطر غرور فتح
به هر حال با آزادسازی خرمشهر و بعد از دفع آنهمه پاتکهای سنگین عراقیها در محورهای شملچه و خین و عرایض، دشمن، با همه یال و کوپالش، مجبور به عقبنشینی کامل شد؛ آن هم با به جای گذاشتن مقادیر زیادی سلاح و تجهیزات سبک و سنگین در خرمشهر و اطراف آن و به اسارت گرفته شدن بیش از دوازده هزار نیروی عراقی در خرمشهر. طی مراحل اول تا سوم حدود هفت هزار نفر از نیروهای دشمن به اسارت درآمدند که با احتساب این مجموعه دوازدههزار نفری نظامیان اسیر دشمن در مرحله چهارم عملیات تعداد کل اسرای عراقی به نوزدههزار نفر رسید.
به جای ماندن آنهمه تجهیزات و امکانات در خرمشهر فرصتی بود برای یگانهای سپاه تا از آن طریق بتوانند کمبودهایشان را جبران کنند. وجود غنایم انبوه چنان همه را وسوسه کرده بود که متأسفانه شاهد رقابتی ناخوشآیند بین یگانها بودیم. روی بدنه هر تانک و نفربر غنیمتی آرم چند یگان کلیشه شده بود و بعضاً درگیریهایی برای تصاحب این غنایم بین نیروها پیش میآمد که در شأن نیروهای اسلام نبود.
از این صحنههای ناخوشایند که بگذاریم، مشاهده آن موج پرشور برآمده از شادمانی مردم انسان را به وجد میآورد. اصلاً باورمان نمیشد بعد از آنهمه سختی و مشکلات، که در مدت بیست و پنج روز عملیات الیبیتالمقدس با آن دست و پنجه نرم کرده بودیم، اینطور آزادانه بتوانیم در خیابانها و کوچههای ویران شده خرمشهر قدم بزنیم و در مسجد جامع آن نماز شکر به جای بیاوریم.
مهمتر از همه اینها پیام حضرت امام بهمناسبت آزادسازی خرمشهر بود که روح ما را جلا داد. امام در این پیام، ضمن تشکر از همه کسانی که در به دست آمدن این پیروزی بزرگ سهیم بودند، به نکات مهمی اشاره فرمودند و به نیروهای مسلح خطر غرور فتح را گوشزد کردند؛ تذکری بسیار بهجا و کارگشا.
البته بعدها از این پیام حضرت امام برداشتها و تعابیر نادرستی هم شد؛ یعنی در مراحل بعدی جنگ آنجا که ما بهلحاظ تاکتیکی و عملیاتی خوب عمل نمیکردیم و بهدلیل ضعف تاکتیکی از دشمن ضربه میخوردیم، برخی آقایان، بهجای آنکه آن نقاط ضعف را مرتفع سازند، شکست را ناشی از غرور و این حرفها میدانستند. بهنظر من این ظلم به حضرت امام بود. چون امام خمینی در اکثر پیامها و صحبتهایشان ابتدا توصیه به تدبیر و تعقل میکردند و بعد اجتناب از غرور و خودبینی.
کتاب «کالکهای خاکی» در قالب مصاحبه و گفتوگو از مقطع تولد در تابستان 1335 تا تابستان 1361 یعنی زمان فتح خرمشهر را شامل میشود. اثر در 12 فصل با عناوین بچههای نجفآباد یزد، تا دانشکده هنر، خمینی ای امام، دانشجوی خط امام، در انقلاب فرهنگی، شکست حصر سوسنگرد، پیروزی یک تفکر، همسر یا همسنگر، تیپ عاشورا، با قرارگاه عملیاتی، قدس در نبرد فتح، الی بیتالمقدس، و در نهایت هم فصل مربوط به تصاویر و اسناد تدوین شده است.
در بخش انتهایی از خاطرات سردار جعفری به آزادسازی خرمشهر پرداخته شده که روایت وی از این ایام بازخوانی میشود:
سرانجام شمارش معکوس برای آغاز مرحله چهارم عملیات الی بیتالمقدس، از بعدازظهر روز شنبه، 1 خردادماه 1361، با استقرار گردانهای خطشکن قرارگاه عملیاتی نصر پشت خاکریزهای کانال عرایض، شروع شد. کانال عرایض محلی بود که دشمن در طول آن بیست شبانه روز از شروع عملیات تلاش میکرد جای پایش را پشت آن محکم کند؛ یعنی با ایجاد موانع و استقرار تیپ 22 زرهی مانع پیشروی نیروها از آن محور بهسمت خرمشهر بشود. چند روزی هم که در اجرای عملیات وقفه افتاد فرصت خوبی به دشمن داد تا به مقصودش برسد. البته بچههای ما هم در این مدت بیکار ننشستند. در روزهایی که گردانها برای بازسازی رفتند، نیروهای اطلاعات و تخریب هم، با اعزام تیمهای عملیاتی، شناساییشان را تکمیل کردند تا گردانها بتوانند عملیات خطشکنی را بهنحو احسن انجام بدهند.
مطلب مهمی که لازم است در اینجا به آن اشاره کنم این است که ما در مراحل اول و دوم عملیات مأموریت خطشکنی چندانی نداشتیم؛ یعنی در مقابلمان مین و سنگر دفاعی نزدیکی وجود نداشت. فقط در مرحله سوم عملیات چنین وضعیتی داشتیم که آنجا هم به مشکل برخوردیم. در مرحله چهارم با خطی مواجه بودیم که هم میدان مین داشت، هم سیم خاردار، هم کانال و هم سنگرهای دفاعی مستحکم.
در چنین اوضاع و احوالی، ساعت 22:30 شامگاه شنبه، یکم خردادماه 1361، مرحله چهارم عملیات الیبیت المقدس، با اعلام رمز مقدس یا محمدبن عبدالله(ص)، از بیسیم فرماندهی قرارگاه مرکزی کربلا به واحدهای عملکننده، شروع شد تا بهحول و قوه الهی منجر به آزادسازی خرمشهر بشود.
نیروهای خطشکن ما، بهجهت برخورداری از آن استراحت یک هفتهای، تا حدودی کسب آمادگی کرده بودند و سرحال و قبراق بهسمت اهداف از پیش تعیین شده حرکت کردند. ضمن اینکه دشمن هم میدانست آنجا نقطه آخر است اگر کم میافتد. به همین سبب، علاوه بر تسلیح زمین به انواع موانع بازدارنده، سلاحهای مرگباری را هم در مسیر پیشروی نیروهای پیاده ما قرار داده که عبور از آنها واقعاً ناممکن به نظر میرسید.
شلیکهای پیاپی چندین قبضه توپ ضدهوایی میان معبرها جهنمی برپا کرده بود که شاید کمتر کسی از آن جان سالم به در میبرد. با همه تمهیدات بازدارنده دشمن، بحمدالله، نیروهای ما با جسارت و شجاعت بسیار نهتنها موفق شدند به خاکریز دشمن روی سیلبند عریض رخنه کنند و مواضع کالیبرهای آن را در هم بکوبند، بلکه با یورشی برقآسا به تجمع تانکهای تیپ 22 زرهی دشمن پشت آن سیلبند آنها را منهدم کردند، یک نمونه را عرض میکنم.
بعد از در هم کوبیدن تیپ 22 زرهی دشمن، نیروهای فداکار تیپ 27 به پیشروی بهسمت جنوب ادامه دادند و هنگام روشن شدن هوا رسیدند به جاده مرزی خرمشهر ــ شلمچه. آنجا برادرها از دو سمت با دشمن درگیر شدند. از یک سمت با عراقیهایی که از داخل خرمشهر میخواستند بهسمت خاک عراق فرار کنند و از سمت روبهرو با تیپ 10 زرهی دشمن، که صدام به این تیپ مأموریت داده بود از مرز شلمچه عبور کند و خودش را به خرمشهر برساند تا حلقه محاصره شهر را از غرب آن بشکند.
در جریان درگیری گردانهای تیپ 27 محمد رسولالله(ص) با تیپ 10 زرهی ارتش عراق، حدود هفتاد و پنج دستگاه تانک این تیپ منهدم شد. این در حالی بود که بعدها یکی از فرماندهان عراقی، که در همین درگیری اسیر شد، گفت: «صبح روزی که از طرف قرارگاه سپاه3 عراق ما را توجیه کردند گفتند: شما اصلاً نگران انهدام تانکهایتان نباشید. اگر صد دستگاه تانکهای شما را هم بزنند، صد و هشتاد دستگاه دیگر برایتان باقی میماند که به خرمشهر برسید. شما اصلاً ذهن خودتان را درگیر این مسئله نکنید و همه تلاشتان را به کار ببرید تا نیروهای داخل خرمشهر از محاصره خارج شوند.» یعنی دشمن بیش از دویست و هشتاد دستگاه تانک در محور شلمچه ــ خرمشهر به کار گرفته بود و از قراین و شواهد اینطور برمیآمد که فشار اصلی نیروهای عراقی از سمت راست عملیات باشد؛ جایی که تیپ 27 باید جلوی فشار زرهی دشمن را، که از محور شلمچه وارد میشد، میگرفت. بهعبارت واضحتر، باید هم جلوی نیروهایی میایستاد که قصد فرار از خرمشهر را داشتند و هم مقابل تانکهای مجهز تیپ مستقل 10 زرهی سپاه 3 ارتش عراق، که برای شکستن محاصره آن دسته از نیروهای عراقی که داخل خرمشهر گیر افتاده بودند مدام پاتک میکردند.
برای اینکه به اهمیت استراتژیک این منطقه بیشتر پی ببرید لازم میدانم به نکتهای اشاره کنم. تا وقتی پاتکهای دشمن در محور شلمچه شکست نخورده بود احدی از نیروهای عراقی داخل خرمشهر دستش را بالا نبرد. وقتی حوالی ساعت 11 صبح روز دوشنبه، 3 خردادماه 1361، عراقیها در مقابل بچههای قرارگاه نصر در شلمچه و خیّن کم آوردند، نیروهای قرارگاه فتح، تیپ 14 امام حسین(ع)، و 8 نجف اشرف به خرمشهر وارد شدند و با بلندگوهایی که روی خودروها سوار کرده بودند از نیروهای عراقی محاصره شده در خرمشهر خواستند خودشان را تسلیم کنند. از آن لحظه به بعد دسته دسته سربازان، درجهداران، افسران، و حتی ژنرالهای عراقی دستهای خودشان را بهعلامت تسلیم بالا بردند و به اسارت نیروهای ما درآمدند. این مقدمهای شد برای آزادی کامل خرمشهر، که بعد از ظهر همان روز از طریق گوینده صدای جمهوری اسلامی ایران به دنیا مخابره شد.
در مجموع باید بگویم در کسب این پیروزی بزرگ و آزادسازی خرمشهر عزیز همه مردم ایران و رزمندگان نیروهای مسلح، اعم از لشکرها و تیپها و گردانهای سپاه و ارتش، و سنگرسازان بیسنگر و فداکار جهاد سازندگی نقشی بیبدیل و ایثارگرانه ایفا کردند؛ اما از حق نباید بگذریم که در این میان نقش رزمندگان تیپ 27 محمد رسولالله(ص) از بقیه برجستهتر بود. چرا؟ الآن عرض میکنم. این تیپ، در مرحله اول، بهواسطه پاتکهای سنگینی که دشمن روی آنها انجام داد، بهشدت آسیب دید. در مرحله دوم عملیات روی دژ مرزی کوتسواری باز هم، بهدلیل باز بودن جناح چپ آن، در معرض شدیدترین فشارهای دشمن قرار گرفت و آسیب فراوانی به آن وارد شد. در نبرد ناموفق مرحله سوم تقریباً دو تا سه گردان از نیروهایش ذوب شد. در مرحله پایانی عملیات هم، بهدلیل قرار گرفتن در نوک حمله پاتکهای زرهی و مکانیزه دشمن، در منطقه شلمچه و نهر خیّن، باز هم بیشترین فشارها را متحمل شد؛ طوری که بعدها مطلع شدم از تیپ 27 در این عملیات دو فرمانده محور، حدود دَه نماینده و معاون گردان، و صدها تن از نیروهای زبده سپاهی و بسیجی به شهادت رسیدند.
نمونهای از نحوه جنگیدن این بچهها را به یاد دارم. صبح روز دوشنبه، 3 خردادماه، رفته بودم سمت نهر عرایض؛ جایی که راه فرار نیروهای عراقی بسته شده بود و بهشدت با نیروهای تیپ 27 درگیر بودند تا بتوانند راه فراری پیدا کنند. همزمان با جنگیدن نیروهای دو طرف میان نخلستانهای عرایض، یک هلیکوپتر [M.i8] دشمن آمد تا فرماندهان عراقی محاصره شده را نجات بدهد. دیدم یکی از همین بچههای تیپ 27 با آرپیجی هلیکوپتر عراقی را هدف قرار داد و سرنگون کرد. سقوط این هلیکوپتر جلوی چشم بچهها آنها را بیاندازه خوشحال کرد؛ طوری که صدای تکبیرشان فضای نخلستان را پر کرد.
خطر غرور فتح
به هر حال با آزادسازی خرمشهر و بعد از دفع آنهمه پاتکهای سنگین عراقیها در محورهای شملچه و خین و عرایض، دشمن، با همه یال و کوپالش، مجبور به عقبنشینی کامل شد؛ آن هم با به جای گذاشتن مقادیر زیادی سلاح و تجهیزات سبک و سنگین در خرمشهر و اطراف آن و به اسارت گرفته شدن بیش از دوازده هزار نیروی عراقی در خرمشهر. طی مراحل اول تا سوم حدود هفت هزار نفر از نیروهای دشمن به اسارت درآمدند که با احتساب این مجموعه دوازدههزار نفری نظامیان اسیر دشمن در مرحله چهارم عملیات تعداد کل اسرای عراقی به نوزدههزار نفر رسید.
به جای ماندن آنهمه تجهیزات و امکانات در خرمشهر فرصتی بود برای یگانهای سپاه تا از آن طریق بتوانند کمبودهایشان را جبران کنند. وجود غنایم انبوه چنان همه را وسوسه کرده بود که متأسفانه شاهد رقابتی ناخوشآیند بین یگانها بودیم. روی بدنه هر تانک و نفربر غنیمتی آرم چند یگان کلیشه شده بود و بعضاً درگیریهایی برای تصاحب این غنایم بین نیروها پیش میآمد که در شأن نیروهای اسلام نبود.
از این صحنههای ناخوشایند که بگذاریم، مشاهده آن موج پرشور برآمده از شادمانی مردم انسان را به وجد میآورد. اصلاً باورمان نمیشد بعد از آنهمه سختی و مشکلات، که در مدت بیست و پنج روز عملیات الیبیتالمقدس با آن دست و پنجه نرم کرده بودیم، اینطور آزادانه بتوانیم در خیابانها و کوچههای ویران شده خرمشهر قدم بزنیم و در مسجد جامع آن نماز شکر به جای بیاوریم.
مهمتر از همه اینها پیام حضرت امام بهمناسبت آزادسازی خرمشهر بود که روح ما را جلا داد. امام در این پیام، ضمن تشکر از همه کسانی که در به دست آمدن این پیروزی بزرگ سهیم بودند، به نکات مهمی اشاره فرمودند و به نیروهای مسلح خطر غرور فتح را گوشزد کردند؛ تذکری بسیار بهجا و کارگشا.
البته بعدها از این پیام حضرت امام برداشتها و تعابیر نادرستی هم شد؛ یعنی در مراحل بعدی جنگ آنجا که ما بهلحاظ تاکتیکی و عملیاتی خوب عمل نمیکردیم و بهدلیل ضعف تاکتیکی از دشمن ضربه میخوردیم، برخی آقایان، بهجای آنکه آن نقاط ضعف را مرتفع سازند، شکست را ناشی از غرور و این حرفها میدانستند. بهنظر من این ظلم به حضرت امام بود. چون امام خمینی در اکثر پیامها و صحبتهایشان ابتدا توصیه به تدبیر و تعقل میکردند و بعد اجتناب از غرور و خودبینی.