شهدای ایران shohadayeiran.com

به گزارش شهدای ایران؛ سایت دخت ایران نوشت: بدون شک فیلم «شیار 143» پدیده جشنواره فیلم فجر امسال بود. فیلمی که بدون پیچیدگی‌های فیلمسازی، روایتی ساده و دوست‌داشتنی برای مخاطب تعریف می‌کند و ارتباطی عمیق با بیننده برقرار می‌کند. هم نرگس آبیار و هم تهیه‌کنندگان فیلم ناملایمات زیادی را برای ساخت این فیلم متحمل شده‌اند و اکنون حاصل موفق و شیرین این سختی‌ها را تجربه می‌کنند.

نرگس آبیار در صحبت‌هایش تنها از فیلم «شیار 143» صحبت نمی‌کند و همواره از «فیلم‌هایش» سخن می‌گوید. گویی تصمیم دارد هم از تبعیض بین آثارش پرهیز کند و هم در دام جو مثبت و استقبال زیاد از فیلم شیار 143 قرار نگیرد و به خود غره نشود. این روزهای خانم آبیار پرمشغله و پر از گفتگوهای سلسله‌وار است و او ناچار می‌شود بعد از یک گپ و گفت نیم ساعته، عذرخواهی کند تا قبل از رسیدن خبرنگاران بعدی، از فرصت استفاده کرده و نمازش را اقامه کند. گفتگوی دخت ایران با ایشان را در ادامه بخوانید.

 

* طبیعتا وقتی فیلمی توسط یک خانم نوشته و کارگردانی می‌شود و داستان فیلم هم درباره زنان است، اولین سؤال باید این باشد که چطور شد که به سراغ این سوژه و موضوع رفتید؟

قاعدتاً باید سراغ موضوعی می‌رفتم که می‌شناسم؛ چون زنان را بهتر می‌شناسم، خودم هم زن هستم، یک سری جزئیات و ریزه‌کاری‌های روحی، عاطفی و روانی زنان را می‌شناسم، به همین خاطر هم در فیلم قبلی‌ام و هم در این فیلم به سراغ سوژه زنان رفتم.

 

* یعنی اگر یک کارگردان مرد فیلمنامه‌ای را که خانم آبیار نوشته، می‌ساخت آیا فرق می‌کرد؟

قطعاً فرق می‌کرد. فکر می‌کنم آن روح حاکم بر کار، روح زنانه‌ای است که یک آقا شاید نمی‌توانست آن را منتقل کند. نمونه بارزش فیلم «به همین سادگی» ساخته آقای میرکریمی است. من فکر می‌کنم یک روحی بر کار حاکم است که این فیلم را زنانه می‌کند و شاید بیننده خیلی ناخودآگاه با آن ارتباط برقرار می‌کند که این را یک زن می‌تواند در فیلم جاری کند.

 

* برخی معتقدند بخش انتهایی فیلم که الفت فرزند شهیدش را در آغوش می‌گیرد و تصاویر با زمان نوزادی منطبق می‌شوند، بیشتر بروز یک احساس زنانه است تا هنری؛ این‌ها معتقدند بهتر بود بیننده برای تخیل این مفهوم آزاد گذاشته می‌شد.

من هم فکر می‌کنم حس زنانه است؛ چند نفر هم تا الان همین مطلب را به من گفته‌اند. نحوه بغل کردن هم حس در آغوش گرفتن نوزاد را منتقل می‌کند، ولی به محض اینکه کات می‌خورد به صورت لطیف نوزاد، عین برگ گل لطیف است و احساس مخاطب در سینما منفجر می‌شود. البته یکی دو نفر هم این صحنه را دوست نداشتند و معتقد بودند باید رها می‌شدند و با این صحنه از واقعیت دور شده‌اند.

ولی من ترجیح می‌دهم که این صحنه‌ها بماند؛ چون احساس می‌کنم هر چقدر هم که تخیل کنم، صورت لطیف نوزاد تاثیر دیگری دارد. البته من زمانی این صحنه‌ها را در تدوین آوردم که لالایی روی اثر نبود؛ وقتی لالایی اضافه شد، این تاثیر مضاعف شد. بنابراین، من مخالف حذف کامل این فلش بک‌ها هستم، ولی در تدوین نهایی مقداری از آن‌ها کم خواهیم کرد.

 

* اگر به عنوان مخاطب عمومی سینما قرار باشد از لحاظ فنی به فیلم شما نمره دهیم، شاید امتیاز خیلی بالایی نداشته باشد؛ اگر موافقید در این باره صحبت کنیم و اینکه با این حساب چطور این قدر از سوی مخاطبان استقبال شد؟

مگر می‌شود فیلمی از لحاظ فنی به قول شما امتیاز خیلی بالایی نداشته باشد، اما با مخاطب به شکل گسترده ای ارتباط برقرار کند؟! اتفاقاً این امتیاز فیلم است؛ چرا که من نمی‌خواستم اجازه دهم هیچ چیز تکنیکی در فیلم دیده شود. تدوین نباید دیده می‌شد؛ فیلمبرداری نباید دیده می‌شد. معدن مس صحنه‌های خیلی زیبایی داشت، اما قاب کارت پستالی به کار من نمی‌آمد، چون حواس مخاطب را پرت می‌کرد، در حالی که مخاطب باید الفت را دنبال می‌کرد. من لوکیشن معدن و همه چیز دیگر را به نحوی به کار گرفتم که همگی در خدمت نشان دادن الفت باشند. حتی جلوه‌های ویژه فیلم هم آنقدر ظریف اجرا شدند که محسوس نباشند.

به عنوان مثال، لوکیشن میمند خیلی وسوسه‌انگیز بود که داستان فیلم در آنجا اتفاق بیافتد؛ این فضا خیلی فضای خاصی بود، اما این کار را نکردم چون لوکیشن میمند الفت را کمرنگ می‌کرد و حواس مخاطب به صحنه‌های اطراف جلب می‌شد. شاید این صحنه‌ها برای خارجی‌ها خیلی می‌توانست جذاب باشد، اما من ترجیح دادم خیلی کوتاه نشان بدهم و عبور کنم. پلان‌های قشنگ زیاد بود، اما در تدوین آن‌ها را کنار گذشتم یا کوتاه استفاده کردم.

 

* در صحنه‌هایی که در معدن مس ضبط شده، همه چیز عظیم و در اندازه‌های بزرگ است. حتی در فضاهای داخلی مدرن، دستگاه‌های غول پیکر خودنمایی می‌کنند و در عین حال زنی به نام الفت در برابر این بزرگی‌ها و درشتی‌ها قرار می‌گیرد. نسبت این درشتی‌ها با الفت چیست؟

من اصلا این لوکیشن را به خاطر استفاده نمادین از آن انتخاب کردم. البته خیلی تلاش کردیم که این استفاده نمادین رو نباشد و مخاطب آن را احساس نکند. در واقع معدن خود الفت است! یعنی سنگ‌هایی که جدا می‌شوند، در سنگ شکن خرد می‌شوند؛ تغلیظ می‌شوند و بعد مذاب می‌شوند همه الفت هستند. جایی در فیلم شخصیت الفت می‌گوید که «دل من مثل این کوره مذابه»؛ اما نهایتا از این کوره مذاب کیمیایی بیرون می‌آید. این همان حرفی است که فردوس –دختر الفت- درباره مادرش می‌گوید که «الفت خیلی بزرگ شده بود؛ ما جلوش احساس کوچکی می‌کردیم.»

 

* رهبر انقلاب تعبیری دارند که باید فیلم را اسلامی ساخت، نه اینکه لزوما فیلم [با داستان] اسلامی ساخت. به نظر من فیلم شما به این تعبیر نزدیک شده؛ نظر خودتان چیست و اگر موافقید، چطور به این مهم دست پیدا کردید؟

دقیقا! ببینید ما داخل فیلم آیه «افوض امری الی الله» را داریم، «صلوات» داریم؛ اما اینها اصلا مخاطب را اذیت نمی‌کند. بعضی وقتها نحوه پرداختن به مسایل مذهبی مخاطب را اذیت می‌کند. من در فیلم قبلی‌ام هم همین رویکرد را داشتم، چون این در بطن مردم ماست. وقتی در بطن شخصیت هم هست، مخاطب باور می‌کند. من نمی‌خواستم شعار بدهم و بیش از حد این مسایل مذهبی را نشان بدهم؛ سعی کردیم در حد واقعی که بین مردم هست و می‌بینیم نشان دهیم و مخاطب قبول این را می‌کند.

 

* چطور باید به این میزان رسید؟ چگونه می‌شود فهمید حد مناسب نشان دادن این عناصر اعتقادی چقدر است؟

برای من بیشتر غریزی است و نمی‌توانم خیلی توضیح بدهم. برای من به صورت غریزی در فیلم‌هایم می‌آید؛ اما فکر می‌کنم همین که نمی‌خواهم تلاش کنم این مسایل را در فیلم نشان دهم، باور می‌شود. هر وقت به جایی برسیم که تلاش می‌کنیم، یعنی می‌خواهیم به مخاطب تحمیل کنیم و بیننده هم باور نمی‌کند. اما وقتی تلاش اضافه نمی‌شود و همان چیزی که هست را نشان می‌دهیم، مخاطب هم ارتباط برقرار می‌کند و باور می‌کند. اگر نویسنده و کارگردان سرک نکشند داخل فیلم و دیده نشوند، خود داستان به خوبی پیش می‌رود و مخاطب خواهد پذیرفت.

 

*آیا می‌شود از این رویکرد غریزی نتیجه گرفت که خانم آبیار یک فرد مذهبی است؟!

خوب به هر حال من یک آدم مذهبی هستم و به هر حال واجبات دین را انجام می‌دهم. اما لزوما نمی‌شود چنین نتیجه‌ای گرفت؛ خیلی‌ها هستند که شاید اعتقادات مذهبی هم نداشته باشند، اما واقعیت‌های جامعه را نشان داده‌اند و مخاطب هم باور کرده است. اما یک چیزی، یک روحی هست که احتمالا اگر اعتقاد داشته باشی، در فیلم بیشتر تاثیر می‌گذارد.

 

*تصویری که از مجموعه اهالی سینما در ذهن مردم هست، بیشتر کسانی هستند که چندان دغدغه و منش مذهبی ندارند. آیا در چنین فضایی رفتن به سراغ چنین موضوعی و یک فیلم اعتقادی ساختن یک نوع خطر کردن نیست؟!

چرا! یک ریسک است! وقتی من تصمیم گرفتم این فیلم را بسازم، خیلی‌ها توصیه کردند برای کار دوم سراغ این موضوع نروم. حتی برخی عوامل فیلم که برای همکاری دعوت می‌کردیم، می‌گفتند این موضوع خیلی کار شده است. مثلا می‌خواهید چه چیزی از مادر شهدا نشان دهید. بعضی‌ها می‌گفتند سینمای جنگ گیشه ندارد، مردم استقبال نمی‌کنند. اما به نظرم لطف خدا و قسمت بود که همه چیز فیلم جلو رفت و دیده شد. شاید خواست خدا این بود که سر سوزنی از رنجی که مادران شهدا بردند، توسط مخاطب حس شود. من هم این ریسک را کردم و خوشبختانه جواب داد؛ کلا آدم اهل ریسکی هستم! چون معتقدم اگر خطر نکنیم، هیچ اتفاقی نمی‌افتد.

 

* برای فیلم بعدی هم خطر می‌کنید؟!

فیلم بعدم هم ریسک است؛ چون می‌خواهم به سراغ ژانر اجتماعی بروم. وقتی بعد از این کار به سراغ ژانر اجتماعی بروی، ممکن است خیلی از نظرات تغییر کند و خیل اتفاقات بیافتد. ولی من کار خودم را می‌کنم و مطمئنم اگر خدا بخواهد چیزی که در ذهنم هست، جاری می‌شود. من معتقدم اگر کار خودم را بکنم، مردم خواهند دید و قبول خواهند کرد.

 

* اگر موافقید در مورد فیلم اولتان هم کمی صحبت کنیم؛ چون من احساس می‌کنم در صحبتهای شما رد پای این فیلم هم هست و نمی‌خواهید فیلم اولتان مظلوم واقع شود و دیده نشود!

خوب فیلم «اشیا از آنچه در آیینه می‌بینید نزدیکترند» فیلمی با ساختار مینی‌مال است. تعاریف خاص خودش را دارد و فیلم ساده‌ای است. من آن فیلم را هم دوست دارم و کسانی بوده‌اند که گفته‌اند فیلم اولم را بیشتر دوست داشته‌اند. فیلم اشیا هم درباره موضوع زنان است و در ژانر اجتماعی است.

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار