به گزارش شهدای ایران، اولین بار در موسم حج تمتع سال 90 با یکی از حجاج کرد زبان کشور آشنا شدم که همرزم شهیدان محمدبروجردی، محمود کاوه و ناصر کاظمی بود و نحوه شهادت این سرداران از زبان یک همرزم قدیمی در آن زمان بیان و منتشر شد.
حاج مامند پیروتی از ایل منگور که به همراهان سرداران شهید در کردستان حضور داشته خاطرات زیبایی از شهید ناصر کاظمی برایم بیان کرد که بسیار جذاب و خواندنی بود. طائفه او در جنگ تحمیلی بیش از 330 شهید تقدیم انقلاب اسلامی کرده است. این همرزم شهید در بخشی از خاطرات خود گفت: من که سنی بودم به همراه برادران شیعه خود در دفاع از کشور جنگیدم، مگر خون ما رنگین تر از آنهاست و ما برادرانه در دفاع از اسلام و انقلاب در کنار هم جنگیدیم .
آن گفتوگو و دیدار بهانهای شد تا بتوانم در دیداری که با برادر شهید ناصر کاظمی داشتم خاطرات بیشتری از آن شهید بزرگوار برای مخاطبان نسل جوان منتشر کنم.
پرویز کاظمی (وزیر اسبق رفاه و تأمین اجتماعی) به عنوان برادر کوچکتر و همرزم شهید ناصر کاظمی خاطرات زیادی از آن شهید بزرگوار دارد و معتقد است الگویی که آن شهید و بسیاری از شهدای تحصیلکرده که در جریان جنگ تحمیلی به فیض شهادت نائل شدند، الگویی برای مدیریت کنونی جامعه به شمار میرود.
ایثارگری و از خودگذشتگی در دفاع مقدس و جنگ تحمیلی و همچنین ایثارگریهای فرماندهان در غرب کشور در دفاع از جمهوری اسلامی الگوهایی برای نسل جدید به وجود آورد که به درد امروز جامعه میخورد. تحولی که رزمندگان اسلام در منطقه غرب کشور و در مقابل ضد انقلاب ایجاد کردهاند امروزه باید در بین نسل جوان با ابزارهای مختلف توسعه پیدا کند و الگوی جدید مدیریت انقلاب اسلامی توسعه پیدا کند.
مدیریت خانه با ناصر بود
برادرم شهید ناصر کاظمی در 12 خرداد 1335 در خیابان تیموری اطراف خیابان قزوین به دنیا آمد و در زمان شهادت دانشجوی سال آخر رشته تربیتبدنی از دانشگاه تهران بود که در 6 شهریور 1361 در منطقه پیرانشهر به درجه رفیع شهادت نائل آمد. زندگی این فرمانده غیور سپاه از زوایای مختلف قابل بررسی است و انقلاب اسلامی تحولی در جوانان اول انقلاب ایجاد کرد که از آنها فرمانده و مدیر درست کرد که از جمله آنها شهید ناصر کاظمی، شهید محمود کاوه، شهید محمد بروجردی و دیگر شهیدان انقلاب اسلامی در غرب کشور تربیت شدهاند.
ناصر از دوران کودکی احساس میکرد باید به دیگران کمک میکند و همواره به خانواده کمک میکرد. زمانی که ما دانشآموز بودیم او به عنوان برادر بزرگتر نتیجه درس و امتحانات را از ما پرسوجو میکرد و اگر ضعفی بود کمک میکرد تا تقویت شویم. همچنین در منزل اگر جلساتی برگزار میشد همه کارها با مدیریت آقا ناصر انجام میشد.
وی گرچه بچه دوم خانواده بود اما از همان ابتدا مدیریت کارهای خانه را برعهده داشت و جلسات را اداره میکرد چون هم خوب صحبت میکرد و هم شخصیت جذاب و کاریزمایی داشت و هم بر دیگران تسلط داشت.
شاگرد مرحوم دهداری
شهید کاظمی از ورزشکاران خوب تهران بود که در دورهایی با مرحوم دهداری فوتبال کار میکرد و ایشان از شاگردان دهداری به عنوان الگوی فوتبال کشور بود . آن موقع هنوز مسابقات کشوری مرسوم نبود اما در مسابقات تهران شهید کاظمی به عنوان یک الگو به شمار میرفت و رابطه خوبی با مرحوم دهداری داشت.
هر موقع آقای دهداری جلساتی با اعضاء تیم برگزار میکرد بخشی از جلسه به مباحث اخلاقی و سیاسی میپرداخت که توسط ناصر کاظمی ارائه میشد و این ادامه داشت تا اینکه وارد دانشکده تربیت بدنی که آن زمان که مدرسه عالی ورزش نام داشت، شد.
آتش زدن پرچم آمریکا
شهید کاظمی سال 53 وارد دانشگاه شد و در سال 56 که مسابقات کشتی در ایران برگزار شد و ورزشکاران مختلفی از کشورهای دنیا به سالن کشتی تهران آمده بودند از جمله نمایندگانی از آمریکاییها نیز حضور داشتند که شهید کاظمی تصمیم گرفته بود با عدهای از دوستانش در اعتراض به جنایت های آمریکا پرچم آمریکا را به آتش بزند. آن موقع سالن کشتی در ورزشگاه آزادی بود که ایشان اقدام به آتش زدن پرچم آمریکا به عنوان اعتراض به رفتار دولت آمریکا کرد که تنش در مسابقات ایجاد شد که ساواک بعد از یک هفته ایشان را شناسایی و دستگیر و روانه زندان قصر کرد. این جریان در سال 56 اتفاق افتاد که بعد از تظاهرات مردمی و فشار برای آزادی زندانیان سیاسی بعد از سه ماه از زندان قصر آزاد شد.
گرچه آن اقدام برای رژیم سابق خیلی گران تمام شد اما جوانان انقلابی قصد داشتند رژیم را به نوع تنبیه کنند و ناصر کاظمی یک شور انقلابی بر فضای سیاسی ایجاد کرد.
بعد از اعتراضات مردمی ناصر با قید وثیقه آزاد شد و به مردم تظاهرات کننده در خیابانها پیوست و در اکثر تظاهرات و راهپیمایها با او حضور داشتیم و بارها به وسیله گاز اشکآور مسموم میشدیم و بارها به اتفاق اخوی دستگیر شدیم تا اینکه این تظاهرات به انقلاب رسید.
عضویت در سپاه
شهید ناصر از همان ماه اول که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شکل گرفت جزء اولین نفراتی بود که به سپاه ملحق شد و در پادگان ولیعصر کنونی یا عشرتآباد سابق (میدان سپاه) دوره آموزشی را در فروردین 58 گذراند و پس از آن به منطقه سیستان و بلوچستان اعزام شد.
اشراری که در شرق کشور بودند برای مردم مزاحمت ایجاد میکنند که وقتی شهید کاظمی به آنجا رفت هم از نظر امنیتی کار کرد و هم به امور فرهنگی پرداخت و مردم سیستان که در اوج فقر نگهداشته شده بودند. ایشان 6 ماه در آنجا کار فرهنگی و نه نظامی انجام داد. بعد از 6 ماه به خرمآباد اعزام شد و بعد از غائله خرمشهر که 3 ـ 2 ماه بیشتر طول نکشید به کردستان اعزام شد.
آشنایی با مسیح کردستان
در کردستان شهید محمد بروجردی که به مسیح کردستان معروف بود ارتباط خوب و معنوی با شهید ناصر کاظمی داشت که تاکید داشت ناصر به پاوه برود. چون در کردستان و اورامانات افراد ضد انقلاب روز به روز بیشتر میشدند و بسیاری از مناطق در اختیار آنها بود. اما شهید بروجردی از ناصر میخواهد به اورامانات رفته و با سمت فرمانداری آن منطقه مشغول کار شود. پس از آن به پاوه رفت .
در آن زمان کل منطقه در تصرف دموکراتها و ضد انقلاب بود. لذا او ابتدا برای اینکه به عنوان پاسدار شناسایی نشود با ریش پرفسوری وارد پاوه شد و گرچه حکم فرمانداری ایشان را دموکراتها دیدند اما چون ظاهرش به پاسدارها نمیخورد. چون آنها با افراد دولتی نرمتر برخورد میکردند اما با سپاهیان خشن برخورد میشد و در نتیجه شهید ناصر را پذیرفتند. اما بعداً پیغام داده بودند که میدانستید پاسدار هستی همان موقع ورود شهیدش میکردید.
تشکیل پیشمرگان کرد مسلمان
این شهید وقتی وارد پاوه شد اول نیاز مردم و مشکلات اقتصادی را ملاحظه کرد و بعد از آن به بحث امنیت منطقه فکر کرد که باید در این زمینه تلاش میکرد و از نظر آذوقه رسانی به مردم از امکانات استانداری کمک بگیرد. از طرفی فعالیت امنیتی و نظامی برای پاکسازی منطقه از ضد انقلاب و آزاد کردن مردم از زیر ظلم و ستم تلاش فراوانی میشد. بنابر این ارتباط تنگاتنگی با مردم برقرار کرد.
سال 58 از نظر تسلیحات و امکانات کمبود وجود داشت و در همان سال بحثهای آزاد و بحثهای نقد دولت برگزار میکرد که به سؤالهای مردم پاسخ میداد.
شهید ناصر کاظمی پیشمرگان کرد مسلمان را پایهگذاری کرد و از خود نیروی منطقه برای پاکسازی کردستان از اشرار استفاده کرد و کسانی که جذب دموکراتها شده بودند سعی کرد آنها را جذب کرده و برای پاکسازی منطقه از آنها استفاده کنند که بسیاری از مردم با برادران سپاه همکاری کردهاند و شهدای بنام از جمله شهید کاکنجیب یکی از آنهایی بود که برای پاکسازی منطقه جانش را فردا کرد.
در منطقه اورامانت که سنینشین بودند، دلاورمردانی وجود داشتند که امام جمعه آنجا آقای ملاقادر قادری آدم بسیار روشنی است که هنوز آنجا حضور دارد و خود من هم آنجا بودم. دیگر بحث شیعه و سنی نبود بلکه برادران اهل تسنن در کنار شیعیان از کشور و انقلاب اسلامی دفاع میکردند و خیلی ها در کنار هم به شهادت رسیدند و خون شیعه و سنی در منطقه غرب برای آزادسازی از دست اشرار و ضد انقلاب در هم آمیخته شد. به خاطر همین است که در ایران شیعه و سنی به صورت برادرانه در کنار هم زندگی میکردند.
وقتی پیشمرگان کرد مسلمان به وجود آمد در آن زمان سپاه مسئولیت امنیت اورامانات را برعهده داشت و با همکاری مردم شروع به پاکسازی مناطقی مانند باینگان،نودشه، نوسود، شمشیر و ... آزادسازی شدند و مردم از زیر یوق آنهایی که ظلم میکردند آزاد شدند.
شهید کاظمی با خلاقیت توانست با بکارگیری مردم منطقه وحدت ملی در آن دیار ایجاد کند و امروز هم دشمنان دنبال ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی هستند اما هنر شهید معاصر این بود که با مدیریت خود آنها را متحد کرد و همراه شهید بروجردی آنها را به کار گرفت.
در یکی از عملیاتهای پاکسازی نودهشه و نوسود که شهید به عنوان پیشقدم بود مجروح شد و تیری که به ایشان اصابت کرد تا نزدیک نخاع حرکت کرد اما به سلامتی گذشت.
محال است که کسی پایش به کف رودخانه برسد
زمان مجروحیت ناصر زمستان بود و رودخانه سیروان پر از آب بود که درگیری در اطراف رودخانه برگرفت و موقعی که میخواستند از رودخانه بدون هیچ امکاناتی عبور کنند زخمی شد و عرض رودخانه حدود 70 تا 80 متر با عمق و جریان آب بود که ایشان با وجود جراحت شدید تصمیم میگیرد از عرض رودخانه عبور کند هر چند اطرافیان میگویند این جراحت به عفونت منجر میشود ولی او تصمیم میگیرد که برود.
زمان عبور از رودخانه، کف پای شهید به زمین میخورد در حالی که اهالی محل که واردتر میبودند می گفتند که محال است که کسی پایش به کف رودخانه برسد چون حجم آب و جریان خیلی شدید است.
من فرمانده تو هستم
همه اهل خانواده با هم زندگی میکردیم و من همیشه همراه ناصر بودم و حتی در یکی از عملیاتها من هم مجروح شدم. وقتی ایشان از دور با آن قد 187 سانتی خود و کلاه پشمی آمد انتظار داشتم به عنوان برادر بزرگتر کمی با من همدردی کند اما چون فرمانده بود بلافاصله دستور دارد او را مانند سایر مجروحان به پشت خط منتقل کنیم و به بیمارستان پاوه در حدود 30 ـ 40 کیلومتری منتقل کنند و بعد از دو روز خود شهید به بیمارستان آمد و گفت حالا بگو چه شده آنجا که تو را دیدم چون احساس مسئولیت داشتم و مسئولیت افراد با من بود مانع از این شد که احساس برادریم را به تو نشان دهم اما الان بگو چه شده است.
وقتی شهید رجایی به منطقه آمد
شهید ناصر همیشه در صف مقدم بود و مسئولیت فرماندار و نیز فرمانده نظامی را برعهده داشت. یک روز قرار بود شهید رجایی به منطقه بیاید بدون اینکه از قبل هماهنگ شده باشد. اتفاق در آن روز درگیری هم اتفاق افتاده بود اما وقتی شهید رجایی به عنوان نخستوزیر میآید معمولا مرسوم است فرماندار به عنوان نماینده دولت از نخستوزیر استقبال کند اما وقتی سؤال میشود میگویند فرماندار در عملیات شرکت کرده که بعد از مدتی ناصر با لباس کردی و تجهیزات نظامی و لبهای خشک با اسلحه کلاش به دست میآید و شهید رجایی او را در آن وضعیت بغل میکند و میگوید مسئولان ما چقدر مردمی هستند.
وقتی خود شهید کاظمی مجروح و در بیمارستان بستری شده بود مردم برایش مرغ و خروس نذر کرده بودند و ایشان سند افتخار برای کشور است که باید این الگوها به نسل جوان معرفی شوند.
شهید کاظمی به فرمان امام بود و وقتی که مأموریت پیدا کرد برای پاکسازی به کردستان برود به عنوان فرمانده سپاه و به عنوان فرماندار اورامانات انجام وظیفه کرد.
شهید بروجردی که فرمانده منطقه 7 سپاه بود به لحاظ علاقه شدید به ناصر کاظمی به او پیشنهاد داد به عنوان استاندار کردستان معرفی شود اما گفت دو رکعت نماز در سپاه بسیار با ارزشتر از استانداری است و برای لباس سپاه خیلی احترام قائل بود و هر جایی آن لباس را نمیپوشیم. چون معتقد بود برای مقدسشدن این لباس خیلی زحمت کشیده شده و خیلی خونها ریخته شده است.
در ابتدای انقلاب در منطقه گنبد نیز مشکلاتی وجود داشت و در کردستان که هممرز عراق بود ضد انقلاب فعالیت میکرد و جنگ تحمیلی نیز پس از آن از سال 59 شروع شد. صدام از نیروی نظامی ضد انقلاب حمایت میکرد و از طرفی خانه عراق در اختیار آنها قرار داشت از سویی دیگر مباحث استقلال و تجزیه طلبی کردستان مطرح بود که اگر از خودگذشتگی جوانان مرز و بوم نبود بخشی از کردستان آذربایجان شرقی از کشور جدا میشد.
توبه نامه برای ضد انقلاب
در منطقه نوسود و پاوه که در 40 ـ 50 کیلومتری مرز قرار دارد ضد انقلاب حضور داشت اما شهید ناصر کاظمی گفت: میخواهم با مردم صحبت کنم و حرفهای آنها را بشنوم. لذا به عنوان فرماندار همراه با معاونش با یک دستگاه جیپ و بدون اسلحه به منطقه نوسود رفت و به مردم اطلاع داد هر کس با فرماندار کاری دارد به بخشداری مراجعه کند و آنجا اعلام کرد هر کس میخواهد به آغوش انقلاب برگردد و از کشور دفاع کند. در طی این مدت که با جیپ روباز حرکت میکرد هر لحظه امکان داشت یکی از اشرار از پشت سر ایشان را هدف قرار دهد.
راه منطقه با وجود اینکه کوهستانی و خاکی بود طی کرد و از مردم دعوت کرد. حتی به ضد انقلاب گفت کسانی که برگردند و توبه نامه امضا کنند امان میگیرند و نیروهای پیشمرگ کرد مسلمان به آنها اماننامه داد.
در آن موقع یک نفر برگشت و در همان هفته اول شهید شد. ایشان تدابیر مدیریت، خلاقیت و شجاعت را به خرج داد و معتقد بود کردستان با کمک نیروهای محلی آزاد میشود.
حتی یکسال و نیم بعد از شهادت شهید ناصر کاظمی طرحهای عملیاتی وی در منطقه اجرا میشد. از این طرحها طرح عملیات آزادسازی سد بوکان، جاده پیرانشهر و سردشت به شمار میرود و همچنین جاده استراتژیک بانه، سردشت با تدابیر ایشان آزاد شد. آقای هاشمی رفسنجانی آن زمان در خطبه نمازجمعه اعلام کرد آزادسازی جاده استراتژیک بانه ـ سردشت کمتر از عملیات فتحالمبین نیست.
کردستان آخر خط من است
وقتی شهید کاظمی به منزل آمده بود در جمع خانواده گفت: کردستان آخر خط من است. من این بار میروم اما برگشتی در کار نیست چون قصدم عملیات پاکسازی منطقه از دست اشرار نظامی است و همیشه میگفت دوست دارم از من نسلی بماند. بنابر این زمانی که در جریان عملیات پاکسازی جاده پیرانشهر شهید شد بعد از 5 ماه خداوند به او یک پسر داد که هم اکنون حدود 29 سال سن دارد.
کادری که شهید کاظمی در پاوه ساخت
ناصر علاقه زیادی به کادرسازی داشت و تلاش کرد از بچههای رزمنده مدیرانی درست کند و از کسانی که با ایشان همکاری میکردند، سردار اسماعیل مقدم است که آن زمان فرمانده دسته ایشان بود که هم اکنون به فرماندهی نیروی انتظامی رسیده است. شهید همت در پاوه مسئول روابطعمومی بود که شهید ناصر مسئولیت عملیات را در عملیات محمدرسولالله(ص) به شهید همت واگذار کرد و با نظارت خودش انجام شد. همچین شهید محمود کاوه از کسانی بود که دست پرورده اخوی بود یا شهید قاضی از جمله این افراد بود.
بد نیست خاطرهای از شهید ناصر بگویم که سال 61 قرار بود به مکه مشرف شود. وقتی به او گفتند آیا دوست داری به دیدار خانه خدا بروید گفت امسال پیش خود خدا میروم و لازم نیست به زیارت خانهاش بروم لذا به مکه مشرف نشد و همان سال به لقاءالله پیوست.
در سال 64 به عنوان دومین بار که به حج مشرف شدم که قصد کردم به نیابت برادر شهیدم ناصر حج واجب به جا آورم و بعد از اعمال در مناء که وقتی قرار بود از منا به مکه بروم خانمی از زائران آمد و گفت فلانی خوابی دیدم. آیا شما برای کسی حج انجام دادید؟
در حالی که این نیت خود را به هیچ کس نگفته بودم و آن خانم گفت یک نفر در عالم خواب به من گفته حجی که بجا آوردی در حق من قبول شده است.
مقام معظم رهبری به شهید کاظمی علاقه خاصی دارند و در جلسهایی در مورد ایشان جمله معروفی داشتند که شهید کاظمی با اخلاص بودند و این جمله در ارومیه در مورد شهید بیان شد که به عنوان سند افتخاری برای خانواده است که رهبر انقلاب اینگونه تقدیر کردند.
در یکی از جلسات آقای حجتالاسلام حجازی از بیت رهبری جملهای بیان کردند که ورزش یکی از زمینههایی است که میتوان برای جوانان الگوی مناسب معرفی کردند و در بین بچهها آیا کسی هست که به عنوان الگو مطرح شود و همه شهید ناصر کاظمی را به عنوان الگویی در ورزش معرفی کردند.
وصیتنامه شهید دارای جنبههای اخلاقی، مدیریت نظامی است که در یک بند میگوید از اینکه کار اشتباهی انجام دادید از گفتن آن ابا نداشته باشید. سیاستمداران باید از افراد مخلص باشند و سعی در جذب جوانان داشته باشند. همانگونه که شهید دکتر بهشتی بارها میگفت به خاطر خدا از اختلافات بپرهیزید و خون شهدا را پامال نکنید اگر کسی مسئول شد باید بر کار زیردست نظارت کند و اگر توانایی ندارد باید کنار رود.
از وصیت شهید کاظمی است که در سه وزارتخانه آموزش، پرورش و امور خارجه باید افراد متعهد و مسئول به کار گرفته شود. همچنین در بخش دیگر آمده است زندان در جمهوری اسلامی باید دانشگاه شود و ساختمانهایی برای زندان درست میشود که براساس معیار اسلامی باشند و بهترین افراد به عنوان بازجو انتخاب شوند.
شهید کاظمی برای پاکسازی کردستان معتقد بود باید صف ضد انقلاب از صف مردم جدا شود.
منبع: فارس