شهدای ایران shohadayeiran.com

تقدیر از فیلم ضعیفی چون «عصبانی نیستم» با حضور در جشنواره و کاندیدا شدن برای ۵ جایزه را می‌توان یک پالس مثبت از سوی وزارت ارشاد جدید به فیلمسازان برای پرداختن به سال ۸۸ با مضمون معوج و بخشنامه‌شده‌ این دولت قلمداد کرد.
به گزارش شهداي ايران به نقل از  فارس؛ یک روز مانده به سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و در جشنواره فیلم فجر که به مناسبت پیروزی انقلاب اسلامی برگزار می شود در برج میلاد فیلمی به روی پرده رفت که از حیث توهین به نظام و متدینین جامعه و تحریف در وقایع سال 88 بسیار قابل تامل است.
 
«عصبانی نیستم» روایتی است از زندگی جوان کردی به نام نوید در سال 92 در شهر تهران. در همین آغاز فیلم متوجه می‌شویم او مشکلات روانی حادی دارد، مدام قرص می‌خورد، زود عصبانی می‌شود و دست به خشونت می‌زند. به تدریج، فیلم سعی می‌کند با فلاش‌بک گره از علت مشکلات روانی نوید بگشاید. مشکلاتی که ریشه در چهار سال پیش دارد؛ سال 88.
 
نوید کرد زبان، چهار سال پیش ستاره‌دار و از دانشگاه اخراج شده است. فلاش‌بک‌های کوتاه و بلندی که لابلای فیلم گنجانده شده است، به وضوح آدرس سال 88 را می‌دهد. از تصاویر اعتراضات مردم با دستبند و لباس‌ سبز با زیر صدای تظاهرات و شلوغی در خیابان گرفته تا سکانسی که نوید مشغول پاشیدن رنگ سبز به ماشین استاد دانشگاهی است که او را دکتر قلابی می‌خواند. اعتصاب دانشجویانی که روی پلاکاردهای خود به اخراج اساتید اعتراض کرده‌اند و نقد جمهوری اسلامی از منظر امام علی (ع) به دلیل داشتن زندانی سیاسی، از دیگر کنایه‌های سیاسی این فیلم است.
 
اما فیلم برای زدن حرفش، ما را به لایه چندم فیلم ارجاع نمی‌دهد و صریح‌تر و شعاری‌‌تر از این حرف‌هاست. تا جایی که نوید و نامزدش –ستاره- گاه و بی‌گاه به مکانی در گوشه‌ای از خیابان می‌روند، آنجا می‌نشینند و بر مزار یکی از رفقای‌شان که چهار سال پیش در این خیابان و در حین اعتراض کشته شده است، شمع روشن می‌کنند.
 
اما ارجاعات این فیلم به سال 88 –یعنی چهار سال پیش- به همین جا ختم نمی‌شود. یکی از صریح‌ترین سکانس‌های فیلم جایی است که طی فلاش‌بک، کتک خوردن یک بسیجی توسط رفقای فتنه‌گر نوید را می‌بینیم. کتک خوردنی که نه تنها تقبیح نمی شود، بلکه با چند دیالوگ مضحک شعاری مانند «زدن کار ما نیست»، «اگر ما هم بزنیم، پس با این‌ها چه فرقی داریم» به سندی از جوانمردی سبزها هم تبدیل می‌شود. دوست نوید هم در جواب به خشونت بالای بسیجی نگون‌بخت در مواجهه با رفقایش اشاره می‌کند و می‌گوید: «مگه ندیدی اینا با ما چی کار کردن؟». البته کارگردان حتی تا این حد هم هوشمند نیست که نقدش به خشونت بسیجی‌ها را در حین کتک خوردن آنها مطرح نکند. و بسیجی چقدر مظلوم است که حتی حین کتک خوردن هم به وحشی‌گری متهم می‌شود...
 
حالا چهار سال بعد، نوید به دلیل سوءسابقه و داشتن پرونده و نداشتن مدرک تحصیلی، با مشکلات روانی و مالی فراوانی روبروست و در کنار دوستان مثلا موزیسینش، تا سرحد نکبت و بدبختی پیش رفته است. درست مثل مردمی که به روایت فیلم برای گذران زندگی نه یک کلیه که مجبورند هردو کلیه خود را بفروشند. تنها انگیزه‌ی او برای زندگی، دختری به نام ستاره است که از چهار سال پیش، نامزد اوست. اما مشکل اینجاست که پدر ستاره، بعد از چهار سال، به خاطر نداشتن کار و موقعیت مالی مناسب، می‌خواهد نوید را از ازدواج با ستاره منصرف کند و با این ازدواج مخالف است.
 
نوید حاضر است هر کاری بکند تا پدر ستاره را مجاب کند که مرد زندگی است. اما سراغ هر کسی که می‌رود، یا از او دلالی می‌خواهد یا دزدی. تمام ثروتمندان یا با رابطه به جایی رسیده‌اند و در دستگاه نفوذ دارند، یا اینکه دزدی و دلالی و سوء استفاده کرده‌اند.
 
نوید حتی تن به شغل‌های پایین هم می‌دهد و به عنوان یک شاگرد بنگاهی مشغول به کار می‌شود. اما مگر مذهبی‌ها اجازه می‌دهند تا او به جایی برسد؟ اولین معامله‌ای که او جور می‌کند تا پورسانتش را بگیرد، معامله‌ای مربوط به اجاره‌ی خانه‌ی یک فرد مذهبی است. فردی با چهره‌ای کاریکاتوری از متدینین، به غایت چاق، با تلفظ صحیح ح حلقی حین گفتن بسم‌الله الرحمن الرحیم، تسبیح به دست و بدترکیب. اما در میانه‌ی معامله وقتی این فرد مذهبی متوجه می‌شود که خانه‌اش را قرار است یک زن مجرد اجاره کند، عصبانی می‌شود. هر چه به او توضیح می‌دهند که این زن قرار است با برادرش در این خانه زندگی کند، او نمی‌پذیرد و حتی بی‌احترامی می‌کند و می‌گوید: «جدیداً اسمش شده برادر؟» و « من مکان اجاره نمیدم!». زن هم آنجا را ترک کرده و در حین رفتن، می‌گوید: «برو بابا طالبان» و این تنها تصویر فیلم از یک فرد مذهبی است.
 
نوید ناامید می‌شود. قرار است برای ستاره خواستگار بیاید. ستاره سراغ نوید می‌رود و او را بابت اینکه در این چهار سال، هیچ‌کاری نکرده است، ملامت می‌کند و او را بی‌عرضه می‌خواند. یعنی او را دعوت به انجام کاری می‌کند. او نباید در این چهار سال سکوت می‌کرد. در واقع، ستاره او را دعوت به قیام می‌کند. نوید تحریک می‌شود. ابتدا سراغ پسر پولداری می‌رود که فکر می‌کند رقیب عشقی اوست و او را کتک می‌زند. سپس سراغ پدر ستاره می‌رود و با خشونت او را تهید می‌کند که مانع ازدواجش با ستاره نشود. در نهایت هم به سراغ صاحبکار سابقش می‌رود تا بدهی خود را از او بگیرد. اما این یکی که روابط زیادی دارد، به کمک آدم‌هایش او را زیر باد کتک می‌گیرد...
 
نوید باید کرد باشد، باید ستاره‌دار باشد، باید فقیر باشد، باید عاشق باشد و باید مظلوم و کتک‌خور باشد تا شاید مردم ترحمی به سبزها بکنند. سبزهایی که شرم دارند بگویند آشوب سال 88 آنها، شورش اشرافیت بر جمهوریت بود، نه اعتراض مردم فقیر به یک نظام سرمایه‌داری. چه باید کرد که شورش بالای شهر پایتخت علیه رای تمام مردم ایران، به اعتراض یک کرد دانشجوی تحصیل‌کرده‌ی مستضعف به سیستم تبدیل می‌شود؟ چرا وزارت ارشاد اصرار دارد به جریان مرده‌ی چهار سال پیش که در همین دولت و با صحبت‌های همین رئیس‌جمهور به آن تیر خلاص زده شد، تنفس مصنوعی بدهد؟
 
«عصبانی نیستم» البته به هیچ وجه فیلم موثری بر مخاطب عمومی نخواهد بود، چون یک فیلم به غایت شعاری و ضعیف و بیش از فیلم بودن، حرف و بیانیه است. تا جایی که حتی فیلمساز به خود زحمت نداده تا برخی از ناسزاهای فیلم را در لفافه بیان کند و صریح فحش داده است. استفاده از صوت رئیس‌جمهور سابق، تصویر قاضی مرتضوی در فیلم، بنرهای وزارت اطلاعات در بک‌گراند تصویر و ...، نشان می‌دهد فیلمساز بلد نبوده تا حرفش را هنرمندانه بزند و بنابراین مجبور به استفاده از این موارد شده است. اما این همه‌ی ماجرا نیست.
 
وقتی در عین ناباوری، همین شبه‌سینمای شعاری ضعیف، در بخش مسابقه‌ی جشنواره‌ی فیلم فجر حاضر می‌شود و بدتر از آن، نامزد 5 سیمرغ بلورین در جشنواره‌ی فیلم انقلاب می‌گردد، به نظر می‌رسد که این فیلم قرار است به عنوان یک جاده‌صاف کن در وزارت ارشاد برای توهین‌ها و تحریف‌های بعدی مورد استفاد قرار گیرد. از همین رو، تقدیر از فیلم ضعیفی چون «عصبانی نیستم» را می‌توان یک پالس مثبت از سوی وزارت ارشاد جدید به فیلمسازان برای پرداختن به سال 88 با مضمون معوج و بخشنامه‌شده‌ی این دولت قلمداد کرد.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار