طعمه جدید پلتفرم «شیدا» با طعم زیر پا گذاشتن ارزش های دینی! / تا کجا قرار است کلاه فرنگی سرمان برود؟

شهدای ایران:سرویس فرهنگی/روز گذشته خبری آمد که پلتفرم شیدا در آخرین اقدام خود کانال حوزه کودک خود را فعال خواهد کرد و قرار است در این بخش علاوه بر انتشار انیمیشن و تولیدات داستانی و نمایشی برنامه تالک شویی با موضوع کودکان و محوریت «روانشناسی یونگ» و «خودشناسی» در ۱۳ قسمت ۵۰ دقیقهای داشته باشد. نام این برنامه «پرسونا» است و با اجرای امیرعلی دانایی از سهشنبه ۱۵ مهرماه پخش خود را آغاز میکند.
پلتفرم ها با چه منطقی برای کودک، نوجوان و در زمینه روانشناسی محتوای نمایشی و گفت وگویی منتشر میکنند؟
نمایش خانگی که هنوز چرخه نظارتش در بخش های مختلف با اختلال دچار است و زیر بار هیچگونه تنظیم گری و طبقه بندی محتوا هم نمیرود امّا در پروژۀ اخیر آنها پا را فراتر از محتوا گذاشتهاند و به سراغ گروه سنی حساسی چون کودکان رفتهاند؛ آن هم با چه عنوانی؟ عنوان «پرسونا» که موضوع «خودشناسی» و «روانشناسی یونگ» را در تابلوی خود قرار میدهند؟! اول از «پرسونا» شروع نمایم.
«پرسونا» به معنای نقاب است و کهنالگویی است که در روابط اجتماعی شکل میگیرد. یعنی ما تکانههای نهاد لذت و خشم و فشارهای فرامن را در چهارچوب «من» یا «ایگو» به شکلی که هنجار اجتماع آن را پذیرا باشد به منصه ظهور میگذاریم و در واقع روی تکانهها و فشارهای اخلاقی نقاب میزنیم.
برای کودک یا درباره کودک؟
حالا مرکز شکلگیری «هویت اجتماعی» نوجوانی است و اصلاً در کودکی شاید بتواند فقط در چارچوب فرزندپروری پیشگیرانه برای والدین مطرح شود. پس اینکه در روز کودک ما میخواهیم این برنامه را افتتاح کنیم، باید مشخص نماییم موضوع «دربارۀ کودک» است یا «برای کودک»؟ نکتۀ بعدی حتی «پرسونا» ما را یاد «پرسوناژ» میاندازد.
«پرسوناژ» در نمایش، فیلمنامه و فیلم کاملترین نوع شخصیت است که «تیپ» و «کاراکتر» نیست و آن قدر پخته شده است که به حد «پرسوناژ» میرسد. اما برای کودک چه معنایی مییابد؟
سوال بعدی این است که آیا آرکوتایپهای یونگ اولاً مگر از فلسفۀ کاملاً مشرکانۀ یونانی و چند خدایی یونان بیرون نیامده است؟ و ثانیاً مگر قابلیت تجربهپذیری دارد؟ یا اینکه ما از معلول رفتارهایی به علت ذهنی کهنالگوها خواهیم رسید. نکتۀ بعدی در تعارضی است که شورای عالی انقلاب فرهنگی دارد از طرفی روانشناسی را کاملاً علمی غربی دانسته و از گسترش آن در دانشگاههای کشور جلوگیری مینماید و از طرف دیگری کاملاً در شبکههای نمایش خانگی با سکوت خود برای مخاطب کودک و والدین کودک روانشناسی یونگی را تحویل میدهد؛ آن هم محتوایی که حتی اسمش مخصوصا نوجوانهاست.
اگر در چارچوب «مثلث نگرش» هم پیش برویم و معتقد باشیم اثر دراماتیک با درگیری هیجانی خود به شکلی ناهشیار بر شناخت و آمادگی برای رفتار اثر میگذارد «نظریۀ مولف» مهم میشود.خب بنابراین باورها و سبک زندگی «یونگ» به عنوان جهانبینی مهم میشود و انتقال مفاهیم حتی توسط والدین میتواند الگوی نقشی برای کودکان یا بزرگسالان باشد. ما با یونگی روبرو هستیم که مسیحی کاملاً معتقدی است و فقط در باورها و عقایدش این موضوع را مطرح مینماید امّا در رفتار حتی به اصول اخلاق حرفهای اتاق درمان باور ندارد. او جزو اولین کسانی است که اصول حرفهای را زیرپا گذاشته و با مراجعین خود، ارتباطهای غیراخلاقی برقرار میکند. این موضوع حتی در فیلم «یک روش خطرناک» «A dangerous method» کراننبرگ توسط یک استودیوی بینالمللی ساخته شده است و بدین ارتباطها اشاره نموده است.
زیر پا گذاشتن ارزش های دینی!
حال شما فکر کنید نظریۀ فردی با سبکزندگی اینچنینی برای خودشناسی مورد استفاده قرار گیرد. یعنی نه تنها ارزشها و باورهای دینی زیرپا گذاشته شده است، حتی با این نوع انتقال مفاهیم پوزیتیویسم و تجربهگرایی علمی هم عبور میشود. بعلاوه اینکه ما با استفاده از نظریۀ یادگیری مشاهدهای بندورا، با تقویت رفتار و نقش الگو باعث تقلید و الگوبخشی یونگ در کودکان خواهیم شد. بعلاوه اینکه این الگو مستمرانه در نسلهای بعدی تکرار خواهد شد. در واقع ما با این فرهنگ فرنگی در حال آموزش و تربیت نسلهای بعدی هستیم.
چیزی که انگار مسئولین فرهنگی ما آن را در بیداری خود تجربه نمیکنند. کلاه شاپو هم در خواب برخی علمای فرهنگی بر سر مردان ایرانی گذاشته شد و گویا حالا کلاه فرنگی دارد بر سر مسئولین فرهنگی و دادیاران دادگاه فرهنگ و هنر میرود. تا کجا باید سلطۀ مفاهیم شبه علم را در شبکههای نمایش خانگی تحمل کنیم؟
*منبع:اس ان ان