ماجرای شهیدی که معنی ذکر «بسم الله» را درک کرده بود
یکی دیگه از چیزایی که پله نردبان علی بود، درک بسم الله الرحمان الرحیم بود. علی بسم الله رو اول درک کرد بعد وارد دینداری شد.
به گزارش شهدای ایران: یکی از همسایگان ما انسان بسیار وارستهای بود که الگوی بچههای مسجد به حساب میآمد.
او دایی یکی از رفقای مسجدی علی بود. برای همین به ایشان دایی میگفتند.
این شخص در همان دورانی که علی وارد مسجد شد، در رشد شخصیت علی بسیار تأثیرگذار بود.
علی درباره دایی نظرات جالبی داشت. یه روز با علی از منزل به سمت مسجد جامع میرفتیم. علی در حالی که توی مسیر خیلی ساکت بود یه دفعه ایستاد و گفت: قاسم یه چیزی رو میدونی؟ گفتم چی؟ گفت: این دایی خیلی آدمه!
من اولش متوجه منظور علی نشدم و گفتم چی؟
علی گفت: گفتم که دایی خیلی آدمه.
من یاد جمله حضرت امام افتادم که فرمودند: ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل.
تازه دوزاریم افتاد که علی منظورش چیه. یادمه یکبار برای دایی جشن پتو گرفتیم. میخندید و میگفت به دست بسیجی ها متبرک شدم!
زیر پتو داشت کتک میخورد و می گفت: آخیش ملائکه خدا دارند مرا میزنند.
اما دایی بعدها در مورد علی می گفت: یه روز علی اومد پیشم و گفت دایی جان، خیلی دلم میخواد یه موقعیتی باشه و با هم صحبت هایی داشته باشیم.
بهش گفتم: موافقی بعضی روزا یه ساعت قبل از نماز مغرب بیایی منزل فلانی.
علی گفت خوبه موافقم.
چون دایی عیالوار بود، قرارشون رو منزل شخص دیگری گذاشتند. دایی می گفت: «این برنامه ما و علی حدود شش ماه برقرار بود. اما این که علی به این مقامات رسید نتیجه دو چیز بود، یکی اینکه به فکر فقرا بودن و برای اونها غصه میخورد و دیگری کار روی نفس خود و سختی دادن به نفس بود.»
یکی دیگه از چیزایی که پله نردبان علی بود، درک بسم الله الرحمان الرحیم بود. علی بسم الله رو اول درک کرد بعد وارد دینداری شد.
راستش دایی یه بیست دقیقه در مورد تفسیر بسم الله برای ما حرف زد بعد گفت: علی بسم الله رو درک کرده بود.
علی چشمهای قشنگ و زیباش رو همیشه از گناه دور نگه میداشت. سعی و تلاش زیادی هم در این راه میکرد.
علی هر کار فرهنگی میخواست بکنه با بسم الله شروع میکرد. هر تابلویی رو با نام خدا شروع میکرد و در روز، خیلی از این ذکر استفاده می کرد.
حتی تو کارهای معمولی. مثلاً میگفتیم: علی بریم، میگفت بسم الله بریم.
برگرفته از کتاب «بی خیال» زندگی نامه و خاطرات شهید علی حیدری
راوی: یکی از دوستان شهید
او دایی یکی از رفقای مسجدی علی بود. برای همین به ایشان دایی میگفتند.
این شخص در همان دورانی که علی وارد مسجد شد، در رشد شخصیت علی بسیار تأثیرگذار بود.
علی درباره دایی نظرات جالبی داشت. یه روز با علی از منزل به سمت مسجد جامع میرفتیم. علی در حالی که توی مسیر خیلی ساکت بود یه دفعه ایستاد و گفت: قاسم یه چیزی رو میدونی؟ گفتم چی؟ گفت: این دایی خیلی آدمه!
من اولش متوجه منظور علی نشدم و گفتم چی؟
علی گفت: گفتم که دایی خیلی آدمه.
من یاد جمله حضرت امام افتادم که فرمودند: ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل.
تازه دوزاریم افتاد که علی منظورش چیه. یادمه یکبار برای دایی جشن پتو گرفتیم. میخندید و میگفت به دست بسیجی ها متبرک شدم!
زیر پتو داشت کتک میخورد و می گفت: آخیش ملائکه خدا دارند مرا میزنند.
اما دایی بعدها در مورد علی می گفت: یه روز علی اومد پیشم و گفت دایی جان، خیلی دلم میخواد یه موقعیتی باشه و با هم صحبت هایی داشته باشیم.
بهش گفتم: موافقی بعضی روزا یه ساعت قبل از نماز مغرب بیایی منزل فلانی.
علی گفت خوبه موافقم.
چون دایی عیالوار بود، قرارشون رو منزل شخص دیگری گذاشتند. دایی می گفت: «این برنامه ما و علی حدود شش ماه برقرار بود. اما این که علی به این مقامات رسید نتیجه دو چیز بود، یکی اینکه به فکر فقرا بودن و برای اونها غصه میخورد و دیگری کار روی نفس خود و سختی دادن به نفس بود.»
یکی دیگه از چیزایی که پله نردبان علی بود، درک بسم الله الرحمان الرحیم بود. علی بسم الله رو اول درک کرد بعد وارد دینداری شد.
راستش دایی یه بیست دقیقه در مورد تفسیر بسم الله برای ما حرف زد بعد گفت: علی بسم الله رو درک کرده بود.
علی چشمهای قشنگ و زیباش رو همیشه از گناه دور نگه میداشت. سعی و تلاش زیادی هم در این راه میکرد.
علی هر کار فرهنگی میخواست بکنه با بسم الله شروع میکرد. هر تابلویی رو با نام خدا شروع میکرد و در روز، خیلی از این ذکر استفاده می کرد.
حتی تو کارهای معمولی. مثلاً میگفتیم: علی بریم، میگفت بسم الله بریم.
برگرفته از کتاب «بی خیال» زندگی نامه و خاطرات شهید علی حیدری
راوی: یکی از دوستان شهید