این آب میوه گیری در راه تبلیغ دین اسلام سوخت!
آن قدر آب هویج ها را گرفت که آبمیوه گیری سوخت. بعد هم لبخندی زد و گفت: «این آب میوه گیری در راه تبلیغ دین سوخت. اجرتون با شهدا!
به گزارش شهدای ایران به نقل از جهان، «ابراهیم، گونی هویج ها رو ببر بالا و مقداری از اونها رو به مامانت بده براتون آب بگیره».
«آقا دستت درد نکنه. اتفاقاً امروز تو پایگاه بسیج، حلقه صالحين داریم. قراره چند نفر جدید بیان. با اینا یه آب هویج بستنی مشتی براشون درست میکنم!»
«ابراهیم، مگه جلسات بسیجتون پذیرایی نداره؟»
«نه آقا، بسیج پولش کجا بود؟ من اگه به آب هویج بستنی به این بچه های جدید بدم و فضا رو براشون جذاب کنم که دفعه بعد با اشتیاق بیشتری بیان جلسه. اگه این بچه ها جذب بسیج بشن، مسیر زندگی شون تغییر میکنه؛ ولی اگه دیگه نیان به قهوه خونه و جاهای ناجور میرن، ممکنه دچار هزاران مصیبت بشن.»
«باشه، پسرم! هر کاری میتونی برای جوونهای محله انجام بده.»
آن قدر آب هویج ها را گرفت که آبمیوه گیری سوخت. بعد هم لبخندی زد و گفت: «این آب میوه گیری در راه تبلیغ دین سوخت. اجرتون با شهدا!»
بعد هم مقداری پول از من گرفت و خودش هم پول توجیبی هایش را رویش گذاشت و بستنی خرید و به پایگاه بسیج برد.
با تمام وجودش مال و جان و وقتش را برای اعتقادش هزینه میکرد.
خاطرهای از مومنعلی اسمی، پدر شهید
«آقا دستت درد نکنه. اتفاقاً امروز تو پایگاه بسیج، حلقه صالحين داریم. قراره چند نفر جدید بیان. با اینا یه آب هویج بستنی مشتی براشون درست میکنم!»
«ابراهیم، مگه جلسات بسیجتون پذیرایی نداره؟»
«نه آقا، بسیج پولش کجا بود؟ من اگه به آب هویج بستنی به این بچه های جدید بدم و فضا رو براشون جذاب کنم که دفعه بعد با اشتیاق بیشتری بیان جلسه. اگه این بچه ها جذب بسیج بشن، مسیر زندگی شون تغییر میکنه؛ ولی اگه دیگه نیان به قهوه خونه و جاهای ناجور میرن، ممکنه دچار هزاران مصیبت بشن.»
«باشه، پسرم! هر کاری میتونی برای جوونهای محله انجام بده.»
آن قدر آب هویج ها را گرفت که آبمیوه گیری سوخت. بعد هم لبخندی زد و گفت: «این آب میوه گیری در راه تبلیغ دین سوخت. اجرتون با شهدا!»
بعد هم مقداری پول از من گرفت و خودش هم پول توجیبی هایش را رویش گذاشت و بستنی خرید و به پایگاه بسیج برد.
با تمام وجودش مال و جان و وقتش را برای اعتقادش هزینه میکرد.
خاطرهای از مومنعلی اسمی، پدر شهید
برگرفته از کتاب «اسمی از تبار ابراهیم»؛ روایت هایی از زندگانی شهید مدافع حرم ابراهیم اسمی