مدارس شاهد و حرفهایی که مسئولان باید بشنوند

شهدای ایران: سرویس اجتماعی/ به نقل از فاش نیوز، این روزها قصهی پرغصهی اعلام نتایج کنکور و آوار شدن ناکامیها و نامرادیهای جاماندگان، برسر ایثارگران به بهانهی سهمیه، حکایت ملال آور روزگار ماست. مصاحبههای پر طمطراق از برگزیدگان کنکور و خانوادههای متمول و متمکن ایشان در برابر فرودستان و جوراب سوراخهای جامعه بهعنوان بازندگان خاموش و بیرمق این جدال نابرابر از یک سو و هجمه و هجوم مسئولین منفعل و ناتوان که بهتمامی، ژست اپوزسیون گرفته و آدرس غلط میدهند از سوی دیگر، باعث گردیده از میان نوزده سهمیهی موجود، هرآنچه تیر بلاست به سمت و سوی جانبازان و ایثارگرانی روانه کنند که صفحات پایانی زندگی خود را مینویسند. قهرمانانی که اگر در شرایط بهتری میزیستند و یا قاعدهی بازی را بلد بودند و یا شاید کمی سختجانتر بودند و یا حداقل برخی از مسئولین ما صداقت و صراحت بیشتری داشتند، در مرکز روایتهای تاریخ امروز ما بودند.
خواهران و برادران عزیز، عصیان این نوشتار از برخی اقاریر و گفتههای خام و ناستوده از برادر یا خواهر مسئولی است که در علن و انظار اعلام میداردد که من سهمیهای نیستم و حال که کار به اینجا رسید و کارد به استخوان، چرا نباید «نشود فاش کسی آنچه میان من و توست»؟
مگر نه این است که قرار بود مدارس شاهد هماوردی باشد برای مدارس سمپاد و تیزهوشان؟ آیا تا بحال سری به یکی از این مدارس زدهاید و یا زحمت برآورد و بررسی دستاوردها به خود یا معاونین و کارشناسانتان دادهاید؟
بنیه و بنهی کنکور از مدارس آغاز میشود. بین خود و خدای خود، امانت و نوگل و سوگل دوستان و همرزمان شهیدتان که فرزندان و یادگاران ایشان است در این مدارس آمادهی رقابت میشوند؟ مستحضرید که این عزیزان از قوه و قدرت مالی آنچنانی که برای رقبایشان فراهم است برخوردار نیستند. صرف نظر از دین و دنیا، آیا توان رقابت وجود دارد؟ ماندهایم که در میان راه و بیراهه، راه کجاست و گمراه کجا؟
در بوق و کرنا و سورنا دمیدهاید که صدها مدارس خاص و مورد حمایت ویژه، تحت عنوان شاهد، در سراسر این مرز و بوم گسترانیدهاید، در حالیکه این مدارس از وظایف ذاتی خود فرسنگها فاصله گرفته و از حیز انتفاع خارج گردیده است.
اگر بخواهیم راه دور نرفته باشیم و مصادیق عینی و عملی را برشماریم، این بندهی کمترین دارای دو فرزند دوقلوی دختر و پسر هستم که برای نامنویسی پسرم در یکی از این مدارس پرآوازه در غرب تهران واقع در شهرک آپادانا و پایه هفتم «دبیرستان رهروان امام» برای سال تحصیلی پیش رو ثبت نام کردیم. در اولین روز حضور در مدرسه و در پی درخواست عضویت اینجانب یا فرزندم در کانال مدرسه، بدون هیچ پیشین و پسینی، مورد عتاب و خطاب و خشم و خصم معاون و مدیر مربوطه قرار گرفتم. صرف نظر از رفتار نامناسب و تبختر و تفرعن مدیر و معاون آموزشگاه مربوطه، در بدو امر بهنطر میرسید این کردار بخشی از روش و منش ایشان برای استقرار بلامنازع و بدون نقد و نظرشان بود؛ و این امر نیز ماحصل مدیریت ۲۸سالهی آقای مدیر است. کافی بود فقط سرویسهای بهداشتی آموزشگاه مورد بررسی قرار گیرد که از سرویسهای بین راهی به مراتب دهشتناکتر است. یا اینکه سری به کلاسهای آموزشگاه بزنید و عرق ریزان دانش آموزان را در شهریور ماه نظاره گر باشید.
اینکه یک مدیر همه را ساکت و همراه نماید و ۲۸ سال یک پست مدیریتی لایتغیر را بیافریند از جملهی عجایب و غرایب روزگار ما و خوشایند برخی مسئولین است. رمز و راز این رازآلودگی بسیار ساده است و آن تملق و چاپلوسی از برخی خانوادههای معزز شاخص شهدا و حمایت غیرمنطقی و بیحد و حصر از همکاران مطیع و فرمانبردار، و از طرفی ارتباطات اختاپوسی با عوامل مافوق و نیز تکیه و توسل به همان چند خانوادهی محدود و مشخص است.
بنده و بسیارانی دیگر که از مسافتهای دور و درازی به این آموزشگاه مراجعه کردیم؛ به امید اینکه این آموزشگاه شاخصهای یک مدرسهی میانگین و متوسط را حداقل با توجه به برندینگ شایع، داراست. لیکن بهنظر بنده، تمام توان مدیریت ناکارآمد و همکاران مطیعشان، صرف و صلاح ارتباطات و تعاملات کاسب کارانهی متداول گردیده و کمترین اعتراض را نیز با خشم و خطابه پاسخگ میدهند. اینکه این بلبشو و هرج و مرج در بسیاری از امور ساری و جاریست، واضحات امر است؛ اما اینکه این مرز و بوم، خاطر مشترک همهی ماست، بر دوست و دشمن پوشیده نیست.
النهایه بهنظر بنده و امثال، اعتراف و اقرار به حقانیت شهدا و قصور و کوتاهی در جهت تکریم و نکوداشت هرچه بیشتر خانواده و یادگاران آنان و نیز گماردن مدیران جدید و با نشاط و تدوین برنامههای راهبردی در جهت تقویت بنیهی علمی، با مقدار و میزان امروزین، حداقل اقدام ممکن است. متاسفانه لفاظیهای مرسوم و هزینه و خرج کردن نام مقدس شهدا برای امور دنیع دنیا شیوهی رندان امروزی گردیده است.
سامان اوضاع پریشان امروز اگرچه صعب و سخت بهنظر میرسد اما به همت مدیران جوان و دلدادهی این آب و خاک میسور و ممکن است.
با تجدید احترام.
* تورج مظفری