غفلت از شبکه نفوذ فرهنگی و رسانهای دشمن آمریکایی و صهیونی!
شهدای ایران :سرویس فرهنگی/به نقل از سینماپرس، یکی از خطرناکترین ابزارهای «دشمن» در سه مرحله پیش و حین و پس از هر درگیری نظامی و تقابل مستقیم سختی، «نفوذ فرهنگی و رسانهای» است.
بیش از دو هفته است که کشور در شرایط «نه جنگ، نه صلح» به سر میبرد و اگر چه دیگر از تهاجم نظامی مستقیم و جنگ تحمیلی رژیم صهیونی و آمریکای جنایتکار علیه ایران اسلامی خبری نبوده؛ اما در این شرایط نه تنها از شدت فعالیت «شبکه نفوذ فرهنگی و رسانهای دشمن آمریکایی و صهیونی» کاسته نشده، بلکه مرور عرصه و میدان نشان میدهد که حتی بر گستره فعالیت این شبکه افزوده گردیده و از این جهت بر آن شدیم تا در سلسله یادداشتهایی با عنوان «نیمنگاهی به لزوم مراقب از جولان «شبکه نفوذ» در دوران آتش بس» به مرور نکاتی در این باره بپردازیم:
۱/ در قریب به اتفاق جنگها، بالاخص در عصر کنونی؛ شلیک موشکها و گلولهها را میبایست به عنوان راند پایانی و مرحله نهایی «منازعات» تلقی نمود. مرحلهای که در اکثر جنگها و منازعات، به عنوان ثمرهی دیررسِ و حضور مؤثر و خزندهی «شبکههای نفوذ» حاصل میشود. از این جهت میتوان ادعا نمود که «جنگ» نه تنها با شلیک گلوله آغاز نمیشوند، بلکه گاه حضور موثر و قدرتمند «شبکه نفوذ» و احاطه بیسر و صدای ساختارهای اجرایی یک کشور توسط این شبکه میتواند از «جنگ سخت» و اقدام نظامی جلوگیری سازد و یک کشور را بدون هیاهوی آتش و خون به تسخیر «دشمن» درآورد!
۲/ نگرش جامع و دقیق به منازعات نظامی و جنگهای صورت گرفته در طی یک قرن گذشته و نقاط مختلف جهان، به وضوح نشان میدهد که «دشمن» پیش از آنکه به میدان و عرصه «نبرد سخت» برسد، در بطن جامعه هدف رخنه میکند و ذهنها، رسانهها، نخبگان و تصمیمسازان را متاثر از اهداف خود میسازد و با «تضعیف اراده ملی» (undermine the national will)، «تخریب اعتماد عمومی» (Destroying public trust) زمینههای لازم برای شکستن نظام حاکمیتی یک کشور را از درون فراهم مینماید. از این جهت «نفوذ» را میبایست بستیر و پیشزمینهای خزنده و کم هیاهو برای بروز «جنگ سخت» و «منازعه نظامی» معرفی نمود.
۳/ یکی از خطرناکترین ابزارهای «دشمن» در سه مرحله پیش و حین و پس از هر درگیری نظامی و تقابل مستقیم سختی، «نفوذ فرهنگی و رسانهای» است. اقدامی کاملا نرم و تدریجی که به شکل نامحسوس در بطن جامعه هدف صورت میپذیرد. اقدامی که اگر چه «هدفگرا» (Goal-oriented) است و با تمرکز اصلی بر روی دستیابی به نتیجه یا هدف مشخص شکل میگیرد؛ اما در عین حال ماهیت دفعی و یکباره ندارد و به صورت «فرآیندگرا» (Process-oriented) تمرکز اصلی خود را بر روی مراحل و روشهای انجام کار میگذارد و تلاش مینماید تا ساختارهای اجتماعی و فرهنگی جامعه هدف را به سمت تغییرات مورد نظر «دشمن» سوق دهد.
۴/ آنچه که امروزه از آن بهعنوان «شبکه نفوذ فرهنگی و رسانهای» یاد میشود، ساختاری منسجم و چندلایه است که از طریق بازیگران داخلی و خارجی، تلاش دارد باورها، ذهنیتها و حتی تصمیمات اجتماعی و سیاسی جامعه را تغییر دهد. شبکهای بسیار منسجم که اگر چه در ابتداییترین اقدام، با تمسک بر ابزارهای رسانهای مُدرن و مشخصا با تمرکز بر فضای مجازی و تولید محتوای هدفمند رسانهای، سعی میکند تا آرام و بیسروصدا، الگوهای فکری و رفتاری جامعه را در مسیر اهداف تعیید شده «دشمن» دگرگون سازد؛ اما فعالیت ماندگار و بنیادین این شبکه را میبایست در عرصه «جنگ روایتها» مورد توجه قرار داد! عرصهای که نه تنها باور عمومی نسل کنوی را به سمت مشخصی رهنمون میشود؛ بلکه اصالت تاریخ را در احاطه خود گرفته و با تاثیرگذاری بر روایتهای تاریخی، باور نسلهای بعدی را به صورت مستندگونه و قابل ارجاع شکل میدهد.
۵/ دوران «آتشبس» و شرایط «نه جنگ، نه صلح» فرصتی مناسب است که «شبکه نفوذ فرهنگی و رسانهای» بتواند با ظرافت و هوشمندی بیشتر به گسترش دامنه تاثیرگذاری خود در جامعه هدف بپردازد و با سوء استفاده هوشمندانه از ظرفیت شعار «همبستگی اجتماعی» و به بهانه «استمرار ملیگرایی و میهندوستی» و «جذب حداکثری همه علاقهمندان ایران» و ... به دنبال مشروعیتبخشی و گسترش اقدامات نرم خود است تا بتواند در جهت تغییر رفتار جمعی مردم قدم بردارد.
۶/ استفاده هوشمندانه «شبکه نفوذ فرهنگی و رسانهای» از چهرههای بومی و قاب گرفتن از ایشان به عناوینی همچون «کارشناس» ، «دانشپژوه» ، «روزنامهنگار مستقل» یا «منتقد منصف» و ... یکی از شیوههای ابتدایی و پیشپا افتادهای میباشد که هیچگاه منسوخ نخواهد شد. شگردی که با وجود نخنما بودن، همچنان کارآمد و موثر است و به صورت گسترده توسط «شبکه نفوذ» در طی دهههای مختلف و البته همراه و منطبق با بروز رسانیهای تکنولوژیکی در هر مقطع زمانی، تا امروز مورد استفاده واقع شده است. شیوهای که به خوبی میتواند ضمن تکثیر اقوال و تحلیلهای دوپهلو، اذهان عمومی را در جهت منافع «دشمن» دچار تشویش سازد و با مخدوش ساختن «مرز میان حق و باطل» ، توان موثر اجتماعی جامعه پیشرو را ضایع و تودههای وفادار را دچار سردرگمی و بیتفاوتی و در نهایت بدبینی نسبت به مبانی و آرمانهای اصیل خود سازد. شیوهای که عموما با استفاده از انگهایی همچون «افراط گرایی» و «تفرقهسازی» حرارت هستههای مولد اجتماعی را سرد نموده و با شعارهایی همچون «تجدید نظر در تنگنظریهای سلیقهای و قانونی» تلاش میکند تا ضمن تکثیر و القای گفتمانهای «شبهروشنفکری» هرگونه ایستادگی را سرکوب و «مقاومتهای مردم نهاد فرهنگی» را ضایع سازد.
۷/ در شرایطی که «ایران اسلامی» تحت حملات مستقیم نظامی از سوی آمریکای جنایتکار و رژیم کودک کش صهیونی قرار گرفته و با وجود پذیرش آتش بس از سوی ایران، همچنان تهدیدها و گستاخیهای مقامات آمریکایی و اروپایی روز به روز بیشتر میشود؛ انتشار عمومی بیانیهای منسوب به ۱۸۰ نفر از افرادی که عنوان استاد دانشگاه و اقتصاددان را به یدک میکشند را میتوان به عنوان مصداقی هر چند کوچک از حضور توانمند «شبکه نفوذ فرهنگی و رسانهای» قلمداد نمود. بیانیهای که با ظاهری خیرخواهانه اقدام به برجستهسازی «هزینههای سنگین جنگ» و «بحرانهای اقتصادی کشور» برای مسئولان و تشویق ایشان به «تسلیم در برابر دشمن» مینماید! اما این تمام ماجرا نیست و این قبیل بیانیهها در واقع سعی دارند تا با ایجاد یک خلل روانی در عزم عمومی تودههای مختلف اجتماعی، به ایفای نقش پرداخته و خواسته و یا ناخواسته در مسیر هدفگذاری صورت گرفته توسط «دشمن» حرکت و رسما «مقاومت ملت ایران» را متزلزل سازند!
۸/ هدفگذاریهای راهبردی «دشمن» با تمرکز بر مختصات «جنگ شناختی» و «عملیات روانی» بیش از هر چیز در پی آن است که ستونهای اصلی «مقاومت ملت مسلمان ایران» را بهتدریج تضعیف و در نهایت متزلزل سازد. از این جهت است که عملکرد ضعیف و اشتباه «حلقه مشاوران رسانهای دولت چهاردهم» در ماجرای گفتوگوی بحث برانگیز «رئیس جمهور پزشکیان» با «تاکر کارلسون» را میتوان به عنوان مصداقی دیگر از برای فهم مدل عملیاتی و حرکتی «شبکه نفوذ فرهنگی و رسانهای» قلمداد نمود. عملکردی که از یک سو موجب شد تا نوعی «پیام سازش و تسلیم» را به واسطه ادبیات و واژگان و همچنین زبان بدن و ... «شخصیت اول اجرایی ایران اسلامی» و در میانه درگیری نظامی به مخاطبان جهانی این گفتگو مخابره و از سو دیگر طیف نیروهای حاضر در خط مقدم را دچار سرخوردگی نماید.