شهدای ایران shohadayeiran.com

پولی که علی می داد با اینکه یک سوم حقوقش بود؛ اما برکت داشت. وقت که بهم پول می داد می گفتم: حاج آقا! یه وقت پول کم نیارید و برید قرض کنید. از همین بردارید. می خندید و می گفت: شما نگران نباش قرض نمی کنم.

به گزارش شهدای ایران به نقل از جهان، علی همیشه یک سوم حقوقش را به من می داد و من با همان یک سوم، امور منزل را اداره می کردم. خرج و مخارج منزل دست خودم بود.

می گفتم: شما مسئولین از وضع بازار که خبر ندارید. رفتم بلوزی را که تازه خریده بودم، برایش آوردم. گفتم: به نظرت قیمت این بلوز چنده؟ قیمت پنج هزار تومانی را می‌گفت پانصد تومان. دادم در می آمد. معلوم بود که از قیمت ها خبر ندارد. می‌گفتم: شما مسئولین نمی‌دانید که قیمت‌ها چقدر بالاست و گرانی چه بیدادی می کند.

پولی که علی می داد با اینکه یک سوم حقوقش بود؛ اما برکت داشت. وقت که بهم  پول می‌داد می‌گفتم: حاج آقا! یه وقت پول کم نیارید و برید قرض کنید. از همین بردارید. می‌خندید و می‌گفت: شما نگران نباش قرض نمی‌کنم.

دو سوم باقی مانده حقوق هر ماهش را برای کمک به این و آن خرج می کرد. خیلی ها می‌آمدند دم در خانه نامه می دادند و گریه می‌کردند. درد دل می کردند. نامه را که می‌دادم علی، مدام پیگیری می‌کردم تا به نتیجه برسد. علی می‌خندید و می گفت: «خانم! شما بیشتر از من برای درد دل این مردم جوش می زنید».

راوی: همسر شهید
کتاب خدا می‌خواست زنده بمانی؛ کتاب صیاد شیرازی

 

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار