شهدای ایران shohadayeiran.com

حاج علی می‌گفت: من آن‌قدر به جبهه رفتم و برگشتم که از پدر شهدا خجالت می‌کشم. من هنوز زنده هستم و آنها دردانه‌هایشان را در راه خدا داده‌اند. وقتی می‌خواهم از جبهه به خانه برگردم، شرمنده‌ام. اگر در این عملیات (کربلای‌۵) شهید نشوم دیگر به روستا باز نخواهم گشت، چون نمی‌توانم در چشمان خانواده شهدا نگاه کنم. حاج‌علی ۱۹ دی ۱۳۶۵ در شلمچه به شهادت رسید. او همراه برادرش حسین آسمانی شد، چون دوکبوتری که با یک بال آسمانی شدند. حاج علی شهید شد و حالا دیگر شرمنده خانواده شهدا نیست

به گزارش شهدای ایران به نقل ازجوان،برای جانباز محمود محمدی‌پور سخت بود که از دو برادر شهیدش حاج‌علی و حسین محمدی‌پور از شهدای عملیات کربلای‌۵ روایت کند. سخت بود که از روز‌های حماسه و شهادت، از جاماندگی‌اش از قافله شهدا بگوید. از برادرانی که در ۱۹ دی ۱۳۶۵ درشلمچه، چون، دوکبوتر با یک بال آسمانی شدند. در سالروز عملیات غرورآفرین کربلای ۵ به سراغ شهدای روستای دقوق آباد رفسنجان رفتیم. شهدایی که با یک ندای فرمانده قالوا بلی گویان راهی شدند. جانباز محمود محمدی‌پور در ادامه همکلامی‌مان از حضور و جانبازی‌اش در جبهه و برادران شهیدش حاج‌علی و حسین محمدی‌پور می‌گوید که هر دو در عملیات کربلای‌۵ آسمانی شدند. خواندنش خالی از لطف نیست.

 روز‌های پرشور انقلاب
من دو سال از حاج علی کوچک‌تر و دو سال از حسین بزرگ‌تر هستم. در روز‌های پرشور انقلاب، حاج‌علی نقش فعال‌تری داشت. او در دوران شاهنشاهی سرباز بود و وقتی امام‌خمینی فرمان تخلیه پادگان‌ها را صادر کرد، حاج علی به ندای رهبر انقلاب لبیک گفت و خدمت سربازی‌اش را نیمه تمام رها کرد و به آغوش خانواده بازگشت. 
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مجدداً برای ادامه خدمت راهی شد. او آن زمان درهوا برد ارتش در شیراز خدمت می‌کرد. در روز‌های پرتلاطم پس از انقلاب، زمانی که آتش جنگ در کردستان و غرب کشور شعله‌ور شد، من و برادرم حاج‌علی، با عزمی راسخ تصمیم به دفاع از وطن گرفتیم. پس از گذراندن دوره آموزشی فشرده ۲۰ روزه، همراه با ۳۰ همرزم دیگرمان، راهی مناطق پرتنش مهاباد و کامیاران شدیم. 
در آن روز‌های سخت، ضد انقلاب به پادگان‌ها و مردم بی‌دفاع حمله می‌کرد. ما و تعدادی از نیرو‌های ارتش، وظیفه خطیر تأمین امنیت جاده استراتژیک کامیاران به پاوه را بر عهده گرفتیم. این مسیر، شریان حیاتی منطقه بود و حفاظت از آن، نقشی کلیدی در حفظ امنیت و آرامش مردم را داشت. 
در آغاز جنگ ایران و عراق، در حالی که مشغول خدمت سربازی بودم، چند هواپیمای جنگی از بالای سرمان عبور کردند. نیرو‌های ارتش گفتند این هواپیما‌ها متعلق به رژیم بعث عراق هستند. اندکی بعد، خبر رسید یک هواپیمای جنگی، مدرسه‌ای را در کرمانشاه بمباران کرده و تعدادی دانش‌آموز به شهادت رسیده‌اند. این حادثه، نخستین تصویر من از جنگ بود. در ۲۴مهر ۱۳۵۹، هواپیما‌های عراقی در ساعت ۱۱صبح، دبستان پسرانه رشید یاسمی را در کرمانشاه بمباران کردند. در این حمله، ۱۶دانش‌آموز پایه دوم ابتدایی به همراه یکی از کارکنان مدرسه به شهادت رسیدند. این مدرسه در سال ۱۳۶۳ بازسازی شد و به نام دبستان شهدا تغییر نام یافت. بمباران مدارس بخشی از جنگ شهر‌ها در جریان جنگ ایران و عراق بود. 

 جانبازی در ثامن الائمه 
من تا سال ۱۳۶۳ در جبهه حضور داشتم و در عملیات حصر آبادان در مهر ۱۳۶۰ جانباز شدم. عملیات ثامن‌الائمه در پنجم مهر ۱۳۶۰ با هدف شکست حصر آبادان آغاز شد و پس از ۴۲ ساعت با موفقیت کامل به پایان رسید. 
آخرین عملیاتی که در آن شرکت داشتم هم، عملیات میمک بود. در عملیات میمک با حاج‌علی هم‌رزم بودم. قبل از اینکه حاج‌علی فرمانده ۴۱۲ گردان شود، شهید رضا عباس‌زاده، فرمانده گردان بود. من با شهید عباس‌زاده هم دوره، دوست و رفیق بودم و همه مراحل پاسداری را با او گذراندم. شهید عباس‌زاده فرد شایسته‌ای بود که به مقام شهادت نائل شد. 

 مثل همه مردم بود!
 نمیخواهم شهدا را برای مخاطبان‌تان افرادی دست نیافتنی و آسمانی معرفی کنم. نه! حاج‌علی این‌طور نبود. می‌خواهم بگویم حاج‌علی مثل همه مردم بود. ما هم می‌توانیم مانند او باشیم. اما خب آنها در مسیر الهی قرار گرفتند و تقوا پیشه کردند و به مقام شهادت رسیدند حاج‌علی به عارف جبهه‌ها مشهور بود. او قبل از آمدن امام دوستانی در گروه منصورون داشت، وقتی امام آمد مسیر پیش روی او مشخص شد و در آن عرصه گام برداشت. مقلد امام بود و ارادت زیادی به ولایت داشت. او بعد از پایان غائله کردستان وارد جبهه‌های جنوب شد. تا زمان عملیات کربلای‌۵ از خود رشادت و شجاعت زیادی نشان داد و حماسه آفرینی کرد. 
اصلاً حال‌و‌هوای جبهه به گونه‌ای است که خدا خودش کمک می‌کند و انسان در آن محیط معنوی و سراسر عشق الهی متعالی می‌شود. فقط باید راه درست را در پیش گرفت. 
همه آنچه حاج‌علی به آن رسید از میان همین خاکریز‌ها و سنگر‌های خاکی جبهه بود از میان همین توسل‌ها و توکل‌های شب‌های عملیات. حاج‌علی، فرمانده قابلی بود. او در کنار نیروهایش می‌جنگید. 
ما با هم و در کنار هم دوران خوبی را گذراندیم. وقتی می‌خواستم وارد عملیات شوم، نگران این بودم، نکند بترسم و جا بزنم یا هر چیز دیگر. اما وقتی رمز عملیات خوانده می‌شد و ما وارد عملیات می‌شدیم، هراسی به دل نداشتیم. کنارهم با هم شوخی می‌کردیم و انگار نه انگار که زیر آتش توپ و خمپاره هستیم. رزمندگان شجاعانه می‌جنگیدند. 
همه با هر آنچه در توان داشتند، به میدان آمدند. بدون هیچ توقع و درخواستی. همه برای رضای خدا کار می‌کردند. خوب به یاد دارم بعد از دو ماه حضور در کردستان و انجام مأموریت، از طرف سپاه ۴ هزار تومان به خانه ما برده و به پدرم داده بودند. 

 پای ثابت جبهه
وقتش هم که باشد وقت روایت کردن از حسین است. او متولد دهم شهریور سال ۱۳۴۳، روستای دقوق‌آباد از توابع شهرستان رفسنجان است. حسین تا پایان مقطع متوسطه درس خواند و دیپلم تجربی‌اش را گرفت. بعد هم به‌عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور پیدا کرد. در دوران انقلاب سن زیادی نداشت و نتوانست فعالیت زیادی از خود در آن دوران نشان دهد. اما یک پای ثابت فعالیت‌های حاج علی در جبهه بود. این دو وابستگی زیادی به یکدیگر داشتند. او سومین رزمنده خانه ما بود. من و حاج علی تقریباً در یک زمان به جبهه رفتیم و حسین کمی بعد از ما لباس رزم به تن کرد. او با شهید‌محمود حسن‌زاده (پسردایی و برادرهمسرم) به جبهه می‌آمدند و بعد از ۲۰ روز تا یک ماه به خانه باز می‌گشتند. آنها وقتی از درس و امتحان فارغ می‌شدند، به جبهه می‌آمدند. 
حاج‌علی وقت عملیات که می‌شد، به بچه‌ها ندا می‌داد و آنها را فرا می‌خواند. خیلی به نیرو‌های تحت امرش اعتماد داشت. می‌دانست هر کدام‌شان چه توانمندی دارد و در چه محوری می‌تواند حماسه آفرینی کند. به نیرو‌ها اعتماد زیادی داشت. بچه‌ها هم که می‌دیدند حاج علی آنها را صدا کرده، خودشان را سریع به لشکر ۴۱ و گردان ۴۱۲ می‌رساندند. برخی شاغل بودند و برخی محصل. وقت آمدن، همه کار و برنامه‌های این طرف تعطیل می‌شد. حسین و دوستانش شهید‌محمود حسن‌زاده و رضا قربانی هم همین‌طور بودند. آنها هم به وقت عملیات در جبهه حضور داشتند. این را هم بگویم که حاج‌علی اصلاً با کسی تعارف نداشت. حتی با من که برادرش بودم. اگر بی‌نظمی می‌دید، یا هر کاری که مانع پیشبرد اهداف عملیات، کوتاه نمی‌آمد. یک بار حتی عذر من را خواست. در انجام تکلیفی که بر عهده داشت خیلی جدی بود. 

 مظلوم بود و آرام
 وقتی می‌خواهم از حسین و خلقیات او برای شما روایت کنم باید به آرامش وجودی او و مظلومیتش اشاره کنم. او احترام زیادی برای پدر‌و‌مادرم قائل بود. خیلی هوای آنها را داشت. او در زمان فراغت از تحصیل خودش را به روستا می‌رساند و در خدمت پدر‌و‌مادر بود و در امور کشاورزی کمک حالشان بود. او خیلی اهل حرف زدن نبود. خیلی ساکت و متواضع بود. نمی‌خواست با حرف زدن خودی نشان بدهد. او و دو دوست دیگرش محمود حسن‌زاده (برادر همسرم) و رضا قربانی همیشه با هم بودند. هر سه هم خلقیاتی شبیه هم داشتند که نهایتاً در کنار هم به شهادت رسیدند. 

 همرزم حاج قاسم
همان ابتدا که برای گذراندن دوره آموزشی به سپاه رفتیم، حاج‌قاسم هم حضور داشت. من و او همدوره بودیم و به عنوان بسیجی آموزش می‌دیدیم. اما از همان دوران مشخص بود، حاج قاسم روح بلندی دارد و انسان خاصی است. سن او کمی از من بیشتر بود، اما بسیار ورزیده و توانمند بود. گاهی من از کار خسته می‌شدم، اما حاج قاسم این طور نبود. زمانی که خسته می‌شدیم، خیلی دوست داشتیم استراحت کنیم، اما او این‌طور نبود، پیگیر می‌شد تا وظایفی که به او محول شده با تمام توان به آخر برساند. بعد از آموزش ابتدایی ۲۰ روزه وقتی برای گذراندن دوره دوم آموزش فرا خوانده شدیم، حاج قاسم جزو مربیانی بود که به ما آموزش می‌داد. او بسیار کار بلد بود و مسئول آموزش ما شد. 
حاج قاسم بعد‌ها فرمانده تیپ ۴۱ ثارالله شد و نیرو‌های زیادی را تربیت کرد. او در مسیر الهی قرار گرفت و توانست تقوا پیشه کند و به این جایگاه رفیع و الهی برسد. زمانی که در جبهه مقاومت بود، خیلی مشتاق بودیم، باز هم، چون دوران جنگ تحمیلی همراهی‌اش کنیم، اما سن و سال ما اجازه حضور نداد. 

 شهید مهدی غلامرضائی
حسین نامه‌های زیادی از جبهه برای دوستان و خانواده‌اش می‌نوشت. او در یکی از این نامه‌های به یادگار مانده، اینگونه نگاشت: بچه‌ها من دیشب خواب شهید مهدی غلامرضائی را دیدم. او کنار حوض آبی نشسته بود. وقتی من رفتم پهلویش، او مرا در آغوش گرفت و بوسید. من می‌دانم این خواب تعبیری جز شهادت ندارد. من می‌دانم این بار شهید می‌شوم. اگر این مسیر الهی نبود و برای رضایت خدا، شما را هرگز رها نمی‌کردم. 

 شهادت در کانال ماهی 
در عملیات کربلای ۵، برادرم حسین در سخت‌ترین محور، یعنی عبور از کانال ماهی، شرکت داشت. این محور تحت فرماندهی لشکر ۴۱ ثارالله بود و رزمندگان با عبور از آب‌های سرد و میادین مین، با مقاومت شدید و سلاح‌های شیمیایی دشمن روبه‌رو شدند. با وجود این شرایط، حسین و همرزمانش توانستند در خطوط دفاعی دشمن پیشروی کنند، اما حسین بر اثر اصابت ترکش در کنار دوستانش، محمود حسن‌زاده و رضا قربانی، به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. 
عملیات کربلای ۵ در تاریخ ۱۹ دی ۱۳۶۵ با رمز یا زهرا (س) در محور شلمچه - کانال ماهی به صورت گسترده از سوی سپاه پاسداران انجام شد. هدف از این عملیات، تکمیل و ترمیم خط پدافندی ایران، توسعه و تثبیت سر پل منطقه غرب نهر جاسم، تصرف مجدد سرپل غرب کانال ماهی و تهدید منطقه استراتژیک شرق کانال زوجی بود. موفقیت در این عملیات ناشی از سرعت عمل یگان‌های خط‌شکن در شکستن خط و گرفتن دو سرپل استراتژیک در غرب کانال ماهی و شمال پنج ضلعی بود. 

 ننه و آقا چه خواهند کرد؟!
برادرم حاج‌علی قبل از شروع عملیات به حسین گفته بود: حسین جان اگر در این عملیات هر دو نفر ما به شهادت برسیم، ننه و آقا چه خواهند کرد؟! گویی حاج‌علی از شهادت خود و برادرش در عملیات کربلای ۵ خبر داشت. آنها به شهادت رسیدند و خبر به پدر‌و‌مادر رسید. سخت بود، اما تحمل کردند. آنها از حضور بچه‌ها در جبهه رضایت کامل داشتند و ما را با دعا و توکل راهی جبهه می‌کردند و به خوبی می‌دانستند، جنگ و جبهه چه شرایطی دارد. 
حاج علی خیلی دوست داشت حسین همراهش باشد. این‌طور حواسش هم به او بود. حاج علی اعتقاد زیادی به حسین داشت. او را بسیار دوست داشت. نهایت هم با هم در یک عملیات آسمانی شدند. 

 دیگر شرمنده نیست!
قبل از عملیات کربلای ۵، خودم حاج‌علی را تا رفسنجان رساندم. آن روز حسین همراه ما نبود و بعد از آن همراه با نیرو‌های لشکر با اتوبوس به جبهه اعزام شد. آن روز حاج علی حرف‌هایی به من زد که هیچ‌گاه از خاطرم پاک نمی‌شود. حاج علی می‌گفت: من آن‌قدر به جبهه رفتم و برگشتم که از پدر شهدا خجالت می‌کشم. من هنوز زنده هستم و آنها دردانه‌هایشان را در راه خدا داده‌اند. وقتی می‌خواهم از جبهه به خانه برگردم، شرمنده‌ام. اگر در این عملیات (کربلای‌۵) شهید نشوم دیگر به روستا باز نخواهم گشت، چون نمی‌توانم در چشمان خانواده شهدا نگاه کنم. حاج علی ۱۹ دی ۱۳۶۵ در شلمچه به شهادت رسید. او همراه برادرش حسین آسمانی شد، چون دوکبوتری که با یک بال آسمانی شدند. حاج‌علی شهید شد و حالا دیگر شرمنده خانواده شهدا نیست. امیدوارم بتوانیم به درستی در مسیر شهدا قدم برداریم و بتوانیم حافظ دست آورد‌های انقلاب و نظام باشیم.

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار