به گزارش شهدای ایران،با آنکه همه شنیدههای پیش از جشنواره، «خدای جنگ» حسین دارابی را مرور قصه زندگی شهید حسن طهرانی مقدم اعلام کرده بودند اما هوشمندی سازندگان این فیلم، آن است که کسوت این سردار را بر تن کاراکتر دیگری با نام و نشان و داستانی جداگانه پوشاندهاند؛ روند کلی رویدادها در فیلم، توسعه همان واقعیت پیش از این نقل شده است؛ شهرهای ما زیر موشکباران صدام قرار داشت اما ایران موشک برای پاسخ نداشت؛ فیلم «خدای جنگ» حکایت تلاش چند جوان پرشور است که شب و روزشان را برای این پاسخگویی به هم میدوزند. در عالم واقع سرگروه این جوانان را پدر موشکی ایران برعهده داشت، اما ذکاوت سازندگان «خدای جنگ»، اینجا بود که درام شخصیت اصلی فیلم خود را فدای استفاده از نام شهید سرشناس نکنند اما داستان تلاش و ازخودگذشتگی او و یارانش را بیلکنت، مرور نمایند.
غیر از این، وجه تمایز «خدای جنگ» در مقایسه با نمونههای مشابهش، توجه قابلقبول به جزئیات است. قصه به مرور، کاشتهای کوچکی دارد که به موقع برداشت میشوند. در برخی صحنهها تعلیقی دیده میشود که شاید هیچکاکوار نباشد اما بقاعده است؛ ملودرام و روابط عاطفی بهاندازه و بجایی دارد و همه اینها نشان میدهد آنچه فیلم را سرپا نگه داشته، فیلمنامه درست و منطقی آن است. فیلم بجای شعارهای آرمانگرایانه، رگههایی از انتقام شخصی را چاشنی انگیزه شخصیت اصلی میکند؛ اتفاقی که اگر این شخصیت، سرداری نامآشنا و شهید، تصویر میشد کوچکترین تاوان آن، سرزنش بود اما حالا پذیرش آن از «ابراهیم شریفی» بهعنوان یک بسیجی آسان است.
«خدای جنگ» نمونهای مثالزدنی از انجام درست یک سفارش است. فیلم سفارشی عبارتی تحقیرکننده برای ساختههایی بهکار میرود که ازسوی نهادهای حاکمیتی حمایت میشوند اما به هزارویک دلیل، درست از آب درنمیآیند. نمونههایش بیشمارند و درعوض تعداد فیلمهایی اینگونه که توانسته باشند گلیمشان را از آب بکشند، اندک. این سابقه سوء است که انگ بدنامی را به سفارش چسبانده و خدای جنگ در زمره استثناءها قرار میگیرد؛ چیزی شبیه به روایت «ماجرای نیمروز»، ساخته حسین مهدویان.
وقتی تماشاگر فیلم، جنازه موسی خیابانی را کنار خیابان ببیند و داخل سالن سینما کف بزند، یعنی سفارش به درستی انجام شده و خواستهها به بار نشسته است، کما اینکه وقتی در «خدای جنگ» نتیجه دلخواه نشان داده میشود، کف و سوتهای مخاطب فیلم در تاریکی سینما، غریب نیست.