دنیا بوی خون گرفته است. ظلمت ظلم ظالم بر عالم پرده افکنده است. آه، ای کودک سوری!... آه، ای کودکان یمن و عراق و ای مسلمانان به خون کشیده شده!
یک هفته ای از شهادت عباس می گذشت. در عالم رؤیا دیدم که در منزل پدرم هستم. در یکی از اتاقها، من و پدر و مادر و مادربزرگم نشسته ایم و پدرم دارد دست نوشته ای جدید از عباس را می خواند.
در خواب این طور می شنیدم که کسی می گفت: «این نوشته عباس است.» مادرم و مادربزرگم در حالی که گریه می کردند، میگفتند: «چقدر این نوشته زیبا و پرمعناست!»
وقتی از خواب بیدار شدم، با خود گفتم: «تعبیر این خواب چه میتواند باشد؟» چون وصیت نامه های او را خوانده بودم، تصور کردم شاید منظور از این دست نوشته همان وصیت نامه عباس است.
حدود یک ماه بعد، چند روزی به روز چهلم شهید مانده بود. پدرخانم عباس زنگ زد و گفت: «در حال جمع آوری وسایل و کتاب های عباس بودم که دست نوشته ای جدید از عباس در کتاب ها دیده ام.»
متن این دست نوشته این بود:
«دنیا بوی خون گرفته است. ظلمت ظلم ظالم بر عالم پرده افکنده است. آه، ای کودک سوری!... آه، ای کودکان یمن و عراق و ای مسلمانان به خون کشیده شده!... قدری تحمل کنید، قدری بیشتر دوام بیاورید؛ دستان من یارای کمک به شما را ندارد؛ اما دلم به اندازه تمام شما آتش میگیرد!»
من این دست نوشته را در برنامه چهلم شهید در مسجد الزهرای سمنان خواندم.
برگرفته از کتاب «تاثیر نگاه شهید» روایتی از زندگی شهید مدافع حرم عباس دانشگر
راوی: علیرضا دانشگر؛ برادر شهید
در خواب این طور می شنیدم که کسی می گفت: «این نوشته عباس است.» مادرم و مادربزرگم در حالی که گریه می کردند، میگفتند: «چقدر این نوشته زیبا و پرمعناست!»
وقتی از خواب بیدار شدم، با خود گفتم: «تعبیر این خواب چه میتواند باشد؟» چون وصیت نامه های او را خوانده بودم، تصور کردم شاید منظور از این دست نوشته همان وصیت نامه عباس است.
حدود یک ماه بعد، چند روزی به روز چهلم شهید مانده بود. پدرخانم عباس زنگ زد و گفت: «در حال جمع آوری وسایل و کتاب های عباس بودم که دست نوشته ای جدید از عباس در کتاب ها دیده ام.»
متن این دست نوشته این بود:
«دنیا بوی خون گرفته است. ظلمت ظلم ظالم بر عالم پرده افکنده است. آه، ای کودک سوری!... آه، ای کودکان یمن و عراق و ای مسلمانان به خون کشیده شده!... قدری تحمل کنید، قدری بیشتر دوام بیاورید؛ دستان من یارای کمک به شما را ندارد؛ اما دلم به اندازه تمام شما آتش میگیرد!»
من این دست نوشته را در برنامه چهلم شهید در مسجد الزهرای سمنان خواندم.
برگرفته از کتاب «تاثیر نگاه شهید» روایتی از زندگی شهید مدافع حرم عباس دانشگر
راوی: علیرضا دانشگر؛ برادر شهید