شهدای ایران shohadayeiran.com

آن قدر در رابطه با جنگ کار می‌کرد که انرژی اش صفر می شد. خواب درست و حسابی نداشت. سوار تویوتا که می‌شد، خوابش را با مسافت پیش رو تنظیم می‌کرد و می‌رفت عقب ماشین می‌خوابید.

به گزارش شهدای ایران به نقل ازجهان، آقا مهدی هیچ وقت عجله ای برای رفتن به خانه نداشت. چندین بار به او تذکر دادم که: «وقتی کردی به خانه هم برو، هر چه باشد زنت است!»

گفت: «من روز اول با او طی کردم که زن اولم جبهه و جنگ است، تو زن دومم هستی. خودش می‌داند. نمی توانم که هر وقت دلم می‌خواهد به خانه بروم. جان این همه آدم دست من است. باید از آنها محفاظت کنم. من با زنم قرارداد بستم که الان تمام فکر و ذکرم جنگ است.»

آن قدر در رابطه با جنگ کار می‌کرد که انرژی اش صفر می شد. خواب درست و حسابی نداشت. سوار تویوتا که می‌شد، خوابش را با مسافت پیش رو تنظیم می‌کرد و می‌رفت عقب ماشین می‌خوابید.

از فرط خستگی وقتی ماشین توی دست انداز می افتاد و سرش به در و دیوار ماشین می خورد، هوش نمی آمد. نیم ساعت می‌خوابید دوباره سفت و سخت پی‌گیر کارها می شد.

یادم نمی آید یک بار بگوید خسته شدم، سرم درد می‌کند، گرسنه یا تشنه هستم؛ ابداً از این صحبت‌ها نبود.

اگر با جمعی با ماشین می رفتیم، از یک یک بچه ها سئوال می‌کرد؛ «تو امروز چه کار کردی؟ توضیح بده کجا رفتی؟ این موضوع چه شد؟ آن قضیه را پی‌گیری کردی؟»

تمام فکر و ذکرش جنگ و مسائل مربوط به جنگ بود. در طول تمام مدتی که با همدیگر بودیم، یک لحظه ندیدم ایشان بیکار بنشیند. هر وقت هم به او تذکر می دادم: «بیا به خانه برو!» سریع بحث را قیچی می‌کرد.

برگرفته از كتاب «برف تا برف» مجموعه خاطراتی از شهید مهدی شیخ زین الدین
راوی:مهدی صفائیان

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار