شهدای ایران:من فکر میکنم از کارهایی که باید برنامه آن در حوزه آموزش و پرورش کشور، و به خصوص تهران، قرار و ادامه داشته باشد، بردن دانشآموزان، و بهخصوص دبیرستانیها، به «موزه عبرت» است. حقیقت این است که ذهن و روح بسیاری از نوجوانان و جوانان کشورمان با تبلیغات وارونه و دروغین رسانههایی ساخته و پرداخته میشود که رسماً و بهخصوص اینروزها اعلام شده است ردیف بودجه مشخص از دولت امریکا دارند یا آشکارا بین انگلیس و اسرائیل دست به دست میشوند. در چنین شرایطی طبیعی است که دوران پهلوی با ساخت یک بزرگراه و دو دانشگاه و یک تونل و یک پل معرفی و تبلیغ شود، اما سرخم کردن شاه کشور در برابر سفیر واشینگتن و لندن و اطاعتکردنهای نخستوزیر کشور از آنها و تشکیل جلسه سران سه کشور جهان در تهران و دعوتنکردن از همین شاه به آن، سانسور شود. از تقدیم دختران این مرزوبوم به شاه و مهمانان خارجی دربار سخنی گفته نشود و دادن استان چهاردهم ایران و یکی از استراتژیکترین مناطق کشور در خلیج فارس به تعبیر شاه، چون «بحرین مروارید نداشت» و طنز تلخ هویدا که «به هیچکس مربوط نیست؛ دختر خودمان بود، دلمان خواست شوهرش دادیم.» تمام شود!
آری جوانان ما، دانشآموزان و دانشجویان ما باید به موزه عبرت بروند تا با چشمان خود اتاقهای شکنجه، ابزارهای شکنجه و فیلمهای موجود در آن را مشاهده کنند و با خدمات شاه و ساواک بهتر آشنا شوند و «آپولو» و مصداق جدید «مشکلگشا» را در آنجا ببینند و شکنجه با کابل برق و باتوم برقی و آویزانکردن از نردههای مشرف به حیاط زندان و به صورت وارونه در اطاق شکنجه و چرخاندن و دستبندزدن صلیبی و رهاکردن در حوض بزرگ و مرتفع زندان و باز کردن آب تا زیر چانه و نگهداشتن زندانی برای سه روز در این شرایط و زدن شلاقهای خاص روی ناخنها و پراندن آنها یا فروکردن سوزنهای تهگرد به زیر ناخن و روشن کردن فندک یا شمع زیر آن و دوماهونیم روی تخت مصلوب کردن یا شکنجههای خاص برای دختران و «زن»هایی که دنبال «زندگی» و «آزادی» برای خود و دیگران بودند با رسم شکل برایشان جا بیفتد.
جوانان و نوجوانان ما باید از جزئیات جشنهای ۲۵۰۰ ساله باخبر شوند و مثلاً بدانند که کار به آنجا رسیده بود که صدای خبرنگاران اروپایی و آن روزنامه معروف انگلستان درآمده بود که در ۲۸ مهر ۱۳۵۰ با اشاره به این موضوع که «دربار ایران، امروز یکی از پرتجملترین و پرخرجترین دربارهای جهان است»، نوشت: «شگفتانگیز است در کشوری که فقر در همهجای آن به چشم میخورد، زمامداران آن به خود اجازه میدهند اینچنین بیپروا میلیاردها خرج برپاکردن خیمه و خرگاه کنند یا گرانترین رستوران جهان، ماکسیم، را به خدمت بگیرند. شهرت آشپزهای ایرانی از مرزوبوم این کشور گذشته است؛ هیچ خارجی نیست که یکبار غذای ایرانی را چشیده باشد و با تحسین از آن یاد نکند. پس چرا میلیونها دلار به رستوران ماکسیم پول دادند که حتی سالاد گوجهفرنگی را از فرانسه وارد کند؟ آیا در ایران گوجهفرنگی نمیروید؟»
دانشآموز و دانشجوی ما باید بداند که شاه تمام احزاب و گروههای سیاسی گوناگون را منحل کرد و به آنها اجازه ادامه فعالیت نداد و فقط و فقط به یک حزب دربارساخته یعنی «رستاخیز» اجازه فعالیت سیاسی داد و شخص شاه پا را از این هم فراتر گذاشت و صریحاً در کنفرانس مطبوعاتی را کسانی که عضو این حزب نشوند تهدید کرد و گفت «کسی که وارد حزب رستاخیز نشود، دو راه در پیش دارد: یا فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی یعنی بهاصطلاح خودمان تودهای و یک فرد بیوطن است، یا اگر بخواهد، فردا با کمال میل، بدون اخذ عوارض، گذرنامهاش را در دستش میگذاریم و به هر جایی که دلش خواست، میتواند برود؛ چون ایرانی نیست و وطن ندارد».
اگر نسل جوان و نسل جدید ما در کنار این آگاهیها ببینند به جای یک بزرگراه ناتمام و دو سه دانشگاه، الان در تمام شهرهای بزرگ و کوچک ما دانشگاه تأسیس شده، نزدیک به ۲۰ بزرگراه فقط در شهر تهران داریم که بسیاری از آنها طولانیتر و عریضتر از بزرگراه مدرس است، فاصله تقریباً تمام شهرهای بزرگ کشور با آزادراههای متعدد طی میشود، به جای پزشکان هندی و فیلیپینی آندوران، اکنون بهترین پزشکان و بیمارستانهای دنیا و منطقه را داریم و یکی از منابع درآمدی کشورمان توریسم پزشکی و پذیرش بیماران از کشورهای دیگر است، بهجای یک حزب دولتساخته سابق، امروز بیش از ۷۰ حزب و سازمان و تشکل سیاسی و اجتماعی مختلف در ایران فعالیت میکنند و بیانیه میدهند و عضوگیری دارند و در انتخاباتهای مختلف رقابت میکنند. زندانهای ما بهگونهای است که در آنها زندانیان پس از آزادی چاقتر و سرحالتر شدهاند و بدترین شکنجه آنها این بوده که تعداد لوبیاهای یکی از وعدههای غذایی آنجا ۱۷ عدد بوده!
از همه اینها گذشته امروز رئیسجمهور و نمایندگان مجلس و تصمیمگیرندگان شهرها و روستاها با رأی مستقیم مردم انتخاب میشوند و رقابتها تنگاتنگ و بهگونهای است که در هر انتخاباتی رئیسجمهوری با نگرشی کاملاً متفاوت با نگرش برگزارکنندگان انتخابات و رئیسجمهور قبلی برگزیده ملت شده است و از این مهمتر اینکه دیگر رئیسجمهور و رؤسای قوا و اکثر مسئولان ما زیر بلیت آدمهای رده چندم کشورهای خارجی نیستند و از آنها دستور نمیگیرند و دلسوز مردم و سرنوشت آنهایند و البته بله، اشتباه هم کم ندارند؛ اما اشتباهات اینها کجا و سرسپردگی رسمی و علنی آنها به کشورهای خارجی کجا. ۴۶ سال اخیر تنها دورهای از تاریخ ایران است که یک وجب از خاک پاک میهنمان جدا نشده، زندگی شخصی دو رهبر بزرگ آن از زندگی متوسط مردم کشور پایینتر و سادهتر و سالمتر بوده و است و عزت و اقتدار ملی و علمی و نظامی کشورمان در اوج قرار داشته و دارد.
اینها همه به دلیل وابستگی عمیق ملت ایران به دینداری، توکل آنها به خداوند متعال، عشق و محبت زایدالوصف آنان به اهل بیت علیهمالسلام و به استقلال، آزادی و صداقت جمهوری اسلامی، هوشمندی، کیاست و اقتدار دو رهبر بزرگ انقلاب و جانفشانی شهیدان فراوان آن از شهیدان دوران شاه و انقلاب اسلامی تا جنگ تحمیلی تا عرصههای متعدد دیگر بوده و است. تا باد چنین بادا... .
*تقی دژاکام