به گزارش شهدای ایران به نقل ازجوان ،برخی از مطالعات در محافل صهیونیستی به ویژه در طول یکسال اخیر از لزوم ایجاد تغییراتی در دکترین هستهای این رژیم و به ویژه از جمله جنگ هستهای محدود سخن میگویند. بیشتر کارشناسان معتقدند که رژیمصهیونیستی ششمین دارنده تسلیحات هستهای است و یکی از چهار دولت مسلح به سلاح اتمی است که در چارچوب معاهده عدم اشاعه سلاحهای هستهای (انپیتی) به عنوان بازیگر صاحب سلاح هستهای به رسمیت شناخته نمیشود. دکترین هستهای تلآویو بیش از همه با دو ویژگی شناخته میشود.
نخست سیاست ابهام هستهای است. این رژیم دارابودن سلاح هستهای را نه تأیید و نه تکذیب میکند. رهبران تلآویو در دهه ۱۹۶۰ م، بحثهای زیادی پیرامون این موضوع انجام دادند که لحظه مناسب جلوگیری از حمله دشمنی که در زمینه سلاحهای متعارف برتری دارد چه زمانی است؟ نتیجهای که از این بحثها گرفته شد این بود که این رژیم نمیتواند در بحبوحه جنگ و بدون اعلام قبلی از سلاحهای هستهای استفاده کند. اگر کشوری تصمیم بگیرد تا سلاحهای هستهای داشته باشد، دشمنان او باید اطلاع داشته باشند یا حداقل نگران باشند که قابلیت هستهای وجود دارد. بازدارندگی تنها زمانی مؤثر است که دشمنان به قابلیت آن آگاه و از آن بیمناک باشند، اما رژیمصهیونیستی متعهد شده بود اولین کشوری نباشد که سلاحهای هستهای را وارد منطقه میکند. به این ترتیب به مدت چندین دهه است که سلاحهای هستهای خود را در هالهای از ابهام نگه داشته است.
دومین ویژگی این دکترین ناشی از محدودیتهای جغرافیایی و عمق استراتژیک است. رژیم صهیونیستی در غرب آسیا و در ساحل شرقی دریای مدیترانه قرار گرفته است و لبنان در شمال، سوریه در شمال شرقی، اردن و کرانه باختری در شرق و با مصر و باریکه غزه در جنوب غربی هم مرز است. دکترین هستهای این رژیم بر اثر نبود عمق استراتژیک شکل گرفته است. یک هواپیمای جت جنگنده با سرعت کمتر از سرعت صوت میتواند در عرض چهار دقیقه، مسافت ۴۰ مایل دریایی معادل ۷۴ کیلومتر از رود اردن تا دریای مدیترانه را طی کند. علاوه بر این، با توجه به کمبودهای نظامی و غیرنظامی خود به دلیل جمعیت کم و در جهت تقویت آن، بر پایگاه نظامی سربازان ذخیره خود تکیه دارد.
نکته سوم تهدیدات موجودیتی است که در یکسال اخیر به عنوان بسیاری از گزارشهای تحلیلی و ارزیابیهای محافل و مراکز مطالعاتی و امنیتی این رژیم تبدیل شده و ناظران معتقدند که تهدیدهای موجودیتی تلآویو بعد از جنگ غزه افزایش یافته است. رژیمصهیونیستی بعد از هفتم اکتبر ۲۰۲۳ م، در جبههها و سطوح مختلف با چالشهای متعددی دست و پنجه نرم میکند، اما بزرگترین عامل نگرانی آن مربوط به خطرات موجودیتی است که بقای آنها را تهدید میکند. روزنامه هاآرتص در مقالهای به بررسی سه تهدید بزرگ موجودیتی علیه رژیمصهیونیستی در سایه جنگ غزه پرداخته و اولین مورد از خطرات موجودیتی علیه این رژیم را به تهدید نظامی خارجی دانست که از جبهههای حزبالله، حماس، فلسطینیان در کرانه باختری، یمن، ایران و سوریه با آن مواجه است. به نظر میرسد که تهدید موجودیتی در شرایط کنونی مهمترین تأثیر را در دکترین هستهای دارد.
اندیشکده راهبردی بگین سادات در اکتبر ۲۰۲۴ در گزارشی به اهمیت اصلی دکترین و استراتژی هستهای رژیمصهیونیستی پرداخته و معتقد است که این اهمیت نه تنها در شیوههایی است که میتواند نیروهای مسلح را بهینهسازی کند، بلکه در شیوهای است که میتواند هشدارها را به دولت دشمن ایران و بازیگران نیابتی آن یعنی حماس و حزبالله ارسال کند. از منظر این گزارش تهدیدهای گروههای شبه نظامی در لبنان و سوریه بیشتر از تهدیدات حماس در غزه است و این تهدیدات بالقوه نیاز به مقابله با تهدید هستهای محدود این رژیم به ویژه علیه ایران به عنوان سردسته این بازیگران خرد دارد. بر این اساس بر این موضوع تأکید میکند که برای اسرائیل تغییر از ابهام هستهای به افشا باید مقتدرانه، بدون تردید و سریع باشد. چه اینکه برای اینکه سیاستهای بازدارندگی و دفاعی تلآویو مؤثر واقع شوند، باید از سوی ایران و گروههای مذکور قابل تشخیص باشند. در این گزارش به شرایط متحول جهانی در قالب جنگ سرد دوم بین ایالات متحده، روسیه، چین و کرهشمالی که در جریان است، اشاره شده و به صراحت معتقد است که اگر به ایران اجازه هستهای شدن داده شود، رابطه بازدارندگی بین رژیمصهیونیستی با ایران با آنچه زمانی بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت، قابل مقایسه نخواهد بود. بر این اساس لازم است تا در چنین شرایطی، ابهام هستهای تغییر کند، چراکه میتواند باعث شود که یک ایران هستهای ظرفیت تلافیجویانه هستهای تلآویو را دست کم یا بیش از حد برآورد کند.
نکته قابل توجه این است که در محافل مطالعاتی این نکته مطرح میشود که تلآویو سعی میکند برای جلوگیری از حمله دولت دشمن یا انتقامجویی پس از پیشدستی علیه این رژیم، باید تلاش کند تا از حملات علیه خود به وسیله تهدید به تلافی غیرقابل قبول یا تلافی متقابل جلوگیری کند. این موضوع در واقع مبتنی بر مدل بازیگر خردمند است که به حفظ خود بیش از هر چیز دیگری علاقهمند است و همواره دست به انتخابهای منطقی میزند. این موضوع چه بازیگر مهاجم هستهای باشد و چه نباشد، صدق میکند. مهمترین نکته در اینجا این است که اعتبار تهدید بازدارنده هستهای رژیمصهیونیستی به تغییر دکترین ابهام هستهای که عمداً در دستور کار این رژیم قرار گرفته منوط شده است، چراکه بدون این تغییر، بازیگر مهاجم ممکن است، درک نکند که این رژیم طیف وسیعی از پاسخهای تلافی جویانه هستهای را در اختیار دارد؛ بنابراین بازدارندگی هستهای میتواند به شدت کاهش یا تنزل یابد. بر این اساس میتوان گفت تلآویو در شرایط کنونی میتواند با کاهش ابهام هستهای خود، درصدد روشنکردن این مسئله باشد که اگر با تهدیدات وجودی یا شرایط نزدیک به این تهدیدات روبهرو شود، میتواند از رویکرد هستهای عبور کند.