یکی از مهمترین آنها این است که اغلب سعی میشود برخورد خیلی خاص با این بچهها صورت گیرد؛ در حالیکه این خاص برخوردکردنها بسیاری اوقات اشتباه است. این نوع برخوردها هم از طرف نهادهای دولتی صورت میگیرد و هم مردم. البته به نظر من نهادهای دولتی این نوع برخورد را به مردم یاد میدهند.
به گزارش شهدای ایران به نقل ازمهرخانه؛نشست «بررسی نقش دختران و خواهران شهدا در زنده نگاه داشتن یاد و راه شهید» برگزار شد.
در این نشست صدیقه و آسیه ساجدی فرزندان سردار شهید حسن ساجدی، سبا نمکی فرزند سرتیپ دو خلبان شهید محمدرضا نمکی، فرزانه پزشکی از فعالان فرهنگی عرصه دفاع مقدس، سمیه اصلانی از مسئولین گروه فرهنگی انارستان و فائزه ساسانیخواه مدیر گروه فرهنگی انارستان و خواهر شهید محمد ساسانیخواه حضور داشتند و ضمن تشریح فعالیتهایشان به نقد شرایط فرهنگی در این حوزه پرداختند.
در ابتدای این نشست، آسیه ساجدی در معرفی پدر شهیدش اظهار داشت: پدر من، سردار سرلشگر ساجدی، جهادگر و فرمانده قرارگاه مهندسی رزمینجف اشرف بود. ایشان آبان 63 بازدیدی از منطقهای در "میمک"داشت و در مسیر بازدید، در منطقه کردستان، منافقین کُرد به آنها پاتک میزنند و تیم محافظتکنندشان همگی شهید شده و دو سه نفر از مهندسانی که همراهشان بودند، اسیر میشوند.
پایهگذاری طرح پدران آسمانی
وی در ادامه به دلایل شکلگیری برنامه«پدران آسمانی» پرداخت و افزود: ما روز پدر همیشه برای علی، برادر بزرگم، کادو میخریدیم. یک سال یکی از دوستانمان که در بنیاد حفظ آثار دفاع مقدس کار میکرد زنگ زد و گفت بیایید روز پدر امسال برویم بهشت رضا(ع) در مشهد مقدس. آن سال با تعدادی از دوستان1 رفتیم بهشت رضا(ع).
ساجدی تصریح کرد: تجربه شیرین آن روز به من و خواهرم صدیقه این جسارت را داد که نگذاریم روز پدر، سال آینده خالی و سوت و کور باشد و شهدای شهرمان چشم انتظار بچههایشان باشند.
دختر بزرگ شهید ساجدی ادامه داد: با هماهنگیای که با ارگانهای مختلف و فرزندان شاهد مشهد انجام دادیم تصمیم گرفتیم خودمان در روز پدر سال ۸۴ کنار مزار پدرانمان حاضر شویم و مراسم جشن « دیدار با پدران آسمانی» را برگزار کنیم. البته خیلیها مخالفت کردند و میگفتند آخر مگر میشود در قبرستان جشن گرفت؟ مگر فرزندان شهدا از پس این کار برمیآیند؟
استقبالی که غیرمنتظره بود
در ادامه صدیقه ساجدی، فرزند دیگر این شهید گفت: طرحش خیلی ساده ولی خوب بود. ما همان سال اول نزد رئیس بنیاد شهید استان خراسان رفتیم و ایشان دستور دادند هر چیزی برای کار نیاز داریم در اختیارمان بگذارند. ما خیلی امید نداشتیم کارمان با موفقیت برگزار شود؛ حتی دائم به دوستانمان میگفتم شاید از طرح استقبال نشود، ولی برخلاف تصور ما استقبال خیلی خوبی صورت گرفت و حدود 2000 نفر آمدند. بهشت رضای مشهد مملو از جمعیتی شده بود که آمده بودند تا در جشنی با شکوه روز پدر را به پدرانشان تبریک بگویند، حس خیلی خوبی داشت.
جشنی که ملی شد
در ادامه آسیه ساجدی با اشاره به استقبال این طرح از سوی فرزندان شاهد افزود: استقبال کمنظیر مردم از این جشن و اصرار دوستان، چنان انگیزهای به ما داد که بدون توجه به محدودیتها و مشکلات کار ملی، تصمیم به برگزاری مراسم در سایر نقاط کشور گرفتیم.
سختیهایی که میوههای شیرین میدهند
صدیقه ساجدی با بیان اینکه اقتضائات کار ملی با اجرای مراسم در یک شهر قابل مقایسه نیست، در تکمیل صحبتهای خواهرش تصریح کرد: ما ۵ ماه قبل از مراسم به تهران آمدیم و پس از تشکیل یک ستاد مرکزی مستقل در تهران، در طی جلسات متعدد با کارشناسان و فرزندان شهدا اقدام به برنامهریزی و سیاستگذاری خرد و کلان جهت شفاف کردن مسیر برای خود و دیگران نمودیم. همزمان شروع به شناسایی و فعالسازی فرزندان شاهد توانمند در مراکز استانهای کشور کرده و استقلال کامل مجموعه از ارگانهای دولتی، تأکید بر استفاده همهجانبه از توان و تخصص فرزندان شاهد و پدرانشان، پرهیز از سیاسیکاری و ... در فعالیتهایمان مشهود بود.
آسیه ساجدی در تشریح اهداف این طرح گفت: در این مسیر اهداف متعددی از جمله بازتعریف جایگاه و نقش واقعی فرزندان شاهد در جامعه، ایجاد زمینه مناسب برای بهبود رابطه بین فرزندان شاهد و پدرانشان، بهرهمندی از توان فرزندان شاهد در حوزه ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و... داشتیم؛ درنتیجه پس از چند ماه برنامهریزی و پیداکردن فرزندان شهدا در ۱۸ استان کشور، کار اجرایی را آغاز کردیم و توانستیم مراسم جشن دیدار با پدران آسمانی را به باشکوهترین شکل ممکن در این استانها برگزار نماییم.
ارتباط عمیق با پدران شهدا
وی با اشاره به هدف اصلی این گروه خاطرنشان کرد: اگرچه ظاهر این برنامه صرفاً برگزاری یک جشن بود، اما این مراسم از جنس ارتباط عمیق با پدر، معنویت٬ خواستن٬ اراده و غلبه بر مشکلات بود و این کار بزرگ میسر نمیشد مگر با همکاری صدها تن از فرزندان شاهد توانمند و متخصص در مرکز و سایر استانها که بدون هیچ چشمداشتی تمام تلاششان را برای برگزاری مراسم به کار بستند.
فرزند شهید محمدرضا نمکی از پدرش میگوید
در ادامه این نشست سبا نمکی، فرزند شهید خلبان محمدرضا نمکی به معرفی پدرش پرداخت و گفت: پدرم خلبان هوانیروز ارتش بود و در تیر ماه سال 67 زمانی که من یک ساله بودم و تقریباً 20، 30 روز مانده به امضای قطعنامه، در عملیاتهایی که در جزایر مجنون برای بازپسگیری آنجا انجام میشد، شهید شد.
ملکه سبا خاطراتش را مینویسد
وی سپس شرح مختصری درخصوص فعالیتهای فرهنگیاش از جمله کتاب «دستنوشتههای ملکه سبا» ارائه داد و گفت: این کتاب مجموعه دلنوشتهها و گاهگویههاییست که در سن 8 تا 11 سالگی با پدرم داشتم و خاطراتم است. از دیگر فعالیتهایم نیز برگزاری همایشها و یادوارههای ویژه شهدا، همکاری و فعالیت در اردوی راهیان نور و همکاری در نشریات دفاع مقدس در دانشگاه و خارج از آن است.
سالگردهایی که ساده و بیریا بودند
در ادامه این نشست فائزه ساسانیخواه، مدیر فرهنگی انارستان گفت: برادرم در فتح خرمشهر به شهادت رسید. ایشان داوطلبانه به خوزستان اعزام شد و برای آزادی خرمشهر در کنار سایر رزمندهها تلاش کرد. پس از چندین بار مجروحیت در نهایت در سن هجده سالگی در عملیات بیتالمقدس به شهادت رسید.
وی افزود: یکی از خاطراتی که از هشت سال دفاع مقدس خیلی در ذهنم مانده است سالگردهای شهدا بود. در فامیل و دوستان خانوادگی هم تقریباً دو سه شهید داشتیمکه برایشان سالگرد گرفته میشد. در سال گاهی 4 بار سالگردهای خانگی داشتیم. سالگردهایی که در فضای صمیمانه برگزار میشد؛ ساده و بدون تکلف و خارج از کلیشههای رایج. من این فضا را خیلی دوست داشتم، به خصوص مراسمهای مربوط به سالگرد برادرم را.
ساسانیخواه ادامه داد: خواهرم خیلی هنرمند بود، برای سالگردها مقواهای رنگی میخرید و به دوستان خطاطش میداد تا در مورد شهید و شهادت بنویسند و با وسایل ساده کاردستی درست میکرد و اتاق را برای مراسم تزئین مینمود. درچنین فضایی، در حد سنمان شهادت را خیلی صمیمانه درک میکردیم، اما کم کم با فاصله گرفتن از سالهای جنگ این برنامهها کم و کمتر شد و هر چه جلوتر آمدیم ضرورتش برای خانوادهها کمتر میشود.
خلأیی که احساس میشد
ساسانیخواه در ادامه افزود: در سالهای اخیر خلأ این برنامهها را در جمع دوستانه و خانوادگی خیلی احساس میکنم؛ چراکه یکی از روشهای مؤثر در انتقال مفاهیم و ارزشهای انسانی و اسلامی مربوط به آن دوران با زبانی نرم، دوستداشتنی و گیرا به نسلهای جدید بود و باعث میشد میان این نسل و نسل قدیم فاصله نیفتد.
میزان تأثیرگذاری برنامههای رسمی و غیررسمی
مسئول گروه فرهنگی انارستان در ادامه گفت: نهادهای دولتی یا غیردولتی، تلاش بسیاری میکنند تا این فضا را زنده نگه دارند، ولی به نظر من با تمام خرجهایی که آنها میکنند اصلاً نمیتوانند جای این سالگردهای صمیمی را که در خانهها برگزار میشد بگیرند، زیرا در این فضا، مفاهیم بهتر انتقال مییابد.
وی ابراز داشت: برای شروع خیلی سعی کردم این کار را در خانواده زنده کنم، ولی نتوانستم؛ درحالیکه در سال چندبار مهمانی داده میشود، حتی در ایام فاطمیه روضهخوانی میشود ولی این ضرورت را نمیتوانستم جا بیندازم که به جای این برنامهها یا در کنار آنها بیاییم یک روز هم سالگرد بگیریم.
قدم اول سالگردهای مجازی
ساسانیخواه در ادامه به روش خود برای زنده کردن این مراسم اشاره کرد و گفت: برای برگزاری مجدد این سالگرها اولین قدم را برداشتم و آن این بود که هر سال روز شهادت پسردایی و برادرم قطعه شعر زیبا یا جملاتی از وصیتنامهشان را برای دوستان و اقوام پیامک میکردم و این کار را همچنان ادامه میدهم. بعد هم از سال 88 هر سال هجدهم اردیبهشت ماه، روز سالگرد برادرم، در وبلاگم برای وی سالگرد میگسرم؛ از چند روز قبل برای دوستان دعوتنامه میفرستم تا در این روز، هر ساعتی از شبانهروز که میتوانند به وبلاگ من بیایند.
برپایی نمایشگاه عکس
ساسانیخواه افزود: علاوه بر این سال ۸۹ هم نمایشگاه عکسی از آلبوم برادرم در دانشکده ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی به مناسبت سالروز آزادی خرمشهر برگزار کردیم. برادرم با سن کمیکه داشت، به عکاسی خیلی علاقهمند بود. برای همین دلم میخواست تصاویری که از جنگ گرفته است، به نمایش درآید. برپایی نمایشگاه تجربه جالب و شگفتانگیزی بود، هرکس دلش میخواست به نحوی به من کمک کند تا نمایشگاه عکس مطلوبی را برگزار کنم و این فعالیتها همدلی عجیبی میان کسانی که مرا میشناختند و نمیشناختند، به وجود آورد.
وی اضافه کرد: تا اینکه کم کم رسیدیم به اینکه فعالیتمان را منسجمتر کنیم و انارستان را تشکیل دادیم و الان برادرم یک وبلاگ به نام انارستان برای خود دارد که گزارش کارهایی که برای او انجام میدهم را در آن میگذارم.
وصیتنامه شهید؛ دستورالعمل انارستان
ساسانیخواه در پایان این بحث گفت: دستورالعمل اصلی ما در انارستان بیشتر براساس وصیتنامه برادرم بود. وصیتنامهای که مملو از ارزشهای اسلامی و انسانی است و عدالت اجتماعی، توجه به محرومین، استکبارستیزی و... را در خود دارد.
در ادامه نشست فرزانه پزشکی گفت: ما عموماً به خاطر شغل پدرم خط مقدم بودیم و من کل دوران کودکیام را در پایگاههای شکاری گذراندم.
شهدا قشنگ زندگی میکردند
این فعال فرهنگی گفت: یک اتفاق برجسته و مهم در ذهن من این بود که فهمیدم شهدا آدمهایی بودند که زندگی را فهمیدند و خیلی قشنگ زندگی کردند. از اینرو تصمیم گرفتم زندگی قشنگ آنها را به مردم نشان دهم.
کودکان انتخاب من بودند
پزشکی در رابطه با فعالیتهای فرهنگیاش گفت: برایم خیلی جالب بود که چرا صفتهای ویژه شهدا مثل سلحشوری، هوشمندی، حماسهگری و... بیان نمیشود و برای پررنگ شدن این موضوع کارهای زیادی در حوزه دفاع مقدس انجام دادم؛ اما یکی از حوزههایی که برایم مهم بود، کودکان است؛ دوست داشتم آنها با شهدا آشنا شوند. به همین دلیل شروع کردم به مطالعه روی بچهها؛ اینکه مثلاً چرا بچهها "بت من " را دوست دارند؟، "سوپر من" را دوست دارند؟ احساس کردم میشود این کار را برای بچهها کرد.
با زبان کودکان سخن میگفتم
وی با تأکید بر اینکه باید با کودک مثل خودش رفتار کرد، اظهار داشت: با این مقدمات بعدازظهرها میرفتم توی پارکها و در محوطهای که بچهها بازی میکردند. بادبادک درست میکردم و همبازی بچهها میشدم و سعی میکردم با آنها ارتباط برقرار کنم. به آنها نزدیک شوم و از شهدا برایشان بگویم و رابطه صمیمانهای میان آنها و شهدا برقرار کنم.
پزشکی ادامه داد: من دقیقاً 6 ماه سه پارک ثابت میرفتم. در این مدت بچهها تاثیر گرفته بودند و برایشان بحث شهید قابل فهم شده بود. بعدها این کار را در مدرسه هم انجام دادم.
آغاز تغییر
در ادامه نشست سبا نمکی به تغییر دیدگاههای خود در دانشگاه گفت: در گذشته اعتقادات مذهبی و سیاسی من شبیه امروز نبود. مانند جوانیهای پدرم، من هم دچار تحول شدم و راه زندگیام را انتخاب کردم.
فشار روی فرزندان و خانوادههای شهدا زیاد است
وی افزود: فشار روی فرزندان و خانوادههای شهدا زیاد است. مثلاً چون فرزند شهیدی باید حجابت را رعایت کنی. اما کسی به درستی مرا مجاب نمیکرد که چرا جامعه از تو به عنوان فرزند شهید انتظار دارد که حجابت کامل باشد و چرا باید قدر و منزلت پدرت را بدانی، اما بعدها در دانشگاه بنابه دلایلی راهم را در زندگی تغییر دادم و نوع نگرشم نسبت به جنگ و دفاع مقدس کاملاً متفاوت شد.
فشار اجتماعی بدون توجیه
در ادامه آسیه ساجدی، در تأیید سخنان سبانمکی گفت: ما در مدرسه تذکر میگرفتیم که چرا شما هر روز یک لباس میپوشید؟ چرا این مدلی راه میروی؟ چرا روشن میپوشی؟ چرا تیره میپوشی؟ چرا کفشت ورزشی است؟
رفتارهای نسنجیده؛ اما دلشکننده
در ادامه سمیه اصلانی از فعالان فرهنگی و یکی از مسئولین گروه انارستان گفت: چرا فرزندان شهدا سعی میکنند عنوان نکنند فرزند شهیدند؟ از سویی برخوردهای کلیشهای و ظاهری با این فرزندان و از سوی دیگر حرفها و شایعاتی که درخصوص امتیازاتی که به این خانوادهها داده میشود، سبب شده این فرزندان تمایلی به مطرح کردن این موضوع نداشته باشند.
تحقیر یا تکریم؟
سبا نمکی افزود: چیزی که به عنوان تحقیر از آن یاد کنیم، شکلهای مختلفی داشته و دارد. یکی از مهمترین آنها این است که اغلب سعی میشود برخورد خیلی خاص با این بچهها صورت گیرد؛ در حالیکه این خاص برخوردشدنها بسیاری اوقات اشتباه است. این برخورد خاص هم از طرف نهادهای دولتی صورت میگیرد و هم مردم. البته به نظر من نهادهای دولتی این نحو برخورد را به مردم یاد میدهند.
وی ادامه داد: در مدرسه معلم زبانی داشتیم که تلفظهایش خیلی بد بود و وقتی انگلیسی صحبت میکرد، خندهام میگرفت. یک بار سر صف به من جایزه دادند و او فهمید من فرزند شهید هستم. آن روز وقتی کلاسمان تمام شد، مرا صدا کرد و با لحنی ترحمآمیز گفت: وای پدرت شهید شده! و مدام اظهار تأسف میکرد. شخصاً معتقدم که به مردم یاد داده شده است.
سبا نمکی همچنین از اینکه میان فرزندان شهدا فرق گذاشته میشود و برخی از این فرزندان برجسته و برخی در حاشیه میمانند گله کرد و گفت: نباید طیف خاصی از فرزندان شهدا را برجسته کرد و بخش زیاد دیگری از فرزندان شهدا را در حاشیه گذاشت. مگر میتوان فرزندان شهدا را درجهبندی کرد؟
مغفول واقع شدن رفتارهای صحیح فرزندان شهدا
فرزانه پزشکی در این مورد که چرا فعالیت فرهنگی خواهران ساجدی و تغییرات فکری و رفتاری سبا نمکی دیده نشده است، گفت: چرا خانواده ساجدی دیده نشدند؟، چرا پررنگ نشدند؟، چرا رشد فکری یک فرزند شهید مثل خانم نمکی دیده نشده؟، و... اینها ناشی از اشتباه مسئولین فرهنگی ماست. یادواره شهدا در کشور ما به چه نحوی برگزار میشود؟؛ با پوشیدن لباس مشکی، سخنرانیهای کلیشهای و...؛ چرا الگوهای خوب، درست نشان داده نمیشود؟
یا علی باید گفت و با عشق حرکت کرد
فائزه ساسانیخواه نیز در تأیید سخنان پزشکی گفت: در این فضا، خواهران ساجدی به این رسیدند که در این زندگی روزمره که یک روز آن روز پدر است، جای پدران شهدا خالی است و باید این فضا زنده شود. سبا نمکی زمانی احساس میکند که دلنوشتههایش باید به عنوان اسناد جنگ بماند و کتاب کوچک «دستنوشتههای ملکه سبا» را با آن قلم شیوا مینویسد، حتی بعد از جنگ خانم پزشکی میرود جنوب و میآید و احساس میکند که نسل جدید از جنگ چیزی نمیداند و گروه هدف را کودک انتخاب میکند.
وی با بیان اینکه شهید که به ما احتیاجی ندارد ما هستیم که به او محتاجیم، اظهار داشت: آن روحیه ایثار در زندگی روزمره ما کم شده است. به نظر من شهدا یک بهانهاند. شهدا آرمان داشتند٬ این آرمان است که باید زنده بماند.
ساسانیخواه افزود: چرا در وبلاگم سالگرد گرفتم؟، چرا در دانشگاه علامه نمایشگاه عکس برگزار کردم؟، چرا سال گذشته در مراسم سالگردی که در خانهمان گرفتیم همان عکسها را به دیوار زدم؟؛ چون حسی را در وجود انسان زنده میکند؛ برای بزرگترها خاطرات بسیاری زنده میشود و برای کوچکترها واقعیتها به تصویر کشیده میشود؛ تصویر از آدمیکه با او نسبت خانوادگی داشتند و دیگر درمیانشان نیست. آدمی که مصداق یک مجاهد بود، مصداق فردیکه خوب و درست زندگی کرد. من به اندازه وسع خودم تلاش کردم. کارهای خودجوش تأثیرات خاصی دارد، اما کارهای اداری و دولتی اگرچه زحمت زیادی پای آن کشیده میشود اغلب این اثرگذاری را ندارند.
مسئولیتات را بپذیر
مدیر گروه فرهنگی انارستان در پایان تأکید کرد: این نکته را هم باید ذکر کنم که نیاز است جوانترها این فضا را در خانوادهها ایجاد کنند و یاد و خاطره شهدا را زنده نگه دارند، تا از فضای معنوی همراهی با شهیدان بهره ببرند. ازطرفی صرفِ انتقاد کردن صحیح نیست و هرکس مسئول اعمال خودش است. حرکت و فعالیت برای شهدا برکات خود را دارد. در این مسیر خدا بسیار همراهی میکند و همیشه وقایع، فوق تصور ما جلو میرود.