۶۳ سال پیش و در چنین روزهایی، مهندس مهدی بازرگان و برخی دوستان و شاگردانش، درپی اختلاف با جبهه ملی به تشکیل «نهضت آزادی ایران» دست زدند. گرچه این گروه از آغازین سالیان حیات خویش دچار ریزش و رکود شد، اما در قالب یک جریان محدود و محفلی به حیات خود ادامه داد. مقال پیآمده سعی دارد تا با ابتنا بر پارهای روایات و تحلیلها، برخی مختصات نهضت آزادی را برشمارد. امید آنکه تاریخ پژوهان معاصر و عموم علاقمندان را، مفید و مقبول آید.
گروهی که میخواست هم ملی و هم اسلامی باشد
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، بسیاری از هواداران نهضت ملی را به تجدید نظر و دگردیسی سیاسی سوق داد. بانیان نهضت آزادی که خود از اعضای «نهضت مقاومت ملی» و «جبهه ملی بودند»، رفته رفته به این نتیجه رسیدند که تکیه بر اسلامیت، آنان را در ادامه فعالیت سیاسی کامیابتر خواهد ساخت. علاوه بر آن در فرآیند تعیین مسئولان جبهه ملی نیز با اعضای آن به اختلاف برخورده بودند. این همه باعث شد که چهرههایی، چون مهندس مهدی بازرگان، دکتریدالله سحابی و برخی همراهان سیاسی و شاگردان آنان به صرافت تشکیل حزبی جدید بیفتند. سیدمرتضی حسینی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در اینباره آورده است:
«نهضت آزادی به عنوان جنبشی متشکل از افراد مذهبی، در سال ۱۳۴۰ با محوریت مهندس مهدی بازرگان تأسیس شد. بازرگان در کمیته آزادی و دفاع از حقوق بشر شخصیت شناخته شدهای بود که رژیم پهلوی را به علت نقض حقوق مدنی، سخت مورد حمله قرار میداد. تشکیل نهضت آزادی به علت اختلافاتی بود که در جبهه ملی بین بازرگان و برخی از اعضای آن پیش آمده بود. با این حال هدف اصلی از تشکیل نهضت، ایجاد یک حلقه ارتباطی بین مذهب و افکار رایج آن زمان بود. بازرگان در تشریح اساسنامه و جهتگیریهای این نهضت، افراد آن را مسلمان، ایرانی و مصدقی معرفی کرده و بر ملیت و ملیگرایی تأکید میکند. علاوه بر نقشآفرینی بازرگان، حضور آیتالله سیدمحمود طالقانی در این تشکل نیز نقش مهمی در شکلگیری آن داشت. نهضت آزادی در آغاز فعالیتهای خود، توانست حامیان زیادی را در داخل و خارج از کشور جذب نماید. نهضت در ایران، از نظر مذهبی خویش، با شبکه مسجد پیوند نزدیک داشت و بهخصوص در دوره اوجگیری انقلاب اسلامی، تظاهرات سازمانهای گوناگونی را که صبغه اسلامی داشتند، را حمایت میکرد. با این حال رهبران مذهبی در مبارزه با رژیم وحدت نظر نداشتند و با برخی از روحانیون، دچار اختلاف نظر بودند. علیرغم برخی از اختلافات، اعضای نهضت در برخی از اصول دیدگاههای سیاسی مشترکی داشتند. نهضت آزادی کماکان بر پایبندی به قانون اساسی و اجرای آن، تأکید میکرد و همچنان مدافع حفظ نظام مشروطه سلطنتی بود. به عبارتی بنیانگذاران این گروه، خواستار تغییر برخی از سیاستهای رژیم بودند و نه نابودی یا سقوط آن. از این رو محور مبارزات این گروه، سیاستها و برخی از قوانین رژیم بود. همانطور که قبلاً هم اشاره شد، نهضت آزادی درپی جدایی برخی از اعضای جبهه ملی از آن تشکیل شد. از این رو نهضت، هم وارث جبهه ملی و نهضت مقاومت ملی بود و هم برفرازنده و بلندکننده شعار شاه سلطنت کند نه حکومت. بهطور کلی نهضت آزادی بعد از آنکه از جبهه ملی جدا شد، بسیاری از سیاستهای جبهه ملی را در پیش گرفت، چنانکه وقتی حسن نزیه به عنوان رهبر اکثریت حزبی ظهور کرد، او نیز با اتخاذ روشهای ملایم و مصالحهآمیز در به دستآوردن قدرت، عنوان داشت که مخالف روش قهرآمیز در بر کنار کردن شاه است...».
وفادار به بقای نظام سلطنتی
گروه نهضت آزادی را میتوان جریانی رفُرمیستی قلمداد کرد که هیچگاه به براندازی سلطنت پهلوی اعتقاد نداشت. این نحله همانگونه که پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز نشان داد، خواهان کمترین تغییرات بود و همین امر، آن را از بدنه تحول جوی جامعه جدا ساخت. گذشته از این، نهضتیها حل مشکلات کشور را در گرو ارتباط صمیمانه با امریکا میدانستند و تا جایی با این دولت مشکل داشتند که دست از سر ایران برنداشته باشد! حسینی در باب رویکردهای سیاسی این حزب نیز خاطرنشان میسازد:
«راهکار سیاسی نهضت آزادی این بود که خانواده سلطنتی خارج از تمام کارها باقی بمانند و به طور کلی تحت کنترل جدی قرار گیرند. یعنی شاه سلطنت کند نه حکومت و بنابراین در کارهای روزانه دولت ایران هم، دخالت ننماید. از این رو اصلاحات موردنظر نهضت، محدود به نهادها و سازمانهای خاصی از حاکمیت بود. اعضای نهضت با نفی کانونهای خشونت رژیم پهلوی، نظیر ساواک به آزادی بیان و آزادی انتخابات باور داشتند و درخواست جدی آنان نیز اصلاح همین بخش از حکومت بوده است. آنها به هیچ روی معتقد به تغییر حاکمیت نبوده، بلکه خواستار تعدیل آن بودهاند. این مخالفان خواستار تعدیل حاکمیت، آن هم در ابعاد سیاسی داخلی به نفی کامل حاکمیت نمیاندیشیدند. جالب اینجاست بعد از آنکه همه گروهها و احزاب سیاسی به این نتیجه رسیدند که شاه باید از قدرت برکنار شود، نهضت آزادی همچنان معتقد به حفظ حکومت و عدم مقابله با دولت بختیار بود. درواقع نهضت آزادی آماده بود که دولت بختیار را تحمل کند، تا تحتتأثیر رفتن شاه از کشور تعدیل برقرار شود. نهضت آزادی از نظر سیاسی، همچنین معتقد به ارتباط سیاسی با امریکا برای حل مشکلات بود. نهضت آزادی معتقد بود که امریکا گزینهای مطمئن برای حل مشکلات سیاسی ایران است. به زعم اعضای نهضت، امریکا قادر بود تا مانع از هرگونه تهدید احتمالی ارتش گردد. شعار اعضای نهضت آزادی این بود: اگر امریکا مخالفت کند، ارتش نمیتواند علیه مردم برگردد!...».
مجاهدین خلق، اولین انشعاب از نهضت آزادی
گروه نهضت آزادی از بدو پیدایش خود و در بزنگاههای سیاسی گوناگون، انشعابهای مختلفی را تجربه کرده است. یکی از مهمترین آنها، جدایی جمعی از جوانان در پی تجربه ۱۵ خرداد ۴۲ بود که گروه موسوم به مجاهدین خلق را تشکیل دادند. بازرگان، اما در تعامل با این شاگردان سابق خویش، روشی دوگانه را در پیش گرفت. از سویی خود را در نظر و عمل با آنان متفاوت نشان میداد و از سوی دیگر به اشکال عمدتاً پنهانی به ایشان مدد میرساند! رضا سرحدی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این فقره مینویسد:
«حمایت اعضای نهضت آزادی از مجاهدین فقط فکری نبود، بلکه جنبه سیاسی و تا حدودی مالی هم داشت. بازرگان همیشه درباره شاگردان سابق خود، نگران بود و به همین دلیل از هیچ کمکی به آنها دریغ نمیکرد. عزتالله سحابی این نگرانی را این گونه وصف میکند که یک شب مهندس بازرگان گفت که نگران لو رفتن بچههاست و تأکید میکرد، نگرانم که نتوانند مبارزه را ادامه دهند وگرنه اگر لازم باشد، خانهام را خواهم فروخت و پولش را به آنها خواهم داد! هرچند در ابتدا، اعضای سازمان مجاهدین خلق ارتباطات فکری قوی با نهضت آزادی داشتند، اما به مرور با افزایش جنبه مارکسیستی آنها، ارتباطشان با نهضت آزادی کمتر شد. به عنوان مثال مجاهدین، آیتالله طالقانی را روحانی مترقی با پایگاه خردهبورژوازی میدانستند که با پذیریش مالکیت خصوصی و انتقاد به مارکسیستها، با آنها فاصله یافته است و هم از این روی، چون سابق به وی تکیه نمیکردند. بنابراین از دیدگاه آنها، آیتالله طالقانی از نظر تئوریک عقبتر از مائو و هوشی مینه است. مهندس بازرگان نیز بعد از مارکسیست شدن اعضای مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۴، کتاب علمی بودن مارکسیسم را مینویسد. او در این کتاب بازگشت به جامعه اشتراکی را، نوعی بازگشت به عقب و نفی تکامل عنوان میکند. همچنین به صراحت از مالکیت دفاع کرده و معتقد است که مالکیت آنقدر قدیمی است که قبل از انسان در حیوانات دیده میشود! به این ترتیب بازرگان در کتاب خود، آنچه را مجاهدین خلق جامعه بیطبقه توحیدی میخواندند، نفی کرده است. مروری بر رابطه مجاهدین خلق و نهضت آزادی نشان میدهد که هرچند مجاهدین ریشه فکری در نهضت آزادی داشتند، اما به مرور با افزایش جنبههای غیرمذهبی سازمان و همچنین تبدیل به سازمانی بسته و استالینیستی، ارتباط آنها با نهضت آزادی کمتر شده و در نهایت به جدایی و انتقاد سازمان از رهبران نهضت آزادی منجر میشود به طوری که آنها در عمل آموزههای نهضت آزادی را از منابع آموزشی خود حذف میکنند...».
«شریعتمداری»، مرجع مطلوب بازرگان
مهندس بازرگان و یارانش در نهضت به مرجعیت شیعه نگاه رایج و مرسوم را نداشتند. این رویه فکری، همچنان بر این حزب حاکم است. با این همه آنان در میان مراجع وقت، با آیتالله سیدکاظم شریعتمداری رابطهای نزدیک برقرار کرده بودند. همان همگرایی که در دهههای بعد، میان این جریان با آیتالله حسینعلی منتظری به وجود آمد. این مراوده دوستانه، بیشتر از وحدت مواضع سیاسی هر دو نشئت میگرفت. اصغر جمالیفر از مبارزان انقلاب اسلامی، در این موضوع معتقد است:
«بر حسب اسناد آیتالله سیدکاظم شریعتمداری در دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد، مدت کوتاهی در تهران اقامت میکند و در این دوره با اعضای جبهه ملی و بعدها نهضت آزادی، از جمله مهندس بازرگان آشنا میشود. به مرور زمان، این رابطه از استحکام بیشتری برخوردار میشود. هنگامی که آیتالله العظمی بروجردی در سال ۱۳۴۰ از دنیا میروند، اعضای مذهبی جبهه ملی و نهضت آزادی به آیتالله شریعتمداری گرایش مییابند و در برخی اوقات، آن را قولاً و عملاً ابراز میکنند. از آن پس هم اعضای جبههملی هرگاه به قم میآمدند، قطعاً با آقای شریعتمداری دیدار میکردند. این همگونی فکری و عملی، تا پایان عمر بین آنها ادامه داشت. هم نهضت آزادی و هم آیتالله شریعتمداری، قائل به حفظ سلطنت در چارچوب قانون اساسی مشروطه بودند و همین اشتراک مشی، آنان را به هم نزدیک میکرد. هم آیتالله شریعتمداری، هم جبهه ملی و هم گروهها و افراد همفکر و همسو با آنها، در پی انجام برخی رفرمهای حداقلی و البته در شیوه حکومتی پهلوی دوم، از جمله برگزاری انتخابات آزاد، رعایت آداب و ظواهر دینی، آزادی مطبوعات و از این دست بودند و هر هدفی بالاتر از این را، دستنیافتنی، ناممکن و غیرعقلانی میدانستند. به همین دلیل هم هست که وقتی مهندس بازرگان در نوفللوشاتو به دیدار حضرتامام میرود به ایشان میگوید که ایران مبتنی بر سه رکن، شاه، ارتش و امریکاست. شما میگویید شاه برود، اولاً که او رفتنی نیست، ثانیاً اگر هم برود با ارتش و امریکا چه خواهید کرد؟ مهندس بازرگان و همفکرانش معتقد بودند که شاه باید بماند، اما فقط سلطنت کند و حکومت نکند. آیتالله شریعتمداری هم، همین موضع را داشت. یکی از نزدیکان شریعتمداری به وی میگوید: برای اینکه از حرکت امام و مردم عقب نماند، خوب است که در یکی از اعلامیههایش علیه شاه موضعگیری کند. آیتالله شریعتمداری میگوید: آقایخمینی و پیروانش دارند اشتباه میکنند و حتماً شکست خواهند خورد، بگذارید آیندگان بگویند که در بین اینها دست کم یک آدم عاقل وجود داشت! من مهندس بازرگان را اساساً نماینده خود آیتالله شریعتمداری میدانم که در آبان سال ۱۳۵۷ و از جمله به توصیه وی به فرانسه رفت، تا از طریق دکتر یزدی با حضرت امام ملاقات کند و در جریان مواضع و برنامههای ایشان قرار بگیرد و نهایتاً گزارش آن را به آیتالله شریعتمداری بدهد. آن طور که در همان دوره و بعدها منتشر شد، بازرگان در ملاقات با امامخمینی گفته بود: بهتر است در حال حاضر لبه تیز حمله را متوجه استبداد کنیم نه استعمار، اما امام که به پیروزی انقلاب اطمینان قلبی داشتند، کلاً برخلاف مهندس بازرگان و همفکرانش امریکا را در حد و اندازهای نمیدیدند که بتواند روی حرکت پرشتاب انقلاب تأثیر تعیینکنندهای داشته باشد...».
فاصله نظری و عملی طالقانی با نهضت آزادی
جایگاه دینی، اجتماعی و سیاسی آیتالله سیدمحمود طالقانی، از جمله دستاویزهایی است که برای وجاهت طلبی، مورد استفاده نهضت آزادی قرار گرفته است. با این همه مروری بر رویکردهای نظری و عملی آن عالم مجاهد، فاصله او با منش و روش این گروه را باز مینمایاند. شمهای از این اختلافات، مورد اشاره حسین شریعتمداری از مبارزان انقلاب اسلامی قرار گرفته است:
«برخلاف تبلیغات نهضتی ها، آیتالله طالقانی از مؤسسان نهضت آزادی نبودند، بلکه بر حسب وسعت مشربی که داشتند، دعوت مؤسسان را پذیرفتند. بعدها هم در اعلامیهای تأکید کردند که این گروه باید همواره مانع از ورود افراد مشکوک و بدسابقه به درون خود شود، چیزی که عملاً اتفاق نیفتاد! مرحوم طالقانی هرگز خود را در حصار گروه و دستهای محصور نکردند و حتی با بعضی از گروههایی که با جبهه ملیها و نهضت آزادیها اختلافات جدی داشتند، از جمله فدائیان اسلام، حشر و نشر و ارتباط صمیمانه داشتند. یکی از وجوه جدی افتراق بین آیتالله طالقانی و نهضت آزادی، تأکید جدی ایشان بر اسلامی بودن حکومت بود، درحالی که نهضتیها ابداً حاکمیت احکام دین برای اداره کشور را قبول نداشتند و دین را امری شخصی تلقی میکردند. آنها در بهترین شکل، تنها میپذیرفتند که مسلمانها حکومت کنند که تفاوتش با حاکمیت احکام اسلامی آشکار است. یکی دیگر از تفاوتها، استعمارستیزی مرحوم طالقانی بود، در حالی که نهضتیها چنین وظیفهای را برای خود قائل نبودند. مرحوم طالقانی در نخستین خطبه نماز جمعه خود گفتند: یا همگی باید بمیریم یا استعمار را در همه دنیا دفن کنیم! در حالی که آقای مهندس بازرگان در کتاب انقلاب ایران در دو حرکت مینویسد: ما تا قبل از ظهور امام زمان (عج)، موظف به مبارزه با ظلم و استعمار نیستیم! بنابراین نهضت آزادی هر قدر هم که داعیه طرفداری از مرحوم طالقانی را داشته باشد، در مبانی با ایشان اختلاف نظر دارد. اختلافات سیاسی این دو هم، ناشی از اختلاف در مبانی اعتقادی و نظری است. در مرحله پیشاسیاست هم، آقای بازرگان تنها معیار اثبات حقانیت دین را اثبات تجربی آن میدانست، درحالی که مرحوم طالقانی علاوه بر نگرش حسی و تجربی، نگاه فلسفی و شهودی به دین را هم قبول داشتند. همین نگرش حسی و تجربی آقای بازرگان، بعدها تبدیل به پرتگاه مجاهدین خلق شد و به تغییر ایدئولوژیک آنها انجامید. چرا که آنها به این نتیجه رسیدند که اگر بشر به پای اندیشه و تلاش خود میتواند به راه انبیا برسد، پس دیگر چه نیازی به آنها دارد؟...».
چمران پس از پیروزی انقلاب به روش نهضت اعتقاد نداشت
از جمله اعضای نهضت آزادی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی فاصله خود را با نهضت آشکار ساخت، شهید دکتر مصطفی چمران بود. او در موضوعاتی متنوع با مهندس بازرگان به اختلاف برخورد که شرحی از آن در گفتار مهندس مهدی چمران برادر وی آمده است:
«دکتر چمران فعالیتهای خودش را با مواضع نهضت آزادی گره نزده بود که هر چه آنها گفتند، او بگوید: چشم، چون دستور حزب است باید انجام بشود! ایشان در بعضی از جلسات آنها شرکت میکرد، ولی این طور نبود که دستورالعمل حزبی را بگیرد و اجرا کند. روش خاص و راه خودش را دنبال میکرد و حضرت امام (ره) هم در پیامشان به این مطلب اشاره کردند که چمران به عنوان یک معلم متعهد و به دور از گروههای سیاسی و به خاطر خدا، کار خودش را دنبال میکرد. واقعاً هم روش دکتر چمران، همین بود. بنابراین در عین حال که برای این دوستان احترام قائل بود، ولی وقتی پای انقلاب و مکتب در میان میآمد و اختلاف نظر وجود داشت، از بیان نظر خودش، ولو اینکه مخالف با دیگران هم بود، هیچ ابایی نداشت و نظرش را ابراز میکرد. نمونهاش هم فروش هواپیماهای اف ۱۴ توسط دولت موقت بود که خدمت حضرتامام رفت و به شدت در مقابل دولت موقت ایستاد و با تصمیم آنها مخالفت کرد. دکترچمران با اینکه با اعضای نهضت آزادی دوست بود و اگر هم او را برای جلساتشان دعوت میکردند شرکت میکرد، ولی من، چون تقریباً در تمام آن جلسات حضور داشتم، میدانم اگر در آن محافل به انقلاب و رهبری حمله یا از آن انتقاد میکردند، ایشان به شدت مخالفت و از انقلاب دفاع میکرد. برخی اعضای نهضت میگویند، دکتر پایین برخی صورتجلسهها را امضا کرده است، اما چنین چیزی نیست و امضا مربوط به روزنامه میزان بود که آقای صباغیان آمدند و به اصرار از دکتر امضا گرفتند که ربطی به نهضت آزادی نداشت. دکتر چمران بارها میگفت: احزابی که قبل از انقلاب بودهاند، دیگر بعد از انقلاب نمیتوانند با همان روش ادامه بدهند و باید سیستم جدیدی را دراندازند... و خودش هم دنبال همین تفکر بود...».