شهدای ایران:سرویس اجتماعی/عباس عابدینی جانباز شیمیایی دوران دفاع مقدس خطاب به ریاست بنیاد شهید و امور ایثارگران نوشت:
با سلام و صلوات به محمد مصطفی و خاندانش و تمای شهدای این مرز و بوم و بنیانگذار نظام مقدس جهوری اسلامی ایران، امام ره با سلام خدمت گرامی آقای قاضی زاده محترم؛
اینجانب عابدین زارعی، فرزند سیاش، به تاریخ تولد 1348/06/30صادر از استان فارس، شهرستان مرودشت به استحضار می رسانم که حدود چهل سال است که من و خانواده ام حتی نشانی بنیاد شهید را بلد نبودم و دو فرزندم را با شغل آزاد و کارگری بزرگ کردم. متاسفانه عوارض بد شیمیایی ریوی و پوستی و مشکل اعصاب و روانم دیگر نگذاشت به امور زندگی عادی باز گردم.
از آن طرف هم تحریم ها و هزینه شدید داروهای خود و دخترم که مشکل جسمی و حرکتی دارد و زیر نظر بهزیستی است برایم مشکل ساز شده است.
در مورد پرونده ام باید بگویم به مدت 15 روز در بیمارستان های اهواز و امام خمینی در کردستان بستری بودم. ولی متاسفانه فقط خلاصه وضعیت بنده از بستری شیمیایی به تایید آقای کوهی و ریاست بیمارستان به دستمان رسید. خلاصه به ما 15 درصد جانبازی و ازکارافتادگی دادند که متاسفانه بنیاد شهید شهرمان و استان توجهی به آن نکرد.
از همه جالبتر حتی تا دوسال مستمری ندادند و با نامه های مکرر خانم خدا بیامرزم و دوندگی پسرم و ارسال نامه به سران کشور بلاخره ماهی ششصد هزار تومان مستمری به بنده اختصاص یافت.
در کل این چند سال ما در خانه اجاره ای بودیم و پسرم درس را رها کرد و مجبور به شب کاری در کشتارگاه شد وصبح تا ظهر هم انبار داری می کند تا زندگی ما بچرخد.
دو سال پیش دکتر معرف بنیاد برایم کمیسیون نوشت که در آنجا متوجه دو تاول بزرگ و قابل رشد و غیر قابل عمل در ریه شدند.. همچنین ریه و پوست دستم تاول میزند و پوست پایم و انگشتانم دچار عفونت می شود و با دارو و زجر و بد بختی خوب می شود.
دکتر قلب عامل خون شیمیایی را در آزمایشهایم دیده بود و الان هم زیر نظر خودشان قویترین قرصهای کاهش خون را میخورم و هم از دکتر اعصاب روان که گفت بستریش بکنیم؛ نیاز به مراقبت دارد و فحاشی زیاد و با خودش حرف زدن و... ولی پسرم نگذاشت و گفت؛ ما خودمان همهی چیزارو با جون میخریم و همان دکتر هم مثل مابقی دقیقا کلیه حرف ها و مراقبت های شدید و ویژه را برای ما نوشتن و با داروهای خاص و محلی که استفاده میکنم، و روز کمیسیون آقای قاضی زاده دکتر کمسیون حتی چند دقیقه هم نگاه به پرونده این بنده حقیر نکرد و مثل .... با ما رفتار کرد که من با شرمندگی کامل اومدم بیرون و پسرم گفت بابا خدا بزرگه اینها روی سر امادش آمده اند.
اینجانب از شما تقاضا دارم نسبت به زمین رایگان و نسبت به یک وامی که آقای عمادی مسئول وام ها دو سال پسر هر روز ما رو و پسرم که هر روز می رفت بنیاد و ما نفر بیست و ششم بودیم و بلاخره برج ده آخر سال قصد پنجاه ملیون وام را داشت به ما بدهد که این هم با مخالفت ریاست محترم اداره، آقای شادم، همون مبلغ قبلی را بهمون بعد از دو سال داد و اونم آخر سال که پسر من ندونه چیکارش کنه.
جناب آقای قاضیزاده من به عنوان یک رزمنده مخلص خداوند و بعد امام راحل و بعد کشورم و ناموسم در رده سنی پایین پا به عرصه خدمت در جبهه حق علیه باطل گذاشتم و جوانیم را فدا کردم؛ و حال از شما درخواست حقوقی ثابت و زمینی که جلوی پسرم بیشتر از این شرمنده نشوم انشاالله و وامی نسبت به خرید خودرو باری برای پسرم از شما عزیز و بزرگوار با خواهش و از شما تمنا دارم.
باسپاس فراوان از شما عزیزان و بزرگواران