شهدای ایران:به نقل از جوان آنلاین، روزهای پیشروی، تداعیگر سالروز رحلت فقیه، فیلسوف و متفکر نامور جهان اسلام، زندهیاد آیتالله محمدتقی مصباح یزدی است. نیاز به امثال او در این دوره که مقطع شبهه پراکنی معاندان اسلام، تشیع و انقلاب اسلامی محسوب میشود، بیش از گذشته احساس میشود. در مقال پی آمده که بر مبنای خاطرات و تحلیلهای شماری از نزدیکان و شاگردان آن بزرگ به نگارش درآمده، ابعادی از سیره فردی و اجتماعی او بازنمایی شده است. روحش شاد و یادش گرامی باد.
ارجحیت دادن اراده حضرت حق بر اراده خویش
جوهره زندگی یک عالم دینی، جز تبعیت محض از اراده حضرت حق نیست. با این همه نحوه به کف آوردن حجت شرعی در میان عالمان دین متفاوت است. زندهیاد آیتالله محمدتقی مصباح یزدی، این مهم را از کتاب و سنت استنباط میکرد و به برساختههای بشری، چندان وقعی نمینهاد. این امر به شکل ویژه در شکلگیری نگاه عرفانی آن بزرگ مؤثر بود. دکتر محمد فنایی اشکوری از شاگردان آن حکیم و عارف نامور در این فقره معتقد است:
«ایشان جمله معروفی دارند مبنی بر: ارجحیت دادن اراده حضرت حق بر اراده خویش. کلیدواژهای که در اینجا وجود دارد، عبودیت است. عبد خدا بودن، از بالاترین مراتب معنوی است. از همین روی العبد، لقب پیامبر (ص) است و بالاترین شأن پیامبر، عبد بودن، مطیع بودن و تکلیفمداری ایشان است. تکلیفمداری، یعنی زمام اختیار خود را بهدست خداوند دادن و فانی شدن اراده انسان در اراده حق تعالی. فرق عارف با دیگران این است که عارف عبدالله است. تکلیفمداری در دل عبودیت نهفته است، یعنی عبد از خود ارادهای ندارد و اراده او در اراده خداوند مستهلک میشود. برای عارف دل من چه میخواهد ملاک نیست، اینکه او چه میخواهد ملاک است. عرفان حقیقی یعنی عبودیت و ایشان این را از کتاب، سنت و مکتب اهلبیت (ع) آموخته بود. رویکرد عرفانی علامه مصباح در چارچوب آموزههای کتاب و سنت و این برایشان معیار، ملاک و شاخص بود. به همین دلیل بحثهایی هم که در زمینه مباحث عرفانی داشتند، عمدتاً شرح ادعیه، احادیث و روایات بود و بهسراغ بحثهای عرفا نرفتند. عرفان ایشان، عرفان خالص شیعی اهلبیتی (ع) بود. ایشان به آداب، سلوک و طریقتی که در تاریخ عرفان و تصوف هست، دلبستگی نداشتند و میفرمودند عرفان را باید از سرچشمه اصلی آن، یعنی قرآن و سنت گرفت... برخی تصور میکنند تکلیفمداری، یعنی اینکه شخص اهل محاسبه و تفکر نیست و به عاقبت کارها نمیاندیشد. در مورد علامه مصباح با قاطعیت میگویم که تکلیفمداری ایشان حاصل عقلانیت است. ایشان مصداق بارز جمع صحیح میان عقلانیت و تعبد بودند. هنگام عقلورزی، بسیار دقیق، ظریف و سختگیر و هنگام تعبد، اهل عبودیت بودند که محصول عقلانیت آن بزرگوار بود. تعبّد ایشان عقلانی و تکلیفمداریشان حاصل خردورزی بود. همیشه میفرمودند فقط نباید ببینیم چه کاری خوب است تا آن را انجام بدهیم، بلکه شناخت اولویتها مهم است، کار خوب زیاد است، باید دید در آن شرایط زمانی و مکانی، از بین خوبها کدام اولویت دارد. البته تشخیص اولویت، نیازمند تفکر، مطالعه و اشراف بر موضوعات است... تشخیص اولویتها یکی از نکات کلیدی زندگی ایشان بود. گاهی میفرمودند آنقدر وظایف واجب داریم که دیگر نوبت به مستحبات نمیرسد... اولویتیابی ایشان بر اساس اهداف شخصی و نفسانی نبود، بلکه بر اساس تکلیف الهی بود و اینکه خدا چه میخواهد. در بسیاری از موارد، تکلیفمداری مستلزم فداکاری و گذشتن از خواستههای شخصی است و ایشان همیشه این آمادگی را داشتند....»
راز کارآمدی نظری و اندیشگی
علامه فقید را «استاد فکر» خواندهاند. واقعیت این است که وی، بسا معضلات اندیشه دینی معاصر را گشود و مخاطب را به افقهایی بازتر و روشنتر رهنمون ساخت. این امر مخاطب را بر آن میدارد که رموز توفیق آن فرزانه راحل در این عرصه را بداند و از او بیاموزد. حجتالاسلام والمسلمین مجتبی مصباح یزدی در این باره به نکاتی مهم اشارت برده است:
«تواضع پدر، ابهت ایشان را جبران میکرد. ایشان طوری رفتار میکردند که هر کس میتوانست راحت حرفش را به ایشان بزند. ایشان خود را تا سطح طرف مقابل، پایین میآوردند. حتی با بچهها به زبان خودشان حرف میزدند و با آنها بازی میکردند. ما هم همین احساس را داشتیم. در عین حال که بسیار با ایشان رفیق بودیم، میدانستیم یک جاهایی نباید وارد حریم ایشان بشویم یا هر حرفی را در برابر ایشان بزنیم! ایشان همیشه منطقی، سنجیده و دستهبندی شده حرف میزدند و این باعث میشد که طرف مقابل هم رعایت کند و حرف بیربط نزند، بنابراین در عین حال که میتوانستیم راحت حرفمان را به ایشان بزنیم، اما میدانستیم که باید سنجیده و مؤدبانه صحبت کنیم. آن چیزی که در حاج آقا برجستگی خاصی داشت، تفکر بود. اهل ذکر بودند، ولی ذکر باطنی. ایشان در منزل برای مطالعه یا عبادت، جای خاصی نداشتند. کنار هال خانه ما یک صندلی بود که همانجا هم محل کارشان بود، هم محل پذیرایی و هم محل مطالعه و عبادت. خیلی وقتها دیگران در حال صحبت با هم بودند و حاج آقا در عالم خودشان سیر میکردند انگار که در جایی خلوت و تک و تنها نشستهاند! بسیار زیاد فکر میکردند. این اواخر بهقدری ضعف بر ایشان مستولی شده بود که ما اگر سؤالی هم داشتیم، خجالت میکشیدیم بپرسیم! آن وقت خودشان میفرمودند این روزها کی وقت دارید تا بنشینیم و راجع به مسائل علمی کمی صحبت کنیم؟... میخواستند تا آخرین لحظات عمر هم دیگران از وجودشان بهره ببرند. بسیار به مسائل فکری و اعتقادی اهتمام داشتند. هر وقت پراکنده سؤال میپرسیدیم، میفرمودند بهتر است از مسائل فهرست تهیه کنید. بهشدت نگران التقاط بودند و وقتی در تلویزیون میدیدند که افرادی بیمبنا حرف میزنند، ناراحت میشدند. همانطور که اشاره کردم، ایشان فوقالعاده دقیق، منظم و منطقی بودند و طبعاً توقع داشتند دیگران هم بیمنطق، بیربط و نامنظم حرف نزنند. به این نکته هم باید اشاره کرد که حاج آقا روشمند مطالعه میکردند. برای همین با صرف حداقل وقت، بهره زیادی میبردند. اساساً تفکر ایشان روشمند بود. آموزش و تدریسشان، روشمند بود. نوشتن ایشان روشمند بود و مجموعه اینها نتایج ارزشمندی را فراهم میآورد....»
در مصاف با التقاط، برای صیانت از انقلاب
جامعه ایرانی از دیرباز، علامه مصباح یزدی را در قامت منتقد اندیشههای التقاطی میشناسد. این در حالی است که آن بزرگ، میتوانست این امر را وجهه همت قرار ندهد و در این مصاف، بسا چالشها را به جان نخرد. به واقع باید دید که کدامین ضرورت باعث شد که وی بخش زیادی از تلاش خویش را بر این مقوله متمرکز سازد. حجتالاسلام والمسلمین محمود محمدی عراقی به این پرسش اینگونه پاسخ میگوید:
«پس از تبعید حضرت امام که صحنه مبارزه وسیع شد با جریانات فکری گوناگونی روبهرو شدیم. در آن دوران جریان چپ، بسیار قوی و سابقهدار و در گذشته هم صحنه مبارزه را کاملاً در دست گرفته بود، به گونهای که بعضی از افراد که میخواستند درباره مبارزه اسلامی حرف بزنند، خطبههای انقلابی نهجالبلاغه را انتخاب و آنها را بر اندیشههای مارکسیستی منطبق میکردند و به اینکه اسلام هم همان حرفی را زده که فلان متفکر معروف و مبارز انقلابی کمونیست گفته است، افتخار میکردند! البته حضرت امام با بالا بردن پرچم مبارزه بر اساس اسلام و توحید، بزرگترین ضربه را به جریان چپ وارد کردند، اما پس از تبعید ایشان در کنار جریان چپ مارکسیستی، یک جریان به ظاهر اسلامی، اما ماهیتاً چپ به نام سازمان مجاهدین خلق بهوجود آمد. به نظر بنده تنها کسی که از همان زمان، علامت سؤال بزرگی روی این جریان گذاشتند، علامه مصباح بودند. ایشان متوجه شدند نوعی سکولاریسم خطرناک فکری یا همان تفکر التقاطی، در حال شکلگیری است و لذا تمرکز خود را روی این جریان فکری قرار دادند. برخی از همرزمان ایشان میگفتند که حالا موقع طرح اینگونه مسائل نیست و اولویت ما مبارزه با رژیم پهلوی است، نه جریانات چپ مارکسیستی و التقاطی. هر وقت رژیم شاه سقوط کرد به سراغ اینها میرویم، اما علامه مصباح معتقد بودند که باید از همان ابتدا، مرزهایمان را با جریانات چپ و التقاط روشن کنیم، وگرنه آسیبهای جدی به نهضت خواهند زد. گذشت زمان، مخصوصاً بعد از انقلاب نشان داد که اندیشه هوشمندانه ایشان تا چه حد صحیح بوده است و اگر این جریان در سرچشمه خشک شده بود، نهضت امام و انقلاب اسلامی آن همه خسارات جبرانناپذیر را متحمل نمیشد. ایشان در شناخت این جریان، بسیار به شهید آیتالله مطهری شبیه بودند و زودتر از دیگران این خطر را احساس کردند. علامه مصباح در واقع، مانند سدی عظیم در برابر انحرافات فکری که به انقلاب آسیب میرساند، ایستادند و اگر فعالیتها و مجاهدتهای ایشان نبود، این انحرافات بسیار بیشتر میشدند....»
مناظرههایی که در آغاز انقلاب، هویت انحراف و التقاط را عیان کرد
آنان که در دوران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، شاهد مبارزه نظری علامه مصباح با التقاط بودند، ابعاد آن را به اجمال میدانستند، اما مردمی که پس از انقلاب چالشهای نظری اسلام و مارکسیسم در کشورمان را دنبال میکردند، به توانمندی او در این حوزه پی بردند. این آشنایی از طریق مناظره استاد با احسان طبری - که از مفسران شاخص چپ در ایران و کشورهای همسایه قلمداد میشد- روی داد. آیتالله سیدمحمدرضا مدرسی یزدی در بسط این موضوع آورده است:
«ایشان پیش از انقلاب، گاهی از دوستان مرارتها کشید! بعد از انقلاب گروههای مختلفی که مورد پشتیبانی سرویسهای جاسوسی شرق و غرب قرار داشتند، فضای فرهنگی کشور را در اختیار گرفتند. البته این افراد کم و بیش در انقلاب مشارکت داشتند، اما در مقابل تودههای عظیم و میلیونی مردم قابل مقایسه نبودند، در عین حال فضای فرهنگی کشور در اختیار آنها قرار گرفت! بر سرِ هر کوی و برزن، خاصه شهرهای پرجمعیت و فرهنگی، نشریات مارکسیستی تودهایها و چریکهای فدایی و التقاطیها و... مشغول بمباران فکری بودند و جوانان مسلمان را جذب میکردند. بهرغم اینکه انقلاب، انقلاب اسلامی بود، فضای فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی در اختیار دیگران بود. در اینجا نیاز به اقدام حوزه علمیه بود. از طرفی با مارکسیستها و از طرفی با تودهایها و بعضاً التقاطیها باید مقابله فکری میکرد. قرار شد یک مناظره تلویزیونی اتفاق بیفتد. باید نمایندهای از حوزه علمیه قم که توان علمی و فلسفی داشته باشد و بتواند مقابل آنها بایستد، انتخاب میشد. نامزد اول این قضیه مرحوم آیتالله مصباح بودند. تقریباً در این زمینه همه اتفاق نظر داشتند و درست هم بود. وقتی آن مناظره اتفاق افتاد، چنان دشمنان و طرفداران نظریه مادیگرایی رسوا شدند که دیگر دست از مناظره در این مسائل برداشتند و فهمیدند فایدهای ندارد، در عین حال مسلمانان و متدینین خوشحال شدند.
جناب طبرسی از امام حسن عسکری (ع) نقل میکند: دو خانم خدمت حضرت زهرای اطهر (س) رسیدند، یک معانده و یکی مؤمنه. بحث اعتقادی و جدلی کردند و خانم مؤمنه از حضرت زهرا (س) کمک گرفت و ایشان یک نکته کلیدی به او فرمودند و آن خانم مؤمنه با همان نکته کلیدی، بر دیگری غالب شد. او خیلی خوشحال شد. حضرت زهرا (س) فرمود: ملائکه از این پیروزی تو خوشحالترند و شیاطین از آن کسی که مغلوب شد، ناراحتترند. آیتالله مصباح با آن مناظره معروف خود و نیز با کتابهایی که خود یا شاگردانش تحت نظر ایشان نوشته بودند، مانند پاسداری از سنگرهای ایدئولوژیک و چکیده چند بحث فلسفی و نیز سخنرانیهایی که داشت هم خود بر مخالفان انقلاب و اسلام غلبه پیدا کرد و هم دیگران به واسطه این منابع، قدرت غلبه پیدا کردند. در انتهای همین روایت آمده است: خداوند به ملائکه خود فرمود: هر چه نعمت در عالم جنت و عالم آخرت برای فاطمه (س) مهیا شده، آن را یکمیلیون برابر کنید، ألِفَ ألِفَ ضِعف، برای هر کسی که مؤمنین را هنگام احتجاج بر معاندین کمک کند. حالا ببینید که این عالم بزرگوار، چقدر ثواب برده است! هر چه بنا بود از خیرات و برکات عالم دیگر به ایشان داده شود، به واسطه این خدمت بزرگ - که تقریباً از اوایل زندگی علمی ایشان تا آخر ادامه داشت - در همین دنیا هم شامل شده و جریان داشته است....»
اندیشهای فراتر از مرزهای ایران
دامنه اندیشههای قوی و انسانساز علامه مصباح از مرزهای ایران فراتر رفت و بسا جریانات فرهنگی و سیاسی جهان اسلام را تحت تأثیر قرار داد. از مصادیق این امر میتوان به استفاده حزبالله لبنان از آوردههای تئوریک آن حکیم متاله اشاره کرد. شیخ معین الدقیق، نماینده این جریان دینی- مبارزاتی در تهران در باب این تأثیرپذیری روایتی به شرح ذیل دارد:
«جوانان حزبالله و رهبران مقاومت، از همان آغاز تأسیس این گروه، با حضرت آیتالله مصباح یزدی (رضوان الله تعالی علیه) آشنایی داشتند. در آن زمان شیعیان لبنان از دین چیزی جز نماز، روزه، ماه رمضان و ماه محرم نمیدانستند! حزبالله در آغاز راه و برای تقویت پشتوانه فکری خود، به کمک نیاز داشت. در دهه ۱۳۶۰ مؤسسه در راه حق، جزواتی را برای استفاده جوانان حزبالله فرستاد. به مرور زمان و با پیشرفت رسانهها، امکان آشنایی بیشتر با حضرت آیتالله مصباح فراهم شد. این آشنایی زمانی عمیقتر شد که در جمهوری اسلامی، دورههای فکری و اسلامی برای جوانان مقاومت تشکیل شدند. در رأس این برنامهها، دیدار این جوانان با آیتالله مصباح بود. ایشان بهرغم کهولت سن و بیماری، جوانان و مجاهدان حزبالله را میپذیرفتند و ملاقات با آنها را در اولویت قرار میدادند. ایشان برای این دیدارها، اهمیت و اولویت زیادی قائل بودند. راهبردهای ایشان برای جوانان، زنان، مسئولان و فعالان عرصه فرهنگ و میدانهای مختلف، فصلالخطاب و نقشه راه بود و افکار ناب ایشان از سوی این افراد منتشر میشد. ممکن است حتی استادی هم که درس خارج میگوید، رغبت چندانی نداشته باشد به مجموعهای از جوانان آموزش بدهد، اما ایشان با آن جایگاه و شأن علمی، هرگز این کار را به شاگردان خود نسپردند و شخصاً آموزش این جوانان را به عهده گرفتند. ایشان بار اولی که به لبنان سفر کردند، همه مسئولان و اعضای اصلی حزبالله را جمع کردند و درباره اعتقادات به آنها آموزش دادند. ایشان حتی زمانی که به مجتمع امام مجتبی (ع) رفتند (که جمعیتزیادی از طیفها و اقشار مختلف از مردم را در بر میگیرد) شخصاً در زمینه ارتباطگیری با جوانان مقاومت تلاش زیادی کردند. سخنرانیهای ایشان از شبکه تلویزیونی «صراط» در لبنان هر روز به زبان عربی پخش میشد و اندیشههای ایشان از این طریق، نه تنها در خانه اعضای مقاومت، بلکه در خانه هر کسی که منتسب به اسلام بود، وارد میشد. جوانان ما با فکر آیتالله مصباح بزرگ شدند و رشد و نمو پیدا کردند. این مرد بزرگ بذر فکر و اندیشه ناب اسلامی را در دل جوانان مقاومت کاشت و آنان را با این اندیشه پرورش داد. به همین دلیل با اینکه جسم این عالم ربانی از بین ما رفته، اما افکار ناب ایشان در هر خانهای نشر داده شده است....»
میراث ماندگار حکیم مجاهد
هر اندیشمندی، منظومهای فکری دارد که در پسِ حیات وی، میراث نظری او قلمداد میشود. علامه مصباح نیز از خویشتن، میراثی پرمحتوا بر جای نهاد که بیشک مورد استناد و ارزیابی آیندگان خواهد بود. یاسر عسکری، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، کلان پروژه آن اندیشمند پرکار را «دفاع عقلانی و منطقی از عقاید اسلامی و شیعی» میداند:
«درباره آیتالله مصباح یزدی بسیار گفتهاند و هنوز هم جا دارد درباره اندیشه و عمل آن حکیم مجاهد بیشتر بگوییم. میتوان گفت که کلانپروژه فکری آیتالله مصباح، دفاع عقلانی و منطقی از عقاید اسلامی و شیعی و مبارزه با انحرافات فکری و عقیدتی است که در این میان، بُعد سلبی آن یعنی مبارزه با انحرافات فکری و عقیدتی، پُررنگتر است. استاد دغدغه زیادی در زمینه دفع تهاجم فرهنگی داشت و تلاشهای ایشان را میتوان ذیل این پروژه تبیین نمود. یکی از خصلتهای ویژه آیتالله مصباح، تکلیفمداری ایشان است. ایشان مرد انجام وظیفه بود، نه نتیجه. در هر زمان آنچه تشخیص میداد وظیفه اوست، دنبال همان میرفت. مراحل مختلفی از زندگی و عمل آیتالله مصباح یزدی هست که بدون توجه به ملامت ملامتگران و خوشایند یا بدآیند دیگران، مواضع خویش را صریحاً اعلام و علنی میکرد. کم نبودند حامیان نظام اسلامی که بعد از تغییر رویکردها و روحیات، در قبال مسائل سیاسی و حوادث ساکت شدند، ولی آیتالله مصباح در عداد این دسته نبود و همچنان در عرصههای فکری، فرهنگی و سیاسی روشنگری میکرد. ایشان بهراحتی از کنار انحرافات و التقاط نمیگذشت و مخالف و منتقد شدید هر گونه دیدگاه انحرافی و التقاطی بود. در این زمینه مماشاتی نداشت و سهل انگاری در این حوزهها را خطرناک و پایهگذار انحرافات عمیقتر میدانست. حدس میزنم که آیتالله مصباح در زمینه تکلیفمداری، بسیار تحت تأثیر امام خمینی (ره) است و تکلیفمداری را بهصورت ویژه از امام فرا گرفته است....»