
مردی که خدا را نشان داد تا مسلمانان به اسارت غرب نروند
در جای جای اندیشه و رویکردهای شهید سیدحسین بدرالدین الحوثی، اعتماد به خداوند به عنوان بدیلی برای اعتماد به قدرتهای ظاهری و دنیوی مورد توجه قرار گرفته است. او امامخمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی را نیز از همین بابت میستود و همگان را به وی ارجاع میداد:
«برای اینکه از اولیاالله شویم، راهی جز این نداریم که به خداوند اعتماد و اطمینان کرده و به او توکل و تلاش کنیم تا رضایت الهی را کسب کرده، از او بیمناک بوده، از او مدد بگیریم، از او راهنمایی بخواهیم، از او هدایت جوییم، او را ولی امور خود بدانیم، او را هدایتگر و مرشد و مربی و کمککننده و یاریگر خود بدانیم. آنگاه نه فقط در کلام که در عمل هم این موارد را پیاده نماییم تا حقیقتاً بفهمیم و هوشیار باشیم این کسی که میخواهیم به او تکیه کنیم، خداوند توانمند و شکستناپذیر و دارای سلطه بر بندگان است. در نتیجه اطمینانی حقیقی و واقعی به او خواهیم کرد که در برابر هیچ جنگ روانی یا تبلیغات یا تهدیدی متزلزل نشویم. امامخمینی این جمله را بسیار به کار میبردند که باید به خدا اعتماد و تکیه کنیم... ایشان به ایرانیها میفرمود: به خداوند اعتماد داشته باشید، به او توکل نمایید، با اعتماد به خداست که میتوانیم پیروز شویم، با اطمینان به خداوند است که میتوانیم بدون آنکه نیازمند کمک خواستن از این و آن باشیم، سر پای خودمان بایستیم، بدون کمک خواستن از کسانی که کمک آنها در واقع هیچ است! کمکی است که اگر از آنها طلب کنیم، قطعاً بهایش را باید از دین و ایمان خود بدهیم... چه میشد اگر رهبران عرب هم میفهمیدند که اعتماد به خدا و اطمینان به او چه دستاوردها و ثمراتی برای ایشان در پی خواهد داشت، اما نه! اینها این مسئله را نفهمیدند، به همین دلیل تکتک زمامداران ما درصدد کمک خواستن از این و آن و فلان و بهمان کشور و قدرت شدند، آن هم در تمام امور، حتی در زمینه جمعآوری زباله از غرب کمک خواستند....»
امامخمینی نعمتی برای اعراب بود، اگر در کنار او میایستادند
رهبر فقید انصارالله یمن، دولتهای عربی را به خاطر دنبالهروی کورکورانه از اسرائیل، بارها مورد انتقاد و مذمت قرار میداد و بر این باور بود آنچه امامخمینی به امت اسلامی عرضه داشت، رمز نیل آنان به فلاح و صلاح قلمداد میشود. سیدحسین الحوثی ناکامیهای اعراب در دهههای اخیر را معلول بیتوجهی آنان به دعوت عزتآفرین امام تلقی مینمود:
«ناچاریم رهبرانی بر این امت اختیار کنیم که بتوانند امت را از نو بسازند، همانطور که امامخمینی توانست این کار را بکند. امامخمینی خود رحمتی بود از جانب خدا و حجتی بر این امت عربی، البته اگر قدرش را میدانستند. رهبری بزرگ، دارای بینشی صحیح و راهنمای ملتی توانمند و صاحب ثروتهای خداداد و جمعیت بالا و توانمندی جنگی که ایرانیها به توانمندی در رزم معروفند و ملتی هستند دارای ثروتهای بیشمار. کسی که به دشمنی با اسرائیل و امریکا برخاست و این ندا را در بین اعراب سر داد که آماده کمک به آنهاست، امامخمینی نعمتی برای اعراب بود که اگر در کنار او میایستادند، میتوانستند از شر اسرائیل خلاص شوند، اما چه کردند؟ بهجای آنکه دور ایران و خمینی جمع شوند تا بتوانند اسرائیل را هدف قرار دهند و خود را از بند امریکا برهانند، ضد ایران و خمینی موضع گرفتند تا نگذارند به امریکا و به اسرائیل حمله کند، حتی نگذاشتند خودش بهتنها علیه اسرائیل کاری بکند. آنها الان از دست اسرائیل آه و ناله میکنند، در حالی که این خودشان بودند که از اسرائیل در برابر ایران و خمینی محافظت کردند، خودشان بودند که از امریکا در برابر خمینی محافظت کردند، آنها بودند که وقتی جنگی علیه ایران به راه انداخته شد، طرف اسرائیل را گرفتند، جنگی که هیچ دلیلی جز دستور امریکا نداشت. با یک اشاره امریکا، تمام اعراب در خدمت امریکا و اسرائیل درآمدند تا انقلاب اسلامی و خمینی را متوقف کنند که نتیجهاش این بشود اسرائیل در امن و امان باقی بماند! اینجاست که اسرائیل جواب خوبیهای آنها را اینطور میدهد به آنها حمله میکند و مسخرهشان هم مینماید....»
مردی که غرب را به وحشت انداخت
غرب که سالیان دراز به کیان مسلمانان دستیازی نموده بود، با ظهور نهضت امامخمینی خود را در برابر مانعی بزرگ دید. چالش رهبر کبیر انقلاب با غرب، آنان را در موضع انفعال قرار داد و از تهاجمات آنان کاست. شهید سیدحسین بدرالدین الحوثی، در تبیین این مهم آورده است:
«چه مسلمانان در این مسئله جدیت نداشته باشند و چه اساساً متوجه راهکار برونرفت از این معضل نباشند، هر دوی اینها ابداً نمیتواند بهانه خوبی برای عملکرد حال حاضر آنها باشد. البته فکر نمیکنم که حکومتهای اسلامی ندانند، راهکار عملیاتی نجات امت از این رژیم غاصب و اشغالگر چیست؟ به نظرم در واقع اینها اراده و جدیتی برای این کار ندارند، همانطور که امامخمینی فرمود: مشکل ملتهای ما در حکومتهای آنهاست، این حکومتها بهطور جدی در برابر اسرائیل نمیایستند... پس این ملتها چه باید بکنند؟ اگر منتظر حکومتها باشند که آنها در برابر اسرائیل کاری بکنند، این اتفاق هرگز نخواهد افتاد. به همین دلیل ایشان بزرگداشت روزی به نام روز جهانی قدس را به ملتها پیشنهاد کردند. روزی که مسلمانان در سراسر جهان و مخصوصاً در کشورهای عربی، آن را گرامی داشته و زنده نگه دارند. ببینید بعد از اینکه امامخمینی مسلمانان را به اتفاق به بزرگداشت این روز دعوت نمود، آیا حکومتهای عرب به دعوت این بزرگمرد لبیک گفتند؟ دعوت کسی که غرب را تکان داد، کسی که امریکا و تمام حکومتهای استکباری را به وحشت انداخت، کسی که اسرائیل را با حکمت و شجاعت و بینش صحیح، در رعب و وحشت انداخته و امت اسلامی را به سطحی رسانده که این امت بتواند با دشمنانش یک نبرد تمدنی انجام دهد و قادر باشد که مستقلاً و بدون اتکا به دیگر کشورها، روی پاهای خود ایستاده و نگذارد که هیچ کدام از دشمنانش، نه امریکا، نه انگلیس، نه اسرائیل و نه غیر آنها بر این امت مسلط شوند. آنها با چشمان خود دیدند که امامخمینی چه اضطراب و وحشتی در دل امریکاییها و اسرائیلیها ایجاد کرد و فهمیدند و با چشمان خود دیدند که امریکا و دیگر کشورهای غربی، چقدر به امامخمینی و انقلاب اسلامی به دیده بزرگی و عظمت مینگرند، چرا این زمامداران، دیدگاه و بینش عملیاتی و صحیح این مرد را در نجات دادن آنها از اسرائیل از وی نیاموخته و الهام نمیگیرند؟
متأسفانه این زمامداران عرب، اصلاً و ابداً به این دعوت ایشان لبیک نگفتند و تا همین امروز هم در راستای احیای این روز بزرگ کاری نکردهاند، در حالی بزرگداشت روزهایی که یهود و مسیحیان به آنها آموختهاند را به شکل رسمی برگزار میکنند: روز مادر، روز کارگر، کریسمس و عید آغاز سال میلادی و بسیاری دیگر از مناسبتها که یهود و مسیحیان آن مناسبتها را به آنان آموختهاند، در کشورهای مختلف عربی مورد توجه بوده و آنها را تعطیل رسمی اعلام کردهاند، اما به روزی که به هدف احیای قضیه فلسطین در جان مسلمانان و به هدف احیای روحیه جهاد و نفی اسرائیل در دل و جان مسلمانان قرار داده شده، اهمیتی نداده و توجهی به آن نمیکنند و به امامخمینی در زنده نگه داشتن این روز لبیک نگفته و نمیگویند، چرا؟ چون عملاً خوار و ذلیل شدهاند؟....»
چهرههای مصنوعی و خیالی، امامخمینی و سیدحسن نصرالله نمیشوند
یکی از رویکردهای دیرین، شناخته شده و همچنان رایج استعمار در برابر رهبران راستین، خلق چهرههای مصنوعی و خیالی است. به عقیده شهید الحوثی، امریکا و اسرائیل در برابر امامخمینی و سیدحسن نصرالله، به چنین تلاشی دست زدند، اما نتیجهای نگرفتند:
«فریاد آنها از این شبکه (المنار. م) به آسمان بلند است، اما این جریان نیویورک و اسامه بن لادن (حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱. م) و این مسائل چیزی نیست جز یکی از تلاشهای یهود که خداوند درباره آنها گفته: متخصص پوشاندن حق با باطل هستند. تلاش برای اینکه برای این امت ـ یعنی امتی که با عقلها، مغزها و افکار آن، هر طور بخواهند بازی میکنند و افکار عمومیاش را هر طور بخواهند جهتدهی میکنند ـ الگوهای جعلی و قلابی بسازند و اینطور به مسلمانان وانمود کنند که اینها برای ما بسیار خطرساز هستند! روز و شب امریکا در حال فریاد زدن این مسئله است که اسامه بن لادن و طالبان برای امریکا بسیار خطرناک هستند، در حالی که هم امریکا و هم یهودیان میدانند اسامه بن لادن و طالبان هیچ گونه خطر واقعی برای امریکا ندارند، چراکه آنان هیچ دیدگاه و بینشی که بتواند این امت را به سطح رویارویی با امریکا برساند، به همراه ندارند و به همین دلیل است که امریکا و یهود سعی میکنند از اینها چهره بسازند. تلاش کردند تا اسامه بنلادن را بهعنوان یک خمینی قلابی به امت ما قالب کنند، چراکه یک خمینی حقیقی در این امت ظاهر شد، امامخمینی که آنها را به خواری، ذلت، شکست، سردرگمی و دستپاچگی انداخت، بنابراین باید یک نمونه قلابی و جعلی برایش درست کنند. آن خمینی حقیقی با آنها کاری کرد که حتی یکی از رؤسای جمهور امریکای معاصر ایشان، دربارهاش گفت: او مردی است الهی!... امریکا نتوانست با او کاری کند، حتی وقتی خواستند او را از منزلش بربایند، هواپیماهایی که برای این عملیات فرستاده بودند، در صحرایی به نام صحرای طبس در ایران با همدیگر برخورد کرده و منفجر شدند. به همین دلیل یهود دوباره و در حالی که میدانند افکار عمومی ما زیردست آنان و تحت تأثیر رسانهها، نویسندگان و مبلغان آنها شکل میگیرد، به این روی آوردند که برای امت ما الگوهای جعلی درست کنند، الگوهای جعلی و قلابی که ظاهراً روز و شب از دست آنها فریادشان به آسمان بلند است، در حالی که خودشان هم میدانند هیچ گونه خطری برایشان ندارند، اما برای اینکه اذهان ما به سمت آنان متوجه شود این سر و صداها را در مورد آنان به راه میاندازند. امریکاییها با رفتار و عمل خویش میگویند: به سمت بنلادن روی بیاورید و از رهبران حقیقی که با خود یک بینش و راهکار درست و حقیقی و کارآمد علیه امریکا و اسرائیل به همراه دارند، کسانی که شخصیتهایی قوی و بینشی قرآنی دارند، رویگردان شوید. مسلمانان را به سمت الگوهای خیالی - که خطری خیالی برای امریکا در بر دارند- جهتدهی میکنند، همانطور که روزی اعراب را به سمت صدام متوجه کردند. به طوری که به دور او حلقه زده و او را نگهبان دروازه شرقی و پهلوان امت عرب و قهرمان اعراب نامیدند و همانطور که پیش از او اعراب را دور جمال عبدالناصر جمع کرده بودند و به همین صورت دائماً با افکار عمومی مسلمانان بازی میکنند، گاهی برای ما یک شخصیت برجسته قومی ـ برای پان عرب هامان ـ درست میکنند....»
رسانههای عربی، در دشمنی با امامخمینی و سیدحسن نصرالله
«سکوت رسانهای» دیگر حربهای است که امریکا و اسراییل در برابر امامخمینی و سیدحسن نصرالله بدان دست یازیدهاند. شهید سید حسین الحوثی که این رویکرد را به دقت پیگیری میکرد در تحلیل آن میگوید:
«مگر اینطور نیست که در اسرائیل، یهود وقتی انتخابات فرا میرسد، قویترین شخصیت خود را انتخاب میکنند؟ آیا آنها یک شخصیت ضعیف را انتخاب میکنند که به دنبال دردسر و مشکل نباشد؟ یا کسی را انتخاب میکنند که در برابر اعراب قوی ظاهر شده، بهطوری که در چند انتخابات اخیر افراد مختلفی را آزمودند تا در نهایت به قویترین کسی که در تاریخ رویارویی آنها با اعراب ممکن بود، دست یافتند؛ یعنی شارون! در حالی که ما از تبلیغ و دعوت کردن برای هر چیزی که باعث قدرت و عزت ما شود و از شخصیتهایی که باعث قدرتمندشدن ما در مقابله با دشمن هستند، فراری هستیم و درباره آنها میگوییم: این فرد به دنبال دردسر و مشکل درست کردن است!... شما ملاحظه میکنید که ما اعراب باشخصیتی، چون امامخمینی - که انسانی توانمند در رهبری و فعالیت سیاسی و دارای ایمان و اعتقاد و اطمینانی قوی به خداوند بود- چگونه تعامل کرده و برخورد کردیم؟ اعراب همه علیه او صف بستند، حتی یمن هم علیه ایران ایستاد و یک گردان از نیروهای ارتش را برای مبارزه با انقلاب اسلامی امامخمینی اعزام کرد. آیا تمام اعراب با آن شخصیتی که سرسختترین دشمن اسرائیل بود، نجنگیدند؟ چرا؟ چون هیچ آرمانی ندارند و اساساً قضیه فلسطین و اسراییل از اهتمامات و موارد مورد توجه آنان نیست و به همین دلیل بود که جذب ایشان نشدند. با آنکه میدانستند ایشان از همان اوایل شروع فعالیتهای انقلابی خود به دشمنی با اسرائیل و شدت عمل و توانمندی در این زمینه شهره بودند. کسی که صحبتهای امامخمینی را پیش از پیروزی انقلاب اسلامی پیگیری کند، متوجه میشود که ایشان همیشه درباره اسرائیل صحبت و از آن رژیم اعلام خطر کرده و همیشه مردم را به روش صحیح خلاص شدن از دست آن رژیم و مبارزه با آن متذکر میشدند، اما اعراب بهجای آنکه، چون او موضع گرفته و در کنار او و زیر لوای او گرد آیند، علیه او ایستادند! اما از آن سو میبینیم که یهود همیشه به دنبال توانمندترین شخصیت خود میگردند تا پشت سر او بایستند و از او تبعیت کنند.
شخصی قوی، چون سیدحسن نصرالله رهبر حزبالله هم در حال حاضر وجود دارد که شخصیتی است بسیار مهم و توانمند و دارای جذبه رهبری و مدیریتی عالی، اما میبینید که رسانههای عربی، نه از ایشان و نه از حزبالله صحبتی به میان نیاورده و آنها را بایکوت خبری کردهاند و صحبتهایش را بازنشر نمیکنند و عملاً از این شخصیت برجسته و توانمند، فراری هستند! حال آنکه دشمن عکس ما عمل کرده. در نتیجه به صورت طبیعی آنها توانمند شده و ما بهواسطه رهبران و زمامداران ضعیفالنفس و ناتوان خود ضعیف ماندهایم، چراکه اهتمامی به هیچ کدام از این امور نداریم. چطور انسان میتواند با روحیهای ضعیف، قوی ظاهر شود؟ چطور انسانی که اهتمامی به امور مهمی، چون رهبری خود نمیدهد، میتواند قدرتمند ظاهر شود؟ خیر! متأسفانه این مسئله محقق نمیگردد و یهود در این نبرد دست برتر را خواهد داشت، چراکه شخصی، چون شارون را به رهبری خود انتخاب کردهاند که در طول تاریخ مواجهه و نبرد اعراب و اسراییل، از سرسختترین و جنایتکارترین شخصیتهای آنان است و آنان، چون دیدند دیگران از او ضعیفتر ظاهرشدهاند، او را برای رهبری خود برگزیدند، اما شما ملاحظه کنید که چند وقت دیگر، اجلاس سران عرب را خواهیم داشت. در آن اجلاس این زمامداران و رهبران ما با روحیهای ضعیف و ناتوان از اتخاذ تصمیمات مستحکم، پا به سالن همایش خواهند گذاشت و از همین الان خروجی آن همایش معلوم است: تلاش برای آتشبس و دعوت اطراف مختلف نبرد به خویشتنداری! آن هم در وقتی که اصلاً برای ما مناسب نیست، یعنی در وقتی که فلسطینیها هجمههای قوی و محکمی به اسرائیل کرده و شهرکنشینان و شهروندان این رژیم، در رعب و وحشت قرار دارند. اینجاست که زمامداران عرب به دنبال راهکاری برای برونرفت اسرائیل از این مشکل میگردند و بر سر این مسئله با هم رقابت میکنند!....»
ویژگیها و صفات بارز امامخمینی و دستاوردهای انقلاب اسلامی
نهایتاً رهبر فقید انصارالله یمن، توان انقلاب اسلامی و راهبر حکیم و رازدان آن را در تقرب به خدا و حرکت در مسیر هدایت پیامبران الهی تحلیل میکند. امری که راه آن روی سایر مسلمانان نیز باز است و تنها آگاهی و همت ایشان را میطلبد:
«قرآن کتاب هدایت است، کل دین هدایت است، کل اعمال دینی در راستای هدایت است، نصب محمد (ص) به پیامبری برای هدایت ما صورت گرفت، قرآن و علی (ع) و هر چیزی در این جهان، انسان را با منطق هدایت کردن مخاطب قرار میدهد، اما باز هم در میان ما اینها به دنبال نص صریحی هستند که اسم علی (ع) در آن ذکر شده باشد؟! اینکه مردم را صرفاً به اسم یک شخص وصل و متصل نمایید، باعث بروز اشکالات دیگری میشود که در نتیجه این امر، کمالات و صفات مثبت فرد تحتالشعاع آن مسئله قرار گرفته و فراموش خواهند شد. این همان مسئلهای است که هم ما و هم اهل سنت را با مشکل مواجه ساخته و به ما آسیب رسانده، چراکه الان ما ضرورتی حس نمیکنیم کسی که ولایت امر ما را بر عهده بگیرد که نمادی از عزت و قدرت اسلامی باشد. در عصر ما و با این عنوان، چه کسی بالاتر و والاتر از امامخمینی است؟ چرا نمیخواهیم این مسئله را ببینیم و به مقتضای حقیقت رفتار کنیم؟....»
*جوان آنلاین