گزارش؛
یا جانبازی که در بدترین شرایط روحی به دلیل شکنجه های روحی و روانی و جسمی بیرحمانه شرایط اسارت با کشیدن ناخن های دست ها و پاهایش و اینکه ناظر تیر خلاص زدن به همرزمانش و دیگر آزارها و شکنجه های قرونوسطایی بوده، هر شب به تخت فیکسش میکردند و البته منظورم همه کادر درمان نیست؛ ولی برخی نادانها که شوخیهای زننده میکردند و می خندیدند؛ شاید به دلیل اینکه شاید فکر میکردند بیمار اعصاب و روان معنی حرفها و شوخیهاشان را نمیفهمد!
سرویس اجتماعی شهدای ایران: به عنوان فردی که در بیمارستان اعصاب و روان بستری بوده ام و با عزیزان جانباز اعصاب و روان که حق بزرگی به گردن همه ما دارند، مدتی زندگی کرده ام، مسئله ای که همیشه آزارم میداده این بوده که کادر درمانی با همه زحماتی که هر روز و هر ساعت در مراکز نگهداری و توانبخشی این جانبازان می کشند که واقعا جای تقدیر دارد، چون خودشان در جایگاه آنان نبوده اند و قرار گرفتن در چنین موقعیتی را تجربه نکرده اند، نمی توانند شرایط آنان را درک کنند و شاید بشود گفت مظلوم ترین و محجور و مهجورترین بیماران و جانبازان را درک کنند!
وقتی اسم فرد را برای شوک دادن صبح ها در تابلوی اعلانات نصب می کردند، تا زمانی که فرد را برای شوک با آن دستگاه های قدیمی و گوشکوب مانند می بردند، تا وقتی که درحالت بیحسی بیرون میآورندش که به دلیل حالت جسمی و روحی نمی تواند صبحانه بخورد و من که بیمار خود مانند آنان هستم، دلم برای این بنده های خدا می سوخت. با خواهش صبحانهشان را میگرفتم و برایشان نگهمی داشتم...
یا جانبازی که در بدترین شرایط روحی به دلیل شکنجه های روحی و روانی و جسمی بیرحمانه شرایط اسارت با کشیدن ناخن های دست ها و پاهایش و اینکه ناظر تیر خلاص زدن به همرزمانش و دیگر آزارها و شکنجه های قرونوسطایی بوده، هر شب به تخت فیکسش میکردند و البته منظورم همه کادر درمان نیست؛ ولی برخی نادانها که شوخیهای زننده میکردند و می خندیدند؛ شاید به دلیل اینکه شاید فکر میکردند بیمار اعصاب و روان معنی حرفها و شوخیهاشان را نمیفهمد!
یا جوانی که با تعدد شوک هایی که به او داده بودند و وعدههایی که برای ترخیصش داده بودند و عمل نکرده بودند، در قسمت مددکاری را شکست و با درآوردن تمام لباس هایش در قسمت آخر بخش که به حالت راهرو مانندبود، داد می زد و می دوید.
یا جانبازی که وقتی شنید از عراقیها که در همان بیمارستان بستری هستند، وجهی دریافت نمیشه ولی او باید پول بدهد لباس رزم پوشید و نوحه خوانان به این تبعیض اعتراض کرد.
یا وقتی پزشک معالج بیمارش را در جلسه ای که دانشجوهاشش هستند میآورد، سوالهایی را جلوی آنها از این بنده خدا می پرسد، لابد فکر میکند خب این که اعصاب و روان است و چیزی حالیاش نیست؛ تا مسایل دیگر که تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
البته در بیمارستانها و مراکز خصوصی و دولتی هم داستان البته با کمی تفاوت، همین است؛ چون من در یکی از اینجاها هم بستری بودهام.
پزشک محترمی که جلوی بیمار بنده خدا میگوید از این فرد توقع یک آدم معمولی را نباید داشت، به او چه باید گفت؟!