سینمای کشور سالها به دنبال قهرمان سازی بوده است، نبود قهرمان از نگاه بسیاری از منتقدین سینما و آثار تلویزیونی یک مشکل قدیمی است، مشکلی که با پرداخت بهتر و بیشتر در فیلمنامه نویسی رفع خواهد شد.
به گزارش شهدای ایران به نقل از میزان، سینمای کشور سالها به دنبال قهرمان سازی بوده است، نبود قهرمان از نگاه بسیاری از منتقدین سینما و آثار تلویزیونی یک مشکل قدیمی است، مشکلی که با پرداخت بهتر و بیشتر در فیلمنامه نویسی رفع خواهد شد.
طی سالهای گذشته عرصه هنرهای تصویری همچون سینما، شبکه نمایش خانگی و گاها تلویزیون شاهد آثاری با نام عمومی آثار اجتماعی بوده است، هرچند این نوع از سینما جزو دسته بندی ژانر طبقه بندی نمیشود اما به واسطه تعدد تولید آثار در این زمینه تبدیل به شبه ژانر شده است.
خلا همیشگی قهرمان در فیلمنامهها
پرداختن به مقولههایی همچون فقر، مشکلات خانوادگی و اتفاقات محیطی از پایه های اساسی آثار اجتماعی محسوب میشود، آثار که گاها به سمت سیاه نمایی رفته و بیش از حد به اغراق در وجود برخی مشکلات می پردازند. نمونه آنجاست که در هیچکدام از این آثار اجتماعی مشکلات در سطح بالای اقتصادی یک جامعه به نمایش گذاشته نمی شود.
این دسته از آثار خواسته یا ناخواسته مشکلات اجتماعی را تنها مختص به اصطلاح پایین شهر میدانند، در صورتی که اگر بخواهیم کارشناسی شده به مقولات اجتماعی نگاه کنیم، هر فرد در هر جایگاه شغلی و خانوادگی جزو اجتماع بوده و میتواند دچار مشکلاتی این چنین باشد.
موضوع دیگر آنجاست که چرا نباید اجتماع را در شرایط به غیر از اتفاقات تلخ و سیاه نشان داد، به عنوان مثال دو فیلم اجاره نشینها و میهمان مامان هم با نقد به شرایط اجتماع و مشکلات ساخته شدند اما هیچگاه اصراری بر سیاه نمایی نداشته و نشان میدادند که گاها اوج مشکلات هم زندگی زیبایی های خودش را دارد.
حال در دستهای از این آثار پرداختن به زندگی اراذل و اوباش و حواشی زندگی آنها به یک الگو مبدل شده است، نمونه ابتدایی این نوع از آثار «مغزهای کوچگ زنگ زده» به کارگردانی هومن سیدی بود، اثری که اتفاقا خلاف بسیاری از فیلمهای بعدی خود از لحاظ کیفی و فنی مورد تایید منتقدین و مخاطبان بود.
ورود اراذل اوباش به سینما با «مغزهای کوچک زنگ زده»
پس از موفقیتهای «مغزهای کوچک زنگ زده» ساخت این چنین آثاری قوت گرفت، به نوعی تب پرداختن به زندگی اراذل و اوباش به یک الگو تبدیل شد، شنای پروانه ساخته محمد کارت دیگر اثری بود که با چنین مضمونی ساخته شد. اثری که الگوبرداری شده از فیلمفارسی بوده و به نوعی قهرمانی به مخاطب نشان میدهد که می خواهد با نقض قانون و تصمیمات شخصی به مقصد برسد.
سریال تلویزیونی حکم رشد هم مسیری این چنین اما تلطیف شده تر را ارائه میدهد، اثری که بنا به مدیوم تلویزیون نمیخواهد و نمیتواند خشونت موجود در شنای پروانه را نمایش دهد اما مشخصا همان الگو را در پیش گرفته است.
حال سریال نمایش خانگی «یاغی» اولین ساخته سریالی محمد کارت نگاهی عریض و طویل به زندگی اراذل اوباش داشته است، مشکل اصلی اما از آنجایی آغاز میشود که بی اخلاقی، لات بازی و اراذل بودن در پیرنگ داستان به عناصری قابل قبول مبدل شده و جای قهرمان و ضدقهرمان عوض می شود.
وقتی ضد قهرمان به قهرمان تبدیل میشود
این اثر سعی می کند بار دیگر به سراغ یک جهان خیالی از پایین شهر برود، جهانی که همه در آن بی منطق، عصبی و پرخاشگر هستند، اتفاقی که شاید در برخی از موارد صدق کند اما نمیتوان آن را به تمامی افراد حاضر در بخشهای جنوبی شهر تهران نسبت داد. همانطور که همواره شاهد آن بوده ایم که در طول تاریخ اکثریت بزرگان و دانشمندان کسانی بوده اند که از همین بستر رشد کرده اند.
مشکل اصلی چنین روایتهای شخصی از زندگی افراد در جامعه؛ آنجایی بیشتر می شود که آثار تصویری سالهاست از نبود قهرمان رنج میبرند و حال این آثار به جای ارائه یک قهرمان معقول آن را بخشی از رسته اراذل و اوباش، دزد و یا خلافکار میدانند.
از لحاظ ساختار فیلمنامه و حال و هوا اکثریت این آثار کپی برابر اصل فیلمفارسیها هستند. داستان تکراری و دستمالی شده پسر بچه فقیر و مرد پولدار که قطعا مخاطب نمونه های فراوانی را در تاریخ فیلمفارسیها به خاطر می آورد. تنها فرق این چنین آثاری پرداخت زیباتر بنا به مقتضیات امکانات تولید آثار است. آثاری که پلات داستانی آنها کاملا لو رفته و از همان چند قسمت اول میتوان به راحتی تا انتهای آن را پیش بینی کرد.
کپی برداری از فیلمفارسی در آثار به اصطلاح اجتماعی
حال باید دید در جامعهای که برای ورود به نسلی تازه آماده میشود پرداختن و قهرمان کردن اراذل و اوباش چه تاثیری خواهد داشت، آیا بهتر نیست با کمی بررسی و تحقیق در تاریخ، ادبیات و داستانهای کهن و معاصر به دنبال قهرمانهای واقعی و ارائه چهره درست یک قهرمان به نسل نوجوان و جوان باشیم.
طبیعتا مخاطب نوجوان از تماشای آثار بصری لذت برده و شاید ناخواسته از آن الگوبرداری می کند. همین الگوبرداری بزرگترین خطری است که با تولید آثاری همچون آثار فوق جامعه را تهدید میکند، به طور کلی مشکل ایده و فیلمنامه سالهاست گریبان سینما، تلویزیون و شبکه نمایش خانگی را گرفته است.
نبود فیلمنامه درست، الگوبرداری از نمونه های غربی و یا گاها فیلمفارسیها نشان میدهد که خلا بزرگی در عرصه فیلمنامه نویسی وجود دارد، خلائی که با سرپوش گذاشتن روی آن طبیعتا مشکلی حل نشده و این معضل شاید سالها بعد به یک تهدید بزرگ مبدل شود.
بی توجهی به قهرمانان واقعی تاریخ کشور در آثار بصری
به طور کلی با تورقی کوتاه در تاریخ معاصر، تاریخ ادبیات و علم این کشور میتوان چهره های متفاوتی را پیدا کرده و زندگی و شرایط زیست آنها را به عنوان یک الگو برای قهرمان سازی مبدل کرد. متاسفانه اتفاقی که این سالها به شدت از آن گذر شده و توجهی به آن نشده است.
شاید همین بیتوجهی به قهرمانان واقعی این کشور باعث شده تا چهره قهرمان در سینما و آثاری بصری مخدوش گردیده و گاها افرادی که پیشتر هنجارشکن، اراذل و خلافکار نشان داده میشدند به قهرمان مبدل شوند. قهرمانانی که با رنگ و لعاب و هزینه های سنگین ساخت آثار وارد جامعه شده و باعث تخریب تفکر نسل نو می شوند.
طی سالهای گذشته عرصه هنرهای تصویری همچون سینما، شبکه نمایش خانگی و گاها تلویزیون شاهد آثاری با نام عمومی آثار اجتماعی بوده است، هرچند این نوع از سینما جزو دسته بندی ژانر طبقه بندی نمیشود اما به واسطه تعدد تولید آثار در این زمینه تبدیل به شبه ژانر شده است.
خلا همیشگی قهرمان در فیلمنامهها
پرداختن به مقولههایی همچون فقر، مشکلات خانوادگی و اتفاقات محیطی از پایه های اساسی آثار اجتماعی محسوب میشود، آثار که گاها به سمت سیاه نمایی رفته و بیش از حد به اغراق در وجود برخی مشکلات می پردازند. نمونه آنجاست که در هیچکدام از این آثار اجتماعی مشکلات در سطح بالای اقتصادی یک جامعه به نمایش گذاشته نمی شود.
این دسته از آثار خواسته یا ناخواسته مشکلات اجتماعی را تنها مختص به اصطلاح پایین شهر میدانند، در صورتی که اگر بخواهیم کارشناسی شده به مقولات اجتماعی نگاه کنیم، هر فرد در هر جایگاه شغلی و خانوادگی جزو اجتماع بوده و میتواند دچار مشکلاتی این چنین باشد.
موضوع دیگر آنجاست که چرا نباید اجتماع را در شرایط به غیر از اتفاقات تلخ و سیاه نشان داد، به عنوان مثال دو فیلم اجاره نشینها و میهمان مامان هم با نقد به شرایط اجتماع و مشکلات ساخته شدند اما هیچگاه اصراری بر سیاه نمایی نداشته و نشان میدادند که گاها اوج مشکلات هم زندگی زیبایی های خودش را دارد.
حال در دستهای از این آثار پرداختن به زندگی اراذل و اوباش و حواشی زندگی آنها به یک الگو مبدل شده است، نمونه ابتدایی این نوع از آثار «مغزهای کوچگ زنگ زده» به کارگردانی هومن سیدی بود، اثری که اتفاقا خلاف بسیاری از فیلمهای بعدی خود از لحاظ کیفی و فنی مورد تایید منتقدین و مخاطبان بود.
ورود اراذل اوباش به سینما با «مغزهای کوچک زنگ زده»
پس از موفقیتهای «مغزهای کوچک زنگ زده» ساخت این چنین آثاری قوت گرفت، به نوعی تب پرداختن به زندگی اراذل و اوباش به یک الگو تبدیل شد، شنای پروانه ساخته محمد کارت دیگر اثری بود که با چنین مضمونی ساخته شد. اثری که الگوبرداری شده از فیلمفارسی بوده و به نوعی قهرمانی به مخاطب نشان میدهد که می خواهد با نقض قانون و تصمیمات شخصی به مقصد برسد.
سریال تلویزیونی حکم رشد هم مسیری این چنین اما تلطیف شده تر را ارائه میدهد، اثری که بنا به مدیوم تلویزیون نمیخواهد و نمیتواند خشونت موجود در شنای پروانه را نمایش دهد اما مشخصا همان الگو را در پیش گرفته است.
حال سریال نمایش خانگی «یاغی» اولین ساخته سریالی محمد کارت نگاهی عریض و طویل به زندگی اراذل اوباش داشته است، مشکل اصلی اما از آنجایی آغاز میشود که بی اخلاقی، لات بازی و اراذل بودن در پیرنگ داستان به عناصری قابل قبول مبدل شده و جای قهرمان و ضدقهرمان عوض می شود.
وقتی ضد قهرمان به قهرمان تبدیل میشود
این اثر سعی می کند بار دیگر به سراغ یک جهان خیالی از پایین شهر برود، جهانی که همه در آن بی منطق، عصبی و پرخاشگر هستند، اتفاقی که شاید در برخی از موارد صدق کند اما نمیتوان آن را به تمامی افراد حاضر در بخشهای جنوبی شهر تهران نسبت داد. همانطور که همواره شاهد آن بوده ایم که در طول تاریخ اکثریت بزرگان و دانشمندان کسانی بوده اند که از همین بستر رشد کرده اند.
مشکل اصلی چنین روایتهای شخصی از زندگی افراد در جامعه؛ آنجایی بیشتر می شود که آثار تصویری سالهاست از نبود قهرمان رنج میبرند و حال این آثار به جای ارائه یک قهرمان معقول آن را بخشی از رسته اراذل و اوباش، دزد و یا خلافکار میدانند.
از لحاظ ساختار فیلمنامه و حال و هوا اکثریت این آثار کپی برابر اصل فیلمفارسیها هستند. داستان تکراری و دستمالی شده پسر بچه فقیر و مرد پولدار که قطعا مخاطب نمونه های فراوانی را در تاریخ فیلمفارسیها به خاطر می آورد. تنها فرق این چنین آثاری پرداخت زیباتر بنا به مقتضیات امکانات تولید آثار است. آثاری که پلات داستانی آنها کاملا لو رفته و از همان چند قسمت اول میتوان به راحتی تا انتهای آن را پیش بینی کرد.
کپی برداری از فیلمفارسی در آثار به اصطلاح اجتماعی
حال باید دید در جامعهای که برای ورود به نسلی تازه آماده میشود پرداختن و قهرمان کردن اراذل و اوباش چه تاثیری خواهد داشت، آیا بهتر نیست با کمی بررسی و تحقیق در تاریخ، ادبیات و داستانهای کهن و معاصر به دنبال قهرمانهای واقعی و ارائه چهره درست یک قهرمان به نسل نوجوان و جوان باشیم.
طبیعتا مخاطب نوجوان از تماشای آثار بصری لذت برده و شاید ناخواسته از آن الگوبرداری می کند. همین الگوبرداری بزرگترین خطری است که با تولید آثاری همچون آثار فوق جامعه را تهدید میکند، به طور کلی مشکل ایده و فیلمنامه سالهاست گریبان سینما، تلویزیون و شبکه نمایش خانگی را گرفته است.
نبود فیلمنامه درست، الگوبرداری از نمونه های غربی و یا گاها فیلمفارسیها نشان میدهد که خلا بزرگی در عرصه فیلمنامه نویسی وجود دارد، خلائی که با سرپوش گذاشتن روی آن طبیعتا مشکلی حل نشده و این معضل شاید سالها بعد به یک تهدید بزرگ مبدل شود.
بی توجهی به قهرمانان واقعی تاریخ کشور در آثار بصری
به طور کلی با تورقی کوتاه در تاریخ معاصر، تاریخ ادبیات و علم این کشور میتوان چهره های متفاوتی را پیدا کرده و زندگی و شرایط زیست آنها را به عنوان یک الگو برای قهرمان سازی مبدل کرد. متاسفانه اتفاقی که این سالها به شدت از آن گذر شده و توجهی به آن نشده است.
شاید همین بیتوجهی به قهرمانان واقعی این کشور باعث شده تا چهره قهرمان در سینما و آثاری بصری مخدوش گردیده و گاها افرادی که پیشتر هنجارشکن، اراذل و خلافکار نشان داده میشدند به قهرمان مبدل شوند. قهرمانانی که با رنگ و لعاب و هزینه های سنگین ساخت آثار وارد جامعه شده و باعث تخریب تفکر نسل نو می شوند.