در گفت و گو با سردار فضلی بیان شد:
بنی صدر در جلسه با رزمندگان می گفت: شما برای چه جبهه آمدید؟ شما که دانش نظامی ندارید، آموزش نظامی ندارید، تجهیزات نظامی ندارید، شما دست و پاگیر ارتش هم شدهاید! من نمی دانم آقای بنی صدر اینها را برای چه میگفت؟ برای اینکه از دادن نان، آب و غذا که پیشکششان، از دادن مهمات به این رزمندههای پاسدار و بسیجی و به تعبیر خودشان مردمی ممانعت کنند
شهدای ایران:سردار علی فضلی جانشین معاون هماهنگکننده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در گفت وگو با حوزه ابراز داشت: در ایام برگزاری کنگره ۴۰۰۰ شهید روحانی قرار داریم و اگر بخواهیم به بعضی از زوایای خدمات و اقدامات این عزیزان ورود پیدا کنیم، حتماً یک بخش کلیات و یک بخشی هم مصادیق را باید مورد توجه قرار دهیم.
فرمانده دوران دفاع مقدس افزود: کلیات حضور روحانیت معظم در تمام عرصهها و دوران اینست که هرگاه شما به تاریخ انقلاب نگاه میکنید، هیچگاه بهتر از این دوره ۴۳ سال و اندی بعد از انقلاب و شبیهاش را در تاریخ انقلاب اسلامی سراغ نداریم. روح بلند و ملکوتی حضرت امام خمینی(ره) که همه چیز را برای خدا میدید، برای خدا تفسیر میکرد و غیر از خدا چیز دیگری در ذهن و اندیشه امام یافت نمیشد، کار بزرگی انجام داد و توفیق داشتیم که در اوقات و مناسبت های مختلف در دوران دفاع مقدس به دفعات محضر نورانی امام و محضر حضرت آقا شرفیاب شدیم، اما چیزی غیر از خدا و غیر از رضای خدا و غیر از انتشار و مکتب امامین انقلاب اسلامی در ذهن و عمل ایشان نبود، چیزی غیر از مسیر الی الله دیده نمیشد. کار برای خدا، جهاد برای خدا، دفاع برای خدا و خودشان هم الگوهای عملی بودند.
* شهید آیتالله محلاتی هیچگاه از جبهه و جنگ و رزمندگان غافل نبود
وی با اشاره به خاطراتی از حضور روحانیت معظم در دوران دفاع مقدس اظهار کرد: با توجه به اینکه در دوران دفاع مقدس شاهد حضور فعال نمایندگان حضرت امام در صحنه های مختلف جنگ بودهایم، مناسب است خاطراتی را پیرامون این بزرگواران در سالهای دوران دفاع مقدس بیان کنم.
سردار فضلی ادامه داد: نمونه ای از حضور فعال روحانیت عرض میکنم و آن پیرامون شهید والامقام آیتالله شیخ فضلالله مهدیزادهٔ محلاتی معروف به فضلالله محلاتی رحمت الله علیه، نماینده حضرت امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. این شهید بزرگوار با توجه به مأموریتها و مسئولیتهای مختلفی که داشتند، هرگز از جبهه، جنگ و رزمندگان غفلت نمیکردند.
چندین بار توفیق داشتم در محضر شریف ایشان باشم و لذا نکاتی را پیرامون این شهید بزرگوار خدمتتان عرض می کنم. اول اینکه خداوند عنایتی کرد، زمانی که مسئولیت تیپ سیدالشهدا(ع) کرج بر عهده بنده قرار داده شد، مرسوم است برای معارفه فرمانده مثلا سپاه یا فرمانده منطقه ۱۰ حضور پیدا میکنند، اما خداوند آن روز، روز ویژه ای برای من مقدر فرمودند و معرفی من در تیپ سیدالشهدا(ع) در کرج با حضور ۱۱ امام جمعه غرب استان تهران، توسط شهید آیتالله محلاتی انجام شد؛ سایر مسئولین، خانوادههای معظم شهدا و شهید بزرگوار آجرلو هم حضور داشتند، ایشان با آن نگاه کریمانهشان فکر میکنم اواخر خرداد ۶۴ بود، وقتی ایشان در آن جلسه محبت کردند مراسم معارفه را اعلام کرد ، من آرام در گوش ایشان جملهای را با توجه به اختلاف سلیقه ها و نظرهایی که وجود داشت عرض کردم، چرا که کم و بیش اخبارش را داشتم که بین بعضی از این دوستان رزمنده و بعضی از این بزرگواران و عزیزان روحانی اختلاف نظرهایی وجود دارد و در واقع شرایط خاصی پیش آمده بود، من در گوش شهید بزرگوار آیت الله محلاتی عرض کردم، گفتم شاید ایشان عرض بنده را با یک لطافت علمایی بیان کنند.
گفتم حاج آقای محلاتی شهر کرج مقداری سیاسی است و بعد هم همه بزرگان که در این جلسه هستند و غایبین باید بیایند در تیپ سیدالشهدا(ع) و کمک کنند، من از جنابعالی استدعا دارم که بفرمایید آقا مسائل سیاسی و مسائل شخصی را همین جا دفن کنید ولی در اطاعت از امام حتماً باید پای کار باشید و به جبهه بیایید؛ چراکه جبهه ها نیازمند کمک همگان است. بعد از پایان صحبت دیدم شهید بزرگوار آیت الله محلاتی، چون وقتی کاری برای خدا باشد اینگونه پیش میرود، عین عبارتهایی که بکار برده بودم را برای همه آن حضار فرمودند، ابتدا کمی خجالت کشیدم، فکر میکردم مثلاً شهید محلاتی به شکلی تلفیق و تلطیف میکنند این عرایض بنده را اما بدون یک جمله یا کلمه کمتر یا بیشتر عین همان را فرمودند و بعد گفتند: شما تکلیف دارید که همه بیایید و واقعاً کمک کنید و من عرض میکنم خدا میداند که همه شان با شایستگی تمام آمدند.
سردار فضلی به علمای حاضر در مراسم اشاره کرد و افزود: مرحوم آیتالله شریفی، آیتالله ثمری، آیتالله صادقزاده، شهید صباحی، شهید سلطانی، آیتالله علنی و سایر عزیزان علما و روحانیون که در جلسه حاضر بودند، همه آمدند و اساساً همواره یک امام بزرگوار جمعه در تیپ سیدالشهدا که بعدها لشگر هم شد، همواره برای رسیدگی به امورات خود عزیزان روحانی حضور مستمر و جدی داشتند، هم برایشان کلاس برگزار می کردند و هم به سوالات شان پاسخ می دادند.
* در طول جنگ لشگر حضرت سیدالشهدا(ع) شاهد حضور دهها روحانی بود
فرمانده دوران دفاع مقدس خاطرنشان کرد: یکی از ویژگی های لشگر حضرت سیدالشهدا(ع) این بود که هرگز از نعمت وجودی روحانیت معظم خالی نمی شد و یک امام جمعه از بین این بزرگواران بنام آیتالله رفیعی همواره در جبهه مستقر بود. ما در خیلی از اوقات ۲۰۰ تا ۴۰۰ نفر، بیشتر یا کمتر شاهد حضور روحانی در لشگر حضرت سیدالشهدا (ع) بودیم و در طول دوران خدمتی ام طی دوران دفاع مقدس توفیق خدمت و نوکری در چند یگان را داشتهام و خدا میداند که آسمان همه یگانها شبیه به هم و آسمانشان یک رنگ بود.
* شهید آیت الله میثمی همچون یک امام جوان در جبهه جانفشانی میکرد
وی بیان کرد: سال ۵۸ بود با شهدای بزرگواری همچون شهید حجتالاسلام و المسلمین شهید میثمی و شهید رزاقیپور آشنا شدم، این بزرگواران برای سرکشی به شهر گچساران از توابع استان کهگیلویه و بویراحمد آمده بودند و من که در سال ۵۸ در محضر شریفشان بودم و ارادت داشتم، ارادتم در این دیدار عمیقتر شد و خداوند روزی کرد تا شهادت این بزرگواران، به دفعات محضر شریف و نورانیشان به ویژه شهید میثمی میرسیدیم.
* یادواره شهید آیت الله میثمی
سردار فضلی ادامه داد: با برادران بزرگواری همچون سردار صفوی، شهید حجازی، سردار شمشیری و برخی دیگر از عزیزان در تهران و اصفهان قرار گذاشتیم بعد از کنگره شهدای استان تهران، یادواره ای برای شهید میثمی برگزار کنیم که ما هم توفیق نوکری داشتیم و کمک کار دوستان بودیم به یاد دارم که حاصل و نتیجه یادواره شهید میثمی این شد که سردار صفوی، این یار صادق امامین انقلاب اسلامی بر دو لب جاری کردند، که ایشان (شهید میثمی) یک امام جوان بود. تجسم ما از حضرت امام رحمت الله علیه در واقع در قالب یک امام جوان در جبهه فردی همچون شهید میثمی بود.
* سعه صدر شهید میثمی مثال زدنی بود/ برای دنیا به اندازه یک آجر ارزش قائل نبود
وی به برخی از خصوصیات شهید میثمی اشاره کرد و گفت: «سعهصدر»، «محبت بی دریغ»، «تبسم و لبخند بر لب» از خصوصیات مشهود ایشان بود و خداوند به این شهید بزرگوار عنایتی که کرده بود آن بود که عامل به احکام الله بود. هرگز توصیهای از ایشان من نشنیدهام که خودشان عامل نبوده باشند. برای این دنیا اصلاً ارزش قائل نبود، قسم زیاد شاید جایز نباشد ولی به والله قسم، لحظهای و به اندازه پاره آجری برای دنیا ارزش قائل نبود، این را ما به دفعات از شهید بزرگوار میثمی دیدهایم. نکته حائز اهمیت اینکه خداوند ایشان را هر گاه که یک سختی و یک مانعی پیشرویمان قرار میگرفت و شرایط سختی برایمان در جبهه و جنگ پیش میآمد، شهید میثمی را خدا میرساند.
این فرمانده دوران دفاع مقدس خاطرنشان کرد: در مرداد ۶۴ عملیات عاشورای ۳ را در منطقه فَکه میخواستیم انجام دهیم. برای این عملیات هماهنگی هایی لازم بود با برادران ارتش داشته باشیم که برای این جلسه پیشبرد برنامه ها از حضور شهید میثمی بهره مند شدیم و خوب است اشاره ای به این عملیات غرور آفرین داشته باشم. تیپ سیدالشهدا(ع) (که بعدها به لشکر تغییر یافت) عنوان یگان خط شکن را داشت و حریف جدی لشکر گارد ریاست جمهوری عراق به حساب میآمد. بحث عملیات عاشورای ۳ به فاصله یک روز پس از انجام عملیات عاشورای ۲ در منطقه عمومی فکه مطرح شد. با توجه به این که آن محور حدود عملیات والفجر مقدماتی و رمضان بود، قسمتهایی از میدانهای مین قدیمی در آن منطقه باقی مانده و تعدادی نیز به واسطه رمل و طوفان و سیلاب در زیر خاک پنهان شده بود. به همین دلیل کار عملیات با همت نیروهای گردان تخریب این تیپ و به فرماندهی شهید حاج محمود نوریان باز شد تا نیروهای عملکننده سپاه در ساعت ۲ و ۱۹ دقیقه بامداد روز ۲۵ مرداد ماه ۱۳۶۴ با رمز یا سیدالشهدا(ع) دست به حمله زدند.
* هماهنگیهای قبل از عملیات عاشورای ۳ و نقش روحانیت
سردار فضلی به هماهنگی های قبل از عملیات اشاره کرد و افزود: یادم است آن موقع در ایام انتخابات مرحله دوم ریاست جمهوری امام خامنهای بودیم و وقتی قرار بود با جناب سرهنگ الماسی جانشین لشگر ۱۶ زرهی قزوین جلسهای داشته باشیم، قبل از حرکت لحظهای دیدم شهید بزرگوار حاج آقا میثمی را خدا رساند. گفتم برادرمیثمی، ما برای هماهنگی با برادران ارتش داریم می رویم شما هم تشریف بیاورید که بسیار استقبال کردند. گفتم حضور شریف شما باعث حکمتها، خیرات و برکاتی است اگر آنجا لازم شد، حدیثی، روایتی، تفسیری از قرآن داشته باشید و بر معنویت جلسه بیفزاید تا هماهنگیهایمان پیشرفت خوبی داشته باشد؛ چراکه قرار بود قبل از خط نیروهای ارتشی، دست به انجام عملیات بزنیم و میبایست هماهنگی های لازم انجام شود. به اتفاق رفتیم منطقه چناره، قرارگاه لشگر ۱۶ قزوین، جناب سرهنگ الماسی احوالپرسی و جلسه تشکیل شد. بعد از احوالپرسی گفتیم آقا امشب به ما ابلاغ کردند از قرارگاه حضرت خاتم(ص) که ما اینجا عملیات انجام دهیم، من دیدم ایشان مقداری ما را برانداز کرد و گفت، بله ما که با هم رفاقت نوشتهایم، بعد گفتند که شما یا دیوانهای یا عاشقید؟ در دلم گفتم که اولی را نمی دانم ولی دومی حتماً هستیم. چون اگر عاشق نباشی که اینگونه نمی شود! گفت شما فکه را نمیشناسید، گفتم بالاخره به ما تکلیف شده، امر شده، شهید میثمی در همین حین چند جملهای صحبت و روایتی عمومی بیان کردند.
* ۵۰ شبانه روز شناسایی و بررسی عملیاتی
بعد من دیدم که اصلاً فضای جلسه خیلی تلفیق و تلطیف شد، ما در خط قبل این عزیزان میخواستیم عملیات کنیم، اجازه برادران برای ما و هماهنگی برادران برای ما لازم و واجب بود، بعد از آن طرف هم ما نمیخواستیم بگوییم که ما فردا شب هم وقت داریم، گفتم خیلی خب چون شما گفته بودید که حداقل ۳ روز باید به من فرجه دهید، من عملیات را اطلاع بدهم، شما را نسبت به فکه توجیهتان کنند، سپس گفتم که برادر الماسی اگر اشکال ندارد ما به شرطی که هیچ کسی در جریان قرار نگیرد، هیچ کمکی و درخواستی هم از شما نداریم، ولی عملیاتمان را فردا شب انجام میدهیم یعنی یک شب عقب میاندازیم، گفتند که خیلی خب، گفتم البته ما ۵۰ شبانهروز است در جغرافیای شما کار شناسایی، طراحی و همه هماهنگی ها انجام شده و خداوند عنایتی کرد، آن عملیات غرورآفرین با حضور سردار صفوی و سردارعبداللهی که الآن معاون هماهنگی ستاد کل میباشند با نظارت این دو بزرگوار در منطقه فَکه به لطف و عنایت خدا به سرانجام رسید.
* یکی از سرّیترین عملیات های دوران دفاع مقدس
سردار فضلی ادامه داد: دو گردان از عراقی ها آمدند به شمال رودخانه دوایرج، بعد این دو گردان در عملیات منهدم شدند و با تلفات سنگینی از آنان اسیر گرفتیم. خداوند عنایت هایش را پی در پی انجام داد ما هم استعداد گردانهای مان سبک بود، حالا چون شرح عملیات نیست، باید بگویم این عملیات یکی از سریترین عملیاتهایی است که من در دفاع مقدس سراغ دارم و خداوند چه عنایتی پی در پی شامل حال ما شد. بحث عملیات عاشورای ۳ به فاصله یک روز پس از انجام عملیات عاشورای ۲ در منطقه عمومی فکه مطرح شد. با توجه به این که آن محور حدود عملیات والفجر مقدماتی و رمضان بود، قسمتهایی از میدانهای مین قدیمی در آن منطقه باقی مانده و تعدادی نیز به واسطه رمل و طوفان و سیلاب در زیر خاک پنهان شده بود. به همین دلیل کار عملیات با همت نیروهای گردان تخریب این تیپ و به فرماندهی شهید حاج محمود نوریان باز شد تا نیروهای عملکننده سپاه در ساعت ۲ و ۱۹ دقیقه بامداد روز ۲۵ مرداد ماه ۱۳۶۴ با رمز یا سیدالشهدا(ع) دست به حمله زده و با انهدام ۲ گردان از تیپ ۱۰۸ لشکر ۱۶ ارتش عراق در شمال فکه، تعداد ۶۳۵ تن از آنان را کشته و زخمی یا به اسارت بگیرند. همچنین در این حمله ضربتی یک روزه ۲ دستگاه تانک، و پل ارتباطی، یک پارک موتوری، ۱۹ انبار مهمات، یک دستگاه لودر و تعدادی از ادوات و تجهیزات مهندسی دشمن نابود شده و شماری سلاح سبک و نیمه سنگین به همراه چندین قبضه خمپارهانداز و وسایل مخابراتی و لجستیکی به غنیمت گرفته شد.
* نقش وحدت بخش و انسجام آفرین روحانیت در دفاع مقدس
فرمانده دوران دفاع مقدس بیان کرد: اسرای این عملیات را به دزفول منتقل کردیم، یادم است نماز جمعه بود و خدا رحمت کند این مردان بزرگ، این یاران صادق امام امت، امام جمعه بزرگوار دزفول حضرت آیتالله قاضی دزفولی بودند، ایشان آن روز خطبه ای قرایی را راجع به دفاع مقدس و فتوحات سپاه اسلام و بعد هم اخبار آن روز انتخابات مرحله دوم حضرت آقا بود در ریاست جمهوری را بیان کردند. میخواهم عرض کنم نقش این شهید بزرگوار در هماهنگی و انسجامبخشی نقش تعیینکنندهای بود.
* شهدا نمره قبولی گرفتند، فکری به حال خودمان کنیم
سردار فضلی در بخش دیگری از گفت وگوی خود به عملیات کربلا ۵ و نقش روحانیت معظم اشاره کرد و افزود: در کربلای ۵ در قرارگاه ما نفربری بود که در واقع درآن نفربر قرارگاه تاکتیکی ما آنجا بود، شب سوم عملیات، شهید بزرگوار شهید میررضی، معاون عملیات لشگر سیدالشهدا(ع) به شهادت رسیدند و به دلیل رفاقت شهید کلهری با شهید میررضی، حاج یدالله خیلی متأثر از این شهادت بودند به طوریکه با کسی حرف نمی زد، شهید میثمی که با همه ما آشنا و با اسم کوچک ما را صدا میکرد، تشریف آوردند و آمدند داخل نفربر از ما یکی یکی احوالپرسی کردند بعد گفت حاج یدالله (شهید کلهر) چه خبر است؟ در خودت هستی، من گفتم حاجآقا، دیشب شهید بزرگوار میررضی به شهادت رسیدند، و حاجی از شهادت شهید میررضی متأثر است، بعد با بیسیم داشتند صحبت میکردند، تماس میگرفتند، دیدم که شهید میثمی دولا شدند در گوش شهید کلهر مطالبی را میگوید، ای کاش کنجکاوی به خرج میدادم که متوجه بشوم چه میگوید، ولی یک تکه از سخنان ایشان را متوجه شدم که می گفتند؛ برادر کلهر ما به حال خودمان غبطه بخوریم آن که نمره قبولی خودش را گرفته من هم برای شهادت شما در راه خدا دعا میکنم، شما هم برای شهادت من در راه خدا دعا کنید. خدا میداند هفته بعد ۳۰ دی ماه بود که حاج یدالله کلهر به درجه رفیع شهادت نائل آمدند خداوند توفیق داد و ایشان هم به مقام دینی خودشان رسیدند. شهید میثمی مجدد به قرارگاه ما سری زد و با اینکه ما در عقبه کربلای ۵ طی ۸، ۹ مرحله در مناطق مختلف وارد عمل شده بودیم، لذا نزدیکترین فاصله را با واحدهایمان داشتیم، شهید میثمی دوباره آمد خودشان را به ما رساند، چون فهمیده بود حاج یدالله کلهر شهید شده است، برای عرض تسلیتی آمده بودند.
* طلاب مدرسه حقانی و دوران دفاع مقدس
بعد گفت، دعای ما راجع به شهید کلهر به اجابت رسید امیدوارم دعای حاج یدالله هم بابت بنده به اجابت برسد، که هفته بعد نیز خود شهید بزرگوار شهید میثمی توفیق و لیاقت شهادت را خداوند روزی ایشان کرد. لذا عزیزان بدانید که این شخصیت های نورانی و والامقام الگوهای ما بودند، اینها شخصیتهای کمنظیر و ارزشمندی بودند که خداوند به ما عنایتی کرد تا با هم آشنا شویم، ما این رفاقت و دوستی و برادریمان اگر ان شاءالله فردای قیامت یادشان نرود، ادامه دارد و توسعه پیدا میکند. در همین دوران بود که با دوستان طلبه مدرسه حقانی بیشتر و عمیق تر آشنا شدم از بین طلبههای عزیز شهید حاج علی آقا فلاح، شهید حاج ناصر آقا خلیلی، شهید بهشتی که از برادران کاشانی ما بودند، شهید جعفری، و چند نفر دیگر از دوستان که همان ماههای اول جنگ با هم آشنا شدیم، در محاصره آبادان بودیم در جبهه فیاضی آبادان دوشادوش هم نبرد می کردیم، اما این عمق رفاقت و برادری تا شهادت این بزرگواران ادامه داشت، هرچند من لایقش نبودم اما نگاه کریمانه این روحانی عزیز شهیدمان تا شهادتشان ادامه داشت.
* یک خواهش از طلاب حاضر در جبههها
جانشین معاون هماهنگکننده سپاه اذعان کرد: من خواهشی از آن بزرگواران کردم و آنها هم یک خواهش از ما داشتند. خواهش من از آنها این بود که برادران عزیز بزرگوار ما غیر از عملیات ها از شما یک خواهش داریم که به درس و بحثتان ادامه دهید، شما باید حتماً بنیه علمیتان قویترباشد، بنابراین غیر از عملیات ها شما برگردید به حوزه و ما هم به شیوه ای با روابطی که داشتیم شما را به وقتش فراخوان خواهیم کرد. خواهش آنها چه بود؟ مدیونید که اگر عملیاتی باشد و به ما اعلام نکنید. خب ما نمیتوانستیم که زمان عملیات را به شما بگوییم که چگونه؟ به چه شیوه؟ کدام منطقه؟ شاید از یک ماه، بیست روز قبلش، ما این عزیزان را فراخوان میکردیم که میآمدند و آنها صرفاً روحانیون تبلیغی نبودند، سلاح به دست میگرفتند و هر دو بزرگوار در خطوط مقدم به درجه رفیع شهادت نایل شدند. حجت الاسلام حاج علی فلاح در عملیات والفجر مقدماتی محشری کردند آن شب، یا دیگر عزیزانمان شهید آیتالله سلطانی، امام جمعه اشتهارد بود و نماینده مردم کرج در مجلس شورای اسلامی. ایشان هم در طول جنگ به جبهه ها سرکشی میکردند تا شهادت شان در جبهه رقم خورد.
* بنی صدر و جنگ تحمیلی
فرمانده دوران دفاع مقدس خاطرنشان کرد: یادم نمیرود ۵ آبان سال ۱۳۵۹ بود ما از دارخوین آمدیم اهواز، امام فرموده بودند که حصر آبادان باید شکسته شود، ما در دارخوین در خدمت سردار صفوی بودیم و از ایشان اجازه گرفتیم که به آبادان برویم لذا باید میرفتیم اهواز و از اهواز میرفتیم. روز هشتم در حالی که غریب به ۲۶۰، ۲۷۰ تا پاسدار و بسیجی و فرمانده عزیز بنده که سردار دقیقی که خودشان طلبهای و روحانی جلیلالقدری بودند آمدیم اهواز که از اهواز برویم ماهشهر و از ماهشهر برویم آبادان.
ما ۲۶۰، ۲۷۰ نفر، ۸۴ نفر پاسدار و بسیجیهایشان را سردار دقیقی از گچساران در کهگیلویه و بویراحمد آورده بود. یعنی ما در سپاه و بسیج ۸۸ تا نیرو داشتیم ۴ تا را برای حفاظت از سپاه گذاشته بود، مابقی را آورده بود و بعد ۵۰ نفر را شهید کلهر از کرج و شهریار آورده بودند، شهید امیربزاززاده از دزفول ۴۶ تا رزمنده را آورده بود، سردار امیرعلی امیری ۵۰ رزمنده را از استان فارس شهرهای اقلید، جهرم و شیراز آورده بود و علی آقا عظیمی ۱۶ رزمنده را از جزیره خارک آورده بود، البته برادران عزیز خراسان و سایرین هم بودند. از صبح چند جلسه برگزار شد. مختصر عرض میکنم شهید بزرگوار شهید باقری، معاون اطلاعات عملیات در قرارگاه جنوب بودند. شهید بزرگوار حاج داود کریمی، فرمانده سپاه در استان خوزستان بود. از صبح که جلسه برگزار شد، خبر سقوط یکی پس از دیگری شهرها را اعلام میکردند. خرمشهر سقوط کرده است.بستان سقوط کرده، سوسنگرد سقوط کرده، عراقیها یک بار وارد شهر شدند، حمیدیه در معرض سقوط است، اهواز هم در معرض سقوط است. آبادان در حال محاصره عراقیها است. همه خبر یکی پس از دیگری، سقوط مناطق مختلف بویژه شهرهایی که حالا نام بردم بود، جلسه که تمام شد، گفتند که امروز آقای بنیصدر، رئیس وقت جمهور و فرمانده کل نیروهای مسلح میخواهند بیایند و با این رزمندهها و نیروهای مردمی صحبت کنند. ما همه جمع شدیم در طبقه دوم که نمازخانه بود، آقای بنی صدر آمد برای صحبت، به قدری تحقیرآمیز صحبت کرد که غیرقابل توصیف است.
* دعا برای شکستن دست و پای بنی صدر
سردار فضلی به برخی از نکات تحقیرآمیز سخنان بنی صدر اشاره کرد و گفت: یک چند جملهای که در ذهن دارم از جلسه آقای بنی صدر را کوتاه بگویم، ایشان گفتند که شما برای چه جبهه آمدید؟ شما که دانش نظامی ندارید، آموزش نظامی ندارید، تجهیزات نظامی ندارید، شما دست و پاگیر ارتش هم شدهاید! من نمی دانم آقای بنی صدر اینها را برای چه میگفت؟ برای اینکه از دادن نان، آب و غذا که پیشکششان، از دادن مهمات به این رزمندههای پاسدار و بسیجی و به تعبیر خودشان مردمی ممانعت کنند؟ این جلسه به قدری تحقیرآمیز بود که همه ما درگوشی به همدیگر صحبت کردیم که بیاییم موقعی که صحبت بنی صدر تمام شد، همدیگر را هل دهیم، تا ایشان وقتی برای خروج در پله ها قرار می گیرد، زمین بخورد و دست و پایش بشکند. برادران همین کار را کردند و یکی دو تا پله که وی افتاد، محافظین جمع کردند و از معرکه رفت. بعد از این جلسه، اذان ظهر را گفتند و اعلام کردند نماز ظهر و عصر امروز به امامت شهید والامقام آیتالله بهشتی اقامه میشود. همه رزمندگان در محل نمازخانه جمع شدیم، این شهید بزرگوار با آن چهره نورانی، چهره الهی و خدایی بین دو نماز برای ما صحبت کردند. در فضای سخنان جلسه قبل هم ظاهراً قرار گرفته بودند. بخشی از فرمایشات ایشان این بود که خوش به احوال شما که در سنگرها از دین خدا دفاع میکنید، در سنگر از مردم کشور دفاع میکنید. بعد فرمودند، که من آرزو دارم امام اجازه بدهند در کنار شما و در سنگر شما با دشمنان خدا بجنگم. ممکن است آن جلسه ضبط شده باشد عبارتهای عجیبی را این شهید بزرگوار جاری کرد و معلوم بود که آرزوی شهادت را خداوند چراغش را در دل این انسان بزرگ و وارسته روشن کرده است.
* تاریخ شفاهی نقش روحانیت در دفاع مقدس جمع آوری شود
وی در بخش دیگری از سخنان خود افزود: همزمان که جنگ شروع شد ما هم با خیلی از دوستان روحانی و طلبهمان تجربه زیاد و چندانی نداشتیم، خیلی از تجربیات را در کنار همدیگر فرا گرفتیم. بعد شما میبینید که در جبهه نقش علما و روحانیون و بویژه طلبههای عزیز جوانمان چگونه بود که تحول، تحرک، جاذبه و اخلاص را داشتند و این ویژگی ها همیشه شاخص بود در سنگر، در عملیات، پشت جبهه، خودشان آنقدر عامل به علم بودند و این روحیه تأثیر خود را می گذاشت. پس ما نقش روحانیت را در دفاع مقدس بیبدیل میدانیم خدا میداند که اینها از صادقترین یاران امام بودند. این نقش را به خوبی، به شایستگی آن زمان عِده وعُده عزیزان روحانی ما کمتر از امروز بود، اما اینها از اطاعتشان از امام، خدا را شاهد می گیرم که لحظهای دریغ نکردند، در همه گامها و عرصه های هشت سال دفاع مقدس جانانه حضور چشمگیری داشتند، ارتش، سپاه، بسیج، ژاندارمری، کمیتههای انقلاب اسلامی، جهاد مهندسی از جمله جهاد سازندگی و شهربانی هم برایشان نداشت، موضوع و هدف شان فقط خدمت به دین خدا و امت اسلامی بود. لذا نسل امروز و فردای جامعه اسلامی نیازمند شناخت پیرامون روحانیت معظم حاضر در جبهه های حق علیه باطل است، لذا باید تاریخ شفاهی نقش روحانیت در هشت سال دفاع مقدس تهیه و تدوین شود.
* نقش روحانیت و علما در دفاع مقدس کلیدی بود
سردار فضلی ادامه داد: در همه ردههاو گروه هایی که برای دفاع مقدس آمده بودند، حضور و نقش علما و روحانیون یک نقش کلیدی و محوری بود و بعد ما در کنار یکدیگر رشد میکردیم، شما میبینید که شهید بزرگوار شهید ردانی میشود فرمانده لشگر امام حسین(ع)، فرمانده قرارگاه سپاه در دفاع مقدس میشود. این ظرفیت در اداره و مدیریت جنگ هم کاملاً مشهود بود و نقشآفرینی میکردند. از سوی دیگر همه دفاع مقدس با همدیگر آویخته است. یک شب در عملیات کربلای ۵ بود تعدادی از عزیزان روحانی مدرسه حقانی قم، تشریف آوردند لشگر و دوستانی بودند که از قبل میآمدند و محضرشان هم ارادت و آشنایی داشتیم از جمله؛ شهید حجتالاسلام صادق محمدی، آن زمان آقا کریم آتشی، فرمانده گردان مسلم بن عقیل در عملیات مجروح شده بودند. جانشین گردان، گردان را سرپرستی میکرد، وقتی این جمع عزیزان روحانی آمدند من شنیدم آقای صادق محمدی را از قبل با سوابقشان آشنایی داشتند اعلان آمادگی کردند برای هر کاری که دارید کمک می کنیم، گفت آقا شما میتوانید فرماندهی گردان مسلم بن عقیل را به عهده بگیرید و از سرپرستی دربیاورید، چون فرماندهاش مجروح شده، ایشان فرمودند که اطاعت میکنیم. گفتم آقا، دوستان یا هر کسی که میتواند به شما کمک کند را با خودتان میتوانید ببرید، این گردان در خط درگیر بودند، اتفاقا خدا وقتی میخواهد نمره قبولی به عزیزی بدهد آن شب هم شهادت شاید چند ساعتی بعد از انتساب ایشان به عنوان فرماندهی گردان مسلم بن عقیل لشگر ۱۰ سیدالشهدا(ع) در آتش پرحجم و سنگین کربلا ۵ به درجه رفیع شهادت نایل شدند.
وی اظهار کرد: شما این نقش علما و روحانیان را در دفاع مقدس قبل از دفاع مقدس بعد از دفاع مقدس تا به امروز شاهد هستیم. شهید بزرگوار حاج آقا میثمی یک یار صادق داشتند، حجتالاسلام و المسلمین آقای صادقی که امروز نماینده حضرت آقا در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هستند، ایشان یار صادق شهید میثمی رحمت الله علیه بودند. حجتالاسلام و المسلمین حاجآقا محمدی، حجتالاسلام و المسلمین حاجآقا مصلحی، و تعداد دیگر از این بزرگواران همان رویه شهید را ادامه دادند، لذا امروز این عزیزان شهدای زنده ما هستند. در حوادث دیگری که پیش آمد، شما فرض کنید در زلزله رودبار، منجیل، بم، در کرمانشاه، سرپل ذهاب یکی از دغدغههای اصلی خانوادههای عزیزی که عزیزانشان را از دست داده بودند موضوع کفن و دفن این متوفیان بود، این کار را به بهترین وجه ممکن توسط روحانیون معظم انجام شد، هم اقامه نماز میکردند هم روحانی و طلبههای برادر و هم خواهر، غسل میدادند کفن میکردند نماز میخواندند و در خاکسپاری و در آلام مردم شریک بودند، در آرام کردن آنها شریک بودند، در حوادثی مثل کرونا مصادیقش را به استحضار مردم رسیده شده، بدون تردید روحانیت نقش کلیدی و محوری و مؤثری داشتند، در جبهه مقاومت در دفاع از حرمین شریفین دیدیم که نقش عزیزان طلبه روحانی که ما را اُنس سردار آن هم عالم روحانی است، شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی رحمت الله علیه. شما خطاب ها و سخنرانی ایشان را نگاه کنید، شهادت دو بزرگوار روحانی که با زبان روزه در حرم مطهر رضوی به مظلومانه به شهادت رسیدند، خدا میداند مردم در مراسم تشیع ایشان به بهترین وجه ممکن ادای دین کردند، ادای تکلیف کردند من امیدوارم خداوند حق این شهدا را به گردن ما حلال بگرداند.
* خاطره ای از شهید آیتالله اشرفی اصفهانی
سردار فضلی در بخش پایانی سخنان خود گفت: سال ۶۱ قبل از شهادت شهید آیت الله اشرفی اصفهانی، پیرمرد زاهد، الهی و خدایی امام جمعه کرمانشاه بود، ایشان نماینده حضرت امام در استان کرمانشاه بودند، ما در سومار برای عملیات مسلم بن عقیل، شهید بزرگوار حاج همت، فرمانده قرارگاه لشگر نصر شده بودند، شهیدان بزرگوار آقا مهدی باکری، آقا رضا چراغی، و شهید چراغچی، فرماندهان تیپ های عملیاتی سپاه بودند و یگانهای عزیز ارتش هم چون ما آنجا تلفیقی عمل میکردیم، حضور داشتند، در واقع قرارگاهمان مشترک است. این بزرگمرد کم نظیر با اخلاق آیت الله اشرفی اصفهانی، این پیرمرد اهل زهد و تقوای الهی در لباس مقدس سپاه را به تن کردند، عمامه پیغمبر بر سرشان است قبا و عبا هم ندارند. آمدند در آن جلسه در قرارگاه لشگری ظفر، خدمت شهید همت و این شهیدانی که عرض کردم، و بعد فرمودند که من میخواهم از خط هم به رزمندگان سر بزنم با آن کهولت سن با آن شرایطی که ایشان داشت آمدند، بخش های زیادی از منطقه سومار آن ارتفاعات کهنهگیر آن ارتفاع گیسگر و به آن پاسگاههای مرزی سرکشی کردند، به رزمندگان خدا قوت گفتند، به وجود زیوجود چنین شهدای عزیزی که مفتخریم از نزدیک این بزرگواران را لمس کردهایم باید به خود ببالیم و همینطور بزرگواران دیگری همچون آیتالله دستغیب، آیتالله صدوقی، آیتالله مدنی را زیارت کرده ایم و جبهه ها و رزمندگان به حضور ایشان افتخار کرده اند، یادم است روزی داشتم از اهواز میآمدم تهران در پرواز دیدم که آیتالله موسوی جزایری، امام جمعه اهواز و نماینده امام و حضرت آقا در استان خوزستان دارند تشریف میآورند به سمت پرواز اجازه گرفتم رفتم به استقبالشان وقتی که از پلکان میآمدند بالا احوالی پرسیدیم و ارادت ما به ایشان بیش از ۴۲، ۴۳ هست که از درگیرهای خلق عرب تا دفاع مقدس تا به امروز و این مجاهدت های فراوانی که این مرد بزرگ کرده، بعد فرمودند که شما کجا نشستهاید گفتم که من چند ردیف عقبتر هستم، گفت اگر اشکال ندارد من هم پیش فلانی مینشینم، محبت کردند و دوستان جابجا کردند ما محضر آیتالله جزایری در پرواز نشستیم برای آمدن به تهران.
* معانقه حضرت امام خمینی(ره) با شهید آیت الله اشرفی اصفهانی(ره)
نقل خاطراتی از علما و روحانیون شد من اتفاقا همین خاطره شهید آیتالله اشرفی اصفهانی عرض کردم، گفت حالا من هم یک خاطره از آیتالله اشرفی اصفهانی برای شما بگویم، بیان کردند: روزی آیتالله مشکینی(ره) در همایشی که ائمه جمعه گردهم جمع می شوند و در انتهای همایش خدمت حضرت امام می رسند و دیداری تازه می کنند، بیان کردند که به همین ترتیب که میرفتیم حضرت امام، روی صندلی که نشسته بودند اجازه میگرفتیم، دست امام را میبوسیدند و عزیزان عبور میکردند، فرمودند که من ۵، ۶ نفر پشت سر آیتالله اشرفی اصفهانی رحمت الله علیه قرار داشتم، وقتی که شهید اشرفی اصفهانی به امام نزدیک شدند، امام رحمت الله علیه تمام قد ایستادند، با ایشان معانقهای کردند، چند جملهای با یکدیگر صحبت کردند بعد که ایشان تشریف برد امام نشستند در صندلی.
آشنایی ما با قرآن و عترت مجاهدتهایی که تا به امروز انجام شده است، مدیون امامین انقلاب است و این انسان بزرگ ذوب شده در قرآن به حرمت این شهید بزرگوار تمام قد میایستد، شهید آیتالله اشرفی اصفهانی را معانقه و احوالپرسی میکنند بعد که ایشان تشریف میبرند، فرمودند که باز امام دوباره نشستند، برای سایر عزیزان شاید این شرایط پیش نیامده، لذا این شهید بزرگوار آیتالله اشرفی اصفهانی، چه دِین بزرگی در گردن ما دارد که امام خمینی، نائب امام زمان(عج) به حرمت ایشان قیام میکند. درود و سلام خدا بر همه شهدای عزیز ما بر همه شهدای عزیز عالم و روحانی و مراجع اعزامی که از امام و حضرت آقا امروز و دفاع مقدس و همه ارزشها و مقابله با مستکبرین جبهه مقاومت همگونه حمایت و پشتیبانی کردند، درود بر این شهدای عزیز بزرگواری که ما خودمان و خاندان مان مدیون این شخصیت های الهی است.
فرمانده دوران دفاع مقدس افزود: کلیات حضور روحانیت معظم در تمام عرصهها و دوران اینست که هرگاه شما به تاریخ انقلاب نگاه میکنید، هیچگاه بهتر از این دوره ۴۳ سال و اندی بعد از انقلاب و شبیهاش را در تاریخ انقلاب اسلامی سراغ نداریم. روح بلند و ملکوتی حضرت امام خمینی(ره) که همه چیز را برای خدا میدید، برای خدا تفسیر میکرد و غیر از خدا چیز دیگری در ذهن و اندیشه امام یافت نمیشد، کار بزرگی انجام داد و توفیق داشتیم که در اوقات و مناسبت های مختلف در دوران دفاع مقدس به دفعات محضر نورانی امام و محضر حضرت آقا شرفیاب شدیم، اما چیزی غیر از خدا و غیر از رضای خدا و غیر از انتشار و مکتب امامین انقلاب اسلامی در ذهن و عمل ایشان نبود، چیزی غیر از مسیر الی الله دیده نمیشد. کار برای خدا، جهاد برای خدا، دفاع برای خدا و خودشان هم الگوهای عملی بودند.
* شهید آیتالله محلاتی هیچگاه از جبهه و جنگ و رزمندگان غافل نبود
وی با اشاره به خاطراتی از حضور روحانیت معظم در دوران دفاع مقدس اظهار کرد: با توجه به اینکه در دوران دفاع مقدس شاهد حضور فعال نمایندگان حضرت امام در صحنه های مختلف جنگ بودهایم، مناسب است خاطراتی را پیرامون این بزرگواران در سالهای دوران دفاع مقدس بیان کنم.
سردار فضلی ادامه داد: نمونه ای از حضور فعال روحانیت عرض میکنم و آن پیرامون شهید والامقام آیتالله شیخ فضلالله مهدیزادهٔ محلاتی معروف به فضلالله محلاتی رحمت الله علیه، نماینده حضرت امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. این شهید بزرگوار با توجه به مأموریتها و مسئولیتهای مختلفی که داشتند، هرگز از جبهه، جنگ و رزمندگان غفلت نمیکردند.
چندین بار توفیق داشتم در محضر شریف ایشان باشم و لذا نکاتی را پیرامون این شهید بزرگوار خدمتتان عرض می کنم. اول اینکه خداوند عنایتی کرد، زمانی که مسئولیت تیپ سیدالشهدا(ع) کرج بر عهده بنده قرار داده شد، مرسوم است برای معارفه فرمانده مثلا سپاه یا فرمانده منطقه ۱۰ حضور پیدا میکنند، اما خداوند آن روز، روز ویژه ای برای من مقدر فرمودند و معرفی من در تیپ سیدالشهدا(ع) در کرج با حضور ۱۱ امام جمعه غرب استان تهران، توسط شهید آیتالله محلاتی انجام شد؛ سایر مسئولین، خانوادههای معظم شهدا و شهید بزرگوار آجرلو هم حضور داشتند، ایشان با آن نگاه کریمانهشان فکر میکنم اواخر خرداد ۶۴ بود، وقتی ایشان در آن جلسه محبت کردند مراسم معارفه را اعلام کرد ، من آرام در گوش ایشان جملهای را با توجه به اختلاف سلیقه ها و نظرهایی که وجود داشت عرض کردم، چرا که کم و بیش اخبارش را داشتم که بین بعضی از این دوستان رزمنده و بعضی از این بزرگواران و عزیزان روحانی اختلاف نظرهایی وجود دارد و در واقع شرایط خاصی پیش آمده بود، من در گوش شهید بزرگوار آیت الله محلاتی عرض کردم، گفتم شاید ایشان عرض بنده را با یک لطافت علمایی بیان کنند.
گفتم حاج آقای محلاتی شهر کرج مقداری سیاسی است و بعد هم همه بزرگان که در این جلسه هستند و غایبین باید بیایند در تیپ سیدالشهدا(ع) و کمک کنند، من از جنابعالی استدعا دارم که بفرمایید آقا مسائل سیاسی و مسائل شخصی را همین جا دفن کنید ولی در اطاعت از امام حتماً باید پای کار باشید و به جبهه بیایید؛ چراکه جبهه ها نیازمند کمک همگان است. بعد از پایان صحبت دیدم شهید بزرگوار آیت الله محلاتی، چون وقتی کاری برای خدا باشد اینگونه پیش میرود، عین عبارتهایی که بکار برده بودم را برای همه آن حضار فرمودند، ابتدا کمی خجالت کشیدم، فکر میکردم مثلاً شهید محلاتی به شکلی تلفیق و تلطیف میکنند این عرایض بنده را اما بدون یک جمله یا کلمه کمتر یا بیشتر عین همان را فرمودند و بعد گفتند: شما تکلیف دارید که همه بیایید و واقعاً کمک کنید و من عرض میکنم خدا میداند که همه شان با شایستگی تمام آمدند.
سردار فضلی به علمای حاضر در مراسم اشاره کرد و افزود: مرحوم آیتالله شریفی، آیتالله ثمری، آیتالله صادقزاده، شهید صباحی، شهید سلطانی، آیتالله علنی و سایر عزیزان علما و روحانیون که در جلسه حاضر بودند، همه آمدند و اساساً همواره یک امام بزرگوار جمعه در تیپ سیدالشهدا که بعدها لشگر هم شد، همواره برای رسیدگی به امورات خود عزیزان روحانی حضور مستمر و جدی داشتند، هم برایشان کلاس برگزار می کردند و هم به سوالات شان پاسخ می دادند.
* در طول جنگ لشگر حضرت سیدالشهدا(ع) شاهد حضور دهها روحانی بود
فرمانده دوران دفاع مقدس خاطرنشان کرد: یکی از ویژگی های لشگر حضرت سیدالشهدا(ع) این بود که هرگز از نعمت وجودی روحانیت معظم خالی نمی شد و یک امام جمعه از بین این بزرگواران بنام آیتالله رفیعی همواره در جبهه مستقر بود. ما در خیلی از اوقات ۲۰۰ تا ۴۰۰ نفر، بیشتر یا کمتر شاهد حضور روحانی در لشگر حضرت سیدالشهدا (ع) بودیم و در طول دوران خدمتی ام طی دوران دفاع مقدس توفیق خدمت و نوکری در چند یگان را داشتهام و خدا میداند که آسمان همه یگانها شبیه به هم و آسمانشان یک رنگ بود.
* شهید آیت الله میثمی همچون یک امام جوان در جبهه جانفشانی میکرد
وی بیان کرد: سال ۵۸ بود با شهدای بزرگواری همچون شهید حجتالاسلام و المسلمین شهید میثمی و شهید رزاقیپور آشنا شدم، این بزرگواران برای سرکشی به شهر گچساران از توابع استان کهگیلویه و بویراحمد آمده بودند و من که در سال ۵۸ در محضر شریفشان بودم و ارادت داشتم، ارادتم در این دیدار عمیقتر شد و خداوند روزی کرد تا شهادت این بزرگواران، به دفعات محضر شریف و نورانیشان به ویژه شهید میثمی میرسیدیم.
* یادواره شهید آیت الله میثمی
سردار فضلی ادامه داد: با برادران بزرگواری همچون سردار صفوی، شهید حجازی، سردار شمشیری و برخی دیگر از عزیزان در تهران و اصفهان قرار گذاشتیم بعد از کنگره شهدای استان تهران، یادواره ای برای شهید میثمی برگزار کنیم که ما هم توفیق نوکری داشتیم و کمک کار دوستان بودیم به یاد دارم که حاصل و نتیجه یادواره شهید میثمی این شد که سردار صفوی، این یار صادق امامین انقلاب اسلامی بر دو لب جاری کردند، که ایشان (شهید میثمی) یک امام جوان بود. تجسم ما از حضرت امام رحمت الله علیه در واقع در قالب یک امام جوان در جبهه فردی همچون شهید میثمی بود.
* سعه صدر شهید میثمی مثال زدنی بود/ برای دنیا به اندازه یک آجر ارزش قائل نبود
وی به برخی از خصوصیات شهید میثمی اشاره کرد و گفت: «سعهصدر»، «محبت بی دریغ»، «تبسم و لبخند بر لب» از خصوصیات مشهود ایشان بود و خداوند به این شهید بزرگوار عنایتی که کرده بود آن بود که عامل به احکام الله بود. هرگز توصیهای از ایشان من نشنیدهام که خودشان عامل نبوده باشند. برای این دنیا اصلاً ارزش قائل نبود، قسم زیاد شاید جایز نباشد ولی به والله قسم، لحظهای و به اندازه پاره آجری برای دنیا ارزش قائل نبود، این را ما به دفعات از شهید بزرگوار میثمی دیدهایم. نکته حائز اهمیت اینکه خداوند ایشان را هر گاه که یک سختی و یک مانعی پیشرویمان قرار میگرفت و شرایط سختی برایمان در جبهه و جنگ پیش میآمد، شهید میثمی را خدا میرساند.
این فرمانده دوران دفاع مقدس خاطرنشان کرد: در مرداد ۶۴ عملیات عاشورای ۳ را در منطقه فَکه میخواستیم انجام دهیم. برای این عملیات هماهنگی هایی لازم بود با برادران ارتش داشته باشیم که برای این جلسه پیشبرد برنامه ها از حضور شهید میثمی بهره مند شدیم و خوب است اشاره ای به این عملیات غرور آفرین داشته باشم. تیپ سیدالشهدا(ع) (که بعدها به لشکر تغییر یافت) عنوان یگان خط شکن را داشت و حریف جدی لشکر گارد ریاست جمهوری عراق به حساب میآمد. بحث عملیات عاشورای ۳ به فاصله یک روز پس از انجام عملیات عاشورای ۲ در منطقه عمومی فکه مطرح شد. با توجه به این که آن محور حدود عملیات والفجر مقدماتی و رمضان بود، قسمتهایی از میدانهای مین قدیمی در آن منطقه باقی مانده و تعدادی نیز به واسطه رمل و طوفان و سیلاب در زیر خاک پنهان شده بود. به همین دلیل کار عملیات با همت نیروهای گردان تخریب این تیپ و به فرماندهی شهید حاج محمود نوریان باز شد تا نیروهای عملکننده سپاه در ساعت ۲ و ۱۹ دقیقه بامداد روز ۲۵ مرداد ماه ۱۳۶۴ با رمز یا سیدالشهدا(ع) دست به حمله زدند.
* هماهنگیهای قبل از عملیات عاشورای ۳ و نقش روحانیت
سردار فضلی به هماهنگی های قبل از عملیات اشاره کرد و افزود: یادم است آن موقع در ایام انتخابات مرحله دوم ریاست جمهوری امام خامنهای بودیم و وقتی قرار بود با جناب سرهنگ الماسی جانشین لشگر ۱۶ زرهی قزوین جلسهای داشته باشیم، قبل از حرکت لحظهای دیدم شهید بزرگوار حاج آقا میثمی را خدا رساند. گفتم برادرمیثمی، ما برای هماهنگی با برادران ارتش داریم می رویم شما هم تشریف بیاورید که بسیار استقبال کردند. گفتم حضور شریف شما باعث حکمتها، خیرات و برکاتی است اگر آنجا لازم شد، حدیثی، روایتی، تفسیری از قرآن داشته باشید و بر معنویت جلسه بیفزاید تا هماهنگیهایمان پیشرفت خوبی داشته باشد؛ چراکه قرار بود قبل از خط نیروهای ارتشی، دست به انجام عملیات بزنیم و میبایست هماهنگی های لازم انجام شود. به اتفاق رفتیم منطقه چناره، قرارگاه لشگر ۱۶ قزوین، جناب سرهنگ الماسی احوالپرسی و جلسه تشکیل شد. بعد از احوالپرسی گفتیم آقا امشب به ما ابلاغ کردند از قرارگاه حضرت خاتم(ص) که ما اینجا عملیات انجام دهیم، من دیدم ایشان مقداری ما را برانداز کرد و گفت، بله ما که با هم رفاقت نوشتهایم، بعد گفتند که شما یا دیوانهای یا عاشقید؟ در دلم گفتم که اولی را نمی دانم ولی دومی حتماً هستیم. چون اگر عاشق نباشی که اینگونه نمی شود! گفت شما فکه را نمیشناسید، گفتم بالاخره به ما تکلیف شده، امر شده، شهید میثمی در همین حین چند جملهای صحبت و روایتی عمومی بیان کردند.
* ۵۰ شبانه روز شناسایی و بررسی عملیاتی
بعد من دیدم که اصلاً فضای جلسه خیلی تلفیق و تلطیف شد، ما در خط قبل این عزیزان میخواستیم عملیات کنیم، اجازه برادران برای ما و هماهنگی برادران برای ما لازم و واجب بود، بعد از آن طرف هم ما نمیخواستیم بگوییم که ما فردا شب هم وقت داریم، گفتم خیلی خب چون شما گفته بودید که حداقل ۳ روز باید به من فرجه دهید، من عملیات را اطلاع بدهم، شما را نسبت به فکه توجیهتان کنند، سپس گفتم که برادر الماسی اگر اشکال ندارد ما به شرطی که هیچ کسی در جریان قرار نگیرد، هیچ کمکی و درخواستی هم از شما نداریم، ولی عملیاتمان را فردا شب انجام میدهیم یعنی یک شب عقب میاندازیم، گفتند که خیلی خب، گفتم البته ما ۵۰ شبانهروز است در جغرافیای شما کار شناسایی، طراحی و همه هماهنگی ها انجام شده و خداوند عنایتی کرد، آن عملیات غرورآفرین با حضور سردار صفوی و سردارعبداللهی که الآن معاون هماهنگی ستاد کل میباشند با نظارت این دو بزرگوار در منطقه فَکه به لطف و عنایت خدا به سرانجام رسید.
* یکی از سرّیترین عملیات های دوران دفاع مقدس
سردار فضلی ادامه داد: دو گردان از عراقی ها آمدند به شمال رودخانه دوایرج، بعد این دو گردان در عملیات منهدم شدند و با تلفات سنگینی از آنان اسیر گرفتیم. خداوند عنایت هایش را پی در پی انجام داد ما هم استعداد گردانهای مان سبک بود، حالا چون شرح عملیات نیست، باید بگویم این عملیات یکی از سریترین عملیاتهایی است که من در دفاع مقدس سراغ دارم و خداوند چه عنایتی پی در پی شامل حال ما شد. بحث عملیات عاشورای ۳ به فاصله یک روز پس از انجام عملیات عاشورای ۲ در منطقه عمومی فکه مطرح شد. با توجه به این که آن محور حدود عملیات والفجر مقدماتی و رمضان بود، قسمتهایی از میدانهای مین قدیمی در آن منطقه باقی مانده و تعدادی نیز به واسطه رمل و طوفان و سیلاب در زیر خاک پنهان شده بود. به همین دلیل کار عملیات با همت نیروهای گردان تخریب این تیپ و به فرماندهی شهید حاج محمود نوریان باز شد تا نیروهای عملکننده سپاه در ساعت ۲ و ۱۹ دقیقه بامداد روز ۲۵ مرداد ماه ۱۳۶۴ با رمز یا سیدالشهدا(ع) دست به حمله زده و با انهدام ۲ گردان از تیپ ۱۰۸ لشکر ۱۶ ارتش عراق در شمال فکه، تعداد ۶۳۵ تن از آنان را کشته و زخمی یا به اسارت بگیرند. همچنین در این حمله ضربتی یک روزه ۲ دستگاه تانک، و پل ارتباطی، یک پارک موتوری، ۱۹ انبار مهمات، یک دستگاه لودر و تعدادی از ادوات و تجهیزات مهندسی دشمن نابود شده و شماری سلاح سبک و نیمه سنگین به همراه چندین قبضه خمپارهانداز و وسایل مخابراتی و لجستیکی به غنیمت گرفته شد.
* نقش وحدت بخش و انسجام آفرین روحانیت در دفاع مقدس
فرمانده دوران دفاع مقدس بیان کرد: اسرای این عملیات را به دزفول منتقل کردیم، یادم است نماز جمعه بود و خدا رحمت کند این مردان بزرگ، این یاران صادق امام امت، امام جمعه بزرگوار دزفول حضرت آیتالله قاضی دزفولی بودند، ایشان آن روز خطبه ای قرایی را راجع به دفاع مقدس و فتوحات سپاه اسلام و بعد هم اخبار آن روز انتخابات مرحله دوم حضرت آقا بود در ریاست جمهوری را بیان کردند. میخواهم عرض کنم نقش این شهید بزرگوار در هماهنگی و انسجامبخشی نقش تعیینکنندهای بود.
* شهدا نمره قبولی گرفتند، فکری به حال خودمان کنیم
سردار فضلی در بخش دیگری از گفت وگوی خود به عملیات کربلا ۵ و نقش روحانیت معظم اشاره کرد و افزود: در کربلای ۵ در قرارگاه ما نفربری بود که در واقع درآن نفربر قرارگاه تاکتیکی ما آنجا بود، شب سوم عملیات، شهید بزرگوار شهید میررضی، معاون عملیات لشگر سیدالشهدا(ع) به شهادت رسیدند و به دلیل رفاقت شهید کلهری با شهید میررضی، حاج یدالله خیلی متأثر از این شهادت بودند به طوریکه با کسی حرف نمی زد، شهید میثمی که با همه ما آشنا و با اسم کوچک ما را صدا میکرد، تشریف آوردند و آمدند داخل نفربر از ما یکی یکی احوالپرسی کردند بعد گفت حاج یدالله (شهید کلهر) چه خبر است؟ در خودت هستی، من گفتم حاجآقا، دیشب شهید بزرگوار میررضی به شهادت رسیدند، و حاجی از شهادت شهید میررضی متأثر است، بعد با بیسیم داشتند صحبت میکردند، تماس میگرفتند، دیدم که شهید میثمی دولا شدند در گوش شهید کلهر مطالبی را میگوید، ای کاش کنجکاوی به خرج میدادم که متوجه بشوم چه میگوید، ولی یک تکه از سخنان ایشان را متوجه شدم که می گفتند؛ برادر کلهر ما به حال خودمان غبطه بخوریم آن که نمره قبولی خودش را گرفته من هم برای شهادت شما در راه خدا دعا میکنم، شما هم برای شهادت من در راه خدا دعا کنید. خدا میداند هفته بعد ۳۰ دی ماه بود که حاج یدالله کلهر به درجه رفیع شهادت نائل آمدند خداوند توفیق داد و ایشان هم به مقام دینی خودشان رسیدند. شهید میثمی مجدد به قرارگاه ما سری زد و با اینکه ما در عقبه کربلای ۵ طی ۸، ۹ مرحله در مناطق مختلف وارد عمل شده بودیم، لذا نزدیکترین فاصله را با واحدهایمان داشتیم، شهید میثمی دوباره آمد خودشان را به ما رساند، چون فهمیده بود حاج یدالله کلهر شهید شده است، برای عرض تسلیتی آمده بودند.
* طلاب مدرسه حقانی و دوران دفاع مقدس
بعد گفت، دعای ما راجع به شهید کلهر به اجابت رسید امیدوارم دعای حاج یدالله هم بابت بنده به اجابت برسد، که هفته بعد نیز خود شهید بزرگوار شهید میثمی توفیق و لیاقت شهادت را خداوند روزی ایشان کرد. لذا عزیزان بدانید که این شخصیت های نورانی و والامقام الگوهای ما بودند، اینها شخصیتهای کمنظیر و ارزشمندی بودند که خداوند به ما عنایتی کرد تا با هم آشنا شویم، ما این رفاقت و دوستی و برادریمان اگر ان شاءالله فردای قیامت یادشان نرود، ادامه دارد و توسعه پیدا میکند. در همین دوران بود که با دوستان طلبه مدرسه حقانی بیشتر و عمیق تر آشنا شدم از بین طلبههای عزیز شهید حاج علی آقا فلاح، شهید حاج ناصر آقا خلیلی، شهید بهشتی که از برادران کاشانی ما بودند، شهید جعفری، و چند نفر دیگر از دوستان که همان ماههای اول جنگ با هم آشنا شدیم، در محاصره آبادان بودیم در جبهه فیاضی آبادان دوشادوش هم نبرد می کردیم، اما این عمق رفاقت و برادری تا شهادت این بزرگواران ادامه داشت، هرچند من لایقش نبودم اما نگاه کریمانه این روحانی عزیز شهیدمان تا شهادتشان ادامه داشت.
* یک خواهش از طلاب حاضر در جبههها
جانشین معاون هماهنگکننده سپاه اذعان کرد: من خواهشی از آن بزرگواران کردم و آنها هم یک خواهش از ما داشتند. خواهش من از آنها این بود که برادران عزیز بزرگوار ما غیر از عملیات ها از شما یک خواهش داریم که به درس و بحثتان ادامه دهید، شما باید حتماً بنیه علمیتان قویترباشد، بنابراین غیر از عملیات ها شما برگردید به حوزه و ما هم به شیوه ای با روابطی که داشتیم شما را به وقتش فراخوان خواهیم کرد. خواهش آنها چه بود؟ مدیونید که اگر عملیاتی باشد و به ما اعلام نکنید. خب ما نمیتوانستیم که زمان عملیات را به شما بگوییم که چگونه؟ به چه شیوه؟ کدام منطقه؟ شاید از یک ماه، بیست روز قبلش، ما این عزیزان را فراخوان میکردیم که میآمدند و آنها صرفاً روحانیون تبلیغی نبودند، سلاح به دست میگرفتند و هر دو بزرگوار در خطوط مقدم به درجه رفیع شهادت نایل شدند. حجت الاسلام حاج علی فلاح در عملیات والفجر مقدماتی محشری کردند آن شب، یا دیگر عزیزانمان شهید آیتالله سلطانی، امام جمعه اشتهارد بود و نماینده مردم کرج در مجلس شورای اسلامی. ایشان هم در طول جنگ به جبهه ها سرکشی میکردند تا شهادت شان در جبهه رقم خورد.
* بنی صدر و جنگ تحمیلی
فرمانده دوران دفاع مقدس خاطرنشان کرد: یادم نمیرود ۵ آبان سال ۱۳۵۹ بود ما از دارخوین آمدیم اهواز، امام فرموده بودند که حصر آبادان باید شکسته شود، ما در دارخوین در خدمت سردار صفوی بودیم و از ایشان اجازه گرفتیم که به آبادان برویم لذا باید میرفتیم اهواز و از اهواز میرفتیم. روز هشتم در حالی که غریب به ۲۶۰، ۲۷۰ تا پاسدار و بسیجی و فرمانده عزیز بنده که سردار دقیقی که خودشان طلبهای و روحانی جلیلالقدری بودند آمدیم اهواز که از اهواز برویم ماهشهر و از ماهشهر برویم آبادان.
ما ۲۶۰، ۲۷۰ نفر، ۸۴ نفر پاسدار و بسیجیهایشان را سردار دقیقی از گچساران در کهگیلویه و بویراحمد آورده بود. یعنی ما در سپاه و بسیج ۸۸ تا نیرو داشتیم ۴ تا را برای حفاظت از سپاه گذاشته بود، مابقی را آورده بود و بعد ۵۰ نفر را شهید کلهر از کرج و شهریار آورده بودند، شهید امیربزاززاده از دزفول ۴۶ تا رزمنده را آورده بود، سردار امیرعلی امیری ۵۰ رزمنده را از استان فارس شهرهای اقلید، جهرم و شیراز آورده بود و علی آقا عظیمی ۱۶ رزمنده را از جزیره خارک آورده بود، البته برادران عزیز خراسان و سایرین هم بودند. از صبح چند جلسه برگزار شد. مختصر عرض میکنم شهید بزرگوار شهید باقری، معاون اطلاعات عملیات در قرارگاه جنوب بودند. شهید بزرگوار حاج داود کریمی، فرمانده سپاه در استان خوزستان بود. از صبح که جلسه برگزار شد، خبر سقوط یکی پس از دیگری شهرها را اعلام میکردند. خرمشهر سقوط کرده است.بستان سقوط کرده، سوسنگرد سقوط کرده، عراقیها یک بار وارد شهر شدند، حمیدیه در معرض سقوط است، اهواز هم در معرض سقوط است. آبادان در حال محاصره عراقیها است. همه خبر یکی پس از دیگری، سقوط مناطق مختلف بویژه شهرهایی که حالا نام بردم بود، جلسه که تمام شد، گفتند که امروز آقای بنیصدر، رئیس وقت جمهور و فرمانده کل نیروهای مسلح میخواهند بیایند و با این رزمندهها و نیروهای مردمی صحبت کنند. ما همه جمع شدیم در طبقه دوم که نمازخانه بود، آقای بنی صدر آمد برای صحبت، به قدری تحقیرآمیز صحبت کرد که غیرقابل توصیف است.
* دعا برای شکستن دست و پای بنی صدر
سردار فضلی به برخی از نکات تحقیرآمیز سخنان بنی صدر اشاره کرد و گفت: یک چند جملهای که در ذهن دارم از جلسه آقای بنی صدر را کوتاه بگویم، ایشان گفتند که شما برای چه جبهه آمدید؟ شما که دانش نظامی ندارید، آموزش نظامی ندارید، تجهیزات نظامی ندارید، شما دست و پاگیر ارتش هم شدهاید! من نمی دانم آقای بنی صدر اینها را برای چه میگفت؟ برای اینکه از دادن نان، آب و غذا که پیشکششان، از دادن مهمات به این رزمندههای پاسدار و بسیجی و به تعبیر خودشان مردمی ممانعت کنند؟ این جلسه به قدری تحقیرآمیز بود که همه ما درگوشی به همدیگر صحبت کردیم که بیاییم موقعی که صحبت بنی صدر تمام شد، همدیگر را هل دهیم، تا ایشان وقتی برای خروج در پله ها قرار می گیرد، زمین بخورد و دست و پایش بشکند. برادران همین کار را کردند و یکی دو تا پله که وی افتاد، محافظین جمع کردند و از معرکه رفت. بعد از این جلسه، اذان ظهر را گفتند و اعلام کردند نماز ظهر و عصر امروز به امامت شهید والامقام آیتالله بهشتی اقامه میشود. همه رزمندگان در محل نمازخانه جمع شدیم، این شهید بزرگوار با آن چهره نورانی، چهره الهی و خدایی بین دو نماز برای ما صحبت کردند. در فضای سخنان جلسه قبل هم ظاهراً قرار گرفته بودند. بخشی از فرمایشات ایشان این بود که خوش به احوال شما که در سنگرها از دین خدا دفاع میکنید، در سنگر از مردم کشور دفاع میکنید. بعد فرمودند، که من آرزو دارم امام اجازه بدهند در کنار شما و در سنگر شما با دشمنان خدا بجنگم. ممکن است آن جلسه ضبط شده باشد عبارتهای عجیبی را این شهید بزرگوار جاری کرد و معلوم بود که آرزوی شهادت را خداوند چراغش را در دل این انسان بزرگ و وارسته روشن کرده است.
* تاریخ شفاهی نقش روحانیت در دفاع مقدس جمع آوری شود
وی در بخش دیگری از سخنان خود افزود: همزمان که جنگ شروع شد ما هم با خیلی از دوستان روحانی و طلبهمان تجربه زیاد و چندانی نداشتیم، خیلی از تجربیات را در کنار همدیگر فرا گرفتیم. بعد شما میبینید که در جبهه نقش علما و روحانیون و بویژه طلبههای عزیز جوانمان چگونه بود که تحول، تحرک، جاذبه و اخلاص را داشتند و این ویژگی ها همیشه شاخص بود در سنگر، در عملیات، پشت جبهه، خودشان آنقدر عامل به علم بودند و این روحیه تأثیر خود را می گذاشت. پس ما نقش روحانیت را در دفاع مقدس بیبدیل میدانیم خدا میداند که اینها از صادقترین یاران امام بودند. این نقش را به خوبی، به شایستگی آن زمان عِده وعُده عزیزان روحانی ما کمتر از امروز بود، اما اینها از اطاعتشان از امام، خدا را شاهد می گیرم که لحظهای دریغ نکردند، در همه گامها و عرصه های هشت سال دفاع مقدس جانانه حضور چشمگیری داشتند، ارتش، سپاه، بسیج، ژاندارمری، کمیتههای انقلاب اسلامی، جهاد مهندسی از جمله جهاد سازندگی و شهربانی هم برایشان نداشت، موضوع و هدف شان فقط خدمت به دین خدا و امت اسلامی بود. لذا نسل امروز و فردای جامعه اسلامی نیازمند شناخت پیرامون روحانیت معظم حاضر در جبهه های حق علیه باطل است، لذا باید تاریخ شفاهی نقش روحانیت در هشت سال دفاع مقدس تهیه و تدوین شود.
* نقش روحانیت و علما در دفاع مقدس کلیدی بود
سردار فضلی ادامه داد: در همه ردههاو گروه هایی که برای دفاع مقدس آمده بودند، حضور و نقش علما و روحانیون یک نقش کلیدی و محوری بود و بعد ما در کنار یکدیگر رشد میکردیم، شما میبینید که شهید بزرگوار شهید ردانی میشود فرمانده لشگر امام حسین(ع)، فرمانده قرارگاه سپاه در دفاع مقدس میشود. این ظرفیت در اداره و مدیریت جنگ هم کاملاً مشهود بود و نقشآفرینی میکردند. از سوی دیگر همه دفاع مقدس با همدیگر آویخته است. یک شب در عملیات کربلای ۵ بود تعدادی از عزیزان روحانی مدرسه حقانی قم، تشریف آوردند لشگر و دوستانی بودند که از قبل میآمدند و محضرشان هم ارادت و آشنایی داشتیم از جمله؛ شهید حجتالاسلام صادق محمدی، آن زمان آقا کریم آتشی، فرمانده گردان مسلم بن عقیل در عملیات مجروح شده بودند. جانشین گردان، گردان را سرپرستی میکرد، وقتی این جمع عزیزان روحانی آمدند من شنیدم آقای صادق محمدی را از قبل با سوابقشان آشنایی داشتند اعلان آمادگی کردند برای هر کاری که دارید کمک می کنیم، گفت آقا شما میتوانید فرماندهی گردان مسلم بن عقیل را به عهده بگیرید و از سرپرستی دربیاورید، چون فرماندهاش مجروح شده، ایشان فرمودند که اطاعت میکنیم. گفتم آقا، دوستان یا هر کسی که میتواند به شما کمک کند را با خودتان میتوانید ببرید، این گردان در خط درگیر بودند، اتفاقا خدا وقتی میخواهد نمره قبولی به عزیزی بدهد آن شب هم شهادت شاید چند ساعتی بعد از انتساب ایشان به عنوان فرماندهی گردان مسلم بن عقیل لشگر ۱۰ سیدالشهدا(ع) در آتش پرحجم و سنگین کربلا ۵ به درجه رفیع شهادت نایل شدند.
وی اظهار کرد: شما این نقش علما و روحانیان را در دفاع مقدس قبل از دفاع مقدس بعد از دفاع مقدس تا به امروز شاهد هستیم. شهید بزرگوار حاج آقا میثمی یک یار صادق داشتند، حجتالاسلام و المسلمین آقای صادقی که امروز نماینده حضرت آقا در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هستند، ایشان یار صادق شهید میثمی رحمت الله علیه بودند. حجتالاسلام و المسلمین حاجآقا محمدی، حجتالاسلام و المسلمین حاجآقا مصلحی، و تعداد دیگر از این بزرگواران همان رویه شهید را ادامه دادند، لذا امروز این عزیزان شهدای زنده ما هستند. در حوادث دیگری که پیش آمد، شما فرض کنید در زلزله رودبار، منجیل، بم، در کرمانشاه، سرپل ذهاب یکی از دغدغههای اصلی خانوادههای عزیزی که عزیزانشان را از دست داده بودند موضوع کفن و دفن این متوفیان بود، این کار را به بهترین وجه ممکن توسط روحانیون معظم انجام شد، هم اقامه نماز میکردند هم روحانی و طلبههای برادر و هم خواهر، غسل میدادند کفن میکردند نماز میخواندند و در خاکسپاری و در آلام مردم شریک بودند، در آرام کردن آنها شریک بودند، در حوادثی مثل کرونا مصادیقش را به استحضار مردم رسیده شده، بدون تردید روحانیت نقش کلیدی و محوری و مؤثری داشتند، در جبهه مقاومت در دفاع از حرمین شریفین دیدیم که نقش عزیزان طلبه روحانی که ما را اُنس سردار آن هم عالم روحانی است، شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی رحمت الله علیه. شما خطاب ها و سخنرانی ایشان را نگاه کنید، شهادت دو بزرگوار روحانی که با زبان روزه در حرم مطهر رضوی به مظلومانه به شهادت رسیدند، خدا میداند مردم در مراسم تشیع ایشان به بهترین وجه ممکن ادای دین کردند، ادای تکلیف کردند من امیدوارم خداوند حق این شهدا را به گردن ما حلال بگرداند.
* خاطره ای از شهید آیتالله اشرفی اصفهانی
سردار فضلی در بخش پایانی سخنان خود گفت: سال ۶۱ قبل از شهادت شهید آیت الله اشرفی اصفهانی، پیرمرد زاهد، الهی و خدایی امام جمعه کرمانشاه بود، ایشان نماینده حضرت امام در استان کرمانشاه بودند، ما در سومار برای عملیات مسلم بن عقیل، شهید بزرگوار حاج همت، فرمانده قرارگاه لشگر نصر شده بودند، شهیدان بزرگوار آقا مهدی باکری، آقا رضا چراغی، و شهید چراغچی، فرماندهان تیپ های عملیاتی سپاه بودند و یگانهای عزیز ارتش هم چون ما آنجا تلفیقی عمل میکردیم، حضور داشتند، در واقع قرارگاهمان مشترک است. این بزرگمرد کم نظیر با اخلاق آیت الله اشرفی اصفهانی، این پیرمرد اهل زهد و تقوای الهی در لباس مقدس سپاه را به تن کردند، عمامه پیغمبر بر سرشان است قبا و عبا هم ندارند. آمدند در آن جلسه در قرارگاه لشگری ظفر، خدمت شهید همت و این شهیدانی که عرض کردم، و بعد فرمودند که من میخواهم از خط هم به رزمندگان سر بزنم با آن کهولت سن با آن شرایطی که ایشان داشت آمدند، بخش های زیادی از منطقه سومار آن ارتفاعات کهنهگیر آن ارتفاع گیسگر و به آن پاسگاههای مرزی سرکشی کردند، به رزمندگان خدا قوت گفتند، به وجود زیوجود چنین شهدای عزیزی که مفتخریم از نزدیک این بزرگواران را لمس کردهایم باید به خود ببالیم و همینطور بزرگواران دیگری همچون آیتالله دستغیب، آیتالله صدوقی، آیتالله مدنی را زیارت کرده ایم و جبهه ها و رزمندگان به حضور ایشان افتخار کرده اند، یادم است روزی داشتم از اهواز میآمدم تهران در پرواز دیدم که آیتالله موسوی جزایری، امام جمعه اهواز و نماینده امام و حضرت آقا در استان خوزستان دارند تشریف میآورند به سمت پرواز اجازه گرفتم رفتم به استقبالشان وقتی که از پلکان میآمدند بالا احوالی پرسیدیم و ارادت ما به ایشان بیش از ۴۲، ۴۳ هست که از درگیرهای خلق عرب تا دفاع مقدس تا به امروز و این مجاهدت های فراوانی که این مرد بزرگ کرده، بعد فرمودند که شما کجا نشستهاید گفتم که من چند ردیف عقبتر هستم، گفت اگر اشکال ندارد من هم پیش فلانی مینشینم، محبت کردند و دوستان جابجا کردند ما محضر آیتالله جزایری در پرواز نشستیم برای آمدن به تهران.
* معانقه حضرت امام خمینی(ره) با شهید آیت الله اشرفی اصفهانی(ره)
نقل خاطراتی از علما و روحانیون شد من اتفاقا همین خاطره شهید آیتالله اشرفی اصفهانی عرض کردم، گفت حالا من هم یک خاطره از آیتالله اشرفی اصفهانی برای شما بگویم، بیان کردند: روزی آیتالله مشکینی(ره) در همایشی که ائمه جمعه گردهم جمع می شوند و در انتهای همایش خدمت حضرت امام می رسند و دیداری تازه می کنند، بیان کردند که به همین ترتیب که میرفتیم حضرت امام، روی صندلی که نشسته بودند اجازه میگرفتیم، دست امام را میبوسیدند و عزیزان عبور میکردند، فرمودند که من ۵، ۶ نفر پشت سر آیتالله اشرفی اصفهانی رحمت الله علیه قرار داشتم، وقتی که شهید اشرفی اصفهانی به امام نزدیک شدند، امام رحمت الله علیه تمام قد ایستادند، با ایشان معانقهای کردند، چند جملهای با یکدیگر صحبت کردند بعد که ایشان تشریف برد امام نشستند در صندلی.
آشنایی ما با قرآن و عترت مجاهدتهایی که تا به امروز انجام شده است، مدیون امامین انقلاب است و این انسان بزرگ ذوب شده در قرآن به حرمت این شهید بزرگوار تمام قد میایستد، شهید آیتالله اشرفی اصفهانی را معانقه و احوالپرسی میکنند بعد که ایشان تشریف میبرند، فرمودند که باز امام دوباره نشستند، برای سایر عزیزان شاید این شرایط پیش نیامده، لذا این شهید بزرگوار آیتالله اشرفی اصفهانی، چه دِین بزرگی در گردن ما دارد که امام خمینی، نائب امام زمان(عج) به حرمت ایشان قیام میکند. درود و سلام خدا بر همه شهدای عزیز ما بر همه شهدای عزیز عالم و روحانی و مراجع اعزامی که از امام و حضرت آقا امروز و دفاع مقدس و همه ارزشها و مقابله با مستکبرین جبهه مقاومت همگونه حمایت و پشتیبانی کردند، درود بر این شهدای عزیز بزرگواری که ما خودمان و خاندان مان مدیون این شخصیت های الهی است.