غروب روز پنجشنبه چهارم اردیبهشت ۵۹ عملیات آغاز شد و شش فروند هواپیمای C_۱۳۰ و ۹۰ نفر از کماندوهای آمریکا موسوم به نیروهای دلتا، از قاهره به ناو هواپیمابر Nimitz در دریای عمان منتقل شدند. طبق نقشه باید هواپیماها به همراه هشت فروند بالگرد در صحرای طبس فرود میآمدند و سپس بالگردها، کماندوها را به اطراف تهران منتقل کنند تا از آنجا با کامیونها و خودروهایی که از قبل توسط نفوذیهای آمریکا در کشور آماده شده بود به اطراف لانه جاسوسی انتقال یابند.
اما وضعیت به گونه غیرقابل پیش بینی رقم خورد، یکی از بالگردها پس از ورود به حریم ایران اسلامی دچار نقص فنی شد و سرنشینان آن با بالگرد دیگری خود را به ناو نیمتیز رساندند و بدین ترتیب شش هواپیما و شش بالگرد در صحرای طبس فرود آمد. پس از این یکی دیگر از هلیکوپترها در حال سوختگیری جهت انجام مرحله بعد عملیات دچار نقص فنی شد و با بهم خوردن برنامهها رئیس جمهور کارتر دستور توقف عملیات که «پنجه عقاب» نام گرفته بود و عقبنشینی را داد، اما هنگامی که قصد بازگشت داشتند توفان شن برخاست و یک هواپیما و یک بالگرد با هم برخورد کردند و هر دو آتش گرفته و هشت تن از آمریکاییها در آتش سوختند.
محمد منتظرقائم فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یزد، جهت بررسی اوضاع به ناحیه مورد نظر وارد شد تا اطلاعات موجود و فوق سری داخل صحنه را جمعآوری کند. اما آمریکا با همدستی مزدوران خودفروخته در ایران، تصمیم گرفت تا باقیمانده بالگردها منهدم کند و اسناد سری از بین بروند؛ بنابراین با هماهنگی بنیصدر این منطقه بمباران شد و پاسدار محمد منتظرقائم به فیض شهادت رسید. از بین بردن اسناد و مدارک به جامانده که به طور قطع حاوی اسناد و مدارک مربوط به ادامه طرح و برنامههای آمریکاییها پس از انجام مرحله اول عملیات بود و همچنین اسامی عوامل مزدور داخلی و جاسوسان را شامل میشد که میبایست طی این عملیات با آمریکاییها همکاری کنند.
همرزمان سردار سپاه ابابیل در صحرای طبس در مورد حماسه کویر میگویند: «پنجم اردیبهشت بود که از سپاه تهران به ما خبر دادند که راننده تانکری نفتکش در نزدیکی جادهای متروک و کم تردد در صحرای طبس تعداد پنج فروند بالگرد، یک هواپیما در حال سوختن، یک دستگاه جیپ، دو موتورسیکلت، تعدادی رختخواب و پرژکتور مشاهده کرده است؛ سریعاً خود را به منطقه برسانید.»
محمد گفت: «اول نماز میخوانیم و سپس راهی میشویم.» نماز آن روزش طولانیتر از بقیه روزها شد و حال و هوای دیگری داشت. بعد از اتمام نمازش یکی از بچهها به شوخی گفت: «حاجی نماز جعفر طیار میخواندی؟ لبخند زد و گفت: شاید نماز آخرمان باشد.»
به منطقه که رسیدیم من برای تجسس و سوال از اهالی از بچهها جدا شدم؛ محمد و دو نفر از بچهها به سمت بالگردها و هواپیمای سوخته راهی شدند.
در حال صحبت با اهالی بودم که هواپیماهای فانتومی که بر فراز منطقه پرواز میکردند، توجهام را جلب کردند. بعد از آن، صدای انفجار مهیبی از سمت بالگردها به گوش رسید. به سرعت به سمت بالگردها به راه افتادم. دودی سیاه به آسمان بلند شده بود. محمد که برای بررسی بالگردها وارد آنها شده بود تا اگر سند و مدرکی بر جا مانده، با خود بیاورد، طعمه خیانت بنیصدر و همدستانش شده بود که میخواستند آن اسناد فاش نشوند. تا به او رسیدیم به مولایش حسین (ع) پیوسته بود.
پس از این واقعه رادیو لندن به نقل از خبرنگار خود در واشنگتن اعلام کرد: «از آغاز رشته طولانی بحرانهای مربوط به ایران و افغانستان تاکنون، این شدیدترین ضربهای است که بر روحیه ملی آمریکاییها وارد شده است.»
*دفاع پرس