به بهانه اظهارات متقلبانه یک اصلاح طلب؛
رنانی حتی زنان آشوبگر را هم نمیبیند؛ آنها که در اردوکشی خیابانی اهالی فتنه حتی از آتش زدن بانک و تخریب اموال عمومی هم ابا ندارند. البته مریم رجوی هم یک زن است. وقتی ملاک سیاست فقط جنسیت باشد، توصیفات سانتیمانتالیسم رنانی از زنان، شامل حال مریم رجوی هم میشود!
سرویس سیاسی شهدای ایران:کبری آسوپار/حکومت خودش را به نشنیدن زده است». این اولین تقلب محسن رنانی در یادداشتی است که روز شنبه این هفته در روزنامه اصلاح طلب اعتماد از او منتشر شده است. تقلب او از این رو است که حکومت حرف او را نشنیده و او میخواهد خودش را به همه تعمیم دهد. همه آنچه او در این یادداشت – که به متنهای وبلاگی احساسی تنه میزند- نوشته، پوششی از چنین تقلبی دارد. به نظر میرسد او دلخور است، تحویل گرفته نشده است و فردای خودش را یأسآلود میبیند، و این همه را به کل جامعه نسبت میدهد.
رنانی مینویسد: «ما شدهایم نشخوارکننده علم جهانی و دانشگاهمان به کارخانه تولید مقالههای بازتولیدی تبدیل شده است تا مقاماتمان هورا بکشند که ما رتبه چندم تولید علم در جهان را داریم. من نمیخواهم در این تقلب مشارکت کنم. حالا احساس میکنم کار روشنفکری نیز به پایان راه خود رسیده است...»
این «ما» یی که او توصیف میکند، ما نیست یا حداقل «ما»ی بزرگی نیست؛ من کوچکی است که با عینک روشنفکری مدعی، خودش را سخنگو و نماینده همه جامعه میبیند و در ادامه هم گرچه اذعان دارد که مردم دیگر «وقت، انرژی، حوصله و انگیزه شنیدن و همراهی با روشنفکران را ندارند...»، اما همان را هم گردن «حکومت» میاندازد تا روشنفکری، چنانکه در طول تاریخ دیدهایم، باز هم از بار مسئولیت عملکرد و مواضع خود بگریزد.
این گریز چنان است که حکومت و جامعه را برای عدم تمایل به روشنفکران، دارای نقش میبیند، اما روشنفکری را خیر. گویی روشنفکری، چون بادی روی هواست، گرچه باد هم باز یک نقشی در جامعه دارد: «حاصل آن رویکرد حکومت و این وضعیت جامعه، آن شده است که از این پس تنها دو قشر عقل و دل نسل جوان را خواهد ربود: براندازان و طنازان (سلبریتیها). اگر اوضاع به همین شیوه پیش برود، رهبران انقلاب یا شورشهای آینده ایران از میان این دو قشر برخواهند خاست و چه سرگشته است حکومتی که با کوتهفکری مسیر تحولات را به سویی ببرد و نخبگان و منتقدان مصلح را چنان زمینگیر کند که نسل نوخاسته هیچ راهی نداشته باشد جز آنکه یا به امثال مرحوم زم پناه ببرد یا به امثال حضرت تتلو».
باز همان تقلب تعمیم؛ رنانی از نسل جوان ایران فقط دنبالهروهای زم و تتلو را میشناسد، و، چون خودش را برای باقی نسل جوان ایران به ندیدن و نشنیدن زده است، همانها را کل نسل جوان القا میکند. امثال محسن حججی، داریوش رضایی نژاد و خیل عظیمی را که دنبالهروهای ایدئولوژیک اینان هستند، رسماً سانسور میکند.
یادداشت در ادامه، روالی عجیبتر مییابد که البته روشن میشود مبنای اصلی نوشتن یادداشت همین موضوع بوده است، نگاه جنسیتی و زنانه مردانه کردن سیاست و ادعای دفاع از زنان داشتن. رنانی گرچه خود را «استاد دانشگاه» و «روشنفکر» مینامد، اما ملاکش برای کار بد و خوب سیاسی را فاعل آن کار میداند و بدتر آنکه فاعل را هم، نه با معیار دانش، تجربه، انسانیت و هر گزاره دیگری از این جنس، بلکه با معیار «جنسیت» میسنجد؛ مرد بد است و زن خوب است: «برای آینده ایران اگر امیدی به تحول عقلانی و اخلاقی باشد، تنها و تنها از سوی زنان است... ما باید جای خود را به زنان کنشگر واگذار کنیم. زنانی که مقاله نمینویسند و سخنرانی نمیکنند، فقط عمل میکنند... جامعه در حال زایمان است؛ زایمانی که دیر یا زود به تولدی تازه میانجامد و هیچ قدرتی هم توان جلوگیری از آن را ندارد. حکومت نیز ناتوانتر از آن است که بتواند مانع این زایمان شود. ما مردان مدعی، اینبار باید بگذاریم این زایمان، بیتنش و در آرامش رخ دهد. دستکم ما عامل شروع یک جنایت دیگر از نوع انقلاب، در تاریخ ایران نباشیم. ما مردان هرگاه وارد زایمانهای اجتماعی شدهایم فقط آشوب کردهایم و خسارت آفریدهایم. انقلاب مشروطیت، نهضت ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی حاصل ورود مردان به عرصه زایمان اجتماعی بود که نتیجهای جز درهمریزی ساختارها و بیثباتی فرایندها و ایجاد هزینههای سنگین برای نسلهای بعد نداشت. اما زنان، انقلاب نمیکنند، شورش نمیکنند؛ آنها وقتی اعتراض میکنند چیزی را نمیشکنند و جایی را آتش نمیزنند...».
او با همه استادی و روشنفکری، زنان آشوبگر تاریخ را نمیبیند؛ زنان انقلابی را هم نمیبیند و درباره نهضتهای بزرگ صد سال اخیر – که ما آنها را موفقیت و او خسارت میبیند- همه چیز را به نام مردان تمام کرده است. نقش پررنگ زنان در انقلاب اسلامی را به کل سانسور کرده، چون زن حامی انقلاب اسلامی را نمیخواهد ببیند و زن از نظر او فقط براندازانی هستند که مقابل جمهوری اسلامی ایستادهاند. چون در دیدگاه او، زنان خوب هستند و مردان بد؛ ضد انقلاب خوب است و انقلاب اسلامی بد؛ پس نمیتواند زنان خوب را حامی انقلاب بد بداند؛ زنها همه فرشتهاند وگرنه بهتر که اصلاً نباشند و سانسور شوند!
محسن رنانی حتی زنان آشوبگر را هم نمیبیند؛ آنها که در اردوکشی خیابانی اهالی فتنه حتی از آتش زدن بانک و تخریب اموال عمومی هم ابا ندارند. البته مریم رجوی هم یک زن است. وقتی ملاک سیاست فقط جنسیت باشد، توصیفات سانتیمانتالیسم رنانی از زنان، شامل حال مریم رجوی هم میشود!
همسران شهدا، زنان زندانی سیاسی زمان پهلوی، مادران شهدا، زنان هشت سال دفاع مقدس از نگاه محسن رنانی نباید دیده شوند، او میخواهد به نام زنان، حکومت را تخطئه کند، انقلاب اسلامی و نهضت ملی شدن صنعت نفت را آشوب و خسارت بنامد و حکومت را کوتهفکر! این قلمفرسایی جنسیت زده او در رسانه رسمی ذیل حکومت، از قضا حاصل آزادی حاصل از همین حکومت است. اینکه او میتواند حاصل مبارزه و خون هزاران نفر را آشوب و خسارت و درهم ریزی ساختارها و بی ثباتی بداند، حاصل آزادی ذیل جمهوری اسلامی است.
روزنامه اعتماد تندرو است، اما روز شنبه دیگر این مرز تندروی را رد کرد و افقش را کامل به وقت بیبیسی تنظیم کرد. به نظر میرسد آن «ما» یی هم که رنانی آنها را نشخوارکننده علم جهانی نامیده، یک من کوچک بیشتر نیست.
این «ما» یی که او توصیف میکند، ما نیست یا حداقل «ما»ی بزرگی نیست؛ من کوچکی است که با عینک روشنفکری مدعی، خودش را سخنگو و نماینده همه جامعه میبیند و در ادامه هم گرچه اذعان دارد که مردم دیگر «وقت، انرژی، حوصله و انگیزه شنیدن و همراهی با روشنفکران را ندارند...»، اما همان را هم گردن «حکومت» میاندازد تا روشنفکری، چنانکه در طول تاریخ دیدهایم، باز هم از بار مسئولیت عملکرد و مواضع خود بگریزد.
این گریز چنان است که حکومت و جامعه را برای عدم تمایل به روشنفکران، دارای نقش میبیند، اما روشنفکری را خیر. گویی روشنفکری، چون بادی روی هواست، گرچه باد هم باز یک نقشی در جامعه دارد: «حاصل آن رویکرد حکومت و این وضعیت جامعه، آن شده است که از این پس تنها دو قشر عقل و دل نسل جوان را خواهد ربود: براندازان و طنازان (سلبریتیها). اگر اوضاع به همین شیوه پیش برود، رهبران انقلاب یا شورشهای آینده ایران از میان این دو قشر برخواهند خاست و چه سرگشته است حکومتی که با کوتهفکری مسیر تحولات را به سویی ببرد و نخبگان و منتقدان مصلح را چنان زمینگیر کند که نسل نوخاسته هیچ راهی نداشته باشد جز آنکه یا به امثال مرحوم زم پناه ببرد یا به امثال حضرت تتلو».
باز همان تقلب تعمیم؛ رنانی از نسل جوان ایران فقط دنبالهروهای زم و تتلو را میشناسد، و، چون خودش را برای باقی نسل جوان ایران به ندیدن و نشنیدن زده است، همانها را کل نسل جوان القا میکند. امثال محسن حججی، داریوش رضایی نژاد و خیل عظیمی را که دنبالهروهای ایدئولوژیک اینان هستند، رسماً سانسور میکند.
یادداشت در ادامه، روالی عجیبتر مییابد که البته روشن میشود مبنای اصلی نوشتن یادداشت همین موضوع بوده است، نگاه جنسیتی و زنانه مردانه کردن سیاست و ادعای دفاع از زنان داشتن. رنانی گرچه خود را «استاد دانشگاه» و «روشنفکر» مینامد، اما ملاکش برای کار بد و خوب سیاسی را فاعل آن کار میداند و بدتر آنکه فاعل را هم، نه با معیار دانش، تجربه، انسانیت و هر گزاره دیگری از این جنس، بلکه با معیار «جنسیت» میسنجد؛ مرد بد است و زن خوب است: «برای آینده ایران اگر امیدی به تحول عقلانی و اخلاقی باشد، تنها و تنها از سوی زنان است... ما باید جای خود را به زنان کنشگر واگذار کنیم. زنانی که مقاله نمینویسند و سخنرانی نمیکنند، فقط عمل میکنند... جامعه در حال زایمان است؛ زایمانی که دیر یا زود به تولدی تازه میانجامد و هیچ قدرتی هم توان جلوگیری از آن را ندارد. حکومت نیز ناتوانتر از آن است که بتواند مانع این زایمان شود. ما مردان مدعی، اینبار باید بگذاریم این زایمان، بیتنش و در آرامش رخ دهد. دستکم ما عامل شروع یک جنایت دیگر از نوع انقلاب، در تاریخ ایران نباشیم. ما مردان هرگاه وارد زایمانهای اجتماعی شدهایم فقط آشوب کردهایم و خسارت آفریدهایم. انقلاب مشروطیت، نهضت ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی حاصل ورود مردان به عرصه زایمان اجتماعی بود که نتیجهای جز درهمریزی ساختارها و بیثباتی فرایندها و ایجاد هزینههای سنگین برای نسلهای بعد نداشت. اما زنان، انقلاب نمیکنند، شورش نمیکنند؛ آنها وقتی اعتراض میکنند چیزی را نمیشکنند و جایی را آتش نمیزنند...».
او با همه استادی و روشنفکری، زنان آشوبگر تاریخ را نمیبیند؛ زنان انقلابی را هم نمیبیند و درباره نهضتهای بزرگ صد سال اخیر – که ما آنها را موفقیت و او خسارت میبیند- همه چیز را به نام مردان تمام کرده است. نقش پررنگ زنان در انقلاب اسلامی را به کل سانسور کرده، چون زن حامی انقلاب اسلامی را نمیخواهد ببیند و زن از نظر او فقط براندازانی هستند که مقابل جمهوری اسلامی ایستادهاند. چون در دیدگاه او، زنان خوب هستند و مردان بد؛ ضد انقلاب خوب است و انقلاب اسلامی بد؛ پس نمیتواند زنان خوب را حامی انقلاب بد بداند؛ زنها همه فرشتهاند وگرنه بهتر که اصلاً نباشند و سانسور شوند!
محسن رنانی حتی زنان آشوبگر را هم نمیبیند؛ آنها که در اردوکشی خیابانی اهالی فتنه حتی از آتش زدن بانک و تخریب اموال عمومی هم ابا ندارند. البته مریم رجوی هم یک زن است. وقتی ملاک سیاست فقط جنسیت باشد، توصیفات سانتیمانتالیسم رنانی از زنان، شامل حال مریم رجوی هم میشود!
همسران شهدا، زنان زندانی سیاسی زمان پهلوی، مادران شهدا، زنان هشت سال دفاع مقدس از نگاه محسن رنانی نباید دیده شوند، او میخواهد به نام زنان، حکومت را تخطئه کند، انقلاب اسلامی و نهضت ملی شدن صنعت نفت را آشوب و خسارت بنامد و حکومت را کوتهفکر! این قلمفرسایی جنسیت زده او در رسانه رسمی ذیل حکومت، از قضا حاصل آزادی حاصل از همین حکومت است. اینکه او میتواند حاصل مبارزه و خون هزاران نفر را آشوب و خسارت و درهم ریزی ساختارها و بی ثباتی بداند، حاصل آزادی ذیل جمهوری اسلامی است.
روزنامه اعتماد تندرو است، اما روز شنبه دیگر این مرز تندروی را رد کرد و افقش را کامل به وقت بیبیسی تنظیم کرد. به نظر میرسد آن «ما» یی هم که رنانی آنها را نشخوارکننده علم جهانی نامیده، یک من کوچک بیشتر نیست.