خدایا، دوست دارم در موقع شهادت، آغوشم باز باشد تا همه بدانند با آغوش باز به سراغ شهادت رفتم و شهادت را در بغل گرفتم، پروردگارا دوست دارم در موقع شهادتم لبخند برلبانم باشد...
به گزارش شهدای ایران، شهید مجتبی محبیفر از دانشآموزان دبیرستان سپاه تهران (مکتب الصادق(ع))
بود که در پنجم مردادماه ۱۳۶۷ به شهادت رسید. وصیتنامه این شهید بزرگوار
به این شرح است:
بسمه تعالی
"شهادت کمال انسان است " امام خمینی
باسلام و درود بر ارواح پاک شهدا و با سلام و درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی و باسلام و درود به تمام ملت مسلمان ایران و بعد از سلام وصیت خود را شروع میکنم؛
بدانید که شما برای آخرت آفریده شده اید نه برای دنیا و نه برای هستی در دنیا و نه برای زندگی کردن در دنیا، شما در جای کوچ میباشید و در سرای موقت و در راه به سوی آخرت و از مرگ نمیتوانید فرار کنید و ناچار مرگ شما را در مییابد، پس بترسید از اینکه هر زمان مرگ به سراغ شما می آید و شما در حال گناه و معصیت باشید.
و باسلام به تو ای پدر عزیزم!
هم اکنون که وصیت نامه خود را می نویسم، لازم می دانم که از شما طلب حلالیت کنم و بگویم که شما یک عمر زحمت بنده را متحمل شدید و با خون جگر مرا بزرگ کردهاید، حال که فرزند خود را به نبرد حق علیه باطل فرستادید، اگر شهادت نصیب این حقیر شد که چه سعادتی بالاتر از این، چرا که شما رو سفید هستید پیش اباعبدالله الحسین علیه السلام، اگر شما یک فرزند برای اسلام فدا کردید، مولایم اباعبدالله فرزندان و برادران خود را فدای اسلام کرد و خود نیز فدای دین و آئین اسلام شد.
و باسلام به تو ای مادر عزیزم!
اگر خبر شهادت فرزند خود را شنیدید، مبادا گریه کنید! البته من میدانم که جوان خود را از دست داده اید و برای هر پدر و مادر سخت است، اما مبادا با گریه کردن زیاد خود، کاری کنید که دشمنان اسلام خوشحال بشوند!
و ای مادر این را بدان که با شهادت من شما هم پیش فاطمه زهرا سلام الله علیها رو سفید خواهید شد و در روز قیامت میتوانی پیش حضرت فاطمه (سلام الله علیها) سر را بلند کنی و افتخار کنی!
مادر این را بدان که من به بالاترین آرزوهایم رسیدم، مگر شما نمیخواستید که فرزند خود را به آرزوهایش برسانید و من هم به آرزویم رسیدم، مادر برای من و برای تمام جوانان ایران ننگ است که در بستر بمیرند، پس چه بهتر که همچون مولایمان وارد جنگ شویم و همچون ایشان هم بسوی یار بشتابیم و این را بدان ای مادر شهید که شهادت در برابر من از مکیدن پستان مادر شیرین تر و خوشمزه تر است و مگر چیزی شیرین تر از شهادت هم سراغ داریم؟
و مادر این را بدان که سردارمان گفته: کربلا رفتن خون می خواهد!
دیگر حرفم به برادرانم هست که شما هستید که راه من و امثال من را باید بیائید و اگر اسلحه ما بر روی زمین افتاد شما باید بردارید و از اسلام عزیز دفاع کنید! چون اسلام احتیاج به ما دارد و اگر ما نتوانیم دین خود را ادا کنیم، در روز قیامت نمیتوانیم سر خود را در مقابل سایر شهدا بلند کنیم.
ان شاالله که ما همه عاقبت بخیر شویم و خسر الدنیا و الاخره نشویم ان شاءالله.
و اما چند کلمه ای هم با خواهرانم بگویم باشد که صحبت برادر حقیر خود را بشنوید؛
خواهران عزیز!
سعی کنید در طی زندگی خود چند چیز را مد نظر داشته باشید؛ اول حجاب خود را که بهترین چیزهاست، دوم اخلاق نیکو میباشد و دیگر نماز، از اهم چیزهاست؛ چرا که نماز ستون دین می باشد و اگر ستون دین را محکم نکنید، دیگر از باقی چیزها نباید توقع داشت.
خدایا، دوست دارم در موقع شهادت، آغوشم باز باشد تا همه بدانند با آغوش باز به سراغ شهادت رفتم و شهادت را در بغل گرفتم، پروردگارا دوست دارم در موقع شهادتم لبخند برلبانم باشد تا همه بدانند که من به عروس شهادت لبخند زدم و رفتم و با رضایت کامل بوده و دوست دارم پاهایم حالتی داشته باشد که همه بفهمند که به سوی شهادت دوان دوان می رفتم.
واقعا از طرف من به همه کسانی که می خواهند در تشییع جنازه ام شرکت کنند، بگویید که راضی نیستم، کسی که با ولایت فقیه و امام و اسلام مخالف است در تشییع جنازه ام شرکت کند و اگر شرکت کرد، در روز رستاخیز از او بازخواست میکنم حتی اگر تعداد اندکی در تشییع جنازه باشند.
و اما محل دفنم، دوست دارم در بهشت زهرا قطعه ۲۹ باشد و اگر امکان داشت در کنار رفیق عزیز و شهیدم، شهید کتابچی و اگر در کنارش نشد در گوشه ای از قطعه ۲۹.
و اما پولی که دارم و می دهند، نیمی از آن را به عنوان پرداخت قرض هایم که یادم نیست و غیره به جبهه بدهید و نیمی دیگر را جهت مراسم ختم؛ و ختم مجالس را نمی خواهد پر شکوه و زیاد برگزار کنید؛ ختمی معمولی بگیرید.
نماز و روزه های قضا را تا جایی که بتوانم خودم بجا می آورم و باقی را مادرم می داند و به عهده شما میگذارم و اگر کسی از من طلب داشت به او بدهید و طلبی از کسی ندارم.
در ضمن مراسم دفن و ختم را به عهده برادرانم میگذارم.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاة.
مجتبی محبی فر
۶ اسفند ۱۳۶۶
از کلیه فامیل و آشنایان طلب حلالیت دارم.
یا رب! به منای عشق، قربانم کن
وانگه به سرای خویش مهمانم کن
گو هیچ نیم لایق این دعوت تو
از لطف ، طفیلی شهیدانم کن
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد!
ولادت : ۲۷ فروردین ۱۳۵۰
شهادت : ۵ مرداد ۱۳۶۷
عملیات : عملیات مرصاد - اسلام آباد غرب
مزار : بهشت زهرا سلام الله علیها قطعه ۲۹ ردیف ۱۳۱ شماره ۴
بسمه تعالی
"شهادت کمال انسان است " امام خمینی
باسلام و درود بر ارواح پاک شهدا و با سلام و درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی و باسلام و درود به تمام ملت مسلمان ایران و بعد از سلام وصیت خود را شروع میکنم؛
بدانید که شما برای آخرت آفریده شده اید نه برای دنیا و نه برای هستی در دنیا و نه برای زندگی کردن در دنیا، شما در جای کوچ میباشید و در سرای موقت و در راه به سوی آخرت و از مرگ نمیتوانید فرار کنید و ناچار مرگ شما را در مییابد، پس بترسید از اینکه هر زمان مرگ به سراغ شما می آید و شما در حال گناه و معصیت باشید.
و باسلام به تو ای پدر عزیزم!
هم اکنون که وصیت نامه خود را می نویسم، لازم می دانم که از شما طلب حلالیت کنم و بگویم که شما یک عمر زحمت بنده را متحمل شدید و با خون جگر مرا بزرگ کردهاید، حال که فرزند خود را به نبرد حق علیه باطل فرستادید، اگر شهادت نصیب این حقیر شد که چه سعادتی بالاتر از این، چرا که شما رو سفید هستید پیش اباعبدالله الحسین علیه السلام، اگر شما یک فرزند برای اسلام فدا کردید، مولایم اباعبدالله فرزندان و برادران خود را فدای اسلام کرد و خود نیز فدای دین و آئین اسلام شد.
و باسلام به تو ای مادر عزیزم!
اگر خبر شهادت فرزند خود را شنیدید، مبادا گریه کنید! البته من میدانم که جوان خود را از دست داده اید و برای هر پدر و مادر سخت است، اما مبادا با گریه کردن زیاد خود، کاری کنید که دشمنان اسلام خوشحال بشوند!
و ای مادر این را بدان که با شهادت من شما هم پیش فاطمه زهرا سلام الله علیها رو سفید خواهید شد و در روز قیامت میتوانی پیش حضرت فاطمه (سلام الله علیها) سر را بلند کنی و افتخار کنی!
مادر این را بدان که من به بالاترین آرزوهایم رسیدم، مگر شما نمیخواستید که فرزند خود را به آرزوهایش برسانید و من هم به آرزویم رسیدم، مادر برای من و برای تمام جوانان ایران ننگ است که در بستر بمیرند، پس چه بهتر که همچون مولایمان وارد جنگ شویم و همچون ایشان هم بسوی یار بشتابیم و این را بدان ای مادر شهید که شهادت در برابر من از مکیدن پستان مادر شیرین تر و خوشمزه تر است و مگر چیزی شیرین تر از شهادت هم سراغ داریم؟
و مادر این را بدان که سردارمان گفته: کربلا رفتن خون می خواهد!
دیگر حرفم به برادرانم هست که شما هستید که راه من و امثال من را باید بیائید و اگر اسلحه ما بر روی زمین افتاد شما باید بردارید و از اسلام عزیز دفاع کنید! چون اسلام احتیاج به ما دارد و اگر ما نتوانیم دین خود را ادا کنیم، در روز قیامت نمیتوانیم سر خود را در مقابل سایر شهدا بلند کنیم.
ان شاالله که ما همه عاقبت بخیر شویم و خسر الدنیا و الاخره نشویم ان شاءالله.
و اما چند کلمه ای هم با خواهرانم بگویم باشد که صحبت برادر حقیر خود را بشنوید؛
خواهران عزیز!
سعی کنید در طی زندگی خود چند چیز را مد نظر داشته باشید؛ اول حجاب خود را که بهترین چیزهاست، دوم اخلاق نیکو میباشد و دیگر نماز، از اهم چیزهاست؛ چرا که نماز ستون دین می باشد و اگر ستون دین را محکم نکنید، دیگر از باقی چیزها نباید توقع داشت.
خدایا، دوست دارم در موقع شهادت، آغوشم باز باشد تا همه بدانند با آغوش باز به سراغ شهادت رفتم و شهادت را در بغل گرفتم، پروردگارا دوست دارم در موقع شهادتم لبخند برلبانم باشد تا همه بدانند که من به عروس شهادت لبخند زدم و رفتم و با رضایت کامل بوده و دوست دارم پاهایم حالتی داشته باشد که همه بفهمند که به سوی شهادت دوان دوان می رفتم.
واقعا از طرف من به همه کسانی که می خواهند در تشییع جنازه ام شرکت کنند، بگویید که راضی نیستم، کسی که با ولایت فقیه و امام و اسلام مخالف است در تشییع جنازه ام شرکت کند و اگر شرکت کرد، در روز رستاخیز از او بازخواست میکنم حتی اگر تعداد اندکی در تشییع جنازه باشند.
و اما محل دفنم، دوست دارم در بهشت زهرا قطعه ۲۹ باشد و اگر امکان داشت در کنار رفیق عزیز و شهیدم، شهید کتابچی و اگر در کنارش نشد در گوشه ای از قطعه ۲۹.
و اما پولی که دارم و می دهند، نیمی از آن را به عنوان پرداخت قرض هایم که یادم نیست و غیره به جبهه بدهید و نیمی دیگر را جهت مراسم ختم؛ و ختم مجالس را نمی خواهد پر شکوه و زیاد برگزار کنید؛ ختمی معمولی بگیرید.
نماز و روزه های قضا را تا جایی که بتوانم خودم بجا می آورم و باقی را مادرم می داند و به عهده شما میگذارم و اگر کسی از من طلب داشت به او بدهید و طلبی از کسی ندارم.
در ضمن مراسم دفن و ختم را به عهده برادرانم میگذارم.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاة.
مجتبی محبی فر
۶ اسفند ۱۳۶۶
از کلیه فامیل و آشنایان طلب حلالیت دارم.
یا رب! به منای عشق، قربانم کن
وانگه به سرای خویش مهمانم کن
گو هیچ نیم لایق این دعوت تو
از لطف ، طفیلی شهیدانم کن
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد!
ولادت : ۲۷ فروردین ۱۳۵۰
شهادت : ۵ مرداد ۱۳۶۷
عملیات : عملیات مرصاد - اسلام آباد غرب
مزار : بهشت زهرا سلام الله علیها قطعه ۲۹ ردیف ۱۳۱ شماره ۴