شهدای ایران shohadayeiran.com

نقدی بر رویکرد طلبکارانۀ نشریۀ «چلچراغ» در بررسی علّت کشته شدن«سگ های زرد»
وقتی صحبت از خروج جوانان از کشور می شود، البته نمی توان ضعف مدیریتی در سطح کلان را نادیده گرفت و به عنوان یکی از دلایل شیوع این بحران اجتماعی برنشمرد. با این همه این که همه چیز را به گردن دولت بیاندازیم و با طلب کاری از نظام، آن ها را مسبب قتلی جلوه بدهیم که به روشنی بر اثر انگیزه های شخصی و روانی یک فرد صورت گرفته، نشان از این دارد که قصد و غرضی در کار است.
به گزارش شهدای ایران به نقل از بولتن نیوز؛ هفته‌نامه «چلچراغ» از سال۱۳۸۱با محتوای فرهنگی، هنری، اجتماعی،ادبی، سینمایی و طنز تحت نظر فریدون عموزاده خلیل، به عنوان مدیر مسؤول و برای گروه سنی جوانان شروع به کار کرد. اما چیزی نگذشت که این نشریۀ زرد که سعی می کرد با استفاده از آخرین فرمول های تبلیغاتی-تجاری رسانه ای روز، خود را متفاوت، پیشرو و فرهنگی جا بزند، به بسیاری از خواسته هایش دست یافت و توانست با تکنیک به روز بودن(به هر قیمتی!) شکل جدیدی از نشریات ایرانی را نمایندگی کند و طیف خاص و قابل اتکایی از مخاطبان را پشت سرش ردیف نماید.

 شاید بزرگ ترین ادعای دوستان مان در «چلچراغ» این باشد که پیش از همه برخی مباحث و مسائل موردعلاقه و پسند جوانان را کشف کرده و می کننند و برای مثال وقتی هنوز هیچ موجود زنده ای(اعم ازموش ها و آدم ها) درون مرزهای گربه(!) نمی دانسته «رپ» و «پارکور» را با چه «پ»ای می نویسند و «گرافیتی» را با چه «گ»ای، این دوستان از درهای شهر بالا می رفتند و از دیوارها پایین!

شاید پُر بیراه هم نباشد اگر بگوییم «چلچراغ» در میان نشریات رسمی داخلیِ مردم پسند، پیش از دیگران به برخی مسائل و جریانات هنری پرداخته و درخصوص شان مطالبی منتشر کرده است، اما دو نکتۀ بسیار مهم درخصوص این رویۀ دوستان مان «چلچراغ» همیشه مغفول مانده و کمتر به آن توجه شده است.

اول آن که برخلاف ادعای این دوستان، آن ها به هیچ وجه اولین نشریه ای که به این موضوعات پرداخته نیستند. بلکه آن ها اولین نشریۀ زردی اند که این مسائل را به شکلی عمومی(بهتر است بگوییم سطحی) مطرح کردند و برای مثال وقتی سال ها از نقاشی شدن دیوارهای شهر توسط هنرمندان شهری می گذشت و حتی برخی نشریات تخصصی هنری(همچون حرفه هنرمند) به صورت عمیق و ریشه ای به آن پرداخته بودند، «چلچراغ» با انتشار مطالبی خوش رنگ و لعاب و عمیقاً تجاری، آن آخرین پیرزن و پیرمردی را که بی خبر مانده، از چنین جریاناتی باخبر می کرد.

نکتۀ دوم که بسیار بیش از اولی اهمیت دارد، نحوۀ سرهم کردن این مطالب توسط «چلچراغ» است. عزیزان نویسنده مان در این نشریۀ زرد که نمی توانستند مستقیماً از نشریات حرفه ای هنری مطالب شان را تامین کند و از آن ها کپی کنند، به سراغ اینترنت می رفتند و با کپی-پیست کردن مطالبی که در وبلاگ ها و وبسایت های شخصی هنرمندان موجود بود، کار تایپیست ها و حروف چین های نشریه را هم راحت می کردند و مطالبی را که حتی بعضاً یک بار هم نخوانده بودند، با اسم خودشان و در نشریۀ زردشان منتشر می کردند و در این محفل و آن مجلس قمپز می آمدند که "مقالۀ جدیدم در مورد گرافیتی(نقاشی دیواری شهری) را نخوانده ای؟"

غرض از مزاحمت

چندی پیش پس از آن که خبری درخصوص به قتل رسیدن چند جوان موزیسین ایرانی در امریکا، در نشریات و رسانه های جهان، سروصدا به راه انداخت و «سگ های زرد» بار دیگر توجه ها را به موسیقی زیرزمینی تهران(ایرانی) جلب کردند، بهترین فرصت به دست نشریۀ زرد«چلچراغ» رسید تا بتوانند با نبش قبر این جوانان، نشریۀ شان را آب کنند و جیب هایشان را پُر!

درحالی که انتشار اخبار کذبی همچون اختصاص یکصدمیلیون تومان پول توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای انتقال اجساد این جوانان از امریکا به ایران و خاکسپاری در «بهشت زهرا» فشارها بر دولت تازه به میدان آمدۀ«تدبیر و امید» و به خصوص وزارت فرهنگ و ارشاد این دولت را بیش از پیش می کرد، نوبت به «چلچراغ» رسید تا بار دیگر مسئولیت به قتل رسیدن«سگ های زرد» را به گردن دولت و مسئولین بیاندزاد و بار دیگر با شلوغ کاری مطبوعاتی، «چلچراغ» هایش را بفروشد.

وقتی صحبت از خروج جوانان و به خصوص هنرمندان از کشور می شود، البته نمی توان ضعف مدیریتی در سطح کلان را نادیده گرفت و به عنوان یکی از دلایل شیوع این بحران اجتماعی برنشمرد. با این همه این که همه چیز را به گردن دولت بیاندازیم و با طلب کاری از نظام و دولت، آن ها را مسبب قتلی جلوه بدهیم که به روشنی بر اثر انگیزه های شخصی و روانی یک فرد صورت گرفته، نشان از این دارد که قصد و غرضی در کار است.

بگذارید کمی دقیق تر مسئله را بررسی کنیم. فارغ از موج وسیع خروج جوانان مستعد از کشور که در یکی دو دهۀ اخیر به عنوان یکی از بحران های اساسی اجتماعی در مباحث کلان سیاسی-اجتماعی کشورداری، دانشگاهی و... مطرح است، موردخاص «سگ های زرد»، موردی است که به واسطۀ فیلم «کسی از گربه های ایرانی خبر ندارد» ساختۀ بهمن قبادی، ابعاد رسانه ای بیشتری یافت و به همین دلیل و نیز به دلیل شکل فرادراماتیکِ پایان یافتن داستان«سگ های زرد» و رسانه ای شدن زندگی این چندنفر در سطحی جهانی، جزئیات بیشتری از داستان روشن شد و در نیتجه قضاوت درخصوص آن کمی ساده تر از موارد مشابه گردید.

آن چنان که همه می دانند، ماجرا از این جا شروع می شود که کارگردان صاحب نام کُرد، بهمن قبادی پس از بسیاری از سینماگران مستقل سینمای ایران که در یک دهۀ اخیر به اشکال گوناگون به مسئلۀ هنر و موسیقی زیرزمینی پرداختند و فیلم های سینمایی بلند و کوتاه و مستند بسیاری در این خصوص ساختند به یک باره تصمیم گرفت، فیلمی دربارۀ چند گروه موسیقیِ زیرزمینی بسازد و تعدادی از آن ها را به کمک شهرتی که از اکران این فیلم نصیب شان می شود، با خود از کشور خارج کند و به ادعای خودش آنان را در پیمودن مسیرشان یاری رساند. بماند که ایشان هیچ گاه به این سوال پاسخ ندادند که چه کسی به او این اجازه را داده که تا این حد درخصوص زندگی اشخاص تصمیم بگیرد! معلوم نیست، بهمن خان قبادی، هنرمند است یا فعال سیاسی؟!! سینماگر است یا قاچاق چی انسان؟!!

به هر تقدیر، قبادی و تعدادی از جوانان ایرانی به واسطۀ این فیلم از کشور خارج شدند و هر کدام در گوشه ای از دنیا در شرایطی سخت(بدون هیچ حمایت مادی و معنوی از سوی قبادی و دیگرکسانی که موجب خروج آن ها از کشور شده بودند) پناهنده شدند. این جا نمی خواهیم درخصوص همۀ این جوانان صحبت کنیم و روند زندگی شان را تحلیل نماییم. چهار جوان کشته شدۀ«سگ های زرد» و یک نفری که زخمی شده و صحبت هایی که پس از وقوع این حادثه به عنوان دلیل این اتفاق ناخوشایند، از گوشه و کنار به گوش رسید، به خوبی وضعیت نابه سامان و تلخ آن ها را بازگو کرد.

آن چه روشن است، این است که سوءنیّت و انگیزه های سیاسی یک هنرمند(!) به نام بهمن قبادی، می تواند دلیل ثانویۀ به قتل رسیدن«سگ های زرد» باشد اگر انگیزه های شخصی و روانی قاتل را دلیل اصلی و اولیۀ این جنایت برشماریم. حال این که رسانه ای داخلی بخواهد نظام را به دلیل کشته شدن این جوانان زیر سوال ببرد و به جای به پرسش کشیدن، قبادی و عوامل ساخته شدن فیلم غیرمجاز«کسی از گربه های ایرانی خبر ندارد» مسئولین نظام را به چالش بکشد، می تواند دو دلیل عمده داشته باشد.

پول و فروش بیشتر را به روشنی می توان اولین دلیل و انگیزۀ«چلچراغ» دانست. دلیلی که اگر در سطح کلان به آن نگاه کنیم می تواند، اولین و مهمترین دلیل وجودی«چلچراغ» به عنوان نشریه ای زرد نیز باشد. مسئله این است که «چلچراغ» با نبش قبر موضوع و از آن مهم تر با سیاسی کردن آن به دنبال فروش بیشتر و به جیب زدن پول بیشتر است.

دلیل دوّم به انگیزه های سیاسی پنهان«چلچراغ» و مسئله را به موضوعی جدی تر بدل می کند. اگر هدف از جذب مخاطب برای«چلچراغ» صرفاً به دست آوردن پول بیشتر از طریق فروش بیشتر باشد، چندان جای نگرانی نیست. اما ترویج نوعی فرهنگ خاص و اشاعۀ طرزفکر مسئولین«چلچراغ» که بسیار به شیوۀ اندیشیدن مدیران رسانه ای غربی نزدیک است تا به رسانه های خودمان، می تواند هدف اصلی«چلچراغ» از جذب مخاطب و این شکل از عوام پسندی آن ها باشد.

در پایان طرح سوالی بسیارمهم می تواند ابعاد تازه ای به این مسئله ببخشد. سوالی که مخاطبش نه نظام است(آن طور که «چلچراغ» مطرح کرده بود) نه حتی خود «چلچراغ»! روی این سوال مستقیماً به سوی بهمن قبادی است که به طرز معناداری پس از وقوع این اتفاق ناگوار، از هرگونه مصاحبه و اظهارنظر درخصوص مرگ این جوانان خودداری کرده و گوشه ای قایم شده تا آب ها از آسیاب بیافتد و بدجوری خود را به راه علی چپ زده است!

بهمن قبادی ای که پس از ساختن «کسی از گربه های ایرانی خبر ندارد»، بارها به سرقت هنری نیز متهم شد و این طور که پیداست فیلمش را به کمک تورج اصلانی، یعنی تصویربرداری ساخته بود، که 6 سال به همراه تورنگ عابدیان مشغول ساخت فیلم مستندی به نام «نه یک توهم» دربارۀموسیقی زیرزمینی بودند و آن طور که پیداست قبادی در عرض چندماه فیلمش را بر پایۀ تجارب 6سالۀ تورج اصلانی و تورنگ عابدیان سر هم کرده است:

آقای قبادی، شما از گربه های ایرانی خبر دارید؟!!

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار