به گزارش سرویس اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛حسین شمسیان در تحلیلی درباره بزرگداشت روز ۱۶ آذر با عنوان روز دانشجو در روزنامه کیهان می نویسد:
۶۰ سال پیش و تنها چند ماه پس از کودتای شوم ۲۸مرداد، زمانی که ابر سیاه وحشت و سایه هولناک خفقان بر کشور سایه انداخته بود، زمانی که رهبران و پیشگامان نهضت بیداری مردم و علمای تراز اول مبارز در زندان و تبعید بودند، آمریکا با اطمینان از اینکه کودتایش ایران را به جزیره ثبات! تبدیل کرده نیکسون، معاون رئیس جمهور وقت آمریکا را راهی ایران کرد. رژیم دیکتاتور پهلوی که نوکر و نوکرزاده بود، همه چیز را برای این سفر پیشبینی کرده بود چند روز قبل از آن هم رابطه با انگلیس خبیث برقرار شده بود و سفارت بازگشایی شده بود. تدابیر شدید امنیتی خبر از سفری امن میداد. اما ناگهان غیرت انقلابی فرزندان ملت در دانشگاه تهران درخشید و جوانان غیور علیه حضور نیکسون تظاهرات کردند. رژیم که غافلگیر شده بود وحشیانه به صف دانشجویان یورش برد، ۳ تن را به شهادت رساند، عدهای را مجروح کرد و جمع کثیری را هم روانه زندان کرد. خون آن شهیدان چراغ مبارزه در دانشگاه را روشن کرد و سالها بعد که امام راحل، پیشوای بلامنازع مبارزه و جهاد فیسبیلالله شد، دانشگاه به عنوان بازوی مهم مبارزه، همراه مردم شد و در پیروزی انقلاب اسلامی نقش موثر و به سزایی ایفا کرد.
حرکت آن روز دانشجویان انقلابی، هدفی روشن داشت و دشمنی مشترک را نشانه رفته بود. در بین جوانان آن روز از عارف مبارزهجویی چون شهید دکتر مصطفی چمران تا کسانی که تمایلات دیگری داشتند حضور داشتند اما آنها با درایت و فهم بالا، دشمن اصلی را شناختند و همه اختلافات درونی را کنار گذاشتند و در یک نقطه متفق شدند، اینکه آمریکا دشمن اصلی مردم ماست و به قول امام (ره) باید هرچه فریاد هست بر سر آمریکا کشید.
در نقطه مقابل، آمریکای زخمخورده از این حرکت ضد استعماری دانشجویان، به شیوه معروف «فتح از درون» رویآورد و سعی کرد «اسب تروای» خود را به درون دانشگاه گسیل کند. آنها سعی کردند نوکران فکری خود را در صف استادان دانشمند و دلسوز کشورمان رخنه دهند تا روح وابستگی و ذلت را در جوانان ما پدید آورند اما این کافی نبود! در کنار القاء یاس و حقارت توسط این افراد خودباخته، باید جنبش دانشجویی هم از مسیر اصلی خود منحرف میشد، باید پوسته مبارزه حفظ میشد اما جهت آن تغییر میکرد! باید مبارزه و خروش دانشجویی ادامه مییافت اما علیه هر چیزی جز آمریکا! مخصوصا آنکه انقلاب اسلامی، مبارزه را به بستر اصلی آن کشانده بود، پس دست به کار شدند و تشکلهای گوناگون مثل قارچ در هر دانشگاه و دانشکدهای روئید و دانشگاه به «اتاق جنگ» تبدیل شد! اما جنگ علیه که و چه!؟ بیشترین هنر! اغلب این تشکلها و جریانهای دستآموز- و نه تشکلهای اصیل دانشجویی- جنگ علیه یکدیگر، علیه مسئولین دانشگاه و نهایتا جنگ با نظام برخاسته از خون شهیدان بود! با آنکه در طول دوران جنگ تحمیلی، دانشگاه کانون رویش رزمندگان و شهیدان فراوانی بود اما پس از جنگ تدریجا برخی جریانهای سیاسی مجری سیاست «فتح از درون» شدند و با طمع در نسل جوان و جریان دانشجویی، دانشگاه را از کانون علم و مبارزه علیه شیطان بزرگ آمریکا به آوردگاه حقیر منازعات سیاسی و اردوکشیهای انتخاباتی تبدیل کرده و کوشیدند با حمله به این نهاد انقلابی و آن رسانه ارزشی و حمله به شخصیتهای خدوم، ترویج لاابالیگری و اباحیگری را جایگزین هدف متعالی و بلندمرتبه شهدای جنبش دانشجویی کنند و نه تنها به جای مبارزه با استکبار مناقشات بیپایه و خود ساخته درونی تقویت شود، بلکه عملا هوس و آرزوی رابطه با آمریکا، بالاترین آرزوی برخی جریانات فریبخورده دانشجویی شود! مرور و کالبد شکافی هشت سالروز ۱۶ آذر دوره اصلاحات، به خوبی از سوءاستفاده جریانات سیاسی و تاثیر اسب ترواهای غرب بر برخی از جریانات دانشجویی حکایت میکند. اما در مقابل این جریان واداده که سعی میکرد جنبش دانشجویی را به زانو زدن در برابر آمریکا وادارد و با نشخوار تئوریهای نخنمای یکیدو قرن قبل غرب، روح خودباوری را در آنها بخشکاند، جریان اصیل علمی و فکری دانشجویی رخ نمایاند. این حرکت اصیل از یک سو کمر همت به رفع نیازهای علمی و زیربنایی کشور بست و در مجاهدهای خاموش و بیریا هر آنچه جهان غرب با تکبر و تفرعن از مردم ما دریغ میکرد را به دست آورد و از دیگرسو مبارزه جدی و علمی و عملی با استکبار و حضور فعال و همه جانبه در جبهه مقابله با آمریکای پلید و زنده نگهداشتن یاد و نام شهدای دانشجو را نصبالعین خود قرار داد. تاکیدات مکرر رهبر فرزانه انقلاب بر لزوم قرار گرفتن کشورمان در قلههای علمی و فناوری جهان سبب شد تا این جریان احساس مسئولیت کند و طی دورهای حدودا ده ساله افتخاراتی بیافریند که هیچ کس تصور آن را هم نمیکرد. ستارههای پرفروغی چون شهریاری، علیمحمدی، احمدیروشن و... پرچمداران جریان علمی بودند که تعریف جدیدی از حرکت دانشجویی به ما نشان دادند. آنها نه شیشهای شکستند نه جایی را به آتش کشیدند نه عکسی راپاره کردند و نه به هیچ یک از مقدسات توهین کردند. آنها به اشاره دست یک نفر یعنی امام و مقتدای خود به سوی قلهها حرکت کردند و راهی روشن از خود به یادگار گذاشتند.
اما این راه برای برخی یک عیب و اشکال دارد! جوانی که دل در گرو دین و انقلابش دارد به درد بهرهبرداری سیاسی گروههای سیاسی و جریانات موجسوار نخواهد خورد! و این همان عیب و اشکال راه پرافتخار شهیدان علمی کشور است! چاره کار از نظر آنها خیلی هم دشوار نیست! باید بار دیگر جوانان دانشجو را از هویت دینی و هستی علمیاشان خالی کرد. باید سرگرم به مناقشات داخلی و پوچ و بیحاصل بشوند. باید شانههای خوبی برای جریانات سیاسی از درون دانشگاهها پیدا کرد. باید دانشگاه و دانشجو را با ارتجاع و بازگشت هولناکی روبرو کرد باید به قبل از سال ۱۳۳۲ برگردند و در حالی که جهان به رویارویی با آمریکا مشغول شده، بند ذلت و بندگی را به گردن بیاویزد! و بعد از آن واپسگرایی از اهداف ۱۶ آذر را جشن بگیرند! این روزها یک جریان سیاسی آلوده اصرار دارد دانشجوی ما از همه راه آمده توبه کرده و پیش پای کدخدای جهان زانو بزند!
این ۲ راه مشخص و غیرقابل انکار است؛ راه شهدای ۱۶آذر ۳۲، راه شهدای علمی کشور و راه احمدیروشنها در مقابل راه سرگرم کردن دانشجویان به مناقشات ساختگی و نهایتا زانو زدن در برابر آمریکا. نماد و نشانه بارز این دو راه را در ۱۶ آذر هر سال شاهدیم. امسال هم باید دید چه کسی از کدام راه سخن میگوید؟ آیا حق هفتاد و چند میلیون ایرانی و بیش از چهار میلیون دانشجو در تریبونها و مراسم روز دانشجو مطرح میشود یا موهومات دشمنپسند حرف اصلی مراسم بعضیها میشود؟ آیا سعی میشود حقوق ضایع شده ما به دست آمریکا مطرح و مطالبه شود یا عدهای در قامت نمایندگان جنبش دانشجویی و همه دانشجویان، آرزوها و اوهام سیاسی خود را و رویای ذلت در آغوش آمریکا را از تریبونها فریاد خواهند کرد؟ و بالاخره باید صبر کرد و دید متولیان امر و مسئولین وزارت علوم، دل در گرو استمرار پیشرفت و افتخارات علمی کشور دارند یا به دمیدن در تنور اختلافات موهوم و تبدیل دوباره دانشگاه به اتاق جنگ رضایت میدهند!؟ گرچه مردم ما تجربه این راه را در دوره اصلاحات از سرگذرانده و ثمر آن را هم دیدهاند.
۶۰ سال پیش و تنها چند ماه پس از کودتای شوم ۲۸مرداد، زمانی که ابر سیاه وحشت و سایه هولناک خفقان بر کشور سایه انداخته بود، زمانی که رهبران و پیشگامان نهضت بیداری مردم و علمای تراز اول مبارز در زندان و تبعید بودند، آمریکا با اطمینان از اینکه کودتایش ایران را به جزیره ثبات! تبدیل کرده نیکسون، معاون رئیس جمهور وقت آمریکا را راهی ایران کرد. رژیم دیکتاتور پهلوی که نوکر و نوکرزاده بود، همه چیز را برای این سفر پیشبینی کرده بود چند روز قبل از آن هم رابطه با انگلیس خبیث برقرار شده بود و سفارت بازگشایی شده بود. تدابیر شدید امنیتی خبر از سفری امن میداد. اما ناگهان غیرت انقلابی فرزندان ملت در دانشگاه تهران درخشید و جوانان غیور علیه حضور نیکسون تظاهرات کردند. رژیم که غافلگیر شده بود وحشیانه به صف دانشجویان یورش برد، ۳ تن را به شهادت رساند، عدهای را مجروح کرد و جمع کثیری را هم روانه زندان کرد. خون آن شهیدان چراغ مبارزه در دانشگاه را روشن کرد و سالها بعد که امام راحل، پیشوای بلامنازع مبارزه و جهاد فیسبیلالله شد، دانشگاه به عنوان بازوی مهم مبارزه، همراه مردم شد و در پیروزی انقلاب اسلامی نقش موثر و به سزایی ایفا کرد.
حرکت آن روز دانشجویان انقلابی، هدفی روشن داشت و دشمنی مشترک را نشانه رفته بود. در بین جوانان آن روز از عارف مبارزهجویی چون شهید دکتر مصطفی چمران تا کسانی که تمایلات دیگری داشتند حضور داشتند اما آنها با درایت و فهم بالا، دشمن اصلی را شناختند و همه اختلافات درونی را کنار گذاشتند و در یک نقطه متفق شدند، اینکه آمریکا دشمن اصلی مردم ماست و به قول امام (ره) باید هرچه فریاد هست بر سر آمریکا کشید.
در نقطه مقابل، آمریکای زخمخورده از این حرکت ضد استعماری دانشجویان، به شیوه معروف «فتح از درون» رویآورد و سعی کرد «اسب تروای» خود را به درون دانشگاه گسیل کند. آنها سعی کردند نوکران فکری خود را در صف استادان دانشمند و دلسوز کشورمان رخنه دهند تا روح وابستگی و ذلت را در جوانان ما پدید آورند اما این کافی نبود! در کنار القاء یاس و حقارت توسط این افراد خودباخته، باید جنبش دانشجویی هم از مسیر اصلی خود منحرف میشد، باید پوسته مبارزه حفظ میشد اما جهت آن تغییر میکرد! باید مبارزه و خروش دانشجویی ادامه مییافت اما علیه هر چیزی جز آمریکا! مخصوصا آنکه انقلاب اسلامی، مبارزه را به بستر اصلی آن کشانده بود، پس دست به کار شدند و تشکلهای گوناگون مثل قارچ در هر دانشگاه و دانشکدهای روئید و دانشگاه به «اتاق جنگ» تبدیل شد! اما جنگ علیه که و چه!؟ بیشترین هنر! اغلب این تشکلها و جریانهای دستآموز- و نه تشکلهای اصیل دانشجویی- جنگ علیه یکدیگر، علیه مسئولین دانشگاه و نهایتا جنگ با نظام برخاسته از خون شهیدان بود! با آنکه در طول دوران جنگ تحمیلی، دانشگاه کانون رویش رزمندگان و شهیدان فراوانی بود اما پس از جنگ تدریجا برخی جریانهای سیاسی مجری سیاست «فتح از درون» شدند و با طمع در نسل جوان و جریان دانشجویی، دانشگاه را از کانون علم و مبارزه علیه شیطان بزرگ آمریکا به آوردگاه حقیر منازعات سیاسی و اردوکشیهای انتخاباتی تبدیل کرده و کوشیدند با حمله به این نهاد انقلابی و آن رسانه ارزشی و حمله به شخصیتهای خدوم، ترویج لاابالیگری و اباحیگری را جایگزین هدف متعالی و بلندمرتبه شهدای جنبش دانشجویی کنند و نه تنها به جای مبارزه با استکبار مناقشات بیپایه و خود ساخته درونی تقویت شود، بلکه عملا هوس و آرزوی رابطه با آمریکا، بالاترین آرزوی برخی جریانات فریبخورده دانشجویی شود! مرور و کالبد شکافی هشت سالروز ۱۶ آذر دوره اصلاحات، به خوبی از سوءاستفاده جریانات سیاسی و تاثیر اسب ترواهای غرب بر برخی از جریانات دانشجویی حکایت میکند. اما در مقابل این جریان واداده که سعی میکرد جنبش دانشجویی را به زانو زدن در برابر آمریکا وادارد و با نشخوار تئوریهای نخنمای یکیدو قرن قبل غرب، روح خودباوری را در آنها بخشکاند، جریان اصیل علمی و فکری دانشجویی رخ نمایاند. این حرکت اصیل از یک سو کمر همت به رفع نیازهای علمی و زیربنایی کشور بست و در مجاهدهای خاموش و بیریا هر آنچه جهان غرب با تکبر و تفرعن از مردم ما دریغ میکرد را به دست آورد و از دیگرسو مبارزه جدی و علمی و عملی با استکبار و حضور فعال و همه جانبه در جبهه مقابله با آمریکای پلید و زنده نگهداشتن یاد و نام شهدای دانشجو را نصبالعین خود قرار داد. تاکیدات مکرر رهبر فرزانه انقلاب بر لزوم قرار گرفتن کشورمان در قلههای علمی و فناوری جهان سبب شد تا این جریان احساس مسئولیت کند و طی دورهای حدودا ده ساله افتخاراتی بیافریند که هیچ کس تصور آن را هم نمیکرد. ستارههای پرفروغی چون شهریاری، علیمحمدی، احمدیروشن و... پرچمداران جریان علمی بودند که تعریف جدیدی از حرکت دانشجویی به ما نشان دادند. آنها نه شیشهای شکستند نه جایی را به آتش کشیدند نه عکسی راپاره کردند و نه به هیچ یک از مقدسات توهین کردند. آنها به اشاره دست یک نفر یعنی امام و مقتدای خود به سوی قلهها حرکت کردند و راهی روشن از خود به یادگار گذاشتند.
اما این راه برای برخی یک عیب و اشکال دارد! جوانی که دل در گرو دین و انقلابش دارد به درد بهرهبرداری سیاسی گروههای سیاسی و جریانات موجسوار نخواهد خورد! و این همان عیب و اشکال راه پرافتخار شهیدان علمی کشور است! چاره کار از نظر آنها خیلی هم دشوار نیست! باید بار دیگر جوانان دانشجو را از هویت دینی و هستی علمیاشان خالی کرد. باید سرگرم به مناقشات داخلی و پوچ و بیحاصل بشوند. باید شانههای خوبی برای جریانات سیاسی از درون دانشگاهها پیدا کرد. باید دانشگاه و دانشجو را با ارتجاع و بازگشت هولناکی روبرو کرد باید به قبل از سال ۱۳۳۲ برگردند و در حالی که جهان به رویارویی با آمریکا مشغول شده، بند ذلت و بندگی را به گردن بیاویزد! و بعد از آن واپسگرایی از اهداف ۱۶ آذر را جشن بگیرند! این روزها یک جریان سیاسی آلوده اصرار دارد دانشجوی ما از همه راه آمده توبه کرده و پیش پای کدخدای جهان زانو بزند!
این ۲ راه مشخص و غیرقابل انکار است؛ راه شهدای ۱۶آذر ۳۲، راه شهدای علمی کشور و راه احمدیروشنها در مقابل راه سرگرم کردن دانشجویان به مناقشات ساختگی و نهایتا زانو زدن در برابر آمریکا. نماد و نشانه بارز این دو راه را در ۱۶ آذر هر سال شاهدیم. امسال هم باید دید چه کسی از کدام راه سخن میگوید؟ آیا حق هفتاد و چند میلیون ایرانی و بیش از چهار میلیون دانشجو در تریبونها و مراسم روز دانشجو مطرح میشود یا موهومات دشمنپسند حرف اصلی مراسم بعضیها میشود؟ آیا سعی میشود حقوق ضایع شده ما به دست آمریکا مطرح و مطالبه شود یا عدهای در قامت نمایندگان جنبش دانشجویی و همه دانشجویان، آرزوها و اوهام سیاسی خود را و رویای ذلت در آغوش آمریکا را از تریبونها فریاد خواهند کرد؟ و بالاخره باید صبر کرد و دید متولیان امر و مسئولین وزارت علوم، دل در گرو استمرار پیشرفت و افتخارات علمی کشور دارند یا به دمیدن در تنور اختلافات موهوم و تبدیل دوباره دانشگاه به اتاق جنگ رضایت میدهند!؟ گرچه مردم ما تجربه این راه را در دوره اصلاحات از سرگذرانده و ثمر آن را هم دیدهاند.