با انتشار پستی در صفحه اینستاگرام:
وثوقی در همین سالها در فیلمها و نمایشهای ضد ایرانی و همچنین تئاترهای «پروانه در مشت» و «یک رویای خصوصی» از یک فراری دیگر به نام ایرج جنتی عطایی بازی کرد و حتی قرار بود اشرف برای فیلمی با شرکت او و به کارگردانی رضا بدیعی در آمریکا سرمایه گذاری کند.
سرویس فرهنگی شهدای ایران :بهرنگ علوی با انتشار پستی در صفحه اینستاگرام خود، یکی از وعدههای انتخاباتی ابراهیم رئیسی را به او یادآوری کرد.بهرنگ علوی بازیگر سینما و تلویزیون ایران با انتشار تصویری از بهروز وثوقی در صفحه اینستاگرام خود، ضمن یاد آوری یکی از وعدههای انتخاباتی ابراهیم رئیسی در انتخابات ریاست جمهوری، نوشت:
الوعده وفا
محبوب یک ملت را برگردانید
وی با اشاره به هنرمندانی که پس از انقلاب با آزادی به فعالیتهای خود ادامه دادند و پس از انقلاب درخشش و موفقیت بیشتری در هنر و سینما داشتند گفت: امام فرمودند "ما با سینما مخالف نیستیم بلکه با فحشا مخالفیم" ، این جمله امام مواجهه انقلاب اسلامی را با سینما مشخص کرد و پس از آن هنرمندان توانستند در فضای بازی که مقدس جمهوری اسلامی ایران برای آنها فراهم کرد بدرخشند و کسانی مثل مهرجویی و کیمیایی و صدها هنرمند دیگر آثار بسیار خوبی آفریدند.
کمالوندی، اظهار داشت: وقتی همین آقای بهروز وثوقی در خارج از ایران در فیلمی ضد ایرانی کار میکند این نشان میدهد که مشکل این شخص با جمهوری اسلامی نیست بلکه او با ملت و مردم ما هم مشکل دارد، چون میبیند که مردم کشور پشت سر نظام و رهبری شان هستند و به انقلابشان علاقه وافری دارند.
همچنین، چندی پیش سعید مستغاثی منتقد سینما نیز در یادداشتی نوشت:بهروز وثوقی یکی از بازیگران سینمای شاهنشاهی طی پیامی برای مراسم ختم ناصر ملک مطیعی با بیانی مرثیه وار اظهار داشت: «من بهروز هستم، بهروز وثوقی شما، ۴۰ سال است که دور از وطن و دور از مردمم هستم و بعد از چهل سال، صدایم بین مردمم پخش میشود، آن هم در خانه وطنم...»
مظلوم نمایی وثوقی در این پیام به گونهای بود که گویا وی را از این کشور به زور بیرون کرده و تبعید نموده اند. این درحالی است که براساس اسناد و شواهد تاریخی بهروز وثوقی چند ماه پیش از پیروزی انقلاب، اموالش را فروخته و از ایران فرار میکند. اینکه چرا وی مانند بسیاری از هم پالکی هایش همچون ناصر ملک مطیعی و محمد علی فردین در ایران نماند را خود فردین طی گفت و گویی سالها پیش بیان کرده که در کتابی به نام «سینمای فردین به روایت محمد علی فردین» چاپ شده است. فردین در این باره گفته است:
«(وثوقی) سینمایی هم که در قلهک داشت با تبانی اشرف (پهلوی) به وزارت فرهنگ و هنر فروخت. بهروز چهارماه قبل از انقلاب .. همه ما تعجب میکردیم با وجود اینکه کار او در سینما درحال اوج گرفتن بود، زندگی اش را فروخت و رفت (!)»
وثوقی در روزگاری ثروت باد آورده اش را فروخت و از ایران فرار کرد که مردم ایران در حال قیام علیه یکی از فاسدترین و وابستهترین رژیمهای تاریخ بودند؛ ولی امروز او از مردم سخن میگوید و خود را بهروز وثوقی مردم میخواند. این در حالی است که علت فرار وی از ایران، چهارماه پیش از انقلاب به خاطر ترس از این بود که گرفتار خشم همین مردم نشود؛ چرا که وثوقی رابطههای مفسده آمیزی با یکی از تبهکارترین عناصر رژیم شاه یعنی اشرف پهلوی داشت. فردین در این باره هم در همان مصاحبه گفته است:
«.. مدت زیادی بهروز با اشرف بود و با دربار ارتباط پیدا کرد... اسم بهروز را از این به بعد سر زبانها انداختند. همینطور در فستیوالهایی که بهروز جایزه میگرفت بدون ارتباط با این ماجرا نبود... یک روز صبح ساعت چهار و نیم، پنج صبح از جلسه فیلمبرداری برمی گشتم، اتومبیلی جلویم بود که بهروز در آن نشسته بود و سرش را از پنجره بیرون آورده بود. پس از یک شب زنده داری (در دربار) با سر و وضعی آشفته رهایش کرده بودند تا به خانه اش برود (!) یک شب دیگر در یک میهمانی (درباری) او را در وضعی آشفتهتر دیدم. اگر انقلاب نشده بود شاید بهروز از دست رفته بود...»
ارتباط غیر افلاطونی بهروز وثوقی با اشرف باعث شد تا ساواک و دربار احساس خطر کرده و برای بریدن پای وثوقی از دربار، ارتباطش را با گوگوش به وسیله یکی از استودیوهای فیلمسازی به نام "آریانا فیلم" برقرار کنند که حاصلش آثاری همچون «همسفر» و «ممل آمریکایی» و «ماه عسل» ... بود و ماجرا به آنجا رسید که برای بقای رابطه فوق، حتی هویدا نخست وزیر وقت دخالت کرد تا گوگوش بتواند از شوهرش قربانی صاحب کاباره «باکارا» طلاق بگیرد!
در آن روزها وثوقی به یاد مردمش نبود و همراه خاندان جلیل سلطنت! روزگار میگذرانید. ارتباط وثوقی با اشرف همچنان در خارج از کشور و طی سالهای بعد از فرارش نیز ادامه یافت، چنانچه خود وی در کتاب خاطرات یا زندگینامه اش مینویسد:
«.. در این مدتی که در آمریکا بودم. رئیس دفتر والاحضرت اشرف از نیویورک زنگ میزد و مرتب مرا دعوت میکردند. میرفتم نیویورک و سه چهار روزی میماندم و برمی گشتم. مثل سابق به من لطف داشتند ...»
وثوقی در همین سالها در فیلمها و نمایشهای ضد ایرانی مثل «تهدید»، «زرین»، «برخورد»، «فصل کرگدن» و همچنین تئاترهای «پروانه در مشت» و «یک رویای خصوصی» از یک فراری دیگر به نام ایرج جنتی عطایی بازی کرد و حتی قرار بود اشرف برای فیلمی با شرکت او و به کارگردانی رضا بدیعی در آمریکا سرمایه گذاری کند.
حال باید نگریست که چرا بازیگرانی، چون بهرنگ توفیقی که در سالهای اخیر نقشهای پررنگی در صدا و سیما و سینمای ایران داشتند، از وعدهی انتخاباتی رئیس جمهور منتخب، مطالبه به مطلوب کرده و آن را یک مطالبهی مردمی و ملی جلوه میدهند؟
آیا تمام دغدغه فعلی مردم ایران و وعده های منتخب مردم ، مطالبه ی بازگشت هنرمندان خارج نشین است؟!
آیا این راه، همان مسیر اشتباهی نیست که دیگر سلبریتیها در دوره گذشته، طی نمودند و حالا اظهار پشیمانی می کنند؟!
الوعده وفا
محبوب یک ملت را برگردانید
چرا وثوقی نماند؟
امین کمالوندی،یکی از مدیران کل وزارت ارشاد ، در خصوص عدم حضور بهروز وثوقی در سینمای بعد از انقلاب ، گفت: فردی مثل بهروز وثوقی میتوانست مثل صدها هنرمند کشورمان، پس از انقلاب شکوهمند اسلامی در کشور بماند و با آزادی کامل به فعالیت خود ادامه دهد و به سینمای پاک پس از انقلاب خدمت کند، اما چون در سینما به دنبال چیزهای دیگری میگشت نماند و از کشور گریخت.وی با اشاره به هنرمندانی که پس از انقلاب با آزادی به فعالیتهای خود ادامه دادند و پس از انقلاب درخشش و موفقیت بیشتری در هنر و سینما داشتند گفت: امام فرمودند "ما با سینما مخالف نیستیم بلکه با فحشا مخالفیم" ، این جمله امام مواجهه انقلاب اسلامی را با سینما مشخص کرد و پس از آن هنرمندان توانستند در فضای بازی که مقدس جمهوری اسلامی ایران برای آنها فراهم کرد بدرخشند و کسانی مثل مهرجویی و کیمیایی و صدها هنرمند دیگر آثار بسیار خوبی آفریدند.
کمالوندی، اظهار داشت: وقتی همین آقای بهروز وثوقی در خارج از ایران در فیلمی ضد ایرانی کار میکند این نشان میدهد که مشکل این شخص با جمهوری اسلامی نیست بلکه او با ملت و مردم ما هم مشکل دارد، چون میبیند که مردم کشور پشت سر نظام و رهبری شان هستند و به انقلابشان علاقه وافری دارند.
همچنین، چندی پیش سعید مستغاثی منتقد سینما نیز در یادداشتی نوشت:بهروز وثوقی یکی از بازیگران سینمای شاهنشاهی طی پیامی برای مراسم ختم ناصر ملک مطیعی با بیانی مرثیه وار اظهار داشت: «من بهروز هستم، بهروز وثوقی شما، ۴۰ سال است که دور از وطن و دور از مردمم هستم و بعد از چهل سال، صدایم بین مردمم پخش میشود، آن هم در خانه وطنم...»
مظلوم نمایی وثوقی در این پیام به گونهای بود که گویا وی را از این کشور به زور بیرون کرده و تبعید نموده اند. این درحالی است که براساس اسناد و شواهد تاریخی بهروز وثوقی چند ماه پیش از پیروزی انقلاب، اموالش را فروخته و از ایران فرار میکند. اینکه چرا وی مانند بسیاری از هم پالکی هایش همچون ناصر ملک مطیعی و محمد علی فردین در ایران نماند را خود فردین طی گفت و گویی سالها پیش بیان کرده که در کتابی به نام «سینمای فردین به روایت محمد علی فردین» چاپ شده است. فردین در این باره گفته است:
«(وثوقی) سینمایی هم که در قلهک داشت با تبانی اشرف (پهلوی) به وزارت فرهنگ و هنر فروخت. بهروز چهارماه قبل از انقلاب .. همه ما تعجب میکردیم با وجود اینکه کار او در سینما درحال اوج گرفتن بود، زندگی اش را فروخت و رفت (!)»
وثوقی در روزگاری ثروت باد آورده اش را فروخت و از ایران فرار کرد که مردم ایران در حال قیام علیه یکی از فاسدترین و وابستهترین رژیمهای تاریخ بودند؛ ولی امروز او از مردم سخن میگوید و خود را بهروز وثوقی مردم میخواند. این در حالی است که علت فرار وی از ایران، چهارماه پیش از انقلاب به خاطر ترس از این بود که گرفتار خشم همین مردم نشود؛ چرا که وثوقی رابطههای مفسده آمیزی با یکی از تبهکارترین عناصر رژیم شاه یعنی اشرف پهلوی داشت. فردین در این باره هم در همان مصاحبه گفته است:
«.. مدت زیادی بهروز با اشرف بود و با دربار ارتباط پیدا کرد... اسم بهروز را از این به بعد سر زبانها انداختند. همینطور در فستیوالهایی که بهروز جایزه میگرفت بدون ارتباط با این ماجرا نبود... یک روز صبح ساعت چهار و نیم، پنج صبح از جلسه فیلمبرداری برمی گشتم، اتومبیلی جلویم بود که بهروز در آن نشسته بود و سرش را از پنجره بیرون آورده بود. پس از یک شب زنده داری (در دربار) با سر و وضعی آشفته رهایش کرده بودند تا به خانه اش برود (!) یک شب دیگر در یک میهمانی (درباری) او را در وضعی آشفتهتر دیدم. اگر انقلاب نشده بود شاید بهروز از دست رفته بود...»
ارتباط غیر افلاطونی بهروز وثوقی با اشرف باعث شد تا ساواک و دربار احساس خطر کرده و برای بریدن پای وثوقی از دربار، ارتباطش را با گوگوش به وسیله یکی از استودیوهای فیلمسازی به نام "آریانا فیلم" برقرار کنند که حاصلش آثاری همچون «همسفر» و «ممل آمریکایی» و «ماه عسل» ... بود و ماجرا به آنجا رسید که برای بقای رابطه فوق، حتی هویدا نخست وزیر وقت دخالت کرد تا گوگوش بتواند از شوهرش قربانی صاحب کاباره «باکارا» طلاق بگیرد!
در آن روزها وثوقی به یاد مردمش نبود و همراه خاندان جلیل سلطنت! روزگار میگذرانید. ارتباط وثوقی با اشرف همچنان در خارج از کشور و طی سالهای بعد از فرارش نیز ادامه یافت، چنانچه خود وی در کتاب خاطرات یا زندگینامه اش مینویسد:
«.. در این مدتی که در آمریکا بودم. رئیس دفتر والاحضرت اشرف از نیویورک زنگ میزد و مرتب مرا دعوت میکردند. میرفتم نیویورک و سه چهار روزی میماندم و برمی گشتم. مثل سابق به من لطف داشتند ...»
وثوقی در همین سالها در فیلمها و نمایشهای ضد ایرانی مثل «تهدید»، «زرین»، «برخورد»، «فصل کرگدن» و همچنین تئاترهای «پروانه در مشت» و «یک رویای خصوصی» از یک فراری دیگر به نام ایرج جنتی عطایی بازی کرد و حتی قرار بود اشرف برای فیلمی با شرکت او و به کارگردانی رضا بدیعی در آمریکا سرمایه گذاری کند.
حال باید نگریست که چرا بازیگرانی، چون بهرنگ توفیقی که در سالهای اخیر نقشهای پررنگی در صدا و سیما و سینمای ایران داشتند، از وعدهی انتخاباتی رئیس جمهور منتخب، مطالبه به مطلوب کرده و آن را یک مطالبهی مردمی و ملی جلوه میدهند؟
آیا تمام دغدغه فعلی مردم ایران و وعده های منتخب مردم ، مطالبه ی بازگشت هنرمندان خارج نشین است؟!
آیا این راه، همان مسیر اشتباهی نیست که دیگر سلبریتیها در دوره گذشته، طی نمودند و حالا اظهار پشیمانی می کنند؟!