در اين بين، اولين سوالي كه پس از خواندن سخنان فوق در ذهن ايجاد مي شود آن است كه چرا اظهار اين ادعاها همچون "خرج كردن 15.5 ميليون تومان از حقوق ماهانه براي امور انقلابي" براي ملت باورپذير نيست و مردم بلافاصله پس از شنيدنش، ناخودآگاه در صحت آن ترديد مي كنند؟ شايد سادهترين و توجيهكنندهترين پاسخ به اين پرسش آن باشد كه چون مسئولان غربزده و مديران غيرانقلابي پيشين، درخصوص مايملك و اموالشان با مردم صادق نبوده اند، اكنون مردم حرف ديگر سياسيون راستگو را نيز باور نكرده و همگي را با يك چوب مي رانند!
ناگفته پيداست كه دلايل ديگري براي باورپذير نبودن ادعاي ساده زيستي كانديداها براي مردم نيز وجود دارد. اصولاً مدير يا مسئولي كه در خانه سازماني زندگي مي كند و دركي از اجاره بهاي ماهانه ندارد؛ ماشين سازماني سوار مي شود و يكبار هم در صف پمپ بنزين نايستاده است يا تمام اقلام خوراكي خانوادهاش از بُن هاي تخفيف دار تعاوني مصرف كاركنان تأمين مي شود و از گراني قيمت گوشت و لبنيات بي خبر است، ديگر چه نيازي به خانه و خودرو و حقالزحمه ماهانه اي دارد كه بخواهد منّت صرف سه چهارم آن در امور انقلابي را بر سر ملت بگذارد؟!
جالب آنكه اگرچه به لحاظ قانوني، در راستي آزمايي اموال و دارايي هاي مورد ادعاي مسئولان، مو لاي درز خوداظهاريهاي بعضاً سادهزيستانه ايشان نمي رود اما بايد بدانيم كه اگر در تحقيقات، كمي پاي را فراتر از حيطه بررسي اموال خود شخص يا بستگان نسبي و سببي او بگذاريم، به افراد ناشناسي برخواهيم خورد كه شايد اقيانوسي از اموال منقول و غيرمنقول به نامشان باشد اما صاحبان اصلي آن شخصيت هاي ذينفوذي هستند كه يا با تطميع و يا با تهديد از طريق اخذ سفته يا وكالتنامه هاي تام الاختيار، صاحبان قانوني را به بردگان مسلوب الاراده خويش تبديل كرده اند!