ملكه مادر علت حساسيت بيش از حد فرح را اين میداند كه «اين دختر فوقالعاده قشنگ بود». سرانجام فرح بیتاب شد و وقتی در سعدآباد چشمش به طلا افتاد. جلو رفت و كشيده محكمی به گوش طلا زد.
به گزارش شهدای ایران، مشاهدات و مکاتبات بجامانده از دوران پهلوی حاکی از بحران جدی اخلاقی در
خاندان پهلوی است. این خاندان و شخص محمدرضا پهلوی فاقد هر نوع تربیت
ایرانی و اسلامی بودند.
شاه نه تنها در ايران بیمهابا و بیاعتنا به ارزشهاي ملت ايران دست به فساد میزد، بلكه بی هيچ توجهی به شأن يک پادشاه درخارج از كشور نيز از هيچ تظاهری به فساد كوتاهی نمیكرد و در فساد هر روز بدتر از گذشته میشد.
شاه عاشق پيشهای بود كه هر لحظه دل به دامن كسی میبست و بيتالمال را بیهيچ دغدغهای هزينه وصلش میكرد. دربار او دائم محل رفت و آمد فواحش خارجی و معشوقههای داخلی بود. او از دوران جوانی تا اندكی پيش از مرگ، دست از زنبارگی برنداشت. یکی از کسانی که شاه در دوران سلطنت خود سخت دلباخته او شد دختر يكی از افسران ارشد نيروی هوايی است که شاه در جریان سفری به اصفهان با او آشنا میشود.
در سال 1350 در دربار و بازار زمزمههايی رواج يافت حاكی از اينكه شاه عاشق شده است. عاشق يک دختر نوزده ساله که میگفتند نامش گيلدا است. گيلدا دختر سرلشكر آزاد يكی از افسران نيروی هوايی اصفهان بود، در سفری كه شاه به اصفهان رفت سخت شيفته او شد و او را با خود به تهران آورد. شاه بيمهابا این دختر را به كاخ برده و رسماً جزء دربار شد. فرح از گستاخي شاه سخت به تنگ آمد و دعوا و درگيري را آغاز كرد.
مادر محمدرضا، داستان گيلدا را چنين تشريح ميكند: در سال 1351 سرلشكر آزاد براي اينكه «خودش را به محمدرضا نزديك كند»، از دخترش استفاده كرد، او را هنگام سفر محمدرضا به اصفهان با خود آورد و در هواپيما كنار محمدرضا نشاند و محمدرضا را خام خودش كرد. محمدرضا چنان شيفته او شد كه «نمیتوانست در برابر خواهشهای او نه بگويد»، شاه نام او را به خاطر موهاي طلائيش، طلا گذاشت. كم كم حس رقابت فرح برانگيخته شد و بحث طلاق پيش كشيده شد.
ملكه مادر از اين كه فرح نسبت به اين دختر حساسيت نشان میداد، تعجب میكند و میگويد: «فرح خودش را روشنفكر میدانست. محمدرضا در مجالس با زنهای اين و آن و دخترهای اين و آن میرقصيد و آنها را در آغوش میگرفت و میبوسيد و فرح میدانست كه محمدرضا... علاوه بر او با زنان ديگری هم رفت و آمد دارد، اما او نسبت به اين دختر فوقالعاده حساس شده بود».
ملكه مادر علت حساسيت بيش از حد فرح را اين میداند كه «اين دختر فوقالعاده قشنگ بود». خصوصاً اين كه محمدرضا به زيبايی ذاتي اين دختر اكتفا نكرده بود و او را نزد پروفسور تسه فرانسوی، دكتر خانوادگی دربار در امور زيبايی فرستاده بود و با چند عمل جراحي «خيلی ديدنی شده بود.» سرانجام فرح بیتاب شد و وقتی «در سعدآباد چشمش به طلا افتاد. جلو رفت و كشيده محكمی به گوش طلا زد».
اختلافات شاه و شهبانو، شاه را به اين نتيجه رساند كه فرح را طلاق بدهد. ملكه مادر با او وارد بحث شد، ولی شاه اعلام كرد: «چه عيب دارد؟ او را طلاق میگويم. طلاق در ميان مردم ايران يک امر مقبول است و خيلی مردها زنشان را طلاق میگويند»؛ اما ملكه مادر طلاق را به صلاح ندانست و با پادرميانی وی شاه و ملكه «توافق كردند كه به خاطر مصالح مملكت از هم طلاق نگيرند؛ ولی منبعد با هم كاری نداشته باشند و فقط دوست باشند و سپس، محمدرضا با اين تصميم آزادی خودش را به دست آورد و فرح هم كار خودش را میكرد».
اما در ادامه بلندپروازيهای خانواده گيلدا حتی حساسيت شاه را هم برانگيخت. علم در خاطرات خود آورده، يك روز صبح «شاه خيلی بدخلق بود.» و علت بدخلقي خود را مصاحبه خانواده گيلدا با يك روزنامه ترک دانست كه گفتهاند: «با اين كه شايعات ازدواج [دخترشان با شاه] بیاساس است، اما بدون شك دخترشان معشوقه شاه است.» سرانجام گيلدا نيز دل شاه را زد و تصميم گرفت او را به تيمسار خاتم فرمانده نيروهای هوايی واگذار نمايد.
شاه نه تنها در ايران بیمهابا و بیاعتنا به ارزشهاي ملت ايران دست به فساد میزد، بلكه بی هيچ توجهی به شأن يک پادشاه درخارج از كشور نيز از هيچ تظاهری به فساد كوتاهی نمیكرد و در فساد هر روز بدتر از گذشته میشد.
شاه عاشق پيشهای بود كه هر لحظه دل به دامن كسی میبست و بيتالمال را بیهيچ دغدغهای هزينه وصلش میكرد. دربار او دائم محل رفت و آمد فواحش خارجی و معشوقههای داخلی بود. او از دوران جوانی تا اندكی پيش از مرگ، دست از زنبارگی برنداشت. یکی از کسانی که شاه در دوران سلطنت خود سخت دلباخته او شد دختر يكی از افسران ارشد نيروی هوايی است که شاه در جریان سفری به اصفهان با او آشنا میشود.
در سال 1350 در دربار و بازار زمزمههايی رواج يافت حاكی از اينكه شاه عاشق شده است. عاشق يک دختر نوزده ساله که میگفتند نامش گيلدا است. گيلدا دختر سرلشكر آزاد يكی از افسران نيروی هوايی اصفهان بود، در سفری كه شاه به اصفهان رفت سخت شيفته او شد و او را با خود به تهران آورد. شاه بيمهابا این دختر را به كاخ برده و رسماً جزء دربار شد. فرح از گستاخي شاه سخت به تنگ آمد و دعوا و درگيري را آغاز كرد.
مادر محمدرضا، داستان گيلدا را چنين تشريح ميكند: در سال 1351 سرلشكر آزاد براي اينكه «خودش را به محمدرضا نزديك كند»، از دخترش استفاده كرد، او را هنگام سفر محمدرضا به اصفهان با خود آورد و در هواپيما كنار محمدرضا نشاند و محمدرضا را خام خودش كرد. محمدرضا چنان شيفته او شد كه «نمیتوانست در برابر خواهشهای او نه بگويد»، شاه نام او را به خاطر موهاي طلائيش، طلا گذاشت. كم كم حس رقابت فرح برانگيخته شد و بحث طلاق پيش كشيده شد.
ملكه مادر از اين كه فرح نسبت به اين دختر حساسيت نشان میداد، تعجب میكند و میگويد: «فرح خودش را روشنفكر میدانست. محمدرضا در مجالس با زنهای اين و آن و دخترهای اين و آن میرقصيد و آنها را در آغوش میگرفت و میبوسيد و فرح میدانست كه محمدرضا... علاوه بر او با زنان ديگری هم رفت و آمد دارد، اما او نسبت به اين دختر فوقالعاده حساس شده بود».
ملكه مادر علت حساسيت بيش از حد فرح را اين میداند كه «اين دختر فوقالعاده قشنگ بود». خصوصاً اين كه محمدرضا به زيبايی ذاتي اين دختر اكتفا نكرده بود و او را نزد پروفسور تسه فرانسوی، دكتر خانوادگی دربار در امور زيبايی فرستاده بود و با چند عمل جراحي «خيلی ديدنی شده بود.» سرانجام فرح بیتاب شد و وقتی «در سعدآباد چشمش به طلا افتاد. جلو رفت و كشيده محكمی به گوش طلا زد».
اختلافات شاه و شهبانو، شاه را به اين نتيجه رساند كه فرح را طلاق بدهد. ملكه مادر با او وارد بحث شد، ولی شاه اعلام كرد: «چه عيب دارد؟ او را طلاق میگويم. طلاق در ميان مردم ايران يک امر مقبول است و خيلی مردها زنشان را طلاق میگويند»؛ اما ملكه مادر طلاق را به صلاح ندانست و با پادرميانی وی شاه و ملكه «توافق كردند كه به خاطر مصالح مملكت از هم طلاق نگيرند؛ ولی منبعد با هم كاری نداشته باشند و فقط دوست باشند و سپس، محمدرضا با اين تصميم آزادی خودش را به دست آورد و فرح هم كار خودش را میكرد».
اما در ادامه بلندپروازيهای خانواده گيلدا حتی حساسيت شاه را هم برانگيخت. علم در خاطرات خود آورده، يك روز صبح «شاه خيلی بدخلق بود.» و علت بدخلقي خود را مصاحبه خانواده گيلدا با يك روزنامه ترک دانست كه گفتهاند: «با اين كه شايعات ازدواج [دخترشان با شاه] بیاساس است، اما بدون شك دخترشان معشوقه شاه است.» سرانجام گيلدا نيز دل شاه را زد و تصميم گرفت او را به تيمسار خاتم فرمانده نيروهای هوايی واگذار نمايد.