پیش از پرداخت به ماجرای دادستان و حواشی اش باید مسعود ده نمکی و کارنامه اش را کمی حلاجی کرد.
ده نمکی نامش با حاشیه گره خورده است؛ چه زمانی که جوانی تازه از جبهه برگشته بود و هوای روزنامه نگاری به سرش زد و چه زمانی که دوربین به دست گرفت و مستندی ساخت که تکرارش در تاریخ مستند سازی تا سال ها رویا بود.
او روزنامه نگاری بود که در ابتدای دولت اصلاحات و زمانی که روزنامه های زنجیره ای مانند قارچ رشد می کردند، هفته نامه های شلمچه و فکه و صبح دوکوهه را راه انداخت؛ همان جایی که آنقدر صریح از دولت انتقاد می کرد که معاونت مطبوعاتی دولتی مدعی آزادی بیان برای همه!، دوبار حکم به توقیف نشریه های تحت مدیریت او داد.
ده نمکی عدالت خواهی در روزنامه نگاری را زمانی آغاز کرد که فشار بر جریان ارزشی به حدی افزایش یافته بود که برخی سیاست مداران جناح راست حتی جرات نگاشتن مطلب پیرامون فضای اجتماعی کشور را نداشتند، چه برسد به سیاست!
اما ده نمکی ایستاد و کم نیاورد، حتی به قیمت تعطیلی نشریه اش و ممنوع شدن تلویحی کارش در فضای رسانه ای.
مسعود قلمش را زمین گذاشت اما سلاح خطرناک تری را برداشت؛ دوربین!
خیلی ها می گفتند این جوان بی تجربه و کله شق را چه به کار تصویر؟ اما سال 82 یک نقطه عطف در مستند سازی ایران به جای گذاشت؛ مسعود بازگشته بود... او با فقر و فحشا بازگشته بود...
خیلی ها ساخت فقر و فحشا توسط ده نمکی را ساختار شکنی عمیق می دانستند، مسعود اما ساختارها را محترم شمرده بود، درویش جای داده شده در مستند از مسئولان راه کج کرده از انقلاب می گفت نه از انقلاب منحرف شده!
عصار از دلزدگی مردم از دولتمردان گرفتار فراموشی می خواند نه از انقلاب فراموش شده.
همه اینها نشان می داد که ده نمکی به اصولش وفادار است؛ نیامده تا روشنفکرانه رفرمیست شود و رخت چرک های مسئولان را در تشت انقلاب بشوید.
ده نمکی حتی زمانی که اخراجی ها را ساخت هم به دنبال این حرف ها نبود؛ دلش می خواست بسیجی ها، بچه مشتی ها، از منجلاب برگشته های به برکت انقلاب را همانطوری نشان دهد که بودند.
در همه جای داستانش هم حاجی گرینوف ها هستند؛ آنها که به وقتش شعار می دهند، به وقتش، ضد انقلاب می شوند، به وقتش رفرمیست می شوند و به وقتش پز روشنفکری می دهند؛ اما بسیجی های داستان ده نمکی از روزنامه نگاری اش تا فیلمسازی، شبیه همند؛ پای ارزش هایشان می ایستند، شاید اشتباه کنند، شاید گاهی مسیر میانبر را انتخاب کنند، اما همیشه به اصول پایبندند.
دادِستان را فارق از انتقادات احتمالی به فرم و تکنیک فنی اش باید دید؛ البته انتقادات وارد شده به جدید ترین ساخته ده نمکی هم چندان فنی نیست و به بیشتر به محتوا اختصاص دارد.
دادستان در حال روایت داستان چند جوان است که می خواهند از دریچه یک کانال تلگرامی حرف هایشان را آنطور که می فهمند بزنند؛ حرف هایشان به مذاق برخی خوش نمی آید؟ خب نیاید! مگر می شود جلوی حرف زدن چند جوان عدالتخواه را گرفت؟ مگر می شود دائم به آنها انگ کاریکاتوری زد و انتظار داشت انتقادات کانالیزه شود.
می شود با اشتباهاتشان برخورد کرد، می شود گاهی گوششان را گرفت که «آهای پسر اینجا را اشتباه کردی» اما نمی شود یک مهر بایگانی بر پرونده عدالت زد و گفت «بس است... چقدر شلوغ کاری می کنید!»
دادستان می خواهد همین را به رسمیت بشناسیم که جوان عدالتخواه همه جا هست، فقط محدود به فلانی و فلانی نمی شود؛ به رسمیتش بشناسید که اتفاقا برخی مدعیان میدان دار نشوند؛ نه اینکه همه را به یک چوب برانید که همه کاریکاتوری اند و ...
سریال هنوز به قوام نرسیده است، انتقادات فنی نسبت به آن وجود دارد اما اینکه اصل محتوا دائم از سوی برخی زیر سوال برود این شبهه را تقویت می کند که هنوز در دنیای اخراجیهای عدالت طلب، حاجی گرینوف هایی هستند که یا فقط شعار می دهند یا صدای متفاوتی را شعار می دانند!
ساخت سریال عدالتخواهانه قطعا در فضای امروز جامعه ما هزینه هایی دارد که خیلی ها جرات پرداختش را ندارند؛ البته شاید برای برخی راحت باشد که با بازیگران خاص، حامیان خاص تر و تهیه کننده - نویسنده خیلی خاص تر سریالی بسازند که در شبکه نمایش خانگی به قول معروف بترکاند.
ظاهرا برخی عادت دارند همه چیز را حیطه بندی کنند؛ عدالتخواهی، انقلابی بودن، سریال سازی، روزنامه نگاری و هر چیزی که بتوان در آن جلوی ورود آدم هایی با حرف متفاوت را گرفت.
خدا کند پشت این مرزبندی ها «حاجی گرینوف» های دوران ما قرار نداشته باشند!