متاسفانه اپستاین را باید مظهر نخبگان آمریکا دانست: اپستاین که ـ اگر نگوییم چندین دهه ـ سالها را صرف سوء استفاده از کودکان کرده بود، وقتی سرانجام چند سال پیش گیر افتاد، با یک مجازات قانونی سبک توانست جان سالم به در ببرد. او که بدون ایجاد هیچ شغلی، ابتکاری یا ارزشی ۲۰۰ میلیون دلار ثروت اندوخته، توانسته به طریقی حسن نظر و لطف هاروارد، ام آی تی و طیفی به ظاهر بیانتها از سلبریتیها، سیاستمداران، دانشمندان و غیره را خریداری کند.
مورد اپستاین معیار خوبی برای سنجش مسیری است که نخبگان آمریکایی میپیمایند: سازمانهای اطلاعاتی و مجری قانون آمریکا از جرایم اپستیان باخبر بودند، اما به جای انداختن او پشت میلهها، او را به یک «دارایی اطلاعاتی» تبدیل کردند که مجبور بودند از او در برابر قرار گرفتن در معرض تبعات حاکمیت قانون محافظت کنند.
وقتی اندکی از چندین دهه فساد و بهرهکشی فاحش از پرده بیرون افتاد، اقداماتی که ثروتمندان و قدرتمندان نیز در آن همدست بودند، اپستاین به مدل کلاسیک دولت عمیق و به شیوهای که حقایق زیادی را درباره ماهیت «جمهوری» مرموز آمریکا برملا میکند، مرخص شد.
مدیرعامل فایزر مقدمات فروش سهام هنگفت فایزر را فراهم کرد و بعد برای به حداکثر رساندن منافع خصوصیاش، با زمانسنجی دقیقی اطلاعات مربوط به واکسنی را منتشر کرد که هیاهوی زیادی بر سر آن بر پا شده بود. هیچ اتفاق غیرقانونی در اینجا رخ نداده است، اما این صرفا نمونه دیگری است از چیزی که من آن را تاراج «قانونی شده» مینامم.
جی پی مورگان چیس، برای به حداکثر رساندن سود خود در بازارها دخل و تصرف کرد و جریمه یک میلیارد دلاری آن صرفا بهایی است که برای کسب و کار در یک جامعه و اقتصاد به شدت فاسد پرداخت میشود. هیچ کس تاکنون به خاطر این قبیل شیادیها، تقلبها و کلاشیها روانه زندان نشده است؛ مجرمان مالی هر جرمی که مرتکب شوند، از مجازات مصون هستند.
این سه نمونه تنها چند مورد از هزاران مثال از بازی دادن سیستم، سوء استفاده از قدرت، تقلب، پول بده و بازی کن، کلاشی، شیادی، اخاذی و دیگر اشکال فساد است که عده معدودی را با بهایی که انبوهی دیگر میپردازند، ثروتمند میکند.
هر وقت به زوال اخلاقی آمریکا اشاره میکنم، همیشه کسانی با شتاب به میدان میآیند و این زوال را با کلیشههایی چون «فساد همیشه بوده است» یا «ذات بشری این است و هیچ وقت نمیتوان از دست آن راحت شد» کم بها جلوه میدهند. این بهانههای سست و غیرقابل قبول، نقابی است روی این واقعیت که زوال اخلاقی آمریکا به جایی رسیده است که به تدریج در حال جرقه زدن فروپاشی در قلمروهای مالی، اجتماعی و سیاسی است.
یک سوم اعضای سنای روم در مبارزه در طول شکست فاجعهبار در جنگ با کارتاژ کشته شدند، ولی آیا ما میتوانیم تصورش را کنیم که یک سوم سنای آمریکا جان خود را در معرض خطر قرار دهند؟ نه! نمیتوانیم. فکر این سطح از فداکاری در آمریکای امروز را هم نمیتوان کرد. نخبگان حفاظت شده در این بازی هیچ تاوانی نمیدهند. پیامدهای سوء مدیریت آنها بر دوش عده زیادی از مردم فاقد حفاظت تحمیل میشود.
آیا میتوانیم تصور کنیم که دو تن از پسران بزرگ یکی از نوباوگان سیاسی امروزی برای جنگ در خارج از کشور داوطلب شوند و یکی از آنها کشته و دیگری به شدت مجروح شود؟ (مثل جو کندی جونیور و جان اف کندی در جنگ جهانی دوم.) در فضای امروز آمریکا فکر چنین فداکاریهایی را هم در میان نخبگان نمیتوان کرد.
به عنوان یک قرارداد اجتماعی، مهار جوانانی که دورنماهای به شدت نامطمئنی دارند با یک تریلیون و ۷۰۰ میلیارد دلار وامهای دانشجویی، دو نسل پیشتر از این اگر کاری مجرمانه نبود، غیر قابل تصور بود. اکنون این بهرهبرداری بیرحمانه از دانشجویان ـ در ذات خود این بردگی تنبیهی از طریق بدهکار کردن جوانان که عده معدودی از ثروتمندترینها را که مالک دیون دانشجویی هستند، ثروتمندتر میکند ـ به یک هنجار تبدیل شده است. نخبگان انگلی که خون مردمان فاقد قدرت را میمکند، اکنون به وضعیت موجود در آمریکا تبدیل شده است.
بله فساد نخبگان هم اکنون وجود دارد، اما حاکمیت خوب به عنوان بخشی از قرارداد اجتماعی که در آن شهروندان حامی دولت هستند (از طریق پرداخت مالیات و غیره) باید فساد نخبگان را محدود کند. چون دولت خیر و مصلحت عمومی را تامین میکند.
وقتی نظامنامه اخلاقی که خدمت در جهت مصالح عمومی را الزامآور میکند، دچار زوال میشود، مشروعیت حکومت از بین میرود. به عبارت دیگر یک نظامنامه اخلاقی سختگیرانه که نخبگان را ملزم به اختصاص دادن منابع و رهبری در جهت خیر و صلاح عمومی میکند، بنیان اصلی کلیت نظم اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را تشکیل میدهد. وقتی این نظامنامه اخلاقی دچار زوال میشود، دولت و نخبگانش هر دو مشروعیت خود و رضایت حکومتشوندگان را از دست میدهند.
از سوی دیگر وقتی نخبگان در روندی رو به زوال به انگلهای بهرهکش، خود به منفعت و سود برنده تبدیل میشوند، جامعه هیچ منافعی در حمایت از دولت یا نخبگانش ندارد. بلکه آنها از فروپاشی و نابودی این نخبگان انگل شادمان نیز خواهند شد.
ظهور انفجاری ثروت و قدرت نخبگان طی چند دهه گذشته کاملا مستند شده است و من مکرراً نمودارهایی را منتشر کردهام که نشان میدهد عملا کل درآمد واقعی که طی ۲۰ سال گذشته به دست آمده، نصیب یک درصد راس جامعه شده است. یک مطالعه نشان میدهد که نخبگان آمریکا در طول دو نسل گذشته ۵۰ تریلیون دلار را به سمت حسابهای بانکی خود کشیدهاند.
از این رو این ادعای ملی که آمریکا واجد برتری اخلاقی است، دیگر پذیرفتنی نیست. آمریکا به یک باتلاق اخلاقی تبدیل شده که دیگر نمیتوان آن را زهکشی کرد.