اصلاح طلبان به ظریف به عنوان تنها سرمایه خود برای بقا در قدرت می نگرند. گرچه او مکرر گفته که برای این شغل مناسب نیست و حاضر است تعهد محضری دهد که در انتخابات حاضر نمی شود.
به گزارش شهدای ایران، به عمد باشد یا به سهو، وقتشناسی باشد یا فرصتطلبی، گفتوگوی جدید محمدجواد ظریف با رسانه دولت اعتدال، ادامه نگاه خوشبینانه به استیت آمریکا و اشتباهی استراتژیک قلمداد میشود.
اشتباه از این زاویه که این میزان ذوقزدگی و اشتیاق و عجله برای ارتباطگرفتن با دولت جدید ایالات متحده موجب محاسبات نادرست و البته موانع جدی و جدید برای ایران و سختگیری بیشتر از سوی دولت بایدن خواهد شد چراکه گفتههای ظریف برای بایدن، شوق و اضطرار دولت ایران معنی میشود و در فرامتن متفاوت با آنچه رهبری درباره بیاعتمادی به دولت آمریکا و راه داخلی علاج فرمودند، تفسیر میشود؛ اما به واقع چرا محمدجواد ظریف در عصر پساترامپ اینگونه سخن میگوید و آیا هدف او فراتر از سیاست خارجی ایران، سیاست داخلی کشور هم هست؟ نقش جریانهای سیاسی بهخصوص اصلاحطلبان در این شتاب چیست و سوال دیگر اینکه آیا زمانه دیپلماسی جناحی به پایان نرسیده و وقت آن نشده که سیاست خارجی به موضع اصلی خود بازگردد؟
شناخت از آمریکا - شناخت از بایدن
تحلیل ظریف از شرایط جامعه آمریکا پس از انتخابات 2020 واقعبینانه و منطقی است. این واقعبینی را باید به حساب حضور بلندمدت او در جامعه آمریکا گذاشت. او شرایط آمریکا را سخت و پرتنش میداند و به گذار آسان از ترامپ به بایدن خوشبین نیست.
زندگی در آمریکا اما از ظریف نه یک دیپلمات ضدآمریکایی و حتی روشنفکر از جنس روشنفکران انتقادی که یک دیپلمات عملگرا ساخته که اساسا به تفاوت میان دموکراتها و جمهوریخواهان معتقد است و تفاهم تاکتیکی و حتی راهبردی با این حزب را ناممکن نمیداند. مراودات او در نیویورک عمدتا با شخصیتهای حزب دموکرات شکل گرفته و نوعی خوشبینی ناشی از ایجاد روابط در طول زمان برای او ایجاد شده است. در عین حال مراودات سیاسی او در ایران عمدتا نزدیک به مرکز سیاست ایران با لیدری مرحوم هاشمیرفسنجانی بوده که نگاهی عملگرایانه به سیاست خارجی داشت و پس از گذشت سالهای آغازین انقلاب از چپهای اسلامی فاصله گرفت و ابتدا رابطه با ایالات متحده را ممکن و سپس در دهه پایانی عمرش آن را مطلوب هم میدانست.
او را باید در کنار سیدحسین موسویان و سیروس ناصری از افراد نزدیک به هاشمی دانست که بخش عملگرایانه سیاست خارجی ایران را پیش میبردند و به همین واسطه به حسن روحانی به عنوان سیاستمداری نزدیک به هاشمی پیوند خوردند. به این واسطه ظریف را میتوان نماد ممکنبودن و مطلوبیت مذاکره و تعامل با آمریکا و عادیشدن روابط میان ایران و آمریکا دانست.
از این زاویه محمدجواد ظریف نقطه امید جریان اعتدال در شرایط ناکارآمدی دولت هم هست. مصاحبه جدید او را باید با چنین ذهنیتی مطالعه و تحلیل كرد. از آنجا که بدون سیاست خارجی، حیات سیاست داخلی اعتدالگرایان و به تبع آنها اصلاحطلبان قطع خواهد شد، به نظر میرسد که این جریانهای سیاسی فشار فراوانی به وزیر خارجه وارد میکنند تا او را به وسط میدان سیاست بکشانند و با خرج کردن سیاست خارجی زمینه بقای خود را فراهم كنند. به همین واسطه او به صورت آگاهانه سابقه آشنایی خود با جو بایدن را طرح میکند تا از مزیت خود در زمانه پساترامپ سخن بگوید و دولت اعتدال را ریبرند کند.
جاافتادن «آشنایی با بایدن» در افکارعمومی ایران، ادامه دادن جریان سیاسی برجام فراتر از جریان حقوقی و فنی آن است. ظریف به دنبال احیای این جریان سیاسی است تا در 1400 توان بسیجکنندگی آنها احیا شود. در این میان درسنگرفتن ظریف از تجربیات برجام و فشار جریان اصلاحطلب موجب کمرنگشدن یا برداشتهشدن مرز میان کارگزاری جمهوری اسلامی و جریان سیاسی اعتدال در سیاست خارجی شده است. مصاحبه مذکور از زاویه کمرنگشدن این مرز قابل انتقاد است. او وزیر خارجه ایران است و نه یک فعال سیاسی که اینگونه مشتاقانه از دولت بایدن استقبال میکند. از سخنان ظریف باز هم بوی «هر توافقی بهتر از عدمتوافق است»، به مشام میرسد؛ نگرشی که لطمات زیادی به منافع کشور وارد کرده چراكه هم خوشباورانه به غرب نگریسته و هم از سایر ظرفیتهای دیپلماسی کشور استفاده مناسب نشده است.
پالس بد و اشتباه به آمریکا
سوال این است که دلیل عجله دولت روحانی برای باز کردن باب مذاکره در حالی که هنوز روند انتقال قدرت در آمریکا انجام نشده است، چیست؟ مساله اصلی زمان است. جدا از ادبیاتسازی اصلاحطلبان برای مذاکره با آمریکا در هشت ماه آینده که در بخش روشنفکری و نخبگی به جریان افتاده و به زودی در سطح رسانهای هم بازنمایی خواهد شد.
در پراتیک این وظیفه به عهده دیپلماتهای اعتدالی است که زمان باقیمانده را از دست ندهند تا بتوانند از احیای برجام و مذاکره با آمریکا، میوهای برای سیاست داخلی بچینند و کمپین خود را در دنباله پیروزی بایدن ادامه دهند و از انرژی پدیدآمده استفاده کنند. این میزان عجله و شتاب اما پالس بدی به طرف مقابل میدهد و موجب میشود که صحبتهای ظریف را به اضطرار ایران ترجمه کنند و با سختگیری بیشتری با ایران مواجه شوند. از این رو، مصاحبه ظریف در بسیاری از لحظات از اشتباه محاسباتی رنج میبرد که علامت خوبی به دولت ایالاتمتحده نمیدهد. پس از پشت سر گذاشتن فشار حداکثری دولت ترامپ، ایران در موضع نیاز نیست و این بایدن است که باید توپ افتاده در زمینش را تعیین تکلیف کند و در مقابل نقض تعهدات آمریکا اقدام عملی انجام دهد. ظریف میتوانست با رویکرد حرفهایتر و دیپلماتیک به موضوع وارد شود، به نحوی که از سخن او میل و اشتیاق به مذاکره استنباط نشود؛ آن هم درحالیکه بایدن پس از پیروزی در انتخابات تاکنون وعدهای برای بازگشت به برجام نداده است. دلیل این همه عجله جز برای سیاست داخلی چیز دیگری نمیتواند باشد چراکه این میزان اشتیاق، لغو تحریم که باید هدف اصلی دیپلماتها باشد را برآورده نمیکند. گفتههای روز گذشته وندی شرمن مبنی بر دشواری ورود آمریکا به برجام را باید در چارچوب پالس اشتباه ظریف تحلیل کرد. واقعا چه نیازی بود که وزیر خارجه در مصاحبه اخیر خود آمادگی ایران را برای چگونگی بازگشت آمریکا به برجام مطرح کند؟ ما چرا باید برای ورود کشوری که از برجام بیرون رفته مذاکره کنیم و با نگرش دولت اعتدال احتمالا به آنها امتیاز هم بدهیم. این ایالات متحده است که باید تحریمها را لغو و تعهدات خود را اجرا کند. با این میزان از اشتیاق و عجله به موضوع نگریستن برای منافع مردم و کشور خطرناک است. از دولتی که با بحران مقبولیت مواجه است و به دنبال آورده جدید و سرمایهساختن از سیاست خارجی برای سیاست داخلی است، باید به شدت مراقبت کرد. وظیفه دیپلماسی حداکثرکردن منافع کشور است، نه تقلیل آن به سطح سیاست داخلی.
احیای برجام بدون بازگشت به برجام
راهکار ظریف برای لغو تحریمها از جانب آمریکا، استفاده از ظرفیت قطعنامه 2231 است که آمریکا را نه به عنوان عضو برجام که به واسطه عضویت دائم در شورای امنیت سازمان ملل، متعهد به این قطعنامه کند. این پیشنهاد تا حدود زیادی میتواند خطرات ناشی از استفاده ایالات متحده از مکانیسم ماشه را رفع کند اما در عین حال نمیتواند به عنوان تضمین کامل برای ایران کارکرد داشته باشد چراکه حضورنیافتن آمریکا در برجام تضمین اجرای آن را کاملا از بین میبرد؛ از جانب آمریکاییها اما ازدستدادن ظرفیت مکانیزم ماشه قلمداد میشود و در عین حال فرصت را برای وابستهکردن برجام هستهای به برجامپلاس از آنها خواهد گرفت؛ اما شاید تنها دلیلی که بایدن را نسبت به این اقدام ترغیب کند، آوردهای است که نصیب اصلاحطلبان برای 1400 خواهد شد ولی سوال این است که برای بایدن حیات اصلاحطلبان مهم است یا بهرهگرفتن از بذری که ترامپ کاشته.
تلاش غربگرایان معطوف به ادامه روند شرطیسازی جامعه به سیاست خارجی است که منوط به اراده و خواست بایدن است. این در حالی است که محاسبات جامعه درباره غربگرایان با سال 92 و 96 تفاوت کرده و به نظر میرسد که این میزان سادهانگاری از جانب اعتدالیون هم دربرابر آمریکا و هم نسبت به جامعه ایران، دور از حرفهایگری در سیاست باشد اما گویا احیای روابط با آمریکا از جانب اصلاحطلبان بیشتر از آنکه به نفع مردم و منافع کشور باشد، نوعی کاسبی مذاکره برای ادامه آنها در سیاست خارجی و فرار از پاسخگویی به عملکرد سالهای گذشته باشد. برای مردم لغو تحریمها مهم است که به نظر نمیرسد با این میزان از سادهانگاری غربگرایان، قابل تحقق باشد. تکرار تجربه قبلی در اعتماد به یک طرف بدعهد، سختگیری و پیچیدگی بیشتری از سوی دیپلماتهای ایرانی طلب میکند تا اشتباهاتی مانند مکانیزم ماشه در آن دیده نشود. در چنین شرایطی باید دید که آیا بایدن حاضر است با دولت رو به اتمام روحانی گفتوگو کند که به نظر میرسد اعتدالیها به دنبال قانعکردن او هستند؛ هرچند شرایط بایدن مانند اوباما در سال 91 است که حاضر نشد با دولت احمدینژاد مذاکره کند، پس غیرمنطقی نیست که عصر دیپلماسی به شیوه ظریف را رو به اتمام بدانیم.
تلاش اصلاح طلبان برای دوقطبی سازی به وسیله ظریف
اصلاح طلبان به ظریف به عنوان تنها سرمایه خود برای بقا در قدرت می نگرند. گرچه او مکرر گفته که برای این شغل مناسب نیست و حاضر است تعهد محضری دهد که در انتخابات حاضر نمی شود و حتی شنیده شده که در جلسه اخیر شورای معاونین اعلام کرده که حاضر است در کوی و برزن اعلام کند که نامزد نخواهد شد و به نظر نمی رسد که حرف او غیرصادقانه باشد اما واقعیت این است که او بخشی از کمپین 1400 اصلاح طلبان است؛ چه به عنوان نامزد اصلی و حداکثری این جریان چه به عنوان عامل انرژی بخش و دوقطبی ساز برای این جریان سیاسی.
در حالی که طبق آنچه خود گفته نامزد انتخابات نشود اما او را میتوان به عنوان بخشی از کمپین احتمالی علی لاریجانی به حساب آورد که به نوعی تصدیق حرف خودش خواهد بود که حاضر است به دولتی که از نظر فکری با آن همراه است و مورد اجماع قرار گرفته، کمک کند. بدین ترتیب ظریف را فقط نمی توان با تحلیلهای سیاست خارجی در این ماه های باقی مانده تحلیل کرد. آنطور که مشاهده می شود اصلاح طلبان تلاش میکنند او را به عنوان عنصر مهمی در سیاست داخلی حفظ کنند که البته برخی اوقات او هم مانعی برای این کار ایجاد نکرده است. در این شرایط همان گونه که فشار جریان اصلاحات و دولت اعتدال یکی از دلایلی اشتباهاتی چون مکانیسم ماشه در توافق برجام بود نشانه هایی از ادامه این اشتباهات در مصاحبه اخیر او دیده شد.
او باید مراقب باشد که دامنه اشتباهات به عصر بایدن هم کشیده نشود. البته در این میان اصلاح طلبان رادیکال همچنان به دنبال نامزدی او برای 1400 هستند که البته با خواست اعتدالیون برای نامزدی لاریجانی منافات دارد. از این جنبه باید منتظر شکاف حامیانلاریجانی- حامیان ظریف در آینده باشیم.
در هر حالت او باید ساحت سیاست داخلی را از سیاست خارجی جدا کرد ه و دیپلماسی را به جای منافع اصلاحات در جهت منافع مردم هدایت کند. به نظر می رسد عصر دیپلماسی ظریف به پایان خود نزدیک شده و واقعیت های ایران و آمریکا رویکرد متفاوتی از آنچه در 7 سال گذشته شاهد بودیم، طلب می کند. نوعی دیپلماسی واقع گرا و فراتر از گرایشهای سیاست داخلی. دیپلماسی مقتدرانه و هوشمند که منافع ملی را در تلاطمهای جهانی حداکثر کند. فصل تغییر در دیپلماسی
رسیده است.
این ایالات متحده است که باید تحریمها را لغو و تعهدات خود را اجرا کند. با این میزان از اشتیاق و عجله به موضوع نگریستن برای منافع مردم و کشور خطرناک است.
اشتباه از این زاویه که این میزان ذوقزدگی و اشتیاق و عجله برای ارتباطگرفتن با دولت جدید ایالات متحده موجب محاسبات نادرست و البته موانع جدی و جدید برای ایران و سختگیری بیشتر از سوی دولت بایدن خواهد شد چراکه گفتههای ظریف برای بایدن، شوق و اضطرار دولت ایران معنی میشود و در فرامتن متفاوت با آنچه رهبری درباره بیاعتمادی به دولت آمریکا و راه داخلی علاج فرمودند، تفسیر میشود؛ اما به واقع چرا محمدجواد ظریف در عصر پساترامپ اینگونه سخن میگوید و آیا هدف او فراتر از سیاست خارجی ایران، سیاست داخلی کشور هم هست؟ نقش جریانهای سیاسی بهخصوص اصلاحطلبان در این شتاب چیست و سوال دیگر اینکه آیا زمانه دیپلماسی جناحی به پایان نرسیده و وقت آن نشده که سیاست خارجی به موضع اصلی خود بازگردد؟
شناخت از آمریکا - شناخت از بایدن
تحلیل ظریف از شرایط جامعه آمریکا پس از انتخابات 2020 واقعبینانه و منطقی است. این واقعبینی را باید به حساب حضور بلندمدت او در جامعه آمریکا گذاشت. او شرایط آمریکا را سخت و پرتنش میداند و به گذار آسان از ترامپ به بایدن خوشبین نیست.
زندگی در آمریکا اما از ظریف نه یک دیپلمات ضدآمریکایی و حتی روشنفکر از جنس روشنفکران انتقادی که یک دیپلمات عملگرا ساخته که اساسا به تفاوت میان دموکراتها و جمهوریخواهان معتقد است و تفاهم تاکتیکی و حتی راهبردی با این حزب را ناممکن نمیداند. مراودات او در نیویورک عمدتا با شخصیتهای حزب دموکرات شکل گرفته و نوعی خوشبینی ناشی از ایجاد روابط در طول زمان برای او ایجاد شده است. در عین حال مراودات سیاسی او در ایران عمدتا نزدیک به مرکز سیاست ایران با لیدری مرحوم هاشمیرفسنجانی بوده که نگاهی عملگرایانه به سیاست خارجی داشت و پس از گذشت سالهای آغازین انقلاب از چپهای اسلامی فاصله گرفت و ابتدا رابطه با ایالات متحده را ممکن و سپس در دهه پایانی عمرش آن را مطلوب هم میدانست.
او را باید در کنار سیدحسین موسویان و سیروس ناصری از افراد نزدیک به هاشمی دانست که بخش عملگرایانه سیاست خارجی ایران را پیش میبردند و به همین واسطه به حسن روحانی به عنوان سیاستمداری نزدیک به هاشمی پیوند خوردند. به این واسطه ظریف را میتوان نماد ممکنبودن و مطلوبیت مذاکره و تعامل با آمریکا و عادیشدن روابط میان ایران و آمریکا دانست.
از این زاویه محمدجواد ظریف نقطه امید جریان اعتدال در شرایط ناکارآمدی دولت هم هست. مصاحبه جدید او را باید با چنین ذهنیتی مطالعه و تحلیل كرد. از آنجا که بدون سیاست خارجی، حیات سیاست داخلی اعتدالگرایان و به تبع آنها اصلاحطلبان قطع خواهد شد، به نظر میرسد که این جریانهای سیاسی فشار فراوانی به وزیر خارجه وارد میکنند تا او را به وسط میدان سیاست بکشانند و با خرج کردن سیاست خارجی زمینه بقای خود را فراهم كنند. به همین واسطه او به صورت آگاهانه سابقه آشنایی خود با جو بایدن را طرح میکند تا از مزیت خود در زمانه پساترامپ سخن بگوید و دولت اعتدال را ریبرند کند.
جاافتادن «آشنایی با بایدن» در افکارعمومی ایران، ادامه دادن جریان سیاسی برجام فراتر از جریان حقوقی و فنی آن است. ظریف به دنبال احیای این جریان سیاسی است تا در 1400 توان بسیجکنندگی آنها احیا شود. در این میان درسنگرفتن ظریف از تجربیات برجام و فشار جریان اصلاحطلب موجب کمرنگشدن یا برداشتهشدن مرز میان کارگزاری جمهوری اسلامی و جریان سیاسی اعتدال در سیاست خارجی شده است. مصاحبه مذکور از زاویه کمرنگشدن این مرز قابل انتقاد است. او وزیر خارجه ایران است و نه یک فعال سیاسی که اینگونه مشتاقانه از دولت بایدن استقبال میکند. از سخنان ظریف باز هم بوی «هر توافقی بهتر از عدمتوافق است»، به مشام میرسد؛ نگرشی که لطمات زیادی به منافع کشور وارد کرده چراكه هم خوشباورانه به غرب نگریسته و هم از سایر ظرفیتهای دیپلماسی کشور استفاده مناسب نشده است.
پالس بد و اشتباه به آمریکا
سوال این است که دلیل عجله دولت روحانی برای باز کردن باب مذاکره در حالی که هنوز روند انتقال قدرت در آمریکا انجام نشده است، چیست؟ مساله اصلی زمان است. جدا از ادبیاتسازی اصلاحطلبان برای مذاکره با آمریکا در هشت ماه آینده که در بخش روشنفکری و نخبگی به جریان افتاده و به زودی در سطح رسانهای هم بازنمایی خواهد شد.
در پراتیک این وظیفه به عهده دیپلماتهای اعتدالی است که زمان باقیمانده را از دست ندهند تا بتوانند از احیای برجام و مذاکره با آمریکا، میوهای برای سیاست داخلی بچینند و کمپین خود را در دنباله پیروزی بایدن ادامه دهند و از انرژی پدیدآمده استفاده کنند. این میزان عجله و شتاب اما پالس بدی به طرف مقابل میدهد و موجب میشود که صحبتهای ظریف را به اضطرار ایران ترجمه کنند و با سختگیری بیشتری با ایران مواجه شوند. از این رو، مصاحبه ظریف در بسیاری از لحظات از اشتباه محاسباتی رنج میبرد که علامت خوبی به دولت ایالاتمتحده نمیدهد. پس از پشت سر گذاشتن فشار حداکثری دولت ترامپ، ایران در موضع نیاز نیست و این بایدن است که باید توپ افتاده در زمینش را تعیین تکلیف کند و در مقابل نقض تعهدات آمریکا اقدام عملی انجام دهد. ظریف میتوانست با رویکرد حرفهایتر و دیپلماتیک به موضوع وارد شود، به نحوی که از سخن او میل و اشتیاق به مذاکره استنباط نشود؛ آن هم درحالیکه بایدن پس از پیروزی در انتخابات تاکنون وعدهای برای بازگشت به برجام نداده است. دلیل این همه عجله جز برای سیاست داخلی چیز دیگری نمیتواند باشد چراکه این میزان اشتیاق، لغو تحریم که باید هدف اصلی دیپلماتها باشد را برآورده نمیکند. گفتههای روز گذشته وندی شرمن مبنی بر دشواری ورود آمریکا به برجام را باید در چارچوب پالس اشتباه ظریف تحلیل کرد. واقعا چه نیازی بود که وزیر خارجه در مصاحبه اخیر خود آمادگی ایران را برای چگونگی بازگشت آمریکا به برجام مطرح کند؟ ما چرا باید برای ورود کشوری که از برجام بیرون رفته مذاکره کنیم و با نگرش دولت اعتدال احتمالا به آنها امتیاز هم بدهیم. این ایالات متحده است که باید تحریمها را لغو و تعهدات خود را اجرا کند. با این میزان از اشتیاق و عجله به موضوع نگریستن برای منافع مردم و کشور خطرناک است. از دولتی که با بحران مقبولیت مواجه است و به دنبال آورده جدید و سرمایهساختن از سیاست خارجی برای سیاست داخلی است، باید به شدت مراقبت کرد. وظیفه دیپلماسی حداکثرکردن منافع کشور است، نه تقلیل آن به سطح سیاست داخلی.
احیای برجام بدون بازگشت به برجام
راهکار ظریف برای لغو تحریمها از جانب آمریکا، استفاده از ظرفیت قطعنامه 2231 است که آمریکا را نه به عنوان عضو برجام که به واسطه عضویت دائم در شورای امنیت سازمان ملل، متعهد به این قطعنامه کند. این پیشنهاد تا حدود زیادی میتواند خطرات ناشی از استفاده ایالات متحده از مکانیسم ماشه را رفع کند اما در عین حال نمیتواند به عنوان تضمین کامل برای ایران کارکرد داشته باشد چراکه حضورنیافتن آمریکا در برجام تضمین اجرای آن را کاملا از بین میبرد؛ از جانب آمریکاییها اما ازدستدادن ظرفیت مکانیزم ماشه قلمداد میشود و در عین حال فرصت را برای وابستهکردن برجام هستهای به برجامپلاس از آنها خواهد گرفت؛ اما شاید تنها دلیلی که بایدن را نسبت به این اقدام ترغیب کند، آوردهای است که نصیب اصلاحطلبان برای 1400 خواهد شد ولی سوال این است که برای بایدن حیات اصلاحطلبان مهم است یا بهرهگرفتن از بذری که ترامپ کاشته.
تلاش غربگرایان معطوف به ادامه روند شرطیسازی جامعه به سیاست خارجی است که منوط به اراده و خواست بایدن است. این در حالی است که محاسبات جامعه درباره غربگرایان با سال 92 و 96 تفاوت کرده و به نظر میرسد که این میزان سادهانگاری از جانب اعتدالیون هم دربرابر آمریکا و هم نسبت به جامعه ایران، دور از حرفهایگری در سیاست باشد اما گویا احیای روابط با آمریکا از جانب اصلاحطلبان بیشتر از آنکه به نفع مردم و منافع کشور باشد، نوعی کاسبی مذاکره برای ادامه آنها در سیاست خارجی و فرار از پاسخگویی به عملکرد سالهای گذشته باشد. برای مردم لغو تحریمها مهم است که به نظر نمیرسد با این میزان از سادهانگاری غربگرایان، قابل تحقق باشد. تکرار تجربه قبلی در اعتماد به یک طرف بدعهد، سختگیری و پیچیدگی بیشتری از سوی دیپلماتهای ایرانی طلب میکند تا اشتباهاتی مانند مکانیزم ماشه در آن دیده نشود. در چنین شرایطی باید دید که آیا بایدن حاضر است با دولت رو به اتمام روحانی گفتوگو کند که به نظر میرسد اعتدالیها به دنبال قانعکردن او هستند؛ هرچند شرایط بایدن مانند اوباما در سال 91 است که حاضر نشد با دولت احمدینژاد مذاکره کند، پس غیرمنطقی نیست که عصر دیپلماسی به شیوه ظریف را رو به اتمام بدانیم.
تلاش اصلاح طلبان برای دوقطبی سازی به وسیله ظریف
اصلاح طلبان به ظریف به عنوان تنها سرمایه خود برای بقا در قدرت می نگرند. گرچه او مکرر گفته که برای این شغل مناسب نیست و حاضر است تعهد محضری دهد که در انتخابات حاضر نمی شود و حتی شنیده شده که در جلسه اخیر شورای معاونین اعلام کرده که حاضر است در کوی و برزن اعلام کند که نامزد نخواهد شد و به نظر نمی رسد که حرف او غیرصادقانه باشد اما واقعیت این است که او بخشی از کمپین 1400 اصلاح طلبان است؛ چه به عنوان نامزد اصلی و حداکثری این جریان چه به عنوان عامل انرژی بخش و دوقطبی ساز برای این جریان سیاسی.
در حالی که طبق آنچه خود گفته نامزد انتخابات نشود اما او را میتوان به عنوان بخشی از کمپین احتمالی علی لاریجانی به حساب آورد که به نوعی تصدیق حرف خودش خواهد بود که حاضر است به دولتی که از نظر فکری با آن همراه است و مورد اجماع قرار گرفته، کمک کند. بدین ترتیب ظریف را فقط نمی توان با تحلیلهای سیاست خارجی در این ماه های باقی مانده تحلیل کرد. آنطور که مشاهده می شود اصلاح طلبان تلاش میکنند او را به عنوان عنصر مهمی در سیاست داخلی حفظ کنند که البته برخی اوقات او هم مانعی برای این کار ایجاد نکرده است. در این شرایط همان گونه که فشار جریان اصلاحات و دولت اعتدال یکی از دلایلی اشتباهاتی چون مکانیسم ماشه در توافق برجام بود نشانه هایی از ادامه این اشتباهات در مصاحبه اخیر او دیده شد.
او باید مراقب باشد که دامنه اشتباهات به عصر بایدن هم کشیده نشود. البته در این میان اصلاح طلبان رادیکال همچنان به دنبال نامزدی او برای 1400 هستند که البته با خواست اعتدالیون برای نامزدی لاریجانی منافات دارد. از این جنبه باید منتظر شکاف حامیانلاریجانی- حامیان ظریف در آینده باشیم.
در هر حالت او باید ساحت سیاست داخلی را از سیاست خارجی جدا کرد ه و دیپلماسی را به جای منافع اصلاحات در جهت منافع مردم هدایت کند. به نظر می رسد عصر دیپلماسی ظریف به پایان خود نزدیک شده و واقعیت های ایران و آمریکا رویکرد متفاوتی از آنچه در 7 سال گذشته شاهد بودیم، طلب می کند. نوعی دیپلماسی واقع گرا و فراتر از گرایشهای سیاست داخلی. دیپلماسی مقتدرانه و هوشمند که منافع ملی را در تلاطمهای جهانی حداکثر کند. فصل تغییر در دیپلماسی
رسیده است.
این ایالات متحده است که باید تحریمها را لغو و تعهدات خود را اجرا کند. با این میزان از اشتیاق و عجله به موضوع نگریستن برای منافع مردم و کشور خطرناک است.