در این یادداشت آمده است: پس از رسانهای شدن خبر پیروزی «جو بایدن» در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، در میان محافل کارشناسی این پرسش مطرح شده که آیا سیاست «واشنگتن» در مورد آسیای مرکزی به طور قابل توجهی تغییر خواهد کرد؟
البته تغییرات احتمالی در سیاست آمریکا نسبت به این منطقه با بحث چین مربوط است. بنابراین لازم است به نگاهی که چینیها نسبت به دو نامزد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا داشتند، توجه شود.
البته در میان چینیها در مورد «نامزد قابل قبول» اتفاق نظر وجود نداشت. بیشتر آنها که می خواستند شاهد پیروزی بایدن باشند، عمدتاً دیپلماتها، مقامات، دانشمندان و نخبگان فکری این کشور بودند که نسبت به نامزد دموکرات ها حسن نظر داشتند.
نکتهای که مهم به نظر میرسد این است که در مجموع نخبگان چینی از ظرفیت و عدم آمادگی کشورشان برای رویارویی تمام عیار با آمریکا ارزیابی واقع بینانه دارند.
البته در چین نظر دیگری هم وجود دارد که طبق آن «دونالد ترامپ» رئیس جمهور مناسبی برای منافع چین بود، زیرا هر مقداری که وی در راس قدرت باقی بماند، به همان میزان زمینه خروج آرام و تدریجی آمریکا از صحنه جهانی فراهم و خلاء ناشی از این امر از سوی چین پر میشود.
در مورد اول سیاست نسبتاً نرم چین و در مورد دوم سیاست تهاجمیتر این کشور مد نظر قرار داده شده است.
اما مشکل اینجاست که ضمن ریاست جمهوری بایدن نیز اوضاع آنچنان هم عادی نخواهد بود.
به نظر من احتمال بروز وضعیتی مشابه داستان «ترامپ و روسیه» بعید نخواهد بود.
تمرکز ترامپ و بایدن در مبارزات انتخاباتی روی بحث تهدید به چین و احتمال بازگشت به موضوع حقوق بشر از جمله مواردی است که میتواند حاکی از سختگیرانهتر شدن سیاست آمریکا در قبال چین باشد.
به عنوان مثال اعمال تحریمهای شدید در رابطه با بحث «هنگ کنگ»، «سین کیانگ» و ... امکان پذیر خواهد بود.
در لابلای برخورد منافع آمریکا و چین، به طور ناگزیر موضوع آسیای مرکزی مطرح میشود. معلوم است که طی یک دهه اخیر به طور مداوم کاهش توجه آمریکا نسبت به منطقه اتفاق افتاده است.
اما حداقل برای آینده، پکن در قیاس با واشنگتن به طور قابل توجهی امکان تأثیرگذاری بیشتر سیاسی و اقتصادی در آسیای مرکزی را در اختیار گرفته است.
در زمان ترامپ، تقابل آمریکا با چین مقداری خشنتر، یعنی در قالب مذاکرات و معاملات بزرگ با جلب دستگاههای تبلیغاتی انجام میشد که گاهی امواج آن به منطقه آسیای مرکزی هم میرسید.
احتمال دارد بایدن دقت خود را بیشتر به رویارویی ایدئولوژیک با چین معطوف کند که با توجه به این موضوع ممکن است توجه به آسیای مرکزی به شدت افزایش یابد.
اما نباید از این بابت خوشحالی کرد، چرا که گاهی اوقات موقعی دو غول با هم درگیر میشوند، در کنار زمین ماندن بهتر است.
تاکنون واشنگتن به طور کلی در رابطه با بحث چین و به طور خاص در رابطه به وضعیت «سین کیانگ» فشار خاصی به کشورهای آسیای مرکزی وارد نکرده است. این وضعیت به نفع منطقه نیز بود تا بتواند با چین روابط اقتصادی داشته باشد و با آمریکا هم دوست باقی بماند.
اما اگر مسئله سین کیانگ به یکی از موضوعات کلیدی در تقابل میان آمریکا و چین تبدیل شود، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا واشنگتن پافشاری خواهد کرد؟ به ویژه اینکه حفظ ثبات در امتداد مرزهای آسیای مرکزی با چین از اولویت کشورهای منطقه است.
به عنوان مثال آمریکا به تازگی جنبش اسلامی ترکستان شرقی را از فهرست سازمانهای تروریستی حذف کرده است. این تصمیم چه پیامدهای خواهد داشت و آسیای مرکزی در قبال آن چه کار باید کند؟ اینها پرسشهایی هستند که هنوز پاسخ روشنی ندارند.
به میزان افزایش وابستگی اقتصادی منطقه به چین، مخالفت آمریکا نیز با این امر افزایش خواهد یافت. چنانچه تا الان واشنگتن به اصطلاح حرکت نرم را ترجیح میداد، پس آیا واشنگتن همچنان نسبت به دستور کار مثبت (مسائل امنیت و نشست «5+1») با آسیای مرکزی پایبندی خواهد داشت؟
علاوه بر این همه، در حال حاضر کل فضای شوروی سابق درگیر اختلافات داخلی میان جامعه و قدرت حاکم بوده و تغییر سریع قدرت در این گستره بزرگ امکان پذیر است.
فعلا موضوع چین به طور جدی مطرح نیست ولی در لابلای انقلابها/کودتاها و سایر تغییرات سریع در لایههای قدرت حاکم در این فضا، میتواند بخشی از دستور کار قرار گیرد.
کشورهای منطقه در برابر این چالش چه پاسخی خواهند داشت؟
البته این یک گزینه احتمالی سیاست واشنگتن در مورد آسیای مرکزی است که به روابط میان واشنگتن و پکن ارتباط دارد اما اینکه در واقع آمریکا در منطقه در چه مسیری پیش خواهد رفت، زمان نشان خواهد داد.